به گزارش مشرق، «سیاست خارجی ایران که زمانی «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» بود هم اکنون به «فقط روسیه» تبدیل شده است.» این ادعایی است که این روزها در بین طیفی از احزاب سیاسی مطرح شده و تَکرار می شود. در این منطق، سیاست خارجی ایران استقلال خود را از دست داده و در حال تبعیت از سیاست خارجی روسیه است که نتیجه خوبی به بار نخواهد آورد.
زیرا ضمن اینکه استقلال کشور را از بین برده، به دلیل غیرقابل اعتماد بودن روسها (مفروض این گفتمان) عایدی مادی هم برای کشور نخواهد داشت. قائلین به این گفتمان؛ خود را واقعگرا دانسته و مخالفین را به بی ارتباطی با واقعیت و آرمانگرا بودن (بخوانید خیالبافی) متهم می کنند. در این یادداشت تلاش می شود به بحث منافع ملی و تبارشناسی قائلین به واقعگرایی و آرمانگرایی پرداخته شده و ارتباط آن با روابط ایران و روسیه بررسی شود.
بیشتر بخوانید:
آمادگی ایران برای دور زدن تحریمها با راهاندازی ارز مجازی ملی
کشورها منافع ملی ثابت دارند، اما دوست و دشمن ثابت ندارند. این گزاره ای است که به گوش فعالان رسانه ای و کارشناسانی که در حوزه سیاست خارجی فعالیت می کنند آشنا است. قریب به اتفاق روشنفکران ایرانی معتقدند که نگاه آنها به سیاست خارجی واقعگرایانه است و مخالفان آنها آرمانگرایانه فکر می کنند و سیاستی هزینه زا و بی منطق دارند که برای منافع ملی مضر است. اما چگونه متوجه شویم چه کسی واقعگرا و چه کسی آرمانگرا است و در نهایت اینکه روسیه در سیاست خارجی ایران چه جایگاهی باید داشته باشد؟
واقعگرایی چیست؟
واقعگرایی(Realism) قویترین جریان نظری در روابط بین الملل است که سابقه آن را به دوره یونان باستان و توسیدید می رسانند. واقعگرایی در تمام نحله های آن مانند واقعگرایی کلاسیک، نوواقعگرایی(تهاجمی و تدافعی)، واقعگرایی نئوکلاسیک و ... بر مفروضه هایی استوار است که هویت و شاکله آنرا شکل می دهد.
- دولتها بازیگران اصلی نظام بین الملل
- عقلانیت در عملکرد دولتها
- اصل بقا
- اصل اهمیت قدرت( مادی، نظامی، فیزیکی و سرزمینی)
- اهمیت اندک نقش نهادهای بین المللی
- تاثیر اندک ایدئولوژی در رفتار دولتها
- خودیاری
- آنارشی
- اتحادها و ائتلاف ها ناپایدار هستند
اصول ذکر شده در بالا؛ در مباحث خاص نظری قابل تفصیل و بسط و شرح هستند که به همین مقدار بسنده شده و تلاش می شود رویکرد مخالفان روابط راهبردی با روسیه با شیوه واقعگرایی تحلیل شود.
در منطق واقعگرایی، جمهوری اسلامی ایران باید به خود اتکا کند (اصل خودیاری) و نمی تواند امید داشته باشد با برجام و روبط با غرب مشکلات امنیتی و اقتصادی آن حل شود، اما می تواند در اتحاد با کشورهایی که با ایران منافع راهبردی همسو دارند؛ بر قدرت خود بیافزاید.
در منطق واقعگرایی، جمهوری اسلامی ایران باید بر توان نظامی خود بیافزاید زیرا مهمترین ابزار قدرت است. نمی توان گفت دوره موشک و جنگ گذشته است زیرا جنگ و تعارض جز ذات روابط بین الملل مبتنی بر آنارشی (بدون راس بودن در نظام بین الملل) است.
در منطق واقعگرایی، جمهوری اسلامی ایران باید در منطقه حضور قوی داشته باشد تا بتواند منافع ملی خود را تامین کند و به طور طبیعی با قدرتهای فرامنطقه ای و منطقه ای دچار تعارض خواهد شد. تعارضی که قابل حل نیست و نمی توان با مذاکره آن را برای همیشه پایان داد و مختومه کرد. تا کشورهای ملی و نظام بین المللی مبتنی بر آنارشی وجود داشته باشد تعارض منافع هم وجود خواهد داشت. باید تعارض را مدیریت کرد.
در منطق واقعگرایی، جمهوری اسلامی ایران نمی تواند برای تامین منافع ملی خود بر روی نهادهای بین المللی مانند سازمان ملل متحد یا اتحادیه اروپا حساب کند. زیرا این سازمان ها بازتاب منافع ملی اعضای قدرتمند هستند و خلاف منافع ملی کشورهای مرکز(اصلی) کاری نمی کنند.
بررسی گفتمان دولت و طرفداران رویکرد دولت های یازدهم و دوازدهم در سیاست خارجی به سادگی نشان می دهد که طرفدران دولت اعتدال مطلقا از منطق واقعگرایی پیروی نمی کنند. زیرا معتقدند که "قدرت نظامی را باید تعطیل کرد، باید از منطقه خارج شد (ایران در منطقه واقع شده است و معلوم نیست که چگونه می توان از منطقه خارج شد)، امضای یک شخص تضمین است (امضای جان کری، در منطق واقعگرایی اشخاص فاقد تاثیر هستند)، شعار نوشتن روی موشک باعث ایجاد مشکلات شده است نه تعارض منافع، دوران موشک تمام شده است، ارتباط با غرب (با تاکید بر اقتصاد و سیاست خارجی) راه حل عمده مشکلات کشور است و ... تا منافع ملی تامین شود." گزاره هایی از این دست به کرات در شعار و عمل مقام های دولتی و کارشناسان طرفدار آنها بر زبان آورده شده است. گزاره هایی که ریشه در آرمانگرایی و اتوپیایی فکر کردن دارند.
آرمانگرایی چیست؟
برخلاف ادعای رایج از طرف دولت و طرفداران آن؛ سیاست خارجی ایران در دوره های سازندگی، اصلاحات و اعتدال که یک هویت مشابه دارند را می توان آرمانگرایی و یا کانتی البته به شکل «در هم و بر هم» آن دانست. «کانت نه براساس یک رویه قضایی بلکه با استناد به عقل اصول حق آزادی فردی و قانونمندی را استنتاج می کند و آن را مبنای مناسبات سیاسی داخلی و بین المللی کشورها قرار می دهد در نهایت هدف کانت تحقق آزادی و برابری انسان ها بود. کانت اصول مزبور را در سه سطح ملی و فدراسیونی و جهان شهری بکار می برد.»1 کانت به دنبال صلح پایدار با استفاده از به کار بردن اصول اخلاقی در روابط بین الملل بود. 1- علت فرهنگی و 2- علت نهادی یا ساختاری، اساس شاکله ذهنی آرمانگرایان را شکل می دهد.
از نظر آرمانگرایی، جنگ و نزاع نتیجه عدم عقلانیت است. حکومتها باعث بروز جنگ هستند و نه سیستم؛ و با دموکراتیزه کردن حکومتها از بروز جنگ جلوگیری می شود. دیپلماسی سنتی از طریق فرایند غیردموکراتیک و محرمانه باعث جنگ است و این توازن قوا (کنسرت اروپا در قرن نوزدهم) بود که باعث آغاز جنگ جهانی اول شد. ایدئالیسم خواستار جلوگیری از بروز جنگ و تعارض است. آرمانگرایان به دنبال تعمیم لیبرال دموکراسی به همه کشورها، اصل تعیین سرنوشت و ایجاد نظام امنیت دسته جمعی بودند که در آن استفاده غیرمشروع از خشونت ممنوع شود. این تاخت و تاز شعارگونه در دوران بعد از جنگ جهانی اول اتفاق افتاد و جامعه ملل را به عنوان یک نمونه عملی بر مبنای اصول چهارده گانه ویلسون ایجاد کرد که با شروع جنگ جهانی دوم فروپاشید.
از دوران بعد از جنگ 8 ساله عراق علیه ایران، آرمانگرایان در عمده سالها بر مقدرات سیاست خارجی کشور مسلط بوده اند. آنها در دهه هفتاد سیاست تنش زدایی را طراحی کردند و در دهه هشتاد با طرح گفتگوی تمدن ها آن را به وادی تخیلی تری وارد کرده و معتقد شدند که دنیای آینده دنیای گفتگوست. حتی حمله به افغانستان در سال طرح گفتگوی تمدن ها(2001) و دو سال بعد حمله به عراق(2003)؛ یعنی اشغال مشرق و مغرب ایران؛ هم نتوانست این طیف را با واقعیت روبرو کند، و همچنان بر طبل ادعاهای خود مبنی بر لزوم پرهیز از تنش در سیاست خارجی در هر شرایطی تاکید دارند. یعنی فارغ از اینکه علیه ایران چه اقداماتی انجام می شود، ایران باید عقب نشینی کند و به طور مطلق نباید به دنبال استفاده از اهرم های متعارف قدرت باشد. هزینه های نظامی خود را باید صفر کند و تمام توجه خود را متوجه غرب نماید. این ورژن جدید از آرمانگرایی (مدل ایرانی) در هیچ جای جهان یافت نمی شود.
روسیه و سیاست خارجی ایران
چرا ایران با روسیه روابط نزدیکی دارد؟ پاسخ به این سوال ساده است. آمریکا تمام حیات خلوت های روسیه در بالکان، اروپای شرقی و بالتیک، شمال قفقاز و افغانستان را درنوردیده و به مرزهای این کشور رسیده است. انبوه تهدیدهای اقتصادی و اجتماعی هم از تهاجم فرهنگی گرفته تا انقلاب مخملی را علیه مسکو اجرا کرده است، روندی که همچنان ادامه دارد. آمریکا می خواهد واحدهای سیاسی قدرتمندی که می توانند هژمونی این کشور را به خطر اندازند تجزیه کند. مانند روسیه، چین، ایران و ...؛ و طبیعی است که این کشورها هم واکنش نشان داده و اتحادی برای تقابل تشکیل دهند.
ایران هم در 40 سال اخیر در معرض کلکسیونی از تهدیدهای آمریکا قرار داشته است. از تسلیح سنگین حزب بعث عراق گرفته تا حمله به پایگاه های ایران در خلیج فارس و سرنگونی هواپیمای مسافری، تحریم اقتصادی شدید و تهدید مداوم به حمله نظامی که این اقدامات خصمانه را پایانی نیست. اگر ایران و روسیه به سمت مقابله به مثل با آمریکا با همکاری نزدیک و گسترده نباشند باید تعجب کرد. تشکیل اتحاد برای مقابله با دشمن مشترک یک اصل منطقی و طبیعی در روابط بین الملل است که هزاران مثال برای تایید آن وجود دارد.
روسیه در فروش نفت، سرمایه گذاری در نفت و گاز و حوزه هایی که مزیت دارد و در دور زدن تحریم های بانکی به ایران کمک می کند، و در عمل اثبات شده است که برجام که در آن کشورهای غربی قول داده بودند سطحی از تحریم ها را برداشته و مشکلات بانکی ایران را کاهش دهند موثر نبوده و قدرت های غربی به تعهدات خود عمل نمی کنند. در چنین شرایطی باید باز هم به دنبال قول های بی سرانجام اروپا و آمریکا رفت و یا از سایر ظرفیت های نظام بین الملل استفاده کرد؟ این سوال مشخص و ساده پاسخی به همین سادگی دارد و جای شگفتی است که چرا آرمانگرایان تخیلی آن را درک نمی کنند.