سرمقاله

تصادفی نیست که رسانه‌های زرد اجاره‌ای، زمانی به بزک آمریکا و اروپا پرداختند، اکنون در مقابل مطالبه «اعدام و مصادره اموال تروریست‌های اقتصادی و اخلالگران دانه درشت» بر می‌آشوبند.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

*********

رد پای برجامانده از تروریست‌ها

محمد ایمانی در کیهان نوشت:

1- چند سال قبل که هنوز پیروزی بزرگ محور مقاومت در سوریه و عراق به‌دست نیامده بود، یکی از رزمندگان مدافع حرم را دیدم و از اوضاع دشوار میدان جنگ پرسیدم؟ - هنوز داعش و نظایر آن جولان می‌دادند - با اطمینان گفت مسئله حادی وجود ندارد و ان‌شاءالله عن‌قریب پیروز می‌شویم. چند لحظه درنگ کرد و گفت «... اما یک چیز هست؛ نگران تیر از پشت هستیم. نفوذی‌هایی در ارتش سوریه پیدا شدند که با داعش و النصره همکاری کرده و نیروهای خودی را فروخته بودند. در کشور خودمان هم هستند که از پشت خنجر می‌زنند و شلیک می‌کنند».


2-راست می‌گفت. در جنگ تحمیلی 8 ساله صدام، سازمان منافقین و پدران معنوی آنها (نهضت آزادی) بارها با دشمن همنوایی کردند، مردم را با بیانیه و شب‌نامه از ایستادن مقابل ارتش صدام ترساندند، گرای نقاط قوت و ضعف جبهه خودی را به دشمنان دادند و اواخر خرداد و اوایل تیر ماه 1360 پس از ترور شهیدان رجایی و باهنر و بهشتی و ترور ناکام آیت‌الله خامنه‌ای از کشورگریختند. برخی از این افراد، تا چند روز قبل از فرار، به عالی‌ترین مراکز مدیریتی و امنیتی در دولت و مجلس و قوه قضائیه و شورای امنیت کشور تردد داشتند اما تدریجا معلوم شد در خدمت سازمان سیا و استخبارات صدام درآمده‌اند. باور نکردنی بود.


3- پریشب در حالی که اغلب ما کنار خانواده، بازی شجاعانه و غرورآفرین تیم ملی فوتبال در مقابل یکی از بهترین‌های جهان را تماشا می‌کردیم و به اعتبار امنیت کامل، حتی آب در دل یک نفرمان تکان نخورد، گروهک‌های تروریستی در مرز میرجاوه اقدام به شبیخون کردند که با مقاومت جانانه مدافعان مرز، مجبور به تحمل خسارت و فرار شدند. سه تن از جوانان رزمنده در این درگیری به شهادت رسیدند تا آن ساعت در هیچ جای کشور، حتی آب هم در دل کسی تکان نخورد و تماشا کنیم که وقتی نفوذی در تیم ما نباشد تا گل به خودی نزند و ترسمان هم ریخته باشد و با اعتماد به نفس حمله کنیم، می‌توانیم غولی مانند رونالدو را در بند کشیم و حریف قدرتمند را مقهور تهاجم خود کنیم. برای لحظاتی تصور کنید فقط یکی دو نفوذی یا بازیکن خسته و بی‌همت داشتیم که سر بزنگاه گل به خودی می‌زدند یا در برابر حمله حریف وا می‌دادند؛ یا در همین مرزهایمان با مشکل مشابهی درگیر بودیم؛ آیا کمترین مجالی برای آرامش و موفقیت باقی می‌ماند؟


4- حرف حساب معمولا در خائن یا نفوذی‌ای که خود را به خواب زده اثر ندارد. اما هستند کسانی که خواب بر سرشان می‌تازد و از نیرنگ‌های دشمن غفلت می‌کنند. باید به این گروه، سخنان شیخ شهید آیت‌الله فضل الله نوری(ره) در گرگ و میش انحراف مسیر نهضت عدالتخواهی (مشروطه بعدی) را یادآور شد که می‌فرمود «اختلاف میان ما و لامذهب‌هاست که منکر اسلامیت و دشمن دین حنیف‌اند... آنچه خیلی لازم است برادران بدانند و از ‌اشتباه کاری خصم بی‌مروت بی‌دین تحرز نمایند این است که چنین ارائه می‌دهند که علما دو فرقه شده‌اند و با هم حرف دینی دارند و با این ‌اشتباه کاری، عوام بیچاره را فریب می‌دهند... افسوس که این ‌اشتباه را با هر زبانی و به هر بیانی بخواهیم دفع شود، خصم بی‌انصاف نمی‌گذارد».


5- شگرد گروهک‌های تروریستی مانند داعش و جبهه النصره، پنهان شدن در میان صفوف و زندگی مردم عادی است که برخورد با آنها را دشوار می‌کند. همین شگرد را گروهک‌هایی مانند سازمان منافقین و سایر طیف‌های نفاق دنبال کرده‌اند. فضای گرگ و میش فتنه، محیط لازم برای تحرک اجیرشدگان جنگ نیابتی است. یک چاره این است که طیف‌های درون نظام، صراحتا حوزه‌های فعالیت ضدانقلاب را خط قرمز خود بدانند و مرزبندی برای بازشناسی دوست و دشمن را پررنگ کنند. این نیاز همیشگی ماست. بدین ترتیب می‌توان خط نفوذ و معابر رخنه آن را کشف و سد کرد.


6- یکشنبه گذشته در حالی که معاون اول رئیس‌جمهور به درستی از آمریکا به عنوان دشمن یاد کرد و گفت «آمریکا مشغول جنگ اقتصادی برای براندازی ماست»، آقای ظریف در اتاق بازرگانی تصریح کرد «هدف آمریکا ایران است نه نظام یا روحانی و دولت». این فهم درست را مقایسه کنید با دوست انگاری چندین ساله آمریکا و اروپا یا سخنان شهریور 93 وزیر خارجه در شورای روابط خارجی آمریکا که گفت «هدف روند ما تغییر فضای سیاست خارجی است. اگر با وجود تلاش‌های ما برای تعامل، این روند بی‌نتیجه بماند، مردم این فرصت را خواهند داشت تا در انتخابات پارلمانی به عملکرد ما پاسخ دهند. وقتی در سال‌ ۲۰۰۴ و۲۰۰۵ توافق‌ کردیم و تلاش‌ ما از جانب اتحادیه اروپا رد شد، مردم جواب ما را با انتخابات دادند که مرا هم زود بازنشسته کرد»! برجام نامتوازن و پرخسارت، از دل این قبیل اظهارات جوشید.


7- تصادفی نیست که رسانه‌های زرد اجاره‌ای، زمانی به بزک آمریکا و اروپا پرداختند و تیتر زدند «امضای کری تضمین است»، «هرچه تهران بگوید» و «تحریم رفت»، و اکنون در مقابل مطالبه «اعدام و مصادره اموال تروریست‌های اقتصادی و اخلالگران دانه درشت» بر می‌آشوبند. این طیف همان‌هایی هستند که با مفسد اقتصادی محکوم شده گفت‌وگو کردند و تیتر زدند « نسخه شهرام ]...[ برای اقتصاد کشور»!! و مفسد 3 هزار میلیاردی و برخی مدیران نجومی‌بگیر را «کارآفرین»، «نابغه»، «استیو جابزهای ایرانی» و «سرمایه و ذخیره کشور»!! جا زدند. از سردبیر تا اعضای شورای سردبیری برخی از همین نشریات پس از فرار از کشور، یا در شبکه‌ها و رسانه‌هایی مانند BBC و VOA و رادیو فردا و دویچه‌وله آفتابی شدند و یا به گروهک‌هایی مانند منافقین و ملی- مذهبی در فرانسه و انگلیس و آلمان ملحق شدند. چنین جماعت آلوده‌ای را می‌توان حامی واقعی دولت جمهوری اسلامی تصور کرد؟!


8- حمله سازمان یافته به بازار و ارعاب و تهدید در جهت خودزنی اقتصادی، به‌روزرسانی نقشه 9 سال قبل دشمن است که این بار چرخه تجارت و تولید ملی را نشانه گرفته است. سال 88 وقتی نقاب‌ها افتاد، مزدوران اجاره‌ای ناگهان اطرافشان از مردم خالی شد و سر صحنه خیانت انگشت‌نما شدند. البته بازار خود راسا در مقابل تروریست‌ها و ارعاب‌کنندگان مزدور خواهد ایستاد. غیرت اسلامی و ملی سر جای خود محفوظ؛ پنج سال رکود اقتصادی و خسارات تحمیلی ناشی از نقشه دشمن و غفلت برخی مدیران کافی است و بدخواهان نمی‌توانند خسارت مضاعف خودتحریمی و خودزنی را به بازار تحمیل کنند.
9- یک خبرگزاری مدعی اصلاح‌طلبی دیروز همنوا با خبرگزاری آسوشیتدپرس نوشت «ریشه ناآرامی‌های بازار تهران در مطالبات مخالفان دولت روحانی است. برخی اصولگرایان تندرو خواستار جایگزینی دولت روحانی با دولتی نظامی شده‌اند. بازار تهران به طور سنتی مرکز اصولگرایان است». تیم‌های اجاره‌ای و مزدوری که در بازار التهاب ایجاد کردند و با ارعاب، برخی بازاریان را مجبور به بستن مغازه کردند، شعار می‌دادند «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن». این شعار، ادامه شعار آشوبگران نیابتی سال 88 است که عقده ناگشوده آمریکا و اسرائیل را بازگو می‌کند و نشان می‌دهد موج بی‌ثبات سازی از کدام ایستگاه مخابره می‌شود. آیا اگر -آن گونه که خبرگزاری آمریکایی نوشته و خبرگزاری ایلنا رونویسی کرده- برپا کنندگان ناآرامی در بازار طرفداران دولت نظامی بودند، گلایه‌های اقتصادی را دستاویز فشار برای عقب‌نشینی از جبهه مقاومت در سوریه می‌کردند؟ جز صهیونیسم مسیحی (آمریکا و اسرائیل و انگلیس) کس دیگری هم از مشت قدرتمند ایران در سوریه خسارت‌دیده که خواستار عقب‌نشینی شود؟


10- «سوریه را رها کن»، به‌روزرسانی شده شعار «نه غزه نه لبنان» است که سال 88 اولین بار از سوی سایت وزارت خارجه رژیم صهیونیستی به «پیاده»‌های خود دیکته شد و یک روز بعد در حاشیه راهپیمایی روز قدس، بر زبان فتنه‌گران جاری شد. خاستگاه این شعارها، اتاق عملیات مشترک «صهیونیسم مسیحی» (آمریکا و انگلیس و اسرائیل) است که بارها در مقابل جمهوری اسلامی ایران به در بسته خورده است. آنها آخرین بار خُرد شدن داعش را زیر پای رزمندگان مقاومت دیدند. شعار سوریه را رها کن، البته زدن به خاکی است. صهیونیست‌ها و مزدوران نیابتی شان 9 ماه دیر رسیده‌اند. آنها شکست بزرگ را مهر سال گذشته به جان خریدند و محور مقاومت پایان کار داعش را اعلام کرد. اکنون ماجرای سوریه یکی از برگ‌های برنده اقتدار ایران است و نه محل هزینه، چنانکه ادعا می‌شود.


11- سایت BBC ارگان سرویس جاسوسی و وزارت خارجه انگلیس 16 اسفند 96 با ادعای اینکه جنگ سوریه برای ایران پرهزینه بود و ایران نباید وارد چنین جنگی می‌شد، نوشت «هفت سال دخالت ایران در جنگ داخلی سوریه، برای تهران چقدر خرج داشت؟ در سال‌های اخیر، این سؤال بارها در میان گروه‌های مخالف یا منتقد حکومت مطرح شده. در جریان اعتراض‌های دی ۱۳۹۶، خرج کردن برای سوریه در شعارها شنیده شد. ایران سالی ۶میلیارد دلار برای جنگ سوریه هزینه کرده و این رقم، پول نصف یارانه‌های پرداختی است». اگر واقعا رژیم انگلیس، جنگ سوریه را یک جنگ داخلی می‌دانست، وسط این جنگ داخلی چه غلطی می‌کرد که با داعش و عربستان و آمریکا و رژیم صهیونیستی یک جبهه مشترک تشکیل دادند؟! صهیونیسم مسیحی، داعش را ابتدا در عراق پروراندند و سپس آن را به مانند یک سرطان بدخیم به شرق (مرزهای ایران) و غرب (عمق خاک سوریه) سرایت دادند. آنها 38 سال پیش، صدام را برای حمله به ایران حمایت نمودند و حالا، ماموریت صدام را به عهده داعش گذاشته بودند.


12- جنگی را که 38 سال پیش به واسطه رژیم صدام به ملت ایران تحمیل کردند، دست‌کم یک هزار میلیارد دلار خسارت برجای گذاشت؛ بنابراین اگر فرزندان غیور جبهه مقاومت، سر مار را در عراق و سوریه نمی‌کوبیدند، باید یک جنگ خانمان‌برانداز را در خاک خود تحمل می‌کردیم؛ ضمن اینکه باید سال‌ها می‌جنگیدیم و ویرانی و نابودی نسل و حرث را به چشم می‌دیدیم، خسارت چندهزار میلیاردی را هم به جان می‌خریدیم. می‌خواستند ایران را به منطقه جنگ‌زده‌ای ویرانه‌تر از سوریه و عراق و افغانستان تبدیل کنند و حالا که پوزه‌شان به خاک مالیده شده، نمی‌توانند درد واقعی خود را بگویند.


13- «ح- م» از اعضای اسبق تیم مذاکره‌کننده که به جرم ارائه اطلاعات به بیگانگان محکوم شد، چند سالی است در آمریکا زندگی می‌کند. او مدعی شده «دولت برای ایجاد اجماع و وحدت داخلی استعفا دهد و انتخابات زودرس برگزار شود». چه استعفایی؟! اگر گفته شود برای کارآمدی، عمرو یا زید دولت جا به جا شوند حرف معقولی است، درست مانند یک تیم ورزشی. اما مگر وسط مسابقه و دست و پنجه نرم کردن با حریف می‌شود تیم را یکجا کنار گذاشت و فی الفور تیم جدیدی جایگزین کرد؟! این آدرس مشکوک، چاره‌جویی است یا بهانه‌تراشی برای سرگرمی غفلت‌آفرین جدید؟ بازنگری و اصلاح مسیر گذشته با رویکرد اعتماد و اتکا به ظرفیت‌های بزرگ داخلی و در جهت عملی کردن وعده رونق و گشایش اقتصادی، برعهده دولتمردان است. نقدهای جدی به برخی اجزای مهم دولت وارد است و صاحب نظران چون دولت را دولت خود (جمهوری اسلامی) می‌دانند، انتقاد می‌کنند. دولتمردان اگر هم جایی، نقدی را می‌یابند که بوی خصومت و رقابت از آن استشمام می‌کنند، نباید این تصور را به عموم نقد و نصیحت‌ها تعمیم دهند چرا که قبل از هرکس، خود زیان می‌بینند. مشکلات اقتصادی بی‌تردید چاره بومی و داخلی دارد، مشروط بر اینکه علی الدوام نسبت به چهار عامل انحطاط دولت‌ها در کلام امیر مومنان علیه‌السلام (تباه کردن اصول، پرداختن به فرعیات و حواشی، عقب راندن اهل فضیلت و مقدم داشتن اهل فرومایگی و رذالت) مراقبت کنند.

چسب زخمی به نام تیم ملی

سید مصطفی صابری در خراسان نوشت:

در گروه مرگ جام جهانی بودیم اما تا سرحد مرگ برای زندگی، برای غرور یک ملت، برای پیروزی جنگیدیم و تنها چند سانتی متر برای پیوستن به تاریخ، برای جاودانه شدن کم آوردیم. با همه این ها تا چند ساعت بعد از تساوی تیم ملی با پرتغال و صعود نکردنمان به دور بعدی، صدای جشن و شادی مردم از گوشه و کنار خیابان های شهرها به گوش می رسید. مردمی که به ضیافت رقابت با تیم های نایک پوش و مغرور دعوت بودند و از بچه های تیمشان فقط بازی آبرومندانه می خواستند؛ به جای جشن صعود، جشن غیرت برگزار کردند چون خوب می دانستند جام جهانی که قرار بود کابوس مان شود تبدیل شد به رویایی شیرین که سال ها بعد خاطره مشترک چند نسل خواهد بود.

چند نسل، چند طبقه و چند قومیت که به واسطه فوتبال همدل و همرنگ شدند، به رنگ پرچم ایران و همدل با ضربان قلب تیم ملی. شاید برای خیلی از مردم دنیا عجیب باشد که بعد از باخت مقابل اسپانیا و به خصوص تساوی برابر پرتغال، مردم ما به خیابان ها ریختند. برای آن ها عجیب است که چرا در صعود نکردن هم جشن می گیریم. تعجب می کنند چون ما را نمی شناسند. چون نمی دانند ساعت قلب مان را با تیک تاک قلب تیم تنظیم کردیم و برخلاف همه تیم ها که القاب متنوعی مثل لاروخا، آلبی سلسته، ال تری و... دارند لقب تیم ما «تیم ملی» است. برای همین عجیب نیست احساسات یک ملت غیرت می شود در ساق امیری، نفس می شود در ریه میلاد محمدی، خشم می شود در چهره رامین رضائیان و در نهایت اشک می شود در چهره طارمی و پورعلی گنجی. بچه های ما بازی نکردند تا به تیم های بزرگ ترانسفر شوند، جنگیدند تا به قلب مردم ترانسفر شوند و این مبارزه با محرومیت ها و کمبودها در برابر بزرگان، حتی اگر نتیجه ایده آل هم نداشته باشد جشن گرفتن دارد.

جشن غرور و غیرت و یکدلی. اما در کنار این احساسات قشنگ نمی شود و نباید رفتار مردم در قبال تیم ملی را محدود به بازه زمانی کوتاهی مثل دو هفته اخیر تحلیل کرد. یک جامعه برایند آدم های امروزش نیست. فرهنگ، هنر، سنت ها و زندگی اجتماعی و تاریخی یک ملت، روندی را طی می کند تا یک روح جمعی می سازد که از تک تک آدم های امروز جامعه تاثیر می گیرد و بیشتر برآن ها تاثیر می گذارد. این روح جمعی، خودش را به صورت اتفاق هایی بروز می دهد که یک نمونه اش جشن مردم بعد از حذف تیم ملی است.

جایی که هواداران قرمز و آبی در کنار هم بودند تا به خیلی ها بگویند وقتی نام ایران در میان باشد هیچ چیز حتی منافع گروهی هم ارزش ندارد. خانم ها در این جشن حضور پرشور داشتند؛ در حالی که بعضی از آن ها، زمان مسابقات بزرگ فوتبال مثل فینال لیگ قهرمانان، تماشای سریال را ترجیح می دهند. اما حضورشان این پیام را داشت که مسئله شان شادی و غرور ملی است نه فوتبال. فوتبال فقط این بستر را برای بیان این دغدغه و پیوستن به یک هویت بزرگ جمعی و فرار از رنج ها فراهم کرده است. در جشن مردم برای تیم ملی خیلی از پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی حضور داشتند که همیشه از سروصدای دیگر اعضای خانواده حین تماشای فوتبال گریزانند و شاید قوانین ساده فوتبال مثل آفساید را هم بلد نیستند. اما همان ها برای موفقیت تیم ملی دست به دعا برداشتند و با شادی نوه ها خندیدند و با اشکشان غصه خوردند. بزرگان علوم اجتماعی برخی از این رفتارها را به تخطی کارناوالی تعبیر می کنند.

خودمانی و ساده اش یعنی جمعی که در موقعیت های دیگر فرصت بیان نظرش و ابراز وجود و حضورش را نداشته، پس از فرصتی کم هزینه برای حضور در صحنه استفاده می کند و گرنه هنوز بسیاری از مردمی که این روزها به عملکرد تیم ملی افتخار می کنند انتقادات جدی حتمی به برخی رفتارهای غیر فنی کی روش دارند. مثلا خیلی از این مردم نقدهای جدی به کی روش به خصوص درباره مکانیزم بازی های دوستانه و پاداش برد این بازی ها را فراموش نکردند. آن ها کم کاری فدراسیون فوتبال را نبخشیده اند. اما دوست دارند در این روزها که روند اتفاقات بر آن ها سخت گرفته، تیمی را که تمام تلاشش را برای شادی مردم کرده حتی بعد از حذف تشویق کنند؛ نه فقط برای قدردانی از تلاش تیم، بلکه برای نیازهای دیگری که روح جامعه آن را طلب می کند. نیازهایی که فقط مادی نیست. زخم هایی که تیم ملی و عملکردش مثل یک چسب زخم آن را فعلاً از منظر چشم مان دور کرد.

بچه‌های آسمان

محمدرضا کردلو در وطن امروز نوشت:

بگذارید از استارت میلاد محمدی شروع کنم. من یاد دویدن‌های «علی» در «بچه‌های آسمان» مجید مجیدی افتادم. «بچه‌های آسمان» برای ما که بچه‌پولدار نبودیم، درس خواستن و توانستن، با حداقل امکانات بود؛ خواستن و توانستنی از جنس «زحمت» و «آبروداری»، از جنس «غیرت گذاشتن» و همراه با «بغض». اگر نایک تحریم کرده و اگر عدالت فیفا نیست، عوضش بچه‌های تیم‌ملی استوک‌های «خودباوری» را به پا کرده‌اند و هواداری یک ملت را که چه عرض کنم، هواداری همه طرفداران بازی خوب را پشت سر خود دارند. بگذار فیفا با هر ضرب و زوری که هست، با VAR تلاش کند جلوی بی‌«رونالدو» شدن جام‌جهانی را بگیرد. بچه‌های تیم‌ملی دوشنبه‌شب «بچه‌های آسمان» بودند. آنجا که فقط به مردم فکر می‌کردند، و بالابردن پرچم ایران، همانطور که آقای کی‌روش گفته بود. مثل علی که فقط به خواهرش فکر می‌کرد.


جام‌جهانی برای ما تمام شد. البته نه آنطور که آقای گزارشگر می‌خواست در دقیقه 20 بازی با مراکش تمام شود. بچه‌های تیم‌ملی تا دقیقه 98 بازی با پرتغال، تا یک قدمی صعود رفتند و البته تا چند اینچی صعود، اما انگار همانطور که کی‌روش گفت: در فوتبال عدالت نیست که اگر بود، این بازی تنها یک برنده داشت و آن هم ایران بود!


«جام‌جهانی ما را از دست داد»؛ در حالی که خوشبخت‌هایی که فیفا دوست‌شان دارد، دوباره همان 16 تیم و 8 تیم و 4 تیم سنتی جام را تشکیل می‌دهند و اصلا چه معنی دارد کسی این نظم را به هم بزند! چه معنی دارد بچه‌های تیم‌ملی فوتبال ایران و بچه‌های زحمت کشیده لیگ ایران، برای نخستین‌بار صعود کنند؟!


راستش من این تیم‌ملی را بیشتر از همه تیم‌های ملی ایران در ادوار جام‌جهانی دوست دارم. چقدر در خواندن سرود ملی با انگیزه، چقدر هماهنگ و چقدر در اندیشه پیروزی! همین را می‌خواهیم اصلا! جام‌جهانی‌ای را می‌خواهیم که زیباترین صحنه‌هایش برای ایران را نه حتی لژیونرها که همین بچه‌های بی‌ادعای لیگ و تربیت‌یافته‌های لیگ خودمان رقم بزنند. امید ابراهیمی و دفاع‌های جانانه‌اش در بازی مراکش، وحید امیری و عبور کم‌نظیرش از سد پیکه و شاهکار علیرضا بیرانوند که فقط گوشه‌ای از غیرت لرها و ایرانی‌ها را به نمایش کشید. مرتضی پورعلی‌گنجی، سیدمجید حسینی و روزبه چشمی که هجومی‌ترین حمله‌های مراکش و 2 قهرمان اروپا را مهار کردند. کاروالیو اصلا کجا بود؟ اینیستا چه کار کرد مثلا؟!


بامداد سه‌شنبه ثابت کردیم می‌توانیم. می‌شود، می‌توانیم. از این به بعد همه گروه‌های مرگ برای ما شوخی است. مهم این است که وقتی بخواهیم، می‌توانیم. نه اینکه این روحیه را نداشتیم اما همه این سال‌ها تلاش کردند این روحیه را از ما بگیرند. یک عمر به طور سیستماتیک از استاد دانشگاه تا گزارشگر تلویزیون توی سرمان زدند که بازنده‌اید. حالا بچه‌های تیم ملی با مربی خوب‌شان با این سیستم جنگیدند و البته پیروز شدند. ما پیروز شدیم! ما با گروه مرگ جنگیدیم. با «خودکشی از ترس مرگ» جنگیدیم و فقط جنگیدیم. بچه‌ها داخل زمین جنگیدند، بیرانوند، ابراهیمی، پورعلی‌گنجی، رضاییان، حاج‌صفی، امیری، حسینی، عزت‌اللهی، طارمی، آزمون، جهانبخش، محمدی، قدوس و انصاری‌فرد جنگیدند. کی‌روش روی نیمکت جنگید، سرپا جنگید، با VAR جنگید و با داور جنگید. در نشست خبری با «فیفا» جنگید و با نظمی که ایران را در مرحله بعد نمی‌خواست، جنگید! کی‌روش اگرچه یک بیگانه بود اما به خیلی‌ها یادآوری کرد تنها راه پیروزی جنگیدن است: «من از فرهنگی آمده‌ام که همیشه به دنبال پیروزی است».

سایه سنگین امریکا بر طرح مذاکرات بین‌الافغانی با طالبان

سید عباس حسینی در روزنامه جوان نوشت:

در شرایطی که گمانه‌زنی‌ها درباره آغاز گفت‌وگوهای صلح دولت افغانستان با طالبان جدی‌تر شده، جیمز ماتیس، وزیر دفاع امریکا روز سه‌شنبه (5 تیر) در سفری غیرمنتظره وارد کابل، پایتخت افغانستان شد. به گزارش خبرگزاری فرانسه، او در سخنانی قبل از اینکه هواپیمایش در کابل به زمین بنشیند، گفته است که برنامه‌اش از سفر به کابل، ارزیابی حضور نظامی امریکا در افغانستان و بررسی شانس صلح میان طالبان و دولت افغانستان است.

در شرایطی که گمانه‌زنی‌ها درباره آغاز گفت‌وگوهای صلح دولت افغانستان با طالبان جدی‌تر شده، جیمز ماتیس، وزیر دفاع امریکا روز سه‌شنبه (5 تیر) در سفری غیرمنتظره وارد کابل، پایتخت افغانستان شد. به گزارش خبرگزاری فرانسه، او در سخنانی قبل از اینکه هواپیمایش در کابل به زمین بنشیند، گفته است که برنامه‌اش از سفر به کابل، ارزیابی حضور نظامی امریکا در افغانستان و بررسی شانس صلح میان طالبان و دولت افغانستان است.


این در حالی است که از چند روز پیش به این‌سو، یک تیم گفت‌وگوکننده ایالات متحده امریکا به رهبری زلمی خلیل‌زاد، امریکایی افغان‌تبار و سفیر پیشین امریکا در افغانستان، برای سرعت بخشیدن به روند صلح به کابل آمده تا این روند را از نزدیک نظارت کند. به گفته وزیر دفاع امریکا، این کشور نشانه‌هایی را دریافت کرده که از آمادگی برخی گروه‌ها در داخل طالبان برای وارد شدن به مذاکرات احتمالی صلح با دولت کابل خبر می‌دهد.


اما آنچه حضور وزیر دفاع امریکا و همچنین تیم گفت‌وگوکننده امریکا را در کابل مهم و بحث‌برانگیز می‌سازد، گمانه‌زنی‌ها در مورد بحث بر سر خروج نیروهای امریکایی و پیمان ناتو از افغانستان، به عنوان عمده‌ترین شرط طالبان برای پذیرفتن آغاز مذاکرات با دولت افغانستان است.


شورای عالی صلح و دولت افغانستان در طول هفته‌های اخیر، برای اینکه موضع گروه طالبان نسبت به آغاز روند گفت‌وگوهای صلح را نرم‌تر بسازند، صراحتاً گفته‌اند که پس از آغاز روند گفت‌وگوها، ایجاد جدول زمانی یا تعیین تاریخ برای خروج نیروهای امریکایی و ناتو از افغانستان، در اولویت مذاکرات با طالبان قرار خواهد داشت. احسان طاهری، سخنگوی شورای عالی صلح افغانستان در این مورد به رادیو آزادی گفته است: «ما می‌خواهیم که صلح را در دو بعد ببینیم؛ یکی آغاز مذاکرات صلح به رهبری و حاکمیت افغانستان و دوم اینکه بدون شک وقتی مذاکرات آغاز می‌شود، یک تفاهم به خاطر زمان‌بندی خروج نیروهای خارجی از افغانستان نهایی شود.»


به نظر می‌رسد این پیام‌های مثبت دولت افغانستان که در صورت آغاز مذاکرات صلح با طالبان، تفاهمی نیز در مورد زمان‌بندی خروج نیروهای خارجی از این کشور صورت خواهد گرفت، در یک چرخش ناگهانی، موجب نگرانی جدی مقام‌های امریکایی و حضور جدی آن‌ها در کابل شده است. این در حالی است که در استراتژی دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور امریکا برای افغانستان، حضور نظامی این کشور، یک حضور طولانی‌مدت و نامشخص ذکر شده است.


در چنین شرایطی، سایه سنگین امریکایی‌ها و خواسته‌های آن‌ها بر تلاش‌های دولت افغانستان برای آغاز مذاکرات صلح با طالبان بیش از پیش احساس می‌شود. دولت افغانستان در گذشته همواره بر آغاز مذاکرات بین‌الافغانی با گروه طالبان تأکید کرده و نسبت به خواست طالبان برای مذاکره مستقیم با امریکا واکنش منفی نشان داده است. حال با توجه به سفر وزیر دفاع امریکا به کابل و همچنین حضور تیم گفت‌وگوکننده این کشور برای نظارت از روند احتمالی مذاکرات صلح، به نظر می‌رسد برنامه گفت‌وگوهای بین‌الافغانی محمد اشرف غنی، رئیس‌جمهور افغانستان، از مسیر اصلی خود خارج شده و امریکا حالا تلاش دارد گرداننده اصلی باشد. در این زمینه، حضور زلمی خلیل‌زاد، امریکایی افغان‌تبار جمهوریخواه در کابل که در گذشته نقش جدی در شکل‌گیری افغانستان جدید پس از طالبان داشته، بسیار مهم و قابل توجه است. نکته قابل تأمل اینجاست که رئیس‌جمهور افغانستان ابتدا با ارائه طرح صلح بدون قید و شرط و پس از آن، آتش‌بس با طالبان، یک قمار بزرگ سیاسی را در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال 1398 در افغانستان آغاز کرده است که تاکنون از غیرنظامیان و نظامیان این کشور صدها قربانی گرفته است. با وجود نزدیکی غنی به امریکا، پیروزی در این قمار بزرگ از اهمیت حیاتی برخوردار است، اما با توجه به منافع حیاتی ایالات متحده در افغانستان و منطقه، به نظر نمی‌رسد این قمار به یک سرانجام دلخواه برسد.


این در حالی است که مؤسسه جهانی پگواش که پیش از این چندین دور دیدار میان نمایندگان احزاب، فعالان جامعه مدنی و زنان را با گروه طالبان در نروژ، پاکستان و افغانستان برگزار کرده، می‌گوید: «پس از دید و بازدید با جوانب مختلف و شنیدن دیدگاه‌های آنان، ممکن است طالبان بر اساس تقسیم اوقات، حضور درازمدت نیروهای امریکایی را در افغانستان نیز بپذیرد». محمد یوسف افتخار، عضو دفتر رسانه‌های پگواش که به کابل آمده، می‌گوید: «پیش از این موقف طالبان بسیار سختگیرانه بود، اما حتی اکنون چنین باوری وجود دارد که طالبان تا یک مدت زمانی حضور امریکایی‌ها را در افغانستان بپذیرند یا با موجودیت آن‌ها به صلح تن دهند و بالاخره مانند حزب اسلامی قرارداد صلح به‌میان آید.».


اما آنچه مهم است، تاکنون هیچ نشانه‌ای که ثابت کند طالبان از موضع جدی خود مبنی بر حضور نیروهای خارجی در افغانستان کوتاه آمده باشند، دیده نشده است. طالبان، حضور امریکا در افغانستان را اشغال و دولت این کشور را دولت دست‌نشانده امریکا عنوان می‌کند، از این‌رو، پیش از آغاز هرنوع مذاکره‌یی با دولت افغانستان، خواهان گفت‌وگوی مستقیم با مقام‌های امریکایی بوده‌اند. آنچه مشخص است، بر اساس باورهای بنیادی طالبان، بدون خروج نیروهای امریکایی و ناتو از افغانستان، هیچ صلحی متصور نخواهد بود. طالبان در تازه‌ترین بیانیه خود، در مورد نشست علمای جهان اسلام در عربستان سعودی درباره مسئله صلح افغانستان، گفته که امریکا نخست علمای دینی را برای کنفرانس اندونزی گردهم جمع کرد و بعد از آن، کنفرانس‌های مشابه را در کابل، اسلام‌آباد پاکستان و حال در عربستان سعودی سازمان‌دهی کرده است. طالبان این کنفرانس‌ها را ضد اسلامی خوانده و افزوده که هدف ایالات متحده امریکا از برگزاری این کنفرانس‌ها، این است تا «اشغال نظامی» اش را در افغانستان توجیه کند.

راه‌حل؛ فقط سیاست داخلی

عباس عبدی در ایران نوشت:

وضعیت بازار سکه و ارز و به تبع آن اجناس وارداتی بویژه در روزهای اخیر، نگرانی‌ها را نسبت به آینده اقتصادی کشور بیشتر کرده است. به طور طبیعی هر کس گمان می‌کند که راه‌حلی وجود دارد، یا اگر راه‌حلی به ذهن او برسد مطرح می‌کند. در همین زمینه آقای حسین موسویان دیپلمات سابق کشور که اکنون در غرب زندگی و فعالیت می‌کند، پیشنهادی را عنوان کرده که به علت ماهیت موضوع پیشنهادی، بازتاب گسترده‌ای داشته است. وی در پایان یک گفت‌وگو اعلام می‌کند که: «برای ایجاد اجماع و وحدت داخلی نیاز به درک درست از شرایط داخلی و خارجی کشور، فداکاری و ازخودگذشتگی است. با این وضع، مشکلات اقتصادی فعلی مردم و منافع کلان ملی کشور 2 قربانی اصلی اختلافات فعلی جناح‌های سیاسی داخلی هستند. بزرگان نظام باید قبل از هر چیز در این مورد چاره‌اندیشی کنند؛ حتی به قیمت یک خانه‌تکانی اساسی در دولت یا حتی استعفای دولت فعلی و برگزاری انتخابات زودرس، زیرا استمرار وضع فعلی تا 2 سال دیگر، ممکن است موجب لطمات غیرقابل جبران شود.»


به نظر بنده، وی به درستی مشکل را در فقدان وحدت و انسجام و اجماع داخلی دانسته‌اند. اتفاقاً اگر 5 سال اخیر را به جای تمرکز بر سیاست خارجی و حوزه اقتصادی، قدری از این توجه معطوف به حل سیاست داخلی و کاهش تنش‌ها می‌شد، به طور قطع امروز وضعیت بهتری داشتیم. زیرا ریشه بخش مهمی از مشکلات خارجی و اقتصادی در بحران سیاست داخلی است. بحرانی که به صورت فقدان انسجام و اعتماد در جامعه اعم از در روابط عرضی (مردم با مردم، و جناح‌های قدرت با یکدیگر) یا در روابط طولی (مردم با حکومت) خود را نشان داده است. با وجود چنین مشکلی، هیچ مسأله اقتصادی و سیاست خارجی قابل حل نیست. بنابراین از این زاویه که یک کارشناس امور سیاست خارجی پس از سال‌ها بحث و ارائه تحلیل در این زمینه، اکنون اعلام می‌کند که رسیدن به یک راه‌حل جامع، در گرو وحدت و انسجام و اجماع داخلی است، گامی به پیش برداشته شده است.


ولی تجویزی که در ادامه این اظهار نظر آمده به کلی مغایر با هدف اولیه است. شاید هم هدف گوینده، توصیه جدی به استعفا نباشد، بلکه می‌خواسته نشان دهد که اگر دست دولت در اداره امور و اصلاح سیاست‌ها باز نباشد و سایر نهادها خود را با یک سیاست مورد توافق هماهنگ نکنند، چاره‌ای جز استعفا و کنار رفتن نیست و از این طریق تبعات چنین اقدامی را به طرف مقابل گوشزد کند، ولی اگر چنین قصدی نداشته است، باید گفت که پیشنهاد مذکور متضاد با هدف اعلام شده در ابتدای جملات است، و بیشتر شبیه جدا کردن دستگاه از بدن بیمار است. چرا؟


به این علت که انتخابات در ایران تحت تأثیر رقابت مستمر حزبی قرار ندارد که امروز استعفا داده شود و مثلاً دو هفته دیگر انتخابات برگزار شود. انتخابات غیر حزبی است و هیچ رقابتی سیاسی مستمری وجود ندارد و انتخابات از زمانی که افراد به صورت غیر رسمی اعلام حضور می‌کنند تا زمانی که یک نفر انتخاب و وارد دفتر ریاست جمهوری شود، حدود یک سال طول می‌کشد. چنین پیشنهادی به منزله معطلی یک ساله امور است و معلوم است که در صورت اجرا، سرنوشت کشور چه خواهد شد.


علت دیگر این است که انتخابات در جامعه ما نه تنها فصل‌الخطاب نیست، بلکه اول دعوا است. در حقیقت فلسفه آن با چالش مواجه است. چه در مرحله تأیید و رد صلاحیت‌ها که نامزدهای معرفی شده مجموعه محدودی از جامعه را نمایندگی می‌کنند. حتی برخی از همان‌ افراد تأیید شده نیز برحسب مصلحت تأیید می‌شوند که اگر انتخاب و پیروز شوند در عمل و به صورت حقیقی به رسمیت شناخته نمی‌شوند به طوری که عده‌ای از همان ابتدا اعلام می‌کنند که عمر فرد انتخاب شده 6 ماه یا یک سال است!



نکته مهم‌تر ماجرا این است که وحدت در ساختار مدیریتی لزوماً مسأله را حل نمی‌کند. مگر نه آنکه در دولت احمدی‌نژاد این وحدت و انسجام در ساختار قدرت در حداکثر میزان خودش بود، پس چرا سیاست خارجی و اقتصادی نه تنها موفقیتی نداشت، بلکه در حضیض بود؟ مشکل اصلی نداشتن وحدت و انسجام متولیان ساخت رسمی نیست، بلکه وجود فاصله این ساختار با مردم و جامعه است. هنگامی هم که می‌گوییم مردم، آنها را جدا نمی‌کنیم، خواست همه مردم فارغ از هر نوع فکر و اندیشه و رفتاری که دارند، باید محترم شمرده شود. جامعه‌ای که حضور یک فرد زرتشتی را که منتخب شهروندان شهر (اعم از مسلمان یا زرتشتی) در شورای شهر تحمل نمی‌کند، نمی‌تواند با هیچ انتخاباتی به وحدت و انسجام برسد. عدم انسجام جامعه ایران بازتاب‌های روشنی دارد. یکی از مهم‌ترین آنها، فقدان رسانه رسمی تأثیرگذار است. جامعه‌ای که تحت تأثیر رسانه‌های فرامرزی و از آن بدتر تحت تأثیر اخبار جعلی و دروغ است، نمی‌تواند روی وحدت و اجماع را ببیند. البته راه‌حل آن بستن این فضاها نیست که عملاً نه ممکن است و نه مفید. بلکه راه‌حل آن معتبر کردن و آزاد کردن رسانه‌های رسمی است تا جایی برای رسانه‌های بی‌اعتبار و منابع خبری دروغ باقی نماند.


در جامعه‌ای که نسبت به احکام صادره آن تشکیک می‌شود و کسی نیز قادر به توجیه و اقناع افکار عمومی نیست و در نهایت هیچ پرونده مهمی در کشور مختومه نمی‌شود و پرونده‌های مذکور همواره در اذهان عمومی باز می‌مانند، رسیدن به اجماع و وحدت در چنین شرایطی ممتنع خواهد بود.


در جامعه‌ای که خواست‌های عادی و معمولی مردم نادیده گرفته می‌شود و هنوز حضور بانوان در ورزشگاه‌ها و دیدن مسابقات، چالش مهمی در عرصه عمومی است، چگونه می‌توان نسبت به دستیابی به انسجام و اجماع خوش‌بین بود؟ باید تغییری جدی در حوزه اختیارات و فلسفه حکومت کردن ایجاد شود. اینکه دولت در این مورد چه کاری باید انجام دهد، موضوع دیگری است که باید جداگانه به آن پرداخته شود.

سخنان امیدبخش

محمدتقی فاضل‌میبدی در شرق نوشت:

سخنان آیت‌الله آملی‌لاریجانی در همایش سراسری دستگاه قضا به مناسبت هفته قوه قضائیه، به موضوعات مهمی در زمینه حقوق متهمان اختصاص داشت که مسئله برخی متهمان و خانواده‌های آنان در سال‌های اخیر  نیز مواجه بوده است. با توجه به اینکه این سخنان در حضور مسئولان قوای مجریه و مقننه بیان شد، می‌تواند پیامی روشن به رئیس‌جمهور به‌عنوان مجری قانون اساسی و رئیس مجلس به‌عنوان نماینده قانون‌گذاران کشور تلقی شود که از این پس، مواردی که انتقاد رئیس قوه قضائیه را نیز همراه دارد، به‌طور جدی‌تری دنبال کنند.

در سال‌های گذشته رسانه‌ها، وکلا و افرادی که در دستگاه به‌عنوان متهم یا همراه آنان رفت‌وآمد داشتند، در مواردی از نقض حقوق متهمان یا رفتار سلیقه‌ای از بازپرس‌ها و قضات با برخی متهمان گلایه کرده‌اند. این امر حتی درباره برخی افراد سرشناس سیاسی نیز رخ داده که نیازی به آن نبوده و حفظ جایگاه حقیقی و حقوقی آنها در عین اعمال قانون، امکان‌پذیر بوده است. صرف تشخیص جرم و تعیین مجازات برای برخورد با این افراد کافی است و نه قانون اساسی و قوانین موضوعه کشور و نه تأکید دین اسلام به حفظ کرامت انسانی، اجازه رفتارهایی خارج از ضوابط قانون و شرع را نداده است. انتقاد شدید آیت‌الله ‌لاریجانی درباره استفاده از پابند «برخی افراد محترم یا یک مدیر اجرایی» یا تعیین وثیقه به صورتی که متهم به دلیل قرارداشتن در پایان هفته، امکان تهیه آن را نداشته باشد و ناچار به ماندن در زندان تا روز شنبه شود، نشان می‌دهد بالاترین مقام قضائی کشور نیز در جریان این مسائل قرار گرفته و از آن ناراضی است.

با توجه به اینکه رئیس قوه قضائیه در این نشست اعلام کرد بارها این موضوع را به مقامات ارشد قوه و قضات گفته است، به نظر می‌رسد تعیین سازوکاری جدی‌تر زیر نظر ریاست دستگاه قضائی برای برخورد با تخلفات در نقض حقوق متهمان، می‌تواند به صورت سیستماتیک این موارد اشتباه را که در هر دستگاهی ممکن است رخ دهد، به اطلاع رئیس رسانده و مجازات مطابق با آن برای خاطی، اعم از بازپرس، قاضی و...، در نظر گرفته شود. بی‌شک رسانه‌های رسمی و اجتماعی نقش درخور توجهی در مشخص‌کردن این نوع تخلفات دارند. رئیس قوه قضائیه می‌تواند در تعامل با رسانه‌ها، از آنان بخواهد بدون واهمه البته با سند و دلیل، این موارد را مانند همه‌جای دنیا رسانه‌ای کنند تا از ظرفیت نظارتی مطبوعات و رسانه‌ها برای ناامن‌کردن فضای تخلفات جلوگیری شود. ظرفیت‌های درونی قوه مانند دادسرای عالی قضات و حفاظت‌اطلاعات قوه قضائیه نیز می‌توانند به شکلی جدی‌تر مسئولیت پیگیری، برخورد و حتی اعلام رسانه‌ای این موارد را برای آگاه‌شدن و خرسندی آحاد جامعه بر عهده بگیرند. در دستگاه قضا، هزاران قاضی شریف نیز بدون کوچک‌ترین تخلفی، به دعاوی مردم رسیدگی کرده و احکامی را نیز صادر کرده‌اند که می‌توان از آنها دفاع کرد و موجب احقاق حقوق افراد مظلوم در مقابل برخی افراد صاحب‌نفوذ شده‌اند.

بااین‌حال، برخی خطاها در برخوردنکردن با برخی متهمان سیاسی، صنفی و فعالان زنان، این نوع خدمات پذیرفته‌شده دستگاه قضائی را نیز مخدوش کرده است. وجود یک تیم کارشناسی کارآمد در کنار رئیس قوه برای بررسی این نوع تخلفات در سطح دستگاه بسیار بزرگ و بااهمیت قضائی، حتما می‌تواند این نارضایتی آیت‌الله لاریجانی را به‌طور جدی دنبال کنند و به دنبال رفع آن برای ایجاد رضایتمندی در جامعه باشد. در نامه حضرت علی(ع) به مالک‌اشتر آمده حتی نباید در نگاه‌کردن قاضی به صورت متهمان در دادگاه نیز بی‌عدالتی وجود داشته باشد. به باور نگارنده، نشان‌دادن جدیت در مسئولان ارشد دستگاه قضائی برای تغییر برخی رویه‌ها به‌ویژه در برخورد با متهمان سیاسی می‌تواند با معرفی بدون پرده‌پوشی خاطیان به بخش‌های نظارتی قوه قضائیه و رسانه‌ای‌کردن آن، به خوبی نشان داده شود. 

در مسائل اقتصادی اخیر و موضوع ارز، مسئولان دولت به‌صراحت از حضور برخی افراد بانفوذ در ناآرامی‌ها کد می‌دهند؛ دستگاه قضائی می‌تواند با ورود به‌موقع و البته مستدل و بدون به‌خطرانداختن فضای سرمایه‌گذاری، اعتمادآفرینی دوچندانی انجام دهد و نقش مهمی در ایجاد فضای امید و ازبین‌رفتن حس منفی از برخی رفتارهای ناعادلانه میان توانمندان و مردم عادی ایفا کند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس