به گزارش مشرق، «فرشاد گلزاری» در یادداشت روزنامه «وطن امروز» نوشت:
بحران یمن طی سالهای گذشته با فراز و فرودهای گوناگون و البته بسیار پیچیدهای روبهرو بود که همچنان این روند در ابعاد گوناگون نظامی، امنیتی، اقتصادی و سیاسی به عنوان ستون فقرات اعمال فشار بر انصارالله قابل مشاهده است. اگر بخواهیم مشابه پرونده یمن در قرن حاضر را مثال بزنیم باید لشکرکشی ایالات متحده به عراق را به عنوان مصداق عملی مورد اشاره قرار دهیم.
بیشتر بخوانید:
درخواست ارتش یمن از «محاصرهشدگان» ائتلاف سعودی
جنگ جهانی تمام عیار در سواحل غربی یمن
زمانی که واشنگتن با سناریوی شناسایی و امحای سلاحهای کشتار جمعی در عراق وارد این کشور شد، تدارک خود برای این پروژه را بنا بر عرف نظام بینالملل و همچنین استراتژیهای نظامی بر ۲ عنصر سیاسی و میدانی پایه گذاشت. درست است اقدام نظامی آمریکا در افغانستان و عراق بدون هیچگونه مجوزی از سوی سازمان ملل انجام شد و همگان تا به امروز بر این باورند ایالات متحده تنها با استفاده از عنصر سخت و مجموعه سناریوهای اطلاعاتی به همراه همکاریهای منطقهای موفق به ساقط کردن صدام شد اما واقعیت این است که بخشی از این پروژه چندضلعی با بهرهگیری از «توپخانه رسانهای و مطبوعات» محقق شد.
اگر کمی ریزتر و تخصصیتر به پرونده عراق نگاه کنیم، دادههایی وجود دارد که اثبات میکند آنچه در ۶ ماه اول حمله ایالات متحده به بغداد باعث شد افکار عمومی این کشور و جامعه جهانی، آمریکا را پیروز این پرونده بدانند، تنها بازی رسانهای بود. گزارشهای موجود حاکی از آن است که در ۶ ماه نخست این تجاوز عظیم نظامی، چیزی حدود ۶۰۰ تا ۸۰۰ نظامی آمریکایی بر اثر عملیات القاعده عراق (به رهبری ابومصعب الزرقاوی) که بدنه آن را بعثیهای ارتش عراق تشکیل داده بودند، کشته شدند و این موضوع ضربه سنگینی بر هیمنه نظامی واشنگتن به شمار میرفت که تنها راهحل فوری برای آن افزایش ضریب نفوذ رسانههای آنها در مقیاس گسترده بود.
اما نکته مهم و جالب توجه این است که قبل از آنکه نیروهای ایالات متحده وارد عراق شوند اتاق فکر مرکب عملیات عراق متشکل از نمایندگان وزارت خارجه آمریکا، سازمان سیا، نماینده پنتاگون، خزانهداری، هیات نظارت بر رسانههای بینالمللی آمریکا (BBG) و کاخسفید پس از ماهها بررسی و تشکیل جلسات متعدد، اقدام به تهیه پروتکل مبنا کردند که در آن مشخص شد قبل از حمله آمریکا به عراق باید تیمهای متعددی از بهترین مدیران و خبرنگاران عرصه رسانه با اخذ پوشش وارد خاک عراق شوند و در جهت راهاندازی یک اردوگاه رسانهای قوی و محکم گام بردارند.
پروژه مذکور دقیقاً نشان میدهد چگونه آمریکا جنگ عراق و شکستهای خود در ماههای اولیه را با ابزار رسانه به نفع خود مدیریت کرد اما پس از مدتی این ابزار هم جوابگوی آنها نبود. مدل مشابه این موضوع را در جنگ ویتنام هم شاهد بودیم که در آن زمان تمام رسانههای ایالات متحده به دنبال آن بودند به جهان این خبر را مخابره کنند که در ویتنام پیروز میدان هستند. با این مقدمه اگر پرونده یمن و بویژه در وضعیت کنونی، نبرد در بندر الحدیده را رمزگشایی کنیم براحتی میفهمیم ۳ محور اصلی در طول سالهای گذشته از سوی عربستان سعودی و امارات در دستور کار قرار گرفته است.
۱- محور نظامی: اگر در گوگل گزینه «جنگ یمن» را جستوجو کنید، شناسنامه این بحران در ویکیپدیا با عنوان «جنگ داخلی یمن» به شما ارائه میشود و در گام اول این برآورد به ذهن شما القا میشود که بههمریختگی در یمن تنها به دلیل درگیری جریانهای مختلف سیاسی در این کشور اتفاق افتاده است. این موضوع تا حدی درست است اما آنچه یمن را در ریل تحولات خونین و اسیر خیزش جریانهای رادیکال قرار داده است، راهبرد عربستان برای ابقای «عبدربه منصورهادی» است. واقعیت این است که کشورهایی مانند امارات، عربستان، کویت، اردن، بحرین و حتی قطر از خیزشهایی که تحت عنوان بهار عربی در سال ۲۰۱۱ رخ داد همچنان هراس دارند و از این منظر همواره به دنبال گذار از این مساله هستند.
سعودیها علاوه بر آنکه یمن را حیاط خلوت خود میدانند، از گذشته به دنبال آن بودهاند این جغرافیا را به عنوان یک حاشیه در اختیار خود حفظ کنند و از این جهت است که سقوط منصورهادی برای سعودیها گران تمام شد و در نهایت ریاض برای آنکه بتواند حرف خود را در یمن به کرسی بنشاند از اهرم نظامی استفاده کرد.
تشکیل ائتلاف عربی (ائتلاف دوسویه سعودی- امارات) علیه یمن موضوعی است که از حیث نظامی این مساله را به اثبات میرساند که متحدان عربی و منطقهای عربستان توان پذیرش چنین ریسک سنگینی آن هم در چارچوب همکاریهای نظامی علیه صنعا را ندارند. دولتهایی مانند اردن و مصر که زبدهترین افسران را در اختیار دارند و به عنوان قدرتمندترین ارتشهای متحد ریاض شناخته میشوند، وارد این معادله خطرناک نشدند و در نهایت تقسیم کار در حوزه میدان بدین شرح پیش رفت:
۱- نیروی هوایی امارات به عنوان پیشران تهاجم هوایی
۲- نیروی زمینی عربستان سعودی به عنوان پیشران تهاجم زمینی و تثبیت کننده نقاط
۳- نیروهای سودانی به عنوان عنصر کمکی سعودیها روی زمین
این آرایش کاملاً مشخص میکند جبهه میدانی یمن در بعد آشکار از چه ساختاری تشکیل شده اما بازیگرانی هم پشت این صحنه حضور دارند. ایالات متحده یکی از این کنشگران میدانی است که وظیفه آن پشتیبانی لجستیک و ارائه برآوردهای اطلاعاتی و تهیه کالکهای عملیاتی برای عربستان توسط ماهوارههاست که البته در این راستا رصد تحرکات القاعده و داعش برای استفاده بموقع از برد رسانهای آن در دستور کار واشنگتن قرار دارد.
۲- محور سیاسی: طی چند سال گذشته که «اسماعیل ولد شیخ احمد» به عنوان فرستاده ویژه سازمان ملل در پرونده یمن مشغول به کار بوده است، انواع و اقسام گفتوگوهای دیپلماتیک با ارائه طرح از سوی کشورهای اروپایی و... به صورت رسمی و غیررسمی شکل گرفت اما نتیجه آن مثبت نبوده و در بیشتر اوقات نقض آتشبس و بر هم خوردن روند تنفس میدانی توسط ریاض و متحدان آشکار شده است. از این رو شاهد بودیم «مارتین گریفیتس» به عنوان نماینده ویژه سازمان ملل در امور یمن جایگزین ولد شیخ احمد شد که یک پیام مهم برای جهان و بازیگران دخیل در پرونده یمن داشت. این پیام بخوبی نشان میدهد بریتانیا که از روز اول تسلیحات عربستان برای حمله به یمن را تامین میکرده است، به صراحت وارد فاز سیاسی و دیپلماتیک در بحران یمن شده است.
سند این ادعا تا حدودی به انتخاب «مارتین گریفیتس» به عنوان نماینده ویژه سازمان ملل در امور یمن مربوط است. او یک بریتانیاییالاصل است که مدیریت اجرایی موسسه اروپایی صلح را برعهده داشته و تجارب زیادی در حل منازعات، مذاکرات و میانجیگری دارد. همچنین مرکز گفتوگوی انسانی در ژنو توسط او تاسیس شد. گریفیتس علاوه بر این عناوین، مدتی در دفاتر ۳ فرستاده سازمان ملل به سوریه فعالیت کرد و مدتی مشاور «کوفی عنان» دبیرکل اسبق سازمان ملل متحد و نیز معاون رئیس هیأت ناظران سازمان ملل بود. این موضوع دقیقاً نشان میدهد قدرتهای فرامنطقهای برای حلوفصل بحران و کسب منافع حیاتی به میدان آمدهاند که در مساله بندر الحدیده هم شاهد بودیم بریتانیا اقدام به کنشگری فعال کرد.
اما این موضوع با برخی اقدامات لندن در تضاد است، بهگونهای که برخی اطلاعات تایید نشده و مسکوت نشان میدهد بریتانیا با همکاری امارات در حال تسلیح برخی عناصر شورشی و احتمالاً تروریست در استان مهره واقع در شرق یمن و هممرز با عمان هستند که اگر این موضوع صحت داشته باشد سناریوی دیگری به یکباره در شرق یمن رقم خواهد خورد. از این جهت است که سازمان ملل در شروط اعلانی خود گفته است خلع سلاح انصارالله، توقف حملات هوایی عربستان و امارات بهعلاوه تشکیل دولت انتقالی، محورهای طرح آنها برای برونرفت از وضعیت فعلی و جلوگیری از درگیری در الحدیده است که تا امروز این محورها با کارشکنی ریاض محقق نشده است.
۳- محور جنگ روانی: سومین پایه و اساس سناریوی سعودیها و اماراتیها، تقویت و قبض و بسط نظام رسانهای خود درباره یمن است. طی روزهای گذشته چندین بار خبر تصرف فرودگاه بندر الحدیده توسط نیروهای عربستان و امارات از سوی رسانههای منتسب به این دو کشور و حتی رسانههای غربی که سران ریاض و ابوظبی در آنها سهامدار هستند، منتشر شد اما پس از دقایقی این ادعاها از سوی انصارالله با انتشار فیلمهای مستند تکذیب شد. مساله اصلی این است که این سیاست رسانهای نهتنها در قبال یمن، بلکه درباره ایران، قطر و هر کشوری که به عنوان تهدید و دشمن امارات و عربستان از سوی سران آنها تعریف میشود به کار گرفته میشود که معمار آن را باید «محمد بن زاید آلنهیان» ولیعهد ابوظبی دانست.
اگر بهخاطر داشته باشید، زمانی که ولیعهد سعودی به آمریکا سفر کرد علاوه بر دیدار با هیأت تحریریه نیویورکتایمز و واشنگتنپست، با «مایک بلومبرگ» موسس آژانس خبری بلومبرگ که یک تاجر یهودیالاصل است دیدار کرد. در آن سفر بر اساس دادههایی که به صورت پراکنده منتشر شد، قرار شد غولهای رسانهای آمریکا در راستای سیاستهای ریاض گام بردارند که این موضوع توسط «بنزاید» به محمد بن سلمان پیشنهاد شد. به عبارت دیگر ولیعهد ابوظبی به دلیل نزدیک بودن به ولیعهد سعودی به وی گوشزد کرده از عمق تاثیر رسانه در تمام سطوح غافل نماند که این راهبرد را علناً در پرونده یمن به چشم میبینیم.
فرجام سخن
اصرار عربستان و امارات برای تسلط بر بندر الحدیده واقع در غرب یمن، علاوه بر دلایل سیاسی و نظامی از منظر منطق ژئوپلیتیک دارای اهمیت بسیار زیادی است، چرا که بریتانیا و ایالات متحده به ابوظبی و ریاض متذکر شدهاند باید تمام بندرهای یمن توسط آنها اشغال شود تا اشراف انصارالله بر دریای سرخ و خلیج عدن به کلی قطع شود. آنها بخوبی میدانند انصارالله براحتی از راه تسلط بر راههای مواصلاتی آبی علاوه بر هدف قرار دادن ناو و ناوشکنهای آمریکا، امارات، عربستان و شرکای آنها، میتواند به اقتصاد آنها که از طریق این مسیر تامین میشود ضربه وارد کند. به این جهت است که الحدیده نهتنها از حیث نظامی و سیاسی زیر فشار قرار دارد، بلکه فریب رسانهای همهگیر برای مصادره به نفع وقایع میدانی و دیپلماتیک، در دستور کار جدی قرار دارد.