سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
************
البتهکه باید مشکی پوشید!
حسین شریعتمداری در کیهان نوشت:
روز سهشنبه در جلسه علنی مجلس شورای اسلامی یکی از نمایندگان علیه تذکر پلیس به زنی که کشف حجاب کرده بود سخن گفته و اظهار داشت : «مگر غیر از این است که قرآن، کرامت انسانی را مهمتر از حرمت کعبه قرار داده است، به بهانه حجاب و نهی از منکر ترویج منکر میشود و حرمت انسان زیر سؤال میرود»! ایشان در ادامه میگوید: «حضرت علی(ع) در خطبه ۲۷ نهجالبلاغه میفرمایند شنیدهام که دشمنان از پای یک دختر یهودی خلخالی کندهاند، اگر مرد مسلمانی بهخاطر آن از غصه دق کند، رواست. از برخورد مامور ناجا با فردی مسلمان اگر نگوییم دق کنیم که بمیریم، ولی باید حداقل مشکی بپوشیم»!
اظهارات این نماینده مجلس یادآور داستان شخصی است که میگفت، ایهاالناس! آیا میدانید که بالای مناره مصر، امامزاده یعقوب را شغال دریده است؟! به او گفتند؛ آقای محترم! اولا؛ امامزاده نبود، پیغمبرزاده بود، ثانیا؛ یعقوب نبود و حضرت یوسف(ع) بود، ثالثا؛ بالای مناره نبود و در بیابان بود، رابعا؛ مصر نبود و کنعان بود، خامسا؛ شغال نبود و گرگ بود، سادسا؛ این داستان از اساس دروغ بود، چون حضرت یوسف علیهالسلام را گرگ ندریده بود بلکه برادرانش او را درون چاه انداخته بودند.
آقای پارسایی نماینده شیراز میگوید مگر غیر از این است که قرآن کرامت انسانی را مهمتر از حرمت کعبه قرار داده است! که باید به ایشان تذکر داد، اولا؛ در قرآن کریم چنین کلامی نیست بلکه این نکته که مفهوم اخلاقی برجسته و انسانسازی نیز دارد، در احادیث آمده است، ثانیا؛ از کی تا به حال کشف حجاب از سیاهه گناهان خارج شده و به فهرست کرامتهای انسانی اضافه شده است؟! ثالثا؛ مگر کشف حجاب، جرم و گناه و منکر نیست که تذکر درباره آن را نهی از منکر نمیدانید؟! رابعا؛ وقتی جنابعالی در بیان صورتمسئله به کشف حجاب آن زن و فحاشی او به مامور وظیفهشناس نیروی انتظامی اشاره نمیکنید، معلوم میشود که به زشتی و پلشتی این اقدام اذعان دارید. بنابراین سؤال این است که اگر این حرکت را جرم وگناه میدانید چه داعیهای برای دفاع از آن دارید؟! و اگر این حرکت را جرم و گناه نمیدانید، چرا از طرح آن در بیان صورتمسئله طفره میروید؟! مگر ممکن است یک مسلمان نداند که کشف حجاب گناه بزرگی است؟ و یا یک ایرانی- آنهم در جایگاه نماینده مجلس که خانه قانون است- نداند کشف حجاب یک اقدام مجرمانه است و فحاشی به پلیس در حال انجام وظیفه قانونی خود نیز جرم دیگری است؟!
این آقای نماینده در بخش دیگری از نطق خود به ماجرای ربودن خلخال از پای یک دختر یهودی در جریان حمله دشمنان و تاثر شدید حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام از این رخداد اشاره کرده و میگوید که حضرت فرمودهاند: «اگر مرد مسلمانی از این غصه دق کند رواست» که البته سخن شایستهای است ولی نتیجه میگیرند که «از برخورد مامور ناجا با فردی مسلمان اگر نگوییم دق کنیم که بمیریم، ولی باید حداقل مشکی بپوشیم»! که باید گفت آقای نماینده محترم! مراجعه به تاریخ اگر برای شبیهیابی باشد، اقدامی شایسته و درسآموز است ولی چنانچه با هدف «شبیهسازی» صورت بگیرد، فریبکاری و جرمی بزرگ است و شما متاسفانه روش و روال دوم را پیمودهاید!
در ماجرای مورد اشاره جنابعالی، آن دختر یهودی مظلوم بوده و مورد ستم دشمنان قرار گرفته بود و امیرمؤمنان علیهالسلام کسانی را ملامت میفرمایند که از کنار این ستم، بیدغدغه عبور میکنند. ولی زنی که با تذکر پلیس روبهرو شده است، با کشف حجاب خویش مرتکب گناه فاحش و اقدامی مجرمانه شده است و در مقابل تذکر پلیس وظیفهشناس نیز زبان به فحاشی گشوده است. خب، حالا بفرمایید کجای این ماجرا با ماجرای ربودن خلخال از پای آن دختر مظلوم یهودی انطباق دارد که جنابعالی ادعا کردهاید: «اگر نگوییم دق کنیم که بمیریم، ولی حداقل باید مشکی بپوشیم»؟!
البته که باید مشکی پوشید اما، نه جنابعالی و برخی دیگر از همفکرانتان! بلکه ملت مسلمان ایران باید در عزای ستمی که امثال شما با نادیده گرفتن احکام قطعی اسلام و نص صریح قوانین کشور مرتکب میشوید، مشکی بپوشند!
آقای پارسایی در پایان نطق خود میگوید: «تذکر من بر این است که با مامور خاطی برخورد صورت بگیرد»! که ابتدا باید دید چه کسی و کدام سوی این ماجرا خطاکار است؟
مامور پلیس به وظیفه قانونی خود عمل کرده و در مقابل گناه بزرگ و مجرمانه کشف حجاب ایستاده است. ولی برخی از نمایندگان که به این پلیس وظیفهشناس اعتراض میکنند، رسما سوگند یاد کردهاند که حافظ احکام اسلام و قوانین نظام باشند. متن سوگند آنان که در اصل ۶۷ قانون اساسی آمده است، چنین است؛
«من در برابر قرآن مجید، به خدای قادر متعال سوگند یاد میکنم و با تکیه بر شرف انسانی خویش تعهد مینمایم که پاسدار حریم اسلام و نگاهبان دستاوردهای انقلاب اسلامی ملت ایران و مبانی جمهوری اسلامی باشم».
بدیهی است که نمایندگان معترض در پی آن نیستند و نمیتوانند کشف حجاب و فحاشی به پلیس در حال انجام وظیفه را جرم ندانند. بنابراین فقط دو حالت قابل تصور است، اول آنکه خدای نخواسته سوگند دروغ خوردهاند! و دوم اینکه به سوگند خود وفادار نبودهاند! و در هر دو حالت وظیفه رسمی نمایندگی خود را زیر پا گذاشتهاند و مستوجب مجازات هستند! و از سوی دیگر آن پلیس وظیفهشناس باید مورد تقدیر و تشویق قرار بگیرد، و این تقدیر، الزاما بایستی آشکارا و در میدان دید ملت باشد. کما اینکه توبیخ نمایندگان متخلف نیز نباید پنهانی صورت بپذیرد.
و بالاخره، ایستادگی فرمانده محترم نیروی انتظامی در برابر هیاهوی غوغاسالاران و تاکید ایشان بر حمایت قاطع از پلیس وظیفهشناس این نیرو در خور تقدیر است و از فرزند انقلاب جز این انتظار نمیرفت و نمیرود.
بانک ها از تغییر چهره تا تحول رویکرد
مهدی حسن زاده در خراسان نوشت:
روز سه شنبه مجلس میزبان وزیر اقتصاد، قائم مقام بانک مرکزی و برخی مسئولان دیگر بود تا روند واگذاری اموال مازاد بانک ها را بررسی کند. براساس قانون رفع موانع تولید، بانک ها ملزم به واگذاری اموال مازاد خود بوده اند، اما روند واگذاری ها چندان چشمگیر نبوده است و بخش اعظم اموال مازاد بانک ها همچنان در دست بانک ها باقی مانده است. البته همزمان بانک مرکزی نیز گزارشی منتشر کرد که نشان می دهد، تعداد شعب بانک ها در اسفند سال گذشته به نسبت آذر، 0.3 درصد، معادل 52 شعبه کاهش یافته است. براساس آمار بانک مرکزی، در اسفند سال گذشته، 20 هزار و 723 شعبه بانک در سراسر کشور دایر است. اگر جمعیت حدود 80 میلیونی کشور را به این تعداد شعب تقسیم کنیم، می بینیم که به ازای هر 3860 نفر، یک شعبه بانک وجود دارد. البته اگر این آمار را با آمار انتهای سال 95، مقایسه کنیم، می بینیم که تعداد شعب بانک ها حدود 2500 شعبه کمتر شده است. با این حال نگاهی به وضعیت نظام بانکی و تحولات سریع درباره توسعه شبکه های الکترونیکی نظام بانکی و تحولات پیش رو از جمله پرداخت های اینترنتی و غیرحضوری نشان می دهد که نظام بانکی دستخوش تحولاتی سریع است که از این منظر باید درباره نحوه فعالیت نظام بانکی تجدیدنظر جدی داشت.
طی سال های اخیر با توسعه سریع زیرساخت های اینترنتی کشور و امکان دسترسی هر چه بیشتر و سریع تر کاربران به خدمات غیرحضوری بانکی که ابتدا خود را در قالب مراجعه به خودپردازها و سپس خدمات اینترنتی بانک ها نشان داد، حجم قابل توجهی از ترافیک شعب بانکی کم شده است. پیش بینی می شود با توسعه «فین تک» ها (استارت آپ هایی که خدمات پرداخت را با سرعت و سهولت هر چه بیشتر انجام می دهند)، نیاز به مراجعه به شعب بانکی همچنان روند نزولی پیدا کند. در چنین شرایطی بانک ها نیازمند تغییر در رویکرد پیشین هستند. پیش از این بانک ها در رقابت بین خود با اتکا به خرید املاک، توسعه شعب و استقرار دفاتر مرکزی در برج ها و آسمان خراش ها، سعی می کردند ضمن حفظ سرمایه خود در قالب زمین و ساختمان که رشد قیمتی به مراتب بیش از تورم داشته اند، به نوعی شوکت و عظمت خود را به رقبا نشان دهد. در حقیقت شعب مجلل و متعدد بانک ها نمادی از بزرگی و عظمت این بانک ها بود که آن ها را نسبت به رقبا متمایز نشان می داد. با این حال این رویکرد از دو جهت طی سال های اخیر با چالش مواجه بوده است.
چالش نخست، ورود رقبایی تحت عنوان موسسات مالی و تعاونی های اعتبار بود که با سود سپرده بالاتر، بخشی از مشتریان نظام بانکی را به سوی خود کشیدند. البته این چالش با حذف تدریجی این موسسات همراه بود ولی اثر خود را در قالب افزایش نرخ سود سپرده ها و فشار سنگین به بانک ها نشان داد، به گونه ای که بانک ها با انباشت دارایی های موهوم و شناسایی سود از معوقات بانکی گاهی غیرقابل وصول، سعی کردند خود را سودده نشان دهند، اما فشار بانک مرکزی، منجر به شفاف سازی نسبی سوددهی بانک ها و تبدیل این سودهای واهی به زیان های واقعی شد. از سوی دیگر به نظر می رسد تلاش بانک مرکزی برای تعریف بانک استاندارد و رتبه بندی بانک ها (که البته هنوز به صورت علنی اعلام نشده است)، منجر به این شود که بانک ها، موفقیت خود را نه در ساختمان ها و شعب مجلل و متعدد که در ترازنامه و صورت های مالی قابل اتکا بیابند.
چالش دوم، به همان موضوعی بر می گردد که در ابتدای یادداشت اشاره شد. توسعه فضای مجازی، اهمیت حضور فیزیکی و نقل و انتقال کاغذی پول را به حداقل رسانده است و آن را در آینده کمتر هم می کند. در این میان، البته بانک ها خود پرچمدار توسعه نظام های نوین پرداخت شده اند و بیشتر شرکت های واسطه ای که خدمات بانکی غیرحضوری و انتقال پول در فضای مجازی را انجام می دهند، زیرمجموعه خود بانک ها هستند، با این حال آن چه که باید با سرعت بیشتری اتفاق می افتاد و همچنان باید اتفاق بیفتد، این است که نظام بانکی دارایی اصلی خود را نه در ساختمان ها و املاک، بلکه در دانشی که به تسهیل نقل و انتقال پول منجر می شود، بیابد. هم اکنون علاوه بر شرکت های زیرمجموعه بانک ها، بسیاری از استارت آپ ها به سرعت در حال ورود به این عرصه هستند. آن چه که آینده نظام بانکی را رقم می زند، دیگر نه ساختمان ها و املاک، بلکه دانشی است که خدمات غیرحضوری یک بانک را نسبت به رقبا، سریع تر، ایمن تر و ارزان تر می سازد. در این میان، نظام بانکی برای این که وزن ارزش دانش فنی را به نسبت املاک در ترازنامه خود ارتقا دهد، نیازمند اقدامات بیشتری است.
در هر صورت به نظر می رسد با وجود این که تحرک نسبی در شبکه بانکی برای کاهش تعداد شعب و واگذاری اموال مازاد صورت گرفته است، اما ضروری است تا نظام بانکی به این درک عمیق برسد که ارزش امروز بانک به عنوان واسطه وجوه صرفا نه در املاک و شعب، بلکه در خدمات متنوعی است که در بستر اینترنت به مشتریان ارائه می دهد. ارائه این خدمات به سرعت با تنوع عرضه کنندگان مواجه شده است و بانک ها با رقبای جوان و استارت آپ ها و فین تک هایی مواجه اند که متکی به دانش فنی هستند. در این میان بانک ها نیز ناگزیر از این هستند که هرچه بیشتر و سریع تر وزنه دانش و کیفیت خدمات را به نسبت زرق و برق شعب متعدد و ساختمان های مجلل ارتقا دهند.
حرف زدن هم خستگی دارد؟!
محمود صدری در وطن امروز نوشت:
یادم میآید همین چند وقت پیش فردی که زمانی همکار «حسن روحانی» در ابداع کلیدواژه «کلید» به شمار میرفت، گفته بود حسن روحانی در مقام مقایسه، از دیگر همتایان خود سخنورتر است! در این واقعیت البته من هم شکی ندارم! مساله اما این است که اولاً مسائل اساسی کشور با سخنوری حل نمیشود و ثانیاً زیاد سخن گفتن، همیشه کار دست آدم میدهد! مثلاً مردم میپرسند: چرا آدمی که همین چند سال پیش گفته: «مگر اقتصاد دستوری هم در دنیای امروز معنا و مفهومی دارد؟ و مگر میتوان در یک برنامه تلویزیونی گفت نرخ دلار باید به 700 تومان تقلیل پیدا کند؟»، حالا چنین چکشی در پی مدیریت بازار ارز است؟ مگر سابق بر این، مشکل آشفتگی بازار ارز از نگاه فرد موردنظر، «خودشیفتگیها، بیثباتیها، عدم مشورت و عدم استفاده از ابزار علمی برای اداره کشور» نبود؟! الان «اقتصاد دستوری»، همان ابزار علمی است یعنی؟ یا چی؟! یا اینکه آدمی که میگفت «مملکت نوکر نمیخواهد؛ مدیر میخواهد!» چه شده است که بعد از چند سال میگوید اتفاقا مملکت نوکر میخواهد و چیزی بالاتر از نوکری نیست؟!
اگر غلط نکنم، چند ماه پس از اجرایی شدن برجام بود که دیگر رئیسجمهور واژه «کلید» را تکرار نکرد! روحانی حتی در مناظرات اخیر ریاستجمهوری هم وقتی مشغول لوله کردن سیلوهای موشکی و 40 سال تاریخ نظام بود، باز هم از «کلید» معروفش در سال 92 یک کلمه هم نگفت! جالب اینکه در آن مناظرات هیچکدام از رقبای جناب روحانی هم از او در این زمینه سوال نکردند! بعدتر گلواژههایی چون آفتاب تابان برجام، ابر شتابان برجام، گشایشهای روزانه برجام و ... نیز مثل اینکه تاریخ مصرفشان از نظر روحانی تمام شده باشد، یکییکی به خاطرهها پیوستند. کمکم حتی از اصل مذاکره با کدخدا هم با عنوان دیوانگی یاد شد، شانس فقط یار بود که در آن مقطع، جنابشان دوباره سراغ تفسیر دروس کربلا و عاشورا نرفتند!
کنار هم قرار دادن این واقعیات به ما میگوید باید هنر جابهجایی کلمات و تغییر زمین بازی را هم به جمع مهارتهای سخنوری حسن روحانی افزود. متاسفانه اما باید بگویم این فن شریف هم، در حل مسائل کشور کاربردی ندارد! بر این اساس ظاهراً باید فکر دیگری برای رتق و فتق امور کرد؛ باطناً اما اینگونه نیست! چرا که دولت و شخص رئیسجمهور ابداً چنین دیدگاهی نداشته و ندارند. حسن روحانی اتفاقاً از ابتدای سال 92 معتقد بوده است یگانه راهحل مسائل کشور همین حرف زدن است، آن هم نه با کسانی که هر فحش و فضیحتی میتوان به آنها نسبت داد و اساساً شناسنامه ندارند(!) بلکه با بزرگانی که «کلید» دنیا دستشان است و «کدخدا» بوده، هستند و خواهند بود! روحانی آن روزها میگفت: «بنده معتقدم مذاکره با آمریکا راحتتر از مذاکره با اروپاست، چرا که اروپاییها به دنبال آقا اجازه از آمریکا هستند. آمریکاییها کدخدای ده هستند با کدخدا بستن راحتتر است».
حالا اما همو نظر دیگری دارد و معتقد به منزوی کردن «کدخدا» است! و حتی معتقد است «آقااجازهها» باید به کدخدا فشار بیاورند و صدالبته با ثبت چرخشی تاریخی در روابط بینالملل، در تیم ما نامنویسی کرده، روبهروی کدخدا صفآرایی هم بکنند!
خب! البته ما شاید چشممان کور است یا به قول رئیسجمهور عینک نزدهایم تا گشایشهای روزانه برجام را ببینیم! شاید هم بس حسودیمان میشود، اینقدر «حرف»های دولت را تخریب میکنیم. الله اعلم! بدون عینک هم اما شاید بتوان برخی چیزهای کوچک را دید! مثلا اینکه 5 سال بعد حرف زدن دوستان، رکود همچنان بر گلوی اقتصاد چنگ انداخته ولی ما از کشور دوست و برادر ترکیه، کود انسانی وارد میکنیم! نحوه کار کردن جناب رئیسجمهور اما شاید مهمترین مسالهای باشد که میتوان با چشمان غیرمسلح هم دید! وزیر محترم ارتباطات اخیراً در توضیح اشتباه آماری ارائه شده از سوی رئیسجمهور گفته است: «فکر میکنم بیان 2 میلیون شغل یک اشتباه لفظی از آقای رئیسجمهور بود که با خستگیهای ایشان همراه شده است».
چندی پیش «عبدالله ناصری» مشاور رئیس دولت اصلاحات در توضیح نحوه فعالیت روزانه روحانی و خستگیهای او گفته بود: «روحانی در مقایسه با همه روسایجمهوری پیشین بعد از انقلاب، چه آنهایی که همانند بنیصدر عزل شدند و چه آنهایی که همانند رجایی شهید شدند و چه بقیه که بودند، وقت برای دولت نمیگذارد. میگویند او از ساعت 9:30 صبح تا 19 سر کار است! این را تردید ندارم و یکی از اعتراضات و انتقاداتی است که دوستان روحانی به او دارند. ناطقنوری در همین زمینه به روحانی اعتراض کرده و گفته: من که الان فقط یک حوزه علمیه در لواسان دارم، از ساعت 6:30 صبح آنجا حاضر میشوم و شما باید کمی زودتر بروید و به سخن وزرایتان گوش کنید!» ناصری در ادامه گفته بود: «رئیسجمهور حوزههای کلیدی کشور را شوخی گرفته است». خدا قوت آقای رئیسجمهور!
زمزمه برجامهای «2» و «3» اینبار از امریکا و اروپا
سید رحیم نعمتی در جوان نوشت:
شکی نیست که سفر امانوئل ماکرون، رئیسجمهور فرانسه، به امریکا و مذاکرات او با دونالد ترامپ، رئیسجمهور امریکا، پاسخی است به ضربالاجل ترامپ در مورد برجام و قرار است آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، هم روز جمعه در همین خط به امریکا برود و ترزا می، نخستوزیر بریتانیا، همراه با این دو با ترامپ گفتوگوی تلفنی داشتهاند و از قبل هم احتمال سفر پیشبینی نشده او به امریکا داده میشد. ترامپ ماه ژانویه در حالی که برای سومین بار تعلیق تحریمها را تمدید میکرد از متحدین اروپاییاش یا کنگره امریکا خواست چهار شرط او را در مورد برجام تأمین کنند و گرنه دیگر تعلیق تحریمهای ایران را تمدید نخواهد کرد. این خط و نشان ترامپ به معنای قصد او برای خروج از برجام تعبیر شده که مهلت آن کمی بیش از دو هفته دیگر در روز شنبه 12 می به سر میآید و حالا این سه کشور اروپایی میخواهند در دقیقه 90 رأی او را به نحوی تغییر دهند که میتواند یک شکل از توافق داشته باشد.
این شکل از توافق را میتوان در خلال سخنان ماکرون در کنفرانس مطبوعاتی مشترکش با ترامپ شنید که در جواب به حملات ترامپ به برجام با توصیفاتی نظیر«فاجعه»، «خوفناک» و «احمقانه» گفت: «باید ابتدا خود به توافق دست یابیم.»منظور ماکرون از این توافق رسیدن اروپا و امریکا به توافقی از امنیت در خاورمیانه در طرحی گسترده است تا اینکه برجام به عنوان بخشی از این طرح و بدون اینکه تغییری کند، محفوظ بماند و شروط اعلام شده از سوی ترامپ در این طرح به نحوی گنجانده شوند.
ماکرون به این ترتیب از ترامپ میخواهد در برجام بماند و اگر اعتقاد به اصلاح مواردی از آن را دارد، این کار را نه با خروج از برجام یا تغییر آن بلکه در قالب یک توافق کلی یا چند توافق خارج از برجام پیش ببرد. ماکرون با این کار میخواهد شکاف بین اروپا و امریکا را بر سر برجام ترمیم کند تا جبهه متحد شکلی از هر دو طرف در این زمینه شکل بگیرد و نمیتوان گفت که قبل از سفر به امریکا طرح خود را با آلمان و بریتانیا در میان نگذاشته باشد و این احتمال هست که مرکل یا «می» بر محور پیشنهادهای ماکرون با ترامپ وارد گفتوگو شوند. به نظر میرسد که ماکرون تا اینجای کار توانسته تا اندازهای موفق باشد چنان که نشریه امریکایی نیویورکر از برخی سخنان ترامپ در آن کنفرانس مطبوعاتی مشترک با ماکرون این نتیجه را گرفته که لحن او نسبت به قبل تغییر کرده و نشانههایی از تغییر در تصمیمش برای خروج از برجام دیده میشود.
شکی نیست که اگر ماکرون به همراه مرکل و «می» بتوانند نظر ترامپ را تغییر بدهند تا او در 12 می و برای چهارمین بار برجام را تأیید کند، این سه رو به ایران میکنند تا ایران را وارد دوری از مذاکرات کنند که مسیرش به توافقی جدید موازی با برجام میرسد. این به معنای شروع یک نزاع دیپلماتیک با ایران است چرا که قبل از شروع این دور از مذاکرات دو مسئله بیجواب میماند و اروپاییها باید قبل از هر چیز پاسخ این دو مسئله را بدهند. مسئله نخست در وادار کردن امریکا به انجام تعهداتش طبق برجام است که گویا اروپاییها تاکنون سعی داشتهاند به هر نحو که شده این مسئله را نادیده بگیرند.
باید گفت که امریکا چه در زمان باراک اوباما، رئیسجمهور قبلی امریکا، و چه در این یک سال و چند ماه از ریاست جمهوری ترامپ به هیچ وجه به تعهداتش عمل نکرده، چنان که در زمان اوباما، وزارتخانه خزانهداری امریکا اجازه معامله با دلار با ایران را به بانکها نمیداد و همین نیز اصل معاملات مالی با ایران را از سوی بانکهای اروپایی فلج کرده بود و در دوره ترامپ هم علاوه بر نقض برجام با افزایش تحریمها، اصل معاملات با ایران مسدود شد تا برجام در عمل زمینگیر شود. مسئله دوم در فایده توافقی موازی با برجام است که اروپاییها نمیتوانند جوابی برای آن داشته باشند چرا که تجربه این دو سال از برجام نشان داده توافق با غربیها فایدهای جز بدعهدی برای ایران نداشته و نمیتوان نتیجهای جز این برای توافق موازی با برجام در نظر گرفت. به بیان دیگر، ماکرون با طرح توافق موازی با برجام مصداق این مثل عمل میکند که میگوید: شترسواری دولا دولا نمیشود. او قبل از این شترسواری باید به ایران ثابت کند که چه خیری از برجام به دست آمده تا بتوان صداقتی در طرح معادل آن داشته باشد.
رمزگشایی از ادبیات برجامی روحانی
مرتضی صفاری نطنزی در ایران نوشت:
شاید به نظر برسد ادبیات دیروز رئیس جمهوری در حوزه دیپلماسی شباهت چندانی به ادبیات وی در زمان مذاکرات برجام، رسیدن به این توافق و نهایتاً ماههای اولیه پس از اجرای آن نداشته باشد. آقای روحانی در هفتهها و ماههای اخیر به شکل مشهودی تندتر از قبل سخن میگوید و کلامش بسیار بیش از قبل علیه طرف مقابل است. از جمله میتوان به مجموعه سخنان ایشان در سفر اخیرشان به تبریز اشاره کرد که حتی ترامپ را با صفاتی چون کاسب، تاجر، ساختمانساز و برجساز یاد کرد. بسیاری از منتقدان داخلی آقای روحانی معتقدند که او و دولتش اکنون به نتایجی که آنها مدتهاست درباره «ذات» امریکا و غرب رسیدهاند، رسیده و به همین دلیل هم در کنار ادامه اتخاذ این مواضع باید به اشتباه خود در گذشته اعتراف کند. در مقابل برخی از موافقان دولت نیز هستند که میگویند این لحن مقداری تند است و آقای روحانی باید برای دفاع از برجام قدری آن را تعدیل کند. این گروه بیشتر همان لحن و ادبیات دوره مذاکرات برجام را میپسندند.
به نظر میرسد واقعیت اما چیز دیگری است؛ لحن تهاجمی آقای روحانی و دیپلماتهای دولت درست در امتداد و ادامه همان لحن آرام و مسالمتجوی دوران مذاکرات برجام است. دورانی بود که در سیاست خارجی خود و در تنظیم روابط با دیگر بازیگران مهم بینالمللی برای کم کردن از هزینههای تقابل و همین طور احقاق حقوق خود در عرصههای اقتصادی از موضعی نرمتر با کشورهایی چون امریکا و قدرتهای اروپایی گفتوگو و چانهزنی میکردیم. آن گفتوگوها، نتایج آن و در کل «نرمش» حاصل شرایطی بود که الان تغییر کرده است. در آن شرایط طرف مقابل و خصوصاً امریکا خود را مشتاق رسیدن به یک راهحل مشترک و البته وفادار به توافقها و تعهدها نشان میداد. هر چند در داخل اعتماد چندانی به این وفاداری وجود نداشت اما جمهوری اسلامی ایران میبایست در آن مقطع تاریخی خود را عنصری طرفدار گفتوگو و صلح نشان دهد و این یکی از مهمترین دلایلی بود که ما را علی رغم بسیاری از تردیدها پای میز مذاکره برد.
اکنون اما برجام در چه فضایی قرار دارد و دولت امریکا به همراه برخی متحدان منطقهای و فرامنطقهای خود قصد دارد ما را به کدام سو ببرد؟ پاسخ این سؤال آنقدر روشن است که شاید نیاز به بازگویی مجدد آن نباشد. امریکا ضمن نقض برخی تعهدات خود و تلاش برای رسیدن کمترین سود ممکن از برجام به کشورمان، در تلاشی پیگیرانه برای بردن جمهوری اسلامی به کنج رینگ در عرصه بینالمللی و منطقهای است. حمله به برجام، متهم کردن ایران به حمایت از تروریسم و دخالت در کشورهای دیگر و تلاش برای ایجاد یک ائتلاف جدید علیه کشورمان مهمترین اضلاع سیاست خارجی دولت ترامپ در برابر ایران هستند. حال این سؤال پیش میآید که آیا در این شرایط باز هم نیازی به «نرمش» وجود دارد و آیا اساساً نرمش در چنین موقعیت پاسخگوی نیازهای ما هست یا خیر؟ به نظر پاسخ این سؤال یک «نه» قطعی و بدون تردید است.
نرمش سیاست خارجی ما در دوران مذاکرات یک تبصره مهم داشت که کمتر به چشم میآمد و آن اینکه این نرمش به معنای «چرخش» در سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیست. به عبارتی نشستن ما پای میز مذاکره هستهای با غرب و امریکا به معنای تغییر سیاستهای اصولی کشورمان نبود. درست از همین منظر است که دونالد ترامپ برجام را بی فایده میداند. چون او به وضوح معتقد است که باید توافقی با ایران امضا شود که سیاستهای اصولی کشورمان را هدف بگیرد نه موضوعی محدودتر مانند هستهای. اکنون با این موضع جدید وقت آن است که ایران پاسخ جدی به درخواست چرخش در سیاست خارجی خود بدهد و این همان کاری است که دولتمردان ما مشغول آن هستند. تأکید روحانی بر اینکه برجام نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد در همین چارچوب است. قاعدتاً شرایط فعلی هم مجال تسویه حساب های سیاسی نیست و میطلبد که همه در کنار دولت از مواضع اصولی نظام دفاع و حمایت کنیم.
استعمار به سبک «آیاسآی »
مسعود طائفیفیجانی در شرق نوشت:
سالهاست مقاله آیاسآی میزان و مبنای ارزیابی و اعتبارسنجی و ملاک هویت جامعه علمی کشور شده است؛ همهچیز از جذب و پذیرش گرفته تا تبدیل وضعیت استخدامی، ارتقا، گرنت و... بر اساس آن سنجیده میشود.
بهتازگی استاد گلشنی، استاد برجسته فلسفه علم دانشگاه شریف و از استادان تراز اول کشور، در نقدی دردمندانه و ناصحانه عنوان کردند بیش از 400 جایزه معتبر علمی در دنیا وجود دارد که آیاسآی مبنای آن نیست. یا استادانی در استنفورد، برکلی و پرینستون هستند که معیار ورودشان آیاسآی نبوده است.
بر اساس آییننامه ارتقای وزارت علوم، امتیاز اعطایی به هر طرح کلان ملی، x برابر یک مقاله آیاسآی است. کسانی که تجربه اجرای طرحها و پروژههای کلان را دارند (به استثنای پروژههای فرمایشی با افتتاحهای نمایشی و نتایج همایشی)، نیک آگاهاند اجرای آن چند سال زمان میبرد و مجری با چه چالشها و مسائل متنوع و بغرنجی روبهروست؛ از جذب و تأمین بودجه و مدیریت آن گرفته تا حفط منابع انسانی، تأمین ملزومات و مهمتر از همه تعریف و جذب طرح و متقاعدکردن کارفرمای سنتی، بیانگیزه و عافیتطلب برای اجرای یک پروژه علمی و پژوهشی و مهمتر از همه، حل یک مسأله اساسی و مبنایی کشور.
ارزش و بهای این همه گرفتاری و درگیری علمی، فنی و اجرائی، از منظر تصمیمگیران وزارت علوم و شورای عالی انقلاب فرهنگی، x برابر این است که در اتاقت بنشینی و به اتکای دانشجو یا کارشناس خود، مقاله بنویسی و راهکار علمی مرزدانشی بدهی برای غربیها و شرقیهای پیشرفته؛ غربیهایی که حرفهای شدهاند که با اندکی کار سیستماتیک، مدون و برنامهریزیشده محصولش کنند و به خودمان بفروشند و اینجاست که عمق فاجعه آشکار میشود. در بیانی روان، شیوا و رسا به زبانی انگلیسی که البته زبان علم است، عصاره تلاش، پژوهش، خلاقیت، نوآوری، تجربه و دانشت را در اختیار او بگذاری و اغلب چندصددلاری نیز بپردازی تا چاپ و منتشرش کنند و برای خیل ابرشرکتهای هایتک صنعتی آنها محصولی جدید بسازند یا محصولات پیشین را ارتقا دهند و تو در تمنای بهرهمندی از نسخه عهدبوق همان محصول باشی. چه استعماری از این فراتر و سهم محقق ایرانی، اضافهشدن خطی است به رزومه و البته گذر از فیلترهای آیاسآی مبنای وزارت علوم و چه استثماری ژرفتر از این؛ بردگی نوین علمی.
کار از ما، جا از ما، هزینه از ما، ابزار و تجهیزات و امکانات از ما، فکر از ما، روششناسی و شبیهسازی و پیادهسازی و کالیبراسیون و اعتبارسنجی و ارزیابی و صحتسنجی از ما و محصول نهایی و انتفاع تجاری از او. حتی مالکیت معنوی محصول هم از آنِ او؛ چون به اعتبار قانون مالکیت معنوی، نویسنده مقاله فاقد حقوق مالکانه در محصول مبتنی بر آن است.
از سوی دیگر، ما نیز در ایران سازوکار شناسایی دستاوردها و محصولات مبتنی بر تلاش پژوهشگران خودمان را نداریم. مهمتر، اولیتر و دردناکتر از همه (که شاهبیت رنجنامه جامعه محققان و پژوهشگران مأموریتگرای کشور است) اینکه در بسیاری از حوزهها فاقد بلوغ، ظرفیت، زیرساخت و توانمندی لازم برای کاربردیسازی عملیاتی و مأموریتگرای نتایج دستاوردهای علمی و پژوهشی خویش هستیم؛ بهویژه در مواردی که بالفعلشدن پژوهش مانع رانت باشد و مخل آسایش مدیرانِ آمارمثبت بدونمشکل همیشهموفق.
هدف از این یادداشت، صرفا بیان آفات این سازوکار نامبارک داوری و ارزیابی توان و بضاعت علمی است که عملا عایدی آن نصیب بیگانه میشود و تجلی فوایدش بیرون مرزهاست. قطعا در این انحراف، عوامل متعددی دخیلاند؛ از نبود شاخص جایگزین گرفته تا رفتارکاری پژوهشگران تا... که همگی را میتوان در جای خود بررسی کرد. آنچه مسلم است، این است که زعمای قوم و خبرگان علمی کشور که بر طیف رنگارنگ مسائل و چالشهای کشور آگاه هستند و تفاوت پژوهش مسئلهگرا را با مقالهمحور میدانند، فکری به حال این نقیصه جمیله کرده و درمانی برای این درد بیابند. دردی که میرود هویت و خاصیت را از جامعه علمی این مرز و بوم برباید. کشوری که هنوز شفای بوعلیاش، اخلاق ناصری خواجهنصیرش و آثارالباقیه ابوریحان بیرونیاش نه در کنج کتابخانهها و آرشیوها که در زندگی مردمانش ساری و جاری است و محل رجوع مستمر پژوهشگران و اندیشمندان.