به گزارش مشرق، «عبدالله گنجی» طی یادداشتی نوشت:
تجربه نشان می دهد که در سپهر سیاسی ایران جریان سوم شکل نمی گیرد و شاید در تبیین آن سخنان زیادی گفته شده است. اما بدون تعصب باید بپذیریم که در ایران جریان سوم شکل نخواهد گرفت اما فهم واقعی و دقیق چرایی آن مهم است. ایران از جهت شکلی مثل آمریکا شده است.
آنجا هم علیرغم ادعای آزادی، جریان سوم شکل نگرفته و نخواهد گرفت. تجریه سیاسی گذشته نشان می دهد افرادی که اراده کرده اند در خارج از پوسته دو جریان عمده کشور نفس بکشند، پس از مدتی یا تسلیم شدند یا از میدان رقابت حذف شدند یا به رویارویی با نظام رسیدند. محسن رضایی به اصول گرایان بازگشت، مرحوم هاشمی به اصلاح طلبان رسید. ری شهری از سیاست فاصله گرفت. روحانی به اصلاح طلبان نزدیک شد و احمدی نژاد بین زمین و آسمان معلق ماند. در پاسخ به چرایی این عدم توفیق دلایل ذیل مهم است:
۱- سر جمع دستگاه فکری و معرفتی فعالان سیاسی ایران – که زیرساخت جریان سیاسی را شکل می دهد – از دو بن مایه سرچشمه گرفته است. بن مایه معرفت ذاتی دینی که نگاه درونی دینی دارد و پیرو اسلام روحانیت و فقاهت است. بن پایه معرفتی – فکری غرب که معمولاً توسط سکولارهای مسلمان دنبال می شود.
به تعبیر خوش بینانه تر ، جریانی که به دنبال «بومی سازی غرب» در ایران است و شاخص های حکومت داری و حدود و ثغور نظم سیاسی در مقولاتی مانند آزادی، فرهنگ، توسعه، روش حکومت داری و ... را در غرب می داند.
بنابراین دو پایه معرفتی "بومی بنیاد" و "غرب بنیاد" در منازعه سیاسی با هم هستند (که معتقدم از اختلاف سلیقه به رقابت هویتی رسیده اند). بنابراین اگر جریان سومی بخواهد به میدان بیاید بر کدام پایه فکری – معرفتی استوار خواهد شد؟ بدون تردید راه سومی وجود ندارد .
۲- تلاش می نمایند بخشی از آنچه که در دو طرف می بینند را با هم جمع نمایند. چنین امری بدون توجه به پایه های معرفتی به «التفاط» خواهد انجامید و خروجی آن آش شله قلم کاری خواهد شد که در بعد گفتمانی بی اعتبار و مخدوش و در بعد اجتماعی دوگانه و غیر قابل فهم خواهد بود.
۳- چون در بعد معرفتی پایه سوم وجود ندارد فاز استقلال را در تاکتیک و شعار متمرکز می کنند در این صورت تاکتیک مجزاست اما کشت معرفتی در مزرعه یک جریان دیگر اتفاق می افتد و پایه معرفتی در اینجا عاریتی خواهد بود. چنین جریانی ممکن است ظهور سیاسی هم بیابد اما با افول قدرت از حیز انتقاع ساقط خواهد شد و در بستر زمان قبض و بسط آن را به سکون می رساند.
۴- راه دیگر سلبی بودن صرف است. بدین معنی که جریان سوم در تولد خود هیچ حرف ایجابی مثبت و چهارچوب مند و مستقل ندارد. سلبی بودن صرف ممکن است برای تحریک اجتماعی در موعد انتخابات یا مواجهه با یک پدیده ، موثر افتد اما باز ماندگار نخواهد شد. زیرا نه نیروی اجتماعی مستقل دارد و نه برای معرفی خود چهارچوب ایجابی و مستقل ارائه می کند.
ظهور بیرونی چنین جریانی «ناراحت بودن»، «دشمنی در درون نظام» و «رادیکالیسم سیاسی» خواهد بود. اگر به قدرت وارد شود تریبون قدرتمند قدرت آنان را نشان می دهد اما پس از خروج از قدرت از بین خواهند رفت و چاره ای جز پرداختن به زندگی فردی ندارند زیرا مواجهه سلبی آنان هنگامه حضور در قدرت اکنون به انتقام طرفین مقابل می انجامد و ..
۵- ممکن است تلاش شود پایه فکری و معرفتی سوم نیز ایجاد شود اما چون نمونه های تاریخی زیادی در تاریخ اسلام و تشیع در این باره وجود دارد و پرچم داری تشیع و ستون های اصلی آن حصر در مرجعیت دینی است نمی تواند پایه سوم معرفتی را با این مرجعیت چفت و بست نماید لذا با عنوان التفاط شناسایی خواهد شد.
مجاهدین خلق (منافقین) فرقان، نهضت آزادی می تواند نمونه هایی از ادغام دستگاه های معرفتی باشد که در بوم ایران نتوانسته اند به صورت ایجابی و مستقل رشد نماید و جریان هژمون بر آنان فائق آمده و دوگانگی آنان را برجسته و از حیز انتفاع اجتماعی ساقط نموده است.
روحانی نمونه ای از مدل سومی است که در بعد اسلام روحانیت به اصول گرایان در بعد روش توسعه به غرب و در مدل فرهنگی اجتماعی به اصلاح طلبان نزدیک است و بدون پایگاه اصلاح طلبان هرگز به قدرت نمی رسید اعتدال نتوانست خود را فراتر از «روش تعامل» معنی کند و نتوانست جریان فکری – سیاسی شود. دلیل اصلی آن هم عدم امکان ایجاد پایه معرفتی – فکری مستقل از وضع موجود است.