به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، شهید مدافع حرم محرمعلی مرادخانی متولد سال 1345 و اهل شهرستان تنکابن استان مازندران بود. وی به عنوان نیروی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در صحنه هشت سال دفاع مقدس حاضر شد و در این راه بارها از ناحیه صورت و پا دچار مجروحیت شد. پس از جنگ تحمیلی همچنان در سپاه پاسداران خدمت کرد، مدتی در ستاد مشترک نیروی قرارگاه امام حسین (ع) در تهران به عنوان کارشناس نظامی مشغول شد. پس از آن وی به عنوان مسئول عملیات تیپ سوم لشکر 25 کربلای مازندران منصوب شد و بلافاصله پس از بازنشستگی زمانی که تکفیری ها حرم عمه سادات را نشانه رفته بودند به جمع مدافعان حرم پیوست. وی 16 آذرماه سال 94 در نبرد با تکفیری ها از ناحیه پشت سر هدف تیر قناصه قرار گرفت و در حالی که زانو زده بود و سر به سجـده گذاشته بود، به شهادت رسید. در ادامه بخشی از خاطرات دوستان این شهید عزیز را می خوانیم.
تلاش برای حل مشکل مردم
یکی از دوستان شهید تعریف می کند: شهید محرمعلی مرادخانی در انجام کار خیر همشه پیش قدم بود. من افتخار داشتم ۲ سال سرباز ایشان بودم و در همان اتاقی که ایشان بود من هم حضور داشتم. به جرات می توان گفت روزی نبود که ایشان مشکل چند نفر را یا با تلفن و یا با ملاقات حضوری حل نکند، حتی چند بار پیش آمد که پیرمردها و پیرزن ها و افراد مختلف به ملاقاتش میآمدند و ایشان با تمام وجود سعی می کرد مشکل افراد را حل کند، با اینکه از لحاظ سازمانی چنین وظیفه ای نداشت ولی برای حل مشکل مردم تمام تلاشش را می کرد.
از کارگری کردن برای خانه سازی افراد نیازمند گرفته تا تحت تکفل گرفتن بچه های بی سرپرست و پرداخت هزینه تحصیل، کمک برای شروع کار و هر کار خیری که به فکر انسان می رسد.
به موازات زمان حرکت می کرد
یکی دیگر از دوستان شهید مرادخانی می گوید: سردار شهید محرمعلی مرادخانی در هر دوره ای از زندگی پر برکتشان به موازات زمان و ملزومات زمان حرکت کرد.
نه تنها در تمام این هشت سال دفاع مقدس حضور مداوم در جبهه ها و عملیات ها داشت، بلکه حتی بعد از اتمام جنگ هم تا چند سال در مناطق مرزی ماندگار شد تا امنیت مناطق مرزی را تامین کند.
بعد از آن در سپاه پاسداران به راه خود ادامه داد و با تمام توان در جهت افزایش روز افزون توان نظامی کشور تلاش کرد، تا جایی که فرماندهان سپاه هم به نخبه بودنش پی بردند و وی تا جانشینی تیپ 3 ویژه لشکر 25 کربلا و کارشناسی ارشد امور نظامی کلیه گردان های امام حسین (ع) در سرار کشور پیش رفت و در زمانی که خلا فرهنگی را حس کرد تمام سعی خود را در قسمت فرهنگی جامعه اش به کار گرفت تا چراغی روشنیبخش در جامعه اش باشد.
زمانی که صدای هل من ناصر ینصرنی عمه سادات را شنید لحظه ای تعلل نکرد و شتابان به جمع عباس ها شتافت و اینقدر در این راه ممارست بخرج داد تا خداوند لیاقت شهادت را به شهید مرادخانی عطا کرد و حضرت زینب سلام الله علیها خریدارش شد.
یکی از همرزمان شهید تعریف می کند: نماز مغرب را تازه خوانده بودیم که حاجی مرادخانی نقشه عملیات را آورد و روی زمین پهن کرد. تعدادی از بچه ها دور نقشه جمع شدند و دور آقای مرادخانی دایره زدند. شهید مرادخانی چند روزی بود به عنوان فرمانده به جمع ما اضافه شده بود. قبل از اینکه او بیاید یک بار با بچه ها تا نزدیکی تکفیری ها رفته بودیم اما به خاطر شرایط بد آب و هوایی، سرما و باران مجبور به برگشت شدیم. به همین دلیل تا حدود زیادی با نقشه منطقه عملیاتی آشنایی داشتیم.
شوخی رزمندگان با شهید مرادخانی، قبل از عملیات
حاجی نظراتش را گفت و سپس هر گروهان طرح هایشان را ارائه دادند. زمینی که ما باید می گرفتیم بسیار هموار بود و کمتر موضع و جان پناه داشت. به هر تقدیر فرماندهان به جمع بندی رسیدند و بعد از شام نقشه را برای سردار شهید مرادخانی به دیوار زدیم. او با با یک اقتدار خاصی گفت: «هر کسی نمی تواند بیایید بعد از جلسه به خودم بگوید. من فقط پنج نفر نیرو داشته باشم عملیات را شروع می کنم». بچه های گروهان که الحمدالله با صحبت های حاجی روحیه مضاعفی گرفته بودند به شوخی و البته با یاد واقعه عاشورا و حضرت سیدالشهدا (ع) به سردار مرادخانی گفتند: حاجی چراغ ها را هم خاموش کنید تا هر کس خواست راحتتر برود.
بسیاری شهید را در نماز شب با گونه های خیس دیده بودند
یکی از همرزمان شهید می گوید: شهید مرادخانی همیشه اصرار بر نماز اول وقت داشت و همیشه از آنجایی که خودش عامل به نماز اول وقت بود دیگران از نزدیکان تا آشنایان و دوستان را به نماز اول وقت سفارش می کرد.
به خواندن نماز شب علاقه شدیدی داشت و به بصورت مرتب نماز شب می خواند بگونه ای که کسانی که در خانه شهید رفت و آمد داشتند بارها گونه های خیس ایشان را در نماز شب دیده بودند.