سرویس سیاست مشرق - زمانی در دهه ۶۰، مستضعف بودن مایه تفاخر بود و در فضای پاک و خالص انقلابی، تظاهر به داشتن و دارایی یک ضدارزش محسوب می شد. کما این که در شرح حال شهدای گرانقدر انقلاب و جنگ، معمولا زندگینامهها این گونه شروع می شد که "شهید در خانواده ای زحمتکش و مذهبی پای به جهان گذاشت...." و این عمومیت داشت و شامل شهدایی هم می شد که از خانوادههای میانه حال یا مرفّه برخاسته بودند، چرا که سیطره ارزشهای دینی و انسانی بر فرهنگ عمومی، مشی علوی «زیستن همسطح مستضعفترین اقشار جامعه» را بر ذهن و کردار عامه جامعه انقلابی حاکم کرده بود و هنوز آن خطیب فقید نمازجمعههای پرشور دهه شصت از شرح مبانی «عدالت اجتماعی» به توصیه به «مانور تجمل» نرسیده بود.
یا زمانی که مجله خاطرهانگیز «گل آقا» کاریکاتور معروف خود را درباره افتتاح مجلس چهارم منتشر کرد، تازه طلیعه اشرافیت جدید و مانور تجمل معروف دمیده بود و هنوز جامعه ایران تصور هم نمی کرد که در پایتخت کشور بستنی با پودر طلا برای شکم پرستان «لاکچریباز» یک شبه به رانت رسیده سرو شود.
امروز اما به این جا رسیده ایم که دادستان محترم تهران در ۱۴ آبان ۱۳۹۶ درباره پدیده ای به نام «پرنسس» در عروسیها تذکر می دهد. دادستان تهران در نشست مطبوعاتی خود در خصوص گزارش ارائه شده از سوی یکی از اعضای جلسه مبنی بر اخذ مبالغ کلان بابت آرایش عروس و پدیده پرنسسها که افرادی را آرایش و به عنوان ساقدوش ضمیمه عروس میکنند، این اقدامات را ترویج فرهنگ اشرافیگری دانست و افزود:
" ازدواج آسان جزء سیاستهای کشور است و ترویج چنین اقداماتی در جامعه، حتی اگر برای عدهای که پول دارند مباح باشد، اما به لحاظ ترویج فرهنگ اشرافیت، سرمایهداری و غربی مردود است و لذا از نهادهای فرهنگی، سازمان تعزیرات حکومتی و اتحادیه صنف آرایشگرها میخواهیم از هر اقدامی که علیه فرهنگ ازدواج و تسهیل آن باشد، جلوگیری نمایند."
«پرنسس»ها دختران و زنان جوانی هستند که جدیدا از سوی شرکتهای خاص برای مشتریان خاص فرستاده می شوند تا با پوشش و آرایش شبیه شخصیتهای کارتونی معروف غربی چون سیندرلا و پری دریایی نقش دکور، ساقدوش کرایهای، مجلس گرم کنی و «گرم گرفتن»! با مهمانان خاص و «حرکات موزون» را انجام دهند.
خبرگزاری مهر در گزارشی تکان دهنده با عنوان « دخترانی که دکور برنامه شما میشوند!»(۱۹ شهریور) درباره رواج نوعی «برده داری مدرن» در مراسم تولد و عروسی در شمال شهر تهران و برخی شهرهای بزرگ خبر داد که در آن از دختران جوان به عنوان «دکور»های زنده شخصیتهای کارتونی استفاده می شود:
" چندروز پیش عکس های برگزاری مراسم عجیب و غریب تولد یکی از کودکان سلبریتی اینستاگرامی میان شبکههای اجتماعی دست به دست شد. این سلبریتی سه ساله که به خاطر تبلیغات بسیار زیاد صفحهاش شناخته می شود، در مراسم تولدش از چندین دختر جوان با لباسهای نامتعارف در نقش پری دریایی استفاده شد که کنار عکسهای این خردسال سه ساله بنشینند. وضعیت نامناسب و غیرمتعارف پوشش و نحوه نشستن آنها کنار این خردسال واکنشهای زیادی را به همراه داشت و حتی عده زیادی این عکس را با عنوان «بردهداری مدرن» مطرح کردند. نوعی از بردهداری که شاید شکل و شمایل گذشته را نداشته باشد، اما این شیوه استفاده و به خدمت گرفتن یک انسان تنها در نقش یک دکور، برای بینندگان این تصاویر تلخ و ناخوشایند است."
محمد عبداللهی، سردبیر سابق همشهری ماه در کانال تلگرامی خود در این باره نوشت:
"پدیده پرنسس، در عین ضربه زدن به پیکره مقدس ازدواج و ناهموارتر کردن مسیر تشکیل خانواده، پیامدهای اجتماعی نامبارک بسیاری را در جامعه اسلامی باعث شده است. تفاوت سبک ازدواج اسلامی با سبک پرنسس، حیرت انگیز است، در سبک ازدواج پرنسس، فقط یک قلم هلیکوپتر گل زدن و عروس کشان هوایی بالغ بر صدمیلیون هزینه، رقم می زند، بماند که اجاره دخترکانی به اسم پرنسس که با میهمان ها خوش و بش و گپ می زنند بسته به آلبوم مدلینگ و جذابیت های بصری هر مدل! از یک تا چند میلیون آب می خورد، هزینه تصویربرداری در آنتالیا و جلوه های ویژه رمنس فلان فیلم و سریال عاشقانه بالغ بر پنجاه میلیون تمام می شود، کیک های طبقه دار پرنسس از هشتاد میلیون تومان شروع می شود‼️ و سبک ازدواج پرنسس که این روزها در خانواده های دارای درآمد یامفت از مرز هشدار گذشته حول و هوش میلیارد میگردد، بدون غلو هزینه یک پکیج پرنسس از سرجمع هزینه همه زایرین میلیونی اربعین گاهی فراتر می رود."
علی علیزاده، فعال سیاسی و تحلیل گر مقیم لندن که از کارشناسان مهمان بی بی سی بود، در کانال تلگرامیش با اشاره به داستان تلخ هدیه خودروی چندصد میلیونی لکسوس به دختری دبیرستانی که در دانشگاه قبول شده بود، نوشت:
" در کشوری که حقوق پایهی کار نزدیک به بیست میلیون کارگر ایرانی ماهی هفتصد هزار تومان است. و در کشوری که بسیاری چون کارگران آذراب و هپکو ماه هاست همان حقوق را هم نگرفتهاند. و بسیاری دیگر چون معدنچیان یورت و آق دره همین چند ماه پیش برای همین ماهی هفتصد هزار تومان زنده به گور شدند. و کولبران کرد برای کمتر از این کشته میشوند.
با این حال مساله من اینجا فرهنگ اشرافیگری و نابرابریهای اقتصادی به تنهایی نیست. از دوبی و بمبئی و شانگهای تا لندن، از تهران و مشهد تا نیویورک پر از کسانی است که اغلب از طریق غارت توام با فساد و رانت ثروتمند شدهاند. پیچ و مهرههای سیستم ناعادلانه سرمایهداری، آنهم در شکل بیرحمانه و بدون افسار متاخرش در تاریخ، یعنی نئولیبرالیسم."
او به مطلب بسیار مهمی اشاره کرد که همانا کرختی و بی حسی جامعه علیه نابرابری و ثروتهای بادآورده است:
" مساله من بازخوردها و واکنشها به این عکس بود. واکنش فقیرترها و ندارهای فضای مجازی یکسره حسرت بود و یا دست انداختن ناتوانی اقتصادی خانواده خود. هیچ کس برخلاف واکنش غالب دهه شصتی که من در آن بزرگ شدم نپرسید از کجا آورده اید. هیچ کس حتی اشاره ای هم نکرد که چنین نابرابری تحمل ناپذیر و غیرانسانی است. هیچ کس نگفت کاخی برپا نمیشود مگر صدها کوخ ساخته شود."
علیزاده در آخر به درستی به ریشه وضعیت امروز اشارتی کرد:
" به یاد خطبه معروف مرحوم هاشمی رفسنجانی در پایان دهه شصت افتادم. خطبه ای که تجمیع ثروت را نه تنها با اسلام مخالف ندانست بلکه ادعا کرد اسلام آن را تشویق کرده است. خطبهای که عدالت را که شعار اصلی انقلاب بود، به تبعید و زندانی فرستاد که هنوز ادامه دارد."
و البته قضیه تنها محدود به پرنسس ها نیست.
سایت فردا در گزارشی درباره «عروسیهای لاکچری» از رقمهای عجیب برای عکاسی و فیلمبرداری مراسم عروسی در تهران خبر داد:
" یکی از عکاسیهای مشهور تهران، برای انجام خدمات عکاسی و فیلمبرداری شب عروسی، مبلغ ۱۶ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان دریافت کند یا حتی یک آتلیه در سایت خود، بدون هراس از اعلام چنین قیمتهای عجیبی، پکیج فیلمبرداری و عکاسی عروسی را ۱۷ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان قیمت بزند تا زوجهای تجملگرا را جذب خدمات خود - از جمله تصویربرداری با هلیشات- کند."
گزارش دیگری از روزنامه «هفت صبح»، از کرایه ۷ میلیونی کالسکه چهاراسبه برای عروس و داماد تا «بالن سواری» ساعتی ۴ میلیون تومانی و اسکورت موتوری ماشین عروس به قرار ساعتی ۵۰۰ هزارتومان خبر می دهد.
از سوی دیگر، روز به روز بر کانالهای تلگرامی افزوده می شود که در آن جوانان مرفه در رقابت برای به رخ کشیدن ثروتهای بادآورده پدران خود، با هم کورس «برند بازی» می گذارند و کل کل لاچری می کنند.
به نظر می رسد که شاهد آغاز یک نوع گسیختگی اجتماعی در پایتخت و برخی شهرهای بزرگ هستیم که در جریان آن، روز به روز شکاف موجود میان اقشار مختلف اجتماع در حال تعمیق است، تا به جایی که بعضا درّه ای میان سطح رفاه اقتصادی و برخورداری و از آن مهمتر نوع سلوک و زیست بالای شهر و پایین شهر شکل گرفته است. از بیغولههایی که در اطراف محلههایی چون هرندی و شوش وجود دارد و در آنها، روز روشن شاهد صف طولانی معتادان متجاهر و خلافکارن خرده پا هستیم، تا لاکچری ترین و مجلل ترین کاخهای و خانه-باغهای شمال شهر، تنها یک بلیط یک طرفه مترو راه است، اما تفاوت زیستی میان این دو نقطه شهر، تفاوتی کهکشانی است.
از سوی دیگر، ما شاهد شکل گیری پدیدههایی در پایتخت ایران هستیم که می توان آنها را جزیرههای ایزولهی جدا از ساحت جمهوری اسلامی دانست که جنون عنانگسیختهی تجمل و به رخ کشیدن داراییهای بی حد و حساب و بادآوردهی قشر یک درصدی جامعه در آنها تخلیه می شود. مرکز خرید «پالادیوم» در منطقه زعفرانیه یکی از این جزیرههاست که تمام زرق و برق، تبختر و جنون جلوه نمایی پلوتوکراسی(سرمایهسالاری) را می توان در آن دید. زرق و برق اهریمنی چنین جزیرههایی قرار است رعبی در دل آن ۹۹ درصد کم تر برخوردار جامعه ایجاد کند که اگر هم به خود جرات دادند که وارد آن شوند، با دست و دل لرزان و اعتماد به نفس فروکوفته وارد شوند و مقهور تجمل کورکننده زندگی «۱ درصدی»ها بمانند.
فارغ از همهی ابعاد و تبعات فاسد این نوع مانورهای تجمل، آن چه در بطن و کنه قضیه، ماجرا را پیچیده و خطرناک می سازد، گسل «خشم طبقاتی» است که در اعماق بستر جامعه نهفته است و ظهور هر کدام از این پدیده ها عاملی برای فعالتر شدن آن است. فعال شدن این گسل، تبعات دامنهداری در خود دارد که در صورت عدم پیشگیری و تعدیل، بحرانهای اجتماعی خطرناکی را به دنبال خواهد داشت.
در زمانهای که به واسطه بی عملی دولت، رکودی فراگیر بر اقتصاد کشور حاکم شده و واحدهای تولیدی یکی از پی دیگری تعطیل می شوند و بر لشکر بیکاران افزوده می شود، و از دیگر سو، اندک اندوختههای طبقات متوسط رو به پایین جامعه قربانی اعتماد به موسسات مالی «مجوزدار» می شود و مسوولیت آن را هم هیچ نهادی به گردن نمی گیرد، زمانهای که سیر مهاجرتها به سمت تهران، باعث شکل گیری بمبی اجتماعی به نام «حاشیه نشینی» در تهران می شود و بر سیل فارغ التحصیلان بیکار دانشگاهها افزوده می شود و پدران بازنشسته در آستانه ۷۰ سالگی باید جور خرج و مخارج فرزندان ۳۰ سال به بالای خود را بکشند و.........ظهور «مازراتی تمام طلا» در خیابانهای تهران، همبرگر «۲۵۰ هزاری» در لواسان، عروسی نیم میلیاردی و از همه فاجعهتر ساعت «یک میلیاردی»، قطعا خشم و کینه ای نه چندان ناموجه را در ناخودآگاه بخش بزرگی از جوانان جامعه تلمبار می کند که همچون یک بمب ساعتی است.
البته از دولتی که بخش عمده مسوولان آن ساکن تاپترین نقاط منطقه یک تهران هستند از مواهب صدای روحبخش جویهای روان الهیه و سروهای سربه فلک کشیده جمشیدیه و «ویوی ابدی» البرز در ولنجک لذت می برند، انتظار شنیدن تیک تاکهای این بمب ساعتی چندان معقول نیست، ولی از آن دسته از مسوولانی که هنوز در بطن مردم زندگی می کنند و سالی دست کم ۳ ۴ باری گذارشان به خرید از بقالی و تره بار محل می افتد، می توان و باید انتظار داشت که فکری به حال این داستان بکنند، چرا که در صورت فعال شدن آن گسلها، دیگر نه از صدای استاد شجریان کاری بر میآید و نه مجوز کنسرت و کمپین رفع حصر.