کد خبر 730655
تاریخ انتشار: ۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۲
13910528000178_PhotoA.jfif

نئولیبرالیسم وابسته وارداتی تقلیدی استعمار ساخته در ایران، پرچم ایدئولوژیک اپوزیسیون برانداز نظام اسلامی و دشمن انقلاب اسلامی بوده و هست.

به گزارش مشرق، نئولیبرالیسم از جمله مکاتب نوظهور غربی است که توانسته با طرح شعارهایی مانند جهانی‌سازی، نظم نوین جهانی و نسبی گرایی اخلاقی مریدانی برای خود دست و پا کند، امواج مخرب این مکتب بشری بسیاری از کشورها را در نوردیده و توانسته برخی جریان‌ها و نحله‌های فکری، فرهنگی و سیاسی دگراندیش داخلی را به دنبال خود بکشاند و شیفته کند، بر این اساس، تبیین مبانی مکتب نئولیبرالیسم در ابعاد گوناگون معرفتی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، چرایی و چگونگی ارتباط این مکتب با نظام سلطه و سرمایه‌داری برای مخاطب جوان ضرورت می‌یابد، دراین رهگذر بی‌شک در پیش گرفتن رویکرد جریان‌شناسانه تاریخی نسبت به مکتب نئولیبرالیسم و نقد اندیشه‌های رهبران فکری این مکتب، یعنی ریچارد رورتی، فردریش فونهایک و میلتون فریدمن خالی از لطف نخواهد بود، به همین منظور در سلسله گزارش‌هایی به بیان مبانی اندیشه‌ای نئولیبرالیسم و در نهایت نقد آن از نگاه شهریار زرشناس می‌پردازیم که پیش‌تر توسط کانون اندیشه جوان به رشته تحریر در آمده است:

*جریان‌شناسی نئولیبرالیسم

گسترش نفوذ نئولیبرالیسم، به ویژه از سال‌های نیمه دوم دهه 1970 میلادی و به طور مشخص با روی کار آمدن «مارگارت تاچر» در می 1979 و ریاست «پُل ولکر» بر بانک مرکزی آمریکا در ژوئیه 1979 و اندکی پس از آن قدرت‌گیری «رونالد ریگان» در سال 1980 آغاز شده، اما زمینه‌ها و ریشه‌های شکل‌گیری نئولیبرالیسم به عنوان ایدئولوژی رسمی و اصلی سرمایه‌داری در دوران بحران پسامدرن به سال‌های دهه 1950 میلادی و شاید حتی کمی پیش از آن باز می‌گردد. اگر بخواهیم از یک مقطع زمانی مشخص نام ببریم، سال 1947 میلادی و تشکیل «انجمن مونت پلرین» از سوی اشخاصی، مانند «میلتون فریدمن» و «فردریش فون‌هایک» را می‌توان نقطه عطفی در حیات تشکیلاتی مبلغان نئولیبرالیسم دانست.

حلقه یا انجمن مونت پلرین تشکلی بود که از نظام سرمایه‌داری استعمارگر جهانی دفاع می‌کرد و «وینستون چرچیل»، رجل صهیونیست مدافع استعمار انگلیس نیز در آن عضویت داشت. البته پیشینه طرح وجوه اقتصادی آرای نئولیبرالیسم در برخی موضوعات و مباحث را می‌توان تا اوایل قرن بیستم و برخی تئوری‌های «فون میزس» به عقب برد. بعضی تئوریسین‌های اقتصادی نئولیبرال در طرح و بسط آرای خود حتی به نئوکلاسیک‌های اواخر قرن نوزدهم ارجاعاتی نیز داشته‌اند.

نئولیبرالیسم در حکم یک ایدئولوژی، به تدریج و در بستر زمان از نخستین دهه‌های قرن بیستم شکل گرفت. سال‌های نیمه قرن بیستم دهه پس از آن را می‌توان مقطع به نُضج رسیدن نئولیبرالیسم به عنوان ایدئولوژی دانست؛ هر چند آغاز نفوذ و تأثیرگذاری این ایدئولوژی مربوط به دهه 1970 میلادی و پس از آن است.

نئولیبرالیسم در جایگاه یک ایدئولوژی به طور تدریجی و به وسیله تئوریسین‌های گوناگونی در حد فاصل سال‌های پس از پایان جنگ جهانی اول پدیدار شده است. در این میان، به ویژه نقش برخی اقتصاددانان مدافع سرمایه‌داری که برخی از آنها در مواردی تحت تأثیر نئوکلاسیسم اقتصادی بوده‌اند، چشمگیرتر بوده است. اشخاصی مانند «لودویگ فون میزس» «میلتون فریدمن»، «فردریش اگوست فون‌ایک»، «این راند»، «دیوید فریدمن»، «کارل پوپر» و برخی دیگر را می‌توان تئوریسین‌ها و ایدئولوگ‌های نئولیبرالیسم دانست. البته در چارچوب ایدئولوژی نئولیبرالیسم، نقش و جایگاه و میزان تأثیرگذاری این اشخاص به اندازه هم نیست و در مقام مقایسه می‌توان گفت «فون‌هایک»، «فریدمن»‌ و «پوپر» نقش مهم‌تری در مقام سخنگویان و مبلغان نئولیبرالیسم داشته‌اند.

ظهور و پیدایی تدریجی نئولیبرالیسم در دهه‌های نخست قرن بیستم نتیجه مستقیم آغاز بحران انحطاطی عالم مدرن در پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم و آشکار شدن بن‌بست‌هایی بود که سیطره ایدئولوژی لیبرالی پدید آورده بود. در حقیقت تو خالی بودن وعده‌های بی‌پایه لیبرال‌های عصر ظلمانی به اصطلاح روشنگری و دنباله‌های قرن نوزدهمی آنها درباره تأمین رفاه و آزادی برای بشر و تحقق «بهشت زمینی» از دهه‌های 1870 و 1880 میلادی بر افراد بصیر کاملاً آشکار شده بود و با ورود غرب مدرن به دوران پست‌مدرن، زنگ‌های بحران انحطاطی و آغاز پایان تاریخ غرب به صدا درآمد.

در پی وقوع جنگ جهانی اول و بحران‌های گسترده اقتصادی - اجتماعی و سیاسی پیامد آن، دیگر حتی عوام و مردم کوچه و بازار در کشورهای غرب مدرن نیز شکست ایدئولوژی لیبرالی و فاجعه‌بار بودن نتایج و کارنامه عملکرد آن را درک می‌کردند. در این شرایط، فارغ از مدل سوسیالیسم بوروکراتیک مدرن، دو رویکرد متفاوت - که البته هر دو به افق تاریخ غرب مدرن تعلق داشتند و هر یک به طریقی خواهان حفظ سلطه مدرنیته و حتی بسط آن بودند - به موازات هم ظهور کردند.

الف) رویکرد اول در حوزه مدل اقتصادی - اجتماعی و با دور شدن «لیبرالیسم کلاسیک» به دنبال تحقق شکلی از نظام سرمایه‌داری سوسیال - دموکراتیک بود و در سال‌های پس از جنگ جهانی اول و به ویژه پس از بحران بزرگ «وال‌استریت» در سال‌های 1929-1933 و پس از آن به تدریج بر اروپا و آمریکا - البته به درجات و مراتب و گوناگون - حاکم شد و تا اواخر دهه 1970 نیز به حاکمیت خود ادامه داد. این رویکرد که خود را ابا ایدئولوژی سوسیال دموکراسی لیبرالی مطرح کرد، در پی بروز رکود تدریجی در اقتصادهای سرمایه‌داری غربی از اواسط دهه 1960 و به ویژه بروز بحران رکودی - تورمی در اقتصادهای سرمایه‌داری اروپایی و آمریکایی در سال‌های دهه 1970 به تدریج از صحنه خارج شد و جای خود را به ایدئولوژی نئولیبرال داد.

ب) رویکرد دوم به دنبال آن بود تا لیبرالیسم کلاسیک را با توجه به وضع فکری، اقتصادی و اجتماعی دوران پست‌مدرن و آغاز بحران انحطاطی پسامدرن به نحوی بازسازی کند. این رویکرد که به تدریج به «نئولیبرالیسم» معروف شد، در ابتدا به صورت برخی تئوری‌های اقتصادی پراکنده در اذهان برخی اقتصاددانان نئولیبرال مانند «فومن میزس» ظاهر شد و در واپسین سال‌های دهه‌های 1940 - 1960 در آرای «فون‌هایک» و «فریدمن» در هیأت یک ایدئولوژی راست روانه مدافع ظالم‌ترین، خشن‌ترین و متجاوزترین نوع سرمایه‌داری امپریالیستی و استعمارگر سامان یافت و از نیمه دهه 1970 با عیان شدن بن‌بست ایدئولوژی سوسیال دموکراسی در نجات سرمایه‌داری غربی از بحران رکودی - تورمی، با استفاده از حمایت‌های محافل جنگ طلب و بسیار خشن جناح حکومت‌های سرمایه‌داری اروپایی و آمریکایی به قدرت رسید و به ایدئولوژی اصلی و مسلط عالم غرب مدرن و به تبع آن جهان غرب‌زده تحت سلطه استکبار مدرن بدل شد.

رویدادی مانند فروپاشی رژیم‌های سوسیالیسم - بوروکراتیک، کمک زیادی به افزایش قدرت‌ نئولیبرال‌ها کرد. در پی روی کار آمدن تاچر، ریگان، میجر، بوش پدر و مشابه‌های رنگارنگ  آنها در کشورهای استکباری و سرمایه‌داری، در سال‌های دهه 1980 و بخشی از سال‌های دهه 1990، با تنگ‌تر شدن عرصه زندگی بر مردم و اقشار فرودست و کارگران و کارمندان جوامع غربی و کاستن از مجموعه امکانات خدماتی و حمایتی آنها به نفع کلان سرمایه‌داران و به ویژه با اعمال فشار بر کشورهای درجه دو و درجه سه مدرن و تشدید غارت و چپاول ملل تحت سلطه و نیز به راه انداختن جنگ‌های خانمان‌سوز گوناگون علیه ملت‌ها، به طور موقت بحران رکود نظام‌های ظالمانه سرمایه‌داری متروپل برطرف شد.

اما از واپسین سال‌های قرن بیستم و به ویژه در سال‌های آغازین قرن بیستم و یکم، بحران‌های ذاتی مزمن ویرانگر نظام سرمایه‌داری دوباره خودنمایی کردند و بار دیگر نشان دادند کلیت استکبار مدرن و به تبع آن استکبار نئولیبرالی و اقتصادهای سرمایه‌داری انحصاری اومانیستی مدرن هیچ چشم‌انداز و امکانی برای نجات از انبوه انواع و اقسام بحران‌ها ندارند و نئولیبرالیسم نیز همچون ایدئولوژی‌های سلف خود قادر به نجات غرب مدرن اومانیست از سرنوشت محتوم آن که مرگ و زوال قطعی است، نیست.

در سال‌های تکوین و شکل‌گیری تدریجی ایدئولوژی نئولیبرالیسم، مراکزی چون «دانشگاه شیکاگو» با محوریت «میلتون فریدمن» و حلقه استعماری «مونت پلرین» با محوریت «فردریش فون‌هایک» تشکل‌های اصلی مروج نئولیبرالیسم بودند. این تشکل‌ها به ویژه حلقه مونت پلرین در پیوند تنگاتنگ با برخی جناح‌های اولترا، راست‌گرا، جنگ‌طلب و متجاوز، گاهی طرفدار مسیحیت صهیونیستی و مرتبط با صهیونیسم قرار داشتند و از حمایت‌های مالی و تبلیغاتی آنها بهره‌مند بودند. همین کانون‌ها بودند که در سال‌های نیمه دوم دهه 1970 میلادی زمینه‌های قرار گرفتن سیاستمداران و دولتمردان دست‌پرورده نئولیبرالیسم در رأس هرم قدرت سیاسی در انگلستان، آلمان، آمریکا و دیگر کشورهای غربی را فراهم کردند.

در حلقه مونت‌پلرین غیر از فون‌هایک که ریاست آن را برعهده داشت، اشخاصی مانند میلتون فریدمن و جورج استیگلر، لودویگ فون‌میزس، کارل پوپر و لیونل رابینز که همگی تمایلات نئولیبرالی داشتند، عضو بودند. از دیگر اعضای این حلقه که بعدها به وسیله کانون‌های سرمایه‌داری صهیونیستی  وابسته به جناح اولترا در جایگاه‌ها و مناصب حکومتی قرار گرفتند، می‌توان از «لودویگ ارهارد»، «واسلاو کلاس» و «لوییچی اینودی» نامبرد. همچنین پس از روی کار آمدن دولت نئولیبرال فوق جنایتکار میلیتاریست و متجاوز رونالد ریگان در ایالات متحده آمریکا، بیش از یک سوم از مجموع 76 نفر مشاور او از اعضای حلقه مونت‌پلرین بودند.

این امر به روشنی از ارتباط‌ها و وابستگی‌های حلقه مونت‌پلرین - که سیاستمدار انگلیسی مدافع صهیونیسم و استعمار بریتانیا، یعنی وینستون چرچیل نیز در آن عضویت داشت - از جناح‌های صهیونیستی سرمایه‌داری جهانی پرده برمی‌دارد و نشان می‌دهد بخشی از نظام سرمایه‌داری استکبار اومانیستی از طریق محفل مونت‌پلرین درصدد تربیت کادرهای فکری و اجرایی برای پیشبرد اغراض و مطامع خود بوده است. پیوندها و ارتباط‌های نئولیبرالیسم عضو حلقه مونت پلرین با استعمار سرمایه‌داری و به ویژه جناح میلیتاریست صهیونیستی آن در سال‌های دهه 1970و هنگامی که فردریش فون‌هایک و فریدمن در مقام اقتصاددانان نئولیبرال در خدمت رژیم کودتای «ژنرال پینوشه» قرار گرفته و به طراحی اقتصاد شیلی در سال‌های پس از کودتای «پینوشه» در مسیر منافع آمریکای جهان‌خوار می‌پردازند، آشکارتر می‌شود و ناظران درمی‌یابند جوهر و باطن تئوری‌های اقتصادی هایک و فریدمن و دیگر نئولیبرال‌ها چیزی جز دفاع از منافع سرمایه‌داری غارتگر بین‌المللی با محوریت استعمار سرمایه‌داری آمریکا نیست.

کاست حاکمان پنهان جهانی به‌ مثابه ستاد فرماندهی استکبار سرمایه‌داری اومانیستی، برای تأمین منافع و تداوم و گسترش غارتگری‌های خود در کشورها و اقتصادهای پیرامونی وابسته، به پیچیدن نسخه‌های نئولیبرالیستی برای اقتصادهای این کشورها و حاکم کردن نئولیبرالیسم وابسته مستعمراتی مختص جوامع پیرامونی وابسته، به عنوان ایدئولوژی حاکم در کشورهای مدرنیست درجه دو و درجه سه پیرامونی وابسته از کره جنوبی و تایوان گرفته تا برزیل و آرژانتین و اردن اقدام کرد.

*پدران فکری اصلی نئولیبرالیسم استعمارگرای در ایران

استکبار جهانی کوشید در ایران نیز یک جریان گسترده سیاسی - فرهنگی با محوریت ایدئولوژی نئولیبرالیسم پدید آورد؛ نئولیبرالیسم وابسته استعمار ساخته از اواخر دهه 1360 شمسی در ایران به وجه غالب ایدئولوژیک کاست روشنفکری مدرنیست ایران در هر دو جناح «آته‌ئیست» و روشنفکری مدرنیست به اصطلاح دینی که در حقیقت باید آن را التقاطی نامید تبدیل شد. این نئولیبرالیسم وابسته وارداتی تقلیدی استعمار ساخته در ایران، پرچم ایدئولوژیک اپوزیسیون برانداز نظام اسلامی و دشمن انقلاب اسلامی بوده و هست و خود را در قلمروهای گسترده‌ای از مباحث اقتصادی، سیاسی، کلامی، ادبی، هنری و فرهنگی به اشکال گوناگون و متنوع ظاهر می‌کند.

عبدالکریم سروش و حسین بشیریه پدران فکری اصلی نئولیبرالیسم استعمارگرای وابسته در ایران هستند. البته ایدئولوژی نئولیبرالیسم وابسته استعمار ساخته وارداتی در ایران، نمایندگان، مبلغان و سخنگویان پرشمار، ریز و درشت، متعدد و رنگارنگ دیگری در عرصه‌های گوناگون، از تئوری‌پردازی‌های اقتصادی یا مباحث کلامی گرفته تا قلمروهایی مانند مبانی نظری هنر و نقد ادبی و داستان‌نویسی و.... دارد که در مجموع اعضای کاست روشنفکری مدرنیست ایران را تشکیل می‌دهند. در امتداد این کاست روشنفکری، طیف گسترده‌ای از تکنوکرات‌- بوروکرات‌های مدافع نئولیبرالیسم و آکادمیسین‌های اسیر مشهورات حاکم بر عالم مدرن و نیز ژورنالیست‌های زنجیره‌ای و در پی آنها طبقه سرمایه‌دار بزرگ سکولاریست ایران حامی اصلی مالی آنها هستند.

در ادامه درباره ویژگی‌های نئولیبرالیسم به عنوان ایدئولوژی حاکم در عالم غرب مدرن و نیز شاخص‌های نئولیبرالیسم وابسته تقلیدی استعمار ساخته مطرح در ایران امروز - که حلقه کیان و جریان موسوم به دوم خرداد و مدعی «اصلاح‌طلبی»، برخی از تکنوکرات‌ها - بوروکرات‌های طبقه سرمایه‌دار سکولار ایران و کلیت جریان فتنه سبز از نمایندگان و مبلغان و مدافعان آن هستند - سخن خواهیم گفت. فتنه سبز با محوریت ایدئولوژیک نئولیبرالیسم صورت گرفت و اساساً ایدئولوژی حاکم بر جریان گسترده و بسیار پیچیده تهاجم فرهنگی - سیاسی، جنگ نرم استکبار علیه انقلاب و نظام اسلامی، نئولیبرالیسم است.

غرب در مقابل اسلام اصیل فقاهتی و آرمان‌های انقلاب اسلامی و نظام ولایت فقیه، نئولیبرالیسم مروج سکولاریسم و تأمین‌کننده منافع سرمایه‌داری جهانی را در پوشش شعارهایی مانند «دفاع از حقوق بشر»، «توجه به آزادی‌های فردی»، «رواداری و تساهل»، «پلورالیسم و کثرت‌انگاری» و «اصلاح‌طلبی»، «خردگرایی»، «تکیه بر مفهوم شیک خرد جمعی»، «بازگشت به جامعه جهانی»، «توسعه اقتصادی و سیاسی»، «پرهیز از دشمن‌تراشی»، «اصالت دموکراسی» و انبوهی دیگر از مدعاها و شعارهای بی‌مایه و بی‌پایه و توخالی و فریبنده و مغالطه‌آمیز دیگر قرار داده است. برای مبارزه با ایدئولوژی استکباری نئولیبرالیسم، ابتدا باید آن را شناخت و به بررسی مؤلفه‌های آن پرداخت.

منبع: فارس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس