سرویس فرهنگ مشرق - امروز پس از گذشت حدود چهار دهه، حوادثِ ملتهبِ پیش و پس از انقلاب را در آیینه تاریخ که مینگریم، سوالات زیادی پیشروی ماست که ذهنها را به خود درگیر کرده است. حقِ طرحِ سوال از تاریخ برای تودهها و جوانها و دیگر اقشار برای رسیدن به حقیقت، بیتردید محفوظ است؛ اما آنجایی به مشکل برمیخوریم که دلیل طرح این سوالاتِ متعدد تاریخی -بجای تبیین و تشخیص حقیقت و عبرت گرفتن- چیزی نباشد جز «ایجاد تشکیک و تردید»! البته این کار هم راحتتر است و هم مشتری زیادی دارد؛ برای کسانیکه نمیدانند به چه دلیل باید از این منبع لایزال بهره ببرند و چگونه با تاریخ و فراز و نشیب آن مواجه شوند، شنیدن تاریخ محرَّف و دلخواه شده، بسیار گیرا هم خواهد بود. این شیوه مواجهه با تاریخ یعنی تحریف و تقلیب تاریخ با ایجاد تشکیک و تردید در اذهان، نتیجهای جز تضعیف امروز و عقیم کردنِ آینده نخواهد داشت.
اینکه کسی به عملکردها در برههای از تاریخ نقد داشته باشد و آن را برنتابد، حتی نظر مخالفی هم داشته باشد، یک حرف است و آن را تا مراتبی میتوان پذیرفت؛ اما اگر کسی یا کسانی به دنبال نسبی کردن مفاهیم و اصول باشند و در اصل حرکت، آنجاکه عقل بر واکنش و اقدامِ محکم حکم میکند، تشکیک کنند، این مورد حرفِ دیگری است که قابل بررسی خواهد بود. در برههای از تاریخ انقلاب، در همان سالهای ابتدایی، واکنشی را از سوی دانشجویان شاهدیم که نتیجه دخالت و ظلمی آشکار بود؛ دانشجویان آن ظلم و دخالت را برنتافتند و واکنش نشان دادند. امروز این حرکت و اقدام، محل سؤال شده است: چرا برخلاف کنوانسیونها و معاهدات سیاسی و بینالمللی دنیا عمل شده است؟ غافل از اینکه بخشی از پاسخ این سؤال در خودِ لانه و در لابهلای اسناد بجامانده وجود دارد و کشف نیز شده است، تکهرشتهشدههای تاریخ خود گواه بر این اقدام است؛ اما در این میان، کسی نمیپرسد چرا آمریکاییها برخلاف کنوانسیونهای بینالمللی، در قلبِ تهران، علیه ایران جاسوسی میکردند؟ (اینجا کسی تذکر اخلاقی و سوالِ پیشبرندهای برای تاریخ ندارد!)
این نوشتار اما رسالتی در پرداختن به مُدعای این برهه از تاریخ ندارد مگر به همین مقدار (مقدمه) که به قلم رفت (هرچند بررسی آن فرض است و بالاجبار آن را به مجال دیگری میسپاریم). آنچه موردنظر است و هدفِ شایستهای برای این نگارش خواهد بود، آن است که بررسی شود آیا مستند «قرارداد ۱۹ ژوئن» توانسته در عین آنکه ما را به یک سفر تاریخی میبرد و ماجرای تسخیر لانه جاسوسی را به یک روایتِ تصویری پرکشش تبدیل میکند، گَرد و غبار از تاریخ بردارد و همان نقشی را بازی کند که آن تکهرشتههای بجامانده در لانه ایفا کردهاند؟!
از سکانس آغازین شروع کنیم؛ فیلم با صادق زیباکلام و ابراهیم یزدی شروع می شود و تک شاتی از بهزاد نبوی. زیباکلام –مانند همیشه ملتهب و مؤکد سخن میراند و از آن سو یزدیِ گریخته از تاریخ، آرام و بدون نگرانی صحبت میکند، تاریخ میگوید و از مرحومِ امام (ره) نقلِ قول میکند! به چه دلیل باید مخاطب متقاعد شود و صحبتهای یزدی را بپذیرید؟ استدلالهای متقنش؟ سوابقش؟ و یا وجاهت سیاسیاش؟! مسلماً کلام یزدی «دور» دارد و قابلیت استناد ندارد، چراکه خودِ او نمیتواند مؤید حرفِ خودش باشد؛ و بهطورکل پذیرفتنی نیست. صادق زیباکلام اما توپ را به زمین دیگر میاندازد، او میگوید: یا یزدی دروغ میگوید یا دستمان از تاریخ کوتاه است و اطلاعات کم! تشخیص اولی را به اهلش می سپاریم (کاری نداریم) اما برای دومی باید گفت آنقدرها هم دستمان خالی نیست؛ کافی است نگاهی به اسناد بجامانده لانه جاسوسی بیاندازیم تا عمق مسئله درک شود.
فیلمساز تا اینجا با زیباکلام مچ میاندازد؛ زیباکلام نیز آنقدر بیحریف به میدان آمده است که بداند چگونه بحث کند. او مخالفخوانی را خوب آموخته است. از آن سو ابراهیم یزدی کماکان موضعِ مندرس خود را پیش میکشد و بر همان بیانِ کهنۀ بازرگانی خود اصرار داشته و دارد، و اگر غیر از این بود وی هیچ موجودیتی نمیداشت و دیگر این حیاتِ سیاسیِ نیمهجان و مشرف به موتش را نیز از دست میداد! مشهور است رجال سیاسی هر از چندگاهی تحرکی دارند و شده به بیقیدی و بیاعتقادی، فعلی یا قولی سیاسی را مرتکب میشوند تا حیات سیاسی خود را حفظ کنند و نمیرند؛ مانند کاندید شدن در یک انتخابات یا اظهارِ نظری شاذ و مخالف با جریان (یا همان «لجبازی سیاسی»!)، یا حتی چاپ کتاب و الخ. مخالفخوانی اما بازار گرم و گیراتری دارد. هم مشتری بهتری جمع و جذب میکند و هم با دوامتر است به حدی که حیاتِ سیاسی فرد را تا زمان مرگ طبیعی به تأخیر میاندازد.
آنچه بجاست است و به کمک میآید تا التهاب صحبتهای زیباکلام و بیانِ آهسته یزدی را برهم زند و متعادل کند، روایتِ بلاهتهای نبوی است. در جریان تنظیم قراردادِ مذکور، فیلمساز نشانمان میدهد که نبویِ ریشدار به همان اندازه مضر و هزینهساز است که بیریشِ او فتنه میکند! زیباکلام اما در ادامه –به این مضمون- اشارهای به آن دارد: بیانیه الجزایر هیچ سودی برای ما نداشت(!)
این مستند با آنکه در ردِ آن تشکیک ابتدای فیلم، کُند عمل میکند و یکی، دو گام عقب است (از این بابت باید گفت ضعف دارد) اما با طرح یک موقعیت تاریخیِ –ولو تلخ- سر و شکل میگیرد و با طرح ماجرای نبوی و بیانیه بدفرجامِ الجزایر، غرض اصلی را ابراز میکند، فیلم گویا میشود و برای یادآوریِ بدعهدیها و خباثتها، اثری متعهد میشود. شاید برای یک جامعه، کمتر موضوعی مانند «نسیانِ نسبت به تاریخ» تا این حد گرانبار و هزینهساز وجود داشته باشد. به دست فراموشی سپردنِ مقاطع تاریخ، بزرگترین اشتباهی است که یک ملتِ سختیکشیده میتواند مرتکب شود. در واکاوی ماجرای عقد قرارداد یا بیانیه الجزایر تنها بنا داریم اینطور ببینیم که طرفِ ایرانی با انگیزه سود و پیروزی، و با تصور تبدیل کردن یک تهدید به فرصت و البته با بیتوجه به خباثتها و فریبکاریهایِ طرف آمریکاییاش، پای میز مذاکره مینشیند. وجه اثرگذار این مستند همینجاست که میخواهد بگوید: تاریخ مدام تکرار میشود. «قرارداد ۱۹ ژوئن» با تمام کُندی و ملالش در ابتدا، اول نکتۀ ارزشمندی را که تذکر میدهد «توجه به تاریخ» است. آن منبع تمامنشدنی که میتواند دنیای رسانهها را پربار و فربه کند. همان متاعی که رسانههای کاربلد دنیا عمده موفقیتهایشان را مدیون آن هستند. حتی اگر شده تاریخ را تحریف میکنند، تبدیل میکنند، حتی اگر عقبۀ تاریخی نداشته باشند، آن را میسازند و کمبودهای هویتی و تاریخی خود را جبران میکنند اما به هیچ عنوان اوقات و اذهان عمومی جهان را از بیانِ تاریخ خالی نمیگذارند. هم تاریخ خود را و هم تاریخ دیگر کشورها را با آن بیان که مدنظر دارند، به نمایش میگذارند. حال آنکه تاریخ ما مملو از عبرتها و حکمتهاست که اگر نبود منبر و مجالس وعظ در این سرزمین، نمیدانیم تاریخ و فهمِ از تاریخ در نظر مردم ما چگونه بوجود میآمد و چطور منتفع میشدیم. رسانهها و فیلمها و داستانها در قبال تاریخ مسئولند و باید تلخ و شیرین گذشته در نظر همگان تذکری همیشگی باشد.
مستند سیاسی «قرارداد ۱۹ ژوئن» اگر تنها توانسته باشد توجه به تاریخِ عبرتآموزِ معاصر ایران را یادآوری کند و این مصاف نابرابر را، که بدعهدی در آن حتمی است تذکر دهد، میتوان آن را در زمره آثار مطلوب به شمار آورد و همچنین میتوان بیش از پیش به موفقیت و ارتقاء بیان و تحلیلِ سازندگان این اثر در آینده امیدوار بود.
****محمدمهدی ابراهیم