سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
دولتِ آینده، دولتِ کار
علی اکبری در کیهان نوشت:
انتخابات دوره دوازدهم ریاست جمهوری به پایان رسید و رئیسجمهور مستقر، مطابق با یک عرف و رویه در جمهوری اسلامی ایران موفق به کسب آرا اکثریت گردید و در دولت بعدی نیز به تشکیل کابینه خواهد پرداخت. بزرگترین پیروز این انتخابات مردمی هستند که بار دیگر در صحنه حاضر شده و قدرت و نجابت خود را نمایش داده و مصداق مردمسالاری واقعی را به جهانیان معرفی نمودند. اگر از برخی بداخلاقیهای انتخاباتی و بعضاً قانونشکنیهایی که انجام شد، گذر کنیم باید این نکته را مدنظر قرار داد که علیرغم اینکه مخالفین آقای روحانی موفق به کسب اکثریت آرا و تشکیل دولت نشدند لیکن تحولی مهم و عمیق در گفتمان دولت مستقر ایجاد کردند. دولتی که کمتر به میان مردم میرفت و کمتر واقعیت را به صورت میدانی مشاهده میکرد، صحنههایی از مردم را مشاهده کرد که شاید تصور آن را نیز نمیکرد.
صحنههایی در مجامعی که شخص آقای روحانی در آن حضور داشت و مطالباتی که به صورت مستقیم از ایشان درخواست میشد تا اجتماعات مردم در جلسات و مراسم نامزدهای رقیب و مطالباتی که جمعیت مردمی در این جلسات از رئیسجمهور آینده ایران اسلامی مطالبه میکرد. تحولی که باعث شد دولتمردانی که وعده ایجاد یکمیلیون شغل توسط دیگر کاندیداها را به استهزا میگرفتند، خود را متعهد به ایجاد سالیانه 950 هزار شغل بدانند. آقایانی که سایت کارانه نامزد مخالف را مصداق خرید و فروش رأی برمیشمردند، خودشان سایتی را راهاندازی کرده و اعلام کنند که از بیکاران تا زمان کسب یک شغل مناسب، حمایت مالی خواهند کرد. نباید فراموش کرد که برخی از اعضا دولت کنونی، اصولاً ایجاد اشتغال را از وظایف دولت نمیدانستند و شاید اکنون نیز ندانند.
دولتی که مسکن مهر را مزخرف میدانست و با رکود منفی در بخش مسکن باعث تعطیلی مشاغل مرتبط با این بخش شده است، اعلام کرد یکی از پیشرانهای اقتصادی دولت آتی، ایجاد تحرک در بخش مسکن خواهد بود. دولت اعلام کرد که بدون افزایش قیمت حاملهای انرژی، اقشار آسیبپذیر و تحت پوشش نهادهای حمایتی از جمله بهزیستی و کمیته امداد را افزایش داده و این افراد در آینده نیز مورد حمایت بیشتر قرار گیرند.
یارانه تمام افراد کشور به همان منوال که وجود دارد ادامه خواهد یافت و یارانه کسی قطع نخواهد شد. 50میلیون ایرانی خواهند توانست از اصل و سود سهام عدالت بهرهمند شوند. علاوه بر حل مشکل ریزگردها و جلوگیری از خشک شدن دریاچه ارومیه، دیگر تالابهای کشور نیز که بعضاً در معرض آسیب هستند مورد توجه قرار خواهند گرفت و دولت حقآبه کشور از همسایگان را مطالبه خواهد نمود. از خام فروشی نفت و دیگر محصولات معدنی ممانعت به عمل خواهد آمد. واردات بیرویه کاهش خواهد یافت و صادرات غیرنفتی افزوده میگردد. قاچاق کالا به عنوان مخل تولید و اشتغال ملی مورد هدف قرار خواهد گرفت و مطابق دیگر کشورهای پیشرفته که در آنها چیزی به نام قاچاق کالا وجود ندارد و منظور از قاچاق تنها کالاهایی از قبیل اسلحه و مواد مخدر و امثالهم است، به نزدیک صفر خواهد رسید. شفافیت اطلاعاتی وجود خواهد داشت و همه مردم خواهند توانست به اطلاعات دست پیدا کنند.
موارد دیگری نیز به عنوان مطالبه مردمی مطرح گردید و جناب آقای روحانی در خصوص این مسائل، به مردم قول برخورد و انجام آن را داد. اصلاح نظام پولی، بانکی و مالیاتی کشور از جمله این وعدهها بوده است. مقابله با فساد از جانب هر فرد و جریان حتی اگر از اطرافیان و نزدیکان رئیسجمهور باشد. کارهای اقتصادی و شرکت داری برخی از اعضا کابینه علیرغم ممنوعیت قانونی این موضوع، نباید در دولت آتی تکرار شود و آقای روحانی و سخنگوی دولت وی قول داده که در صورت ثابت شدن چنین مسائلی حتماً با آن برخورد خواهد شد. قانون تضاد منافع که نقش مؤثر در جلوگیری از رانتخواری برخی افراد خاص دارد، عملیاتی خواهد شد. جوان شدن دولت و کابینه در دولت بعدی وعده دیگری است که آقای روحانی آن را مطرح نموده است.
اگر جناب آقای روحانی وعده حل صد روزه مشکلات و یا ایجاد چهار میلیون شغل تنها از بخش گردشگری در دوره قبل را انکار نمود و مخالفان خود را به خبرسازی و تحریف گفتهها متهم کرد اکنون در مقابل وعدههایی که داده است جای هیچ شک و شبههای وجود ندارد و نمیتوان با گذشت زمان به انکار این وعدهها مبادرت ورزید. ایشان و معاون اول ایشان که در نقش یار کمکی در ایام تبلیغات ایفای وظیفه نمودند از برنامه جامع دولت دوازدهم برای حل این مشکلات سخن گفتهاند و برای برخی از این وعدهها، تاریخ و زمانبندی نیز اعلام نمودهاند. اکنون زمانسنجها توسط هر دو جریان موافق و مخالف دولت شروع به کار کرده است و دولت مستقر چارهای جز تحقق بخشیدن به این وعدهها ندارد و افکار عمومی تحقق این وعدهها را مطالبه خواهد کرد.
دولتی که خود را موظف به پاسخگویی به منتقدان نمیدانست و منتقدان خود را یک جمعیت اندک تندرو و افراطی میدانست و آنها را به الفاظ بعضاً بیادبانه مینواخت اکنون متوجه است که جریانی که به نامزدهای رقیب رأی داده، جمعیتی نیست که بتوان آن را انکار کرد و یا با توهین به شعور مخاطب، جریانی پادگانی و اتوبوسی نام نهاد. جمعیتی یک دست که آقای روحانی را نسبت به نامزد رقیب ضعیفتر میداند و بر همین اساس به دولت مستقر کنونی رأی نداده است. اگر دولت یازدهم، دولتی موفق و کارآمد بود این حجم از مخالفین نباید وجود میداشت و نامزد رقیب باید با رأی بسیار کمتری مواجه میشد. دولت یازدهم باید از خود سؤال کند که چرا وضعیت آرا چنین است. سؤالی که به نظر میرسد آقای روحانی آن را درک کرده است. اگر مسئله اصلی مردم فلان خواننده و یا فلان عزیزِ رئیسجمهور بود، چرا ایشان در اواخر انتخابات، تأکید خود را بر مسئله اشتغال و اقتصاد قرار داد؟ چرا از نبود دارو و شیرخشک و قیمت ارز و وضعیت تورم در دولت دهم سخن گفته شد و اعلام شد اگر جریان رقیب بر سر کار آید، باز هم همان وضعیت پیش خواهد آمد.
بگذریم که این نوع ادبیات رقیب هراسی چقدر صحیح و مستدل بوده است؟ بنابراین دولت کنونی باید از فضای بعضاً انتزاعی که در آن زندگی میکرد فاصله بگیرد و برای تحقق این وعدهها و شعارها، کار جهادی را در دستور کار قرار دهد. این حجم از وعدههای داده شده با چند ساعت کار اداری و از داخل اتاقهای فلان ساختمان در پایتخت، قطعاً محقق نخواهد شد. به فرموده ریاست محترم جمهور با شعار نمیتوان پیش رفت. باید کار و عمل داشت. مردم منتظرند که تحقق این وعدهها را ببینند و جناب رئیسجمهور باید از هماکنون خود را آماده پاسخگویی به مطالبات مردم بداند.
ترامپ و عربستان،نمایش ها و واقعیت ها
محمدعلی دستمالی در خراسان نوشت:
کسانی که توانستند از برخی کانال های عربی، به تماشای مراسم استقبال از دونالد ترامپ در کاخ یمامه عربستان بنشینند، دیده اند که حکومت آل سعود تا چه اندازه به تکاپو افتاد تا در پیشوازی از ترامپ سنگ تمام بگذارد. آن چه که در کنار شکوه تالار بزرگ یمامه و زرق و برق ظاهری فضا به چشم می خورد، تفاوت آشکار رفتار ترامپ با زبان بدن باراک اوباما در سفر به ریاض بود. اوباما و همسرش میشل تلاش کردند برخوردی مودبانه و انسانی به نمایش بگذارند، آن چه که از خلال برخورد ترامپ به چشم می خورد، حاکی از نگاه از بالا به پایین، تفرعن و خودبزرگ بینی غیرقابل انکار پرزیدنت جمهوری خواه بود که گویی افتخار بزرگی به آل سعود داده تا به کشور آنها سفر کند. شاید یکی از دلایل این رفتار، ابراز شوق و ذوق زایدالوصف ریاض از شنیدن خبر سفر ترامپ در روزهای اخیر بود.
مسئولین عربستان در مواضع وبیانات خود نشان دادند که انتظار دارند در دوران زمامداری جمهوری خواهان آمریکا، بیشتر از پیش تحویل گرفته شوند. طبیعتا ترامپ نیز با توجه به پیشینه و خاستگاه اجتماعی و اقتصادی اش، مشتاق است تا روابط سودآور بیشتری با عربستان داشته باشد. در این میان، طرح انعقاد قرارداد چند صد میلیارد دلاری تسلیحاتی بین ریاض و واشنگتن، تنها بخشی از این ماجراست. آل سعود برای کسب بیشترین میزان رضایت تیم ترامپ، در حوزه سرمایه گذاری نیز امتیازات بیشتر و گسترده تری به بانک های آمریکا خواهد داد. تا اینجای کار، چنین به نظر می رسد که منافع اقتصادی، یکی از مهم ترین انگیزه ها و اهداف سفر ترامپ به عربستان است اما گذشته از مسائل اقتصادی و تسلیحاتی، این سفر از منظر سیاسی و امنیتی نیز مهم است و چنین به نظر می رسد که آمریکا قصد دارد تا با استفاده از ظرفیت های عربستان سعودی، نفوذ بیشتری در منطقه به دست بیاورد.
بخشی از آن چه که در ذهن استراتژیست های اتاق فکرهای سازمان سیای آمریکا و وزارت امور خارجه این کشور در مورد نیازها و ظرفیت های عربستان در منطقه وجود دارد، ربط مستقیمی به این موضوع دارد که عربستان علاوه بر آن که به خودی خود، می تواند به عنوان یک متفق و خریدار بزرگ ارزیابی شود، در جمع کردن دیگران و محوریت یافتن در یک جبهه بندی منطقه ای و جهانی، تا چه اندازه امکان حرکت و اثرگذاری دارد. اینجاست که پای شورای همکاری کشورهای حوزه خلیج فارس، ترکیه و دیگر کشورهای اسلامی به میان می آید. واقعیت این است که عربستان، از امکان آن برخوردار است که بر کشورهای کویت، بحرین، عمان، قطر و امارات متحده عربی اثر گذاشته و آنها را به اهداف و خواسته های آمریکا نزدیک کند. اما در مورد دیگر کشورها چه؟ آیا به عنوان مثال، عربستان از توان مدیریت یا اثرگذاری بر سیاست های ترکیه و پاکستان نیز برخوردار است؟ در پاسخ باید گفت: خیر. پادشاه و اعضای کابینه سلطنتی عربستان، اتاق فکرها و سران اطلاعاتی و امنیتی این کشور، از چنان دانش و توانی برخوردار نیستند که الگوها و مدل های منطقه ای و جهانی جدیدی ارائه دهند که بتوان بر اساس آن، ریاض را به مرکز قدرتمندی برای مدیریت معادلات دیپلماتیک کشورهای منطقه تبدیل کرد.
تیم ترامپ، هنوز هم در مورد تحولات سیاسی – امنیتی منطقه ما، به جمع بندی روشنی نرسیده و در حال پیروی از نسخه ها و سناریوهایی است که اثری از ابتکار و نوآوری در آنها دیده نمی شود و با وجود آن که این تیم ادعا می کرد که در مواجهه با مسائل سیاست خارجی، قدرتمندتر و حساب شده تر از دموکرات ها عمل خواهد کرد، اما هنوز هم در پرونده های حساسی همچون عراق، سوریه، یمن و فلسطین، بیشتر بر اساس روش آزمون و خطا وگاهی بر اساس تکرار تجربیات پیشین، عمل می کند و عربستان نیز از این قاعده مستثنی نیست. به عبارتی روشن، برخلاف تمام آن چیزی که در ظاهر به چشم می خورد؛ موضوع بهادادن به عربستان و تلاش برای برجسته سازی نقش ریاض در منطقه و جهان، نه بخشی از یک سناریو و نقشه مدون و منطقی، بلکه سکانس هایی از یک سناریوی درهم ریخته است که در آن، تلاش می شود از اختلافات موجود بین کشورهای اسلامی، برای تقویت مناقع واشنگتن استفاده شود.
آمریکا برای بهره کشی از عربستان سعودی و عربستان نیز به منظور نشان دادن تصویری قدرتمندانه از نظام سیاسی ارتجاعی اش، دست روی تاکتیک قدیمی ایران هراسی گذاشته و تلاش می کند از این راه خود را به آمریکا نزدیک تر کند و در عین حال، بر کشورهای اسلامی نیز تاثیر بگذارد و آنان را برای فاصله گرفتن از ایران اقناع کند.
سخنان ضدایرانی ترامپ در ریاض در فردای انتخابات
شاید اگر در شرایط کنونی، چیزی به نام بحران سوریه و یمن وجود نداشت و روابط بین ایران و عربستان، تا این اندازه تیره و تار نشده بود و کشورهای منطقه نیز نسبت به رفتارهای خشن رژیم صهیونیستی در منطقه، تا این اندازه بی تفاوت نبودند، ممکن نبود که ترامپ، در چنین قد و قواره ای به عربستان نزدیک شود. اما در هر حال، عربستان به دنبال آن است که خود را بیش از پیش مطرح کند و در شرایط کنونی، نسخه کم هزینه، استفاده از سناریوی ایران هراسی است. پادشاه سعودی که به سختی می توانست حرف بزند و نشست ترامپ و کشورهای اسلامی را اداره کند، نشان داد که کسب موقعیت تعیین استراتژی جهان اسلام با مرکزیت و کانونیت ریاض، حول و حوش چهارصد میلیارد دلار می ارزد. اما او از این واقعیت غافل است که دیگر کشورهای اسلامی که به ریاض دعوت شده اند، غالبا تصور و نگاه دیگری نسبت به ایران دارند و دنباله رو عربستان و آمریکا نخواهند بود. جهان، این واقعیت عینی را دید که بیش از هفتاد درصد ایرانی ها، در یک انتخابات پویا و شفاف، رئیس جمهور خود را برگزید و جریان رقیب نیز شرایط را پذیرفت. در چنین فضایی سخنان ملک سلمان و دونالد ترامپ، در مورد اقدامات ایران در منطقه، خریداری ندارد و بسیار دور از ذهن است که یک یا چند کشور اسلامی، پس از سخنرانی دیروز دونالد ترامپ، خواسته او را اجابت کرده و قدم در راه منزوی کردن ایران بگذارند.
برخلاف آن چه که در رسانه های ترکیه و عربستان مطرح شد، نه دیدار اردوغان با ترامپ، نه سفر ترامپ به عربستان سعودی و نه حمایت تسلیحاتی آمریکا از مدافعین کُرد سوریه، آغازی از یک روند تاریخی نوین نیستند و واشنگتن بر اساس نگرش عمل گرایانه خود و برای رسیدن به اهداف کوتاه مدت، از هر کارتی به شیوه ای بهره می گیرد. به عبارتی روشن تر، نه مدافعین کُرد شمال سوریه که از ترامپ سلاح سنگین گرفته اند، رفیق مورد وثوق آمریکا هستند و امنیت منافع و بُرد آنها در سناریوهای پیش رو تضمین شده و نه قرار است بالفرض با طراحی یک الگوی همکاری منطقه ای، عربستان به ستون فقرات مدیریت و هماهنگی سیاست های آمریکا در منطقه تبدیل شود.
صد البته، نباید در جریان سفر به ترامپ، اهمیت روانی و امنیتی دعوت سران برخی کشورهای اسلامی به ریاض را نادیده بگیریم اما در عین حال، قرار نیست در تحلیل این موضوع، به چنین جمع بندی برسیم که گویی قرار است با ابتکار عمل عربستان و آمریکا، تحولات سیاسی و امنیتی جدی و تعیین کننده ای در معادلات پیچیده خاورمیانه، به وجود بیاید. چرا که اگر قرار بر تلاش برای حل بحران های منطقه ای باشد، عربستان با آن چه که در یمن انجام داده، خود کانون و عامل بحران است و اسرائیل نیز به عنوان رژیم تحت الحمایه آمریکا، در گوشه ای ازصحنه ایستاده که بیشترین میزان تاریکی و مه و ابهام در آنجاست. واقع بینی سیاسی و ضرورت تحلیل رئالیستی رویدادهای بین الملل، ما را به این نتیجه می رساند که هیچ کشور اسلامی، دعوت پادشاه عربستان برای حضور در ضیافت ترامپ و ملک سلمان را رد نمی کند اما در عین حال، این حضور، نشانه ای برای شکل گیری یک جبهه نیست.
نشست ریاض و مسیر پیش روی دولت روحانی
هر فنّ و تاکتیکی می تواند یک بدل و پادزهر داشته باشد. دولت روحانی، در چهار سال آتی، باید در حوزه جهان اسلام و به ویژه در ارتباط با شورای همکاری خلیج فارس، آفریقا، اندونزی و مالزی، بیشتر از پیش تلاش کند و همه توان دیپلماسی خود را صرفا در حوزه اروپا به کار نگیرد. با وجود تمام سیاه نمایی های عربستان سعودی و آمریکا، هنوز هم فضاها و فرصت های طلایی بسیاری برای تقویت روابط ایران با کشورهای عربی و دیگر کشورهای جهان اسلام وجود دارد و ایران، مقتدرتر از آن است که مقهور ضیافت های پرزرق و برق ریاض شود. نگاهی به ساختار قدرت در عربستان سعودی و رفتارهای این کشور در جهان اسلام، نشان می دهد که عربستان با وجود برخورداری از تمکن مالی بالا؛ هیچ گاه از منظر فکری و جایگاه استراتژیک، نمی تواند به اندازه ایران، ترکیه و حتی پاکستان، توان اثرگذاری بر معادلات منطقه و جهان را به دست بیاورد.
ضعیفترین منتخب دور دومی
مسعود فروغی در وطن امروز نوشت:
انتخابات برخلاف پدیدههای دیگر سیاسی با اعلام نتایج تمام نمیشود، نهتنها تحلیل دادههای آماری انتخابات و بررسی کنش سیاسی گروهها، افراد و مردم در هر انتخاباتی اهمیت فوقالعادهای دارد، بلکه معمولا در روزهای نخستین پس از انتخابات، طرف پیروز با تمام قوا میخواهد تمام تفسیرهای ممکن از انتخابات را به نفع خودش بازسازی کند، البته شرایط زمانی روزهای اول ارائه تحلیلهای قدرتمندانه از فرد برنده را راحت میکند اما فارغ از فضای هیجانی موجود، انتخابات اردیبهشت 96 با وجود اینکه بار دیگر بر «تمدید روحانی» در صندلی ریاست اجرایی کشور حکم داد، چه معانی مهمی در بر دارد؟ حسن روحانی کاندیدای پیروز آخرین انتخابات ریاستجمهوری قرن چهاردهم شمسی شد اما آیا واقعا روحانی برتری معناداری پیدا کرده است که بتواند در اولین نطق پس از پیروزی برای کسانی که به او رای ندادهاند «خط و نشان» بکشد؟! آیا روحانی در میان رؤسای جمهوری که دور دوم را شروع میکنند کار راحتتری دارد یا سختتر؟!
آمار و ارقام، نشانههای تاریخی و بررسی وضعیت فعلی دولت نشان میدهد روحانی «ضعیفترین» رئیسجمهور دور دومی تاریخ ایران است. این گزاره را با گذری اجمالی بررسی میکنیم.
اول اینکه رای جناب روحانی در میان رؤسای جمهور دور دومی نسبت به رقیب اصلی کمترین فاصله را دارد؛ هر چند از نظر فاصله با نفر دوم شباهت زیادی میان جناب روحانی با هاشمیرفسنجانی وجود دارد اما باز هم روحانی با توجه به اعداد زیر رای ضعیفی دارد: دور دوم مرحوم هاشمیرفسنجانی، وی موفق شد 63درصد رای مردم را جلب کند، خاتمی در سال80، 9/76 درصد و احمدینژاد در سال88، 63 درصد نظر رایدهندگان را کسب کردند، به این ترتیب حسن روحانی با 57 درصد با اختلاف معناداری ضعیفتر از همتایان سابق خودش است.
دوم اینکه رای رقیب روحانی در تاریخ بیسابقه است. در تمام 4 سال اول جناب روحانی، طرفداران دولت یازدهم به فاصله 12 میلیونی سال 92 اشاره میکردند و با یادآوری اینکه رقیب اصلی روحانی در سال 92 (محمدباقر قالیباف) تنها 6 میلیون رای آورده، آن را دلیل بر قدرت رئیسجمهور میدانستند اما اکنون اتفاقی نادر در تاریخ به وقوع پیوست، سال72رقیب رئیسجمهور مستقر تنها 4میلیون رای داشت، سال 80 رقیب رئیسجمهور مستقر مجددا 4میلیون رای آورد و سال 88 هم 13میلیون!
حالا حسن روحانی در حالی برای دومینبار سکان اجرایی کشور را برای 4 سال در دست خواهد گرفت که با یک جمع «16 میلیونی» منتقد غیرقابل انکار مواجه است. این عدد بزرگ بسیار قابل تامل است، چون هم رای خود روحانی تنها آرای 57 درصد رایدهندگان است و 41 درصد نظر کل واجدان شرایط را دارد و هم با رقیب بسیار بزرگی روبهرو است.
شاید برخی حامیان دولت به اشتباه بگویند این جمع 16 میلیونی اگر منسجم و با رهبری واحد یک نفر کنش سیاسی نداشته باشد فایدهای ندارد اما رفتار تحریکآمیز رئیسجمهور مثل «خشونتطلب» خواندن رقبا (شبیه برید به جهنم و یک عده بیشناسنامه و...) منتقدان را به جمع بزرگتری تبدیل نکند حتما کوچکتر نمیکند!
سومین نکته، توجه به تجربه سال 80 است، شاید مقایسه با یکی از قویترین پیروزیهای دور دوم یک رئیسجمهور بتواند وضعیت امروز روحانی را شرح دهد، چه آنکه آن دولت سال 80 که توانست بیش از 5 برابر نفر دوم رای جلب کند 4 سال بعد از کاندیدایی حمایت کرد (مصطفی معین) که تنها توانست به اندازه همان رقیب سال 80 رای بگیرد! حالا حساب دولت آقای روحانی را کنید که رقیب بزرگی دارد.
چهارمین مساله شرایط رایآوری و سبد رای رئیسجمهور پیروز است؛ اولا تمام نظرسنجیهای معتبر قبل از انتخابات ضمن اینکه تقریبا همین نتیجه را پیشبینی میکردند رای منفی رئیسجمهور را هم بالا اعلام میکردند (فقط بخشی از این رای منفی در رای بالای آقای رئیسی موجود است) و هم اینکه خود افرادی که به آقای روحانی رای دادند کمتر توانایی دفاع ایجابی از کاندیدای خودشان را داشتند.
این همان نکتهای است که اتاق فکر آقای روحانی در انتخابات روی آن دست گذاشت و با تکیه بر آن انتخابات را برد: «ترس از پیروزی رقیب»! این راهبرد شاید برای پیروزی در انتخابات موثر بود و توانست افراد زیادی را «مردد» یا «مجاب» به رای دادن به روحانی کند اما برای اداره کشور مضر است. تمام کسانی که حتی چند روز قبل از انتخابات پای حرف رایدهندگان به جناب روحانی نشستهاند اذعان دارند درصد بالایی از افراد «نه برای روحانی» بلکه «از ترس رقبای روحانی» وی را انتخاب کردند. این مساله حاوی مسائل گوناگونی است، از جمله عملیات روانی سنگین ستاد کاندیدای پیروز در روزهای انتخابات و طرح مسائل غیرواقعی علیه رقبا.
در جریان انتخابات این راهبرد «بترسان و حکومت کن» ستاد روحانی برخی «خطوط قرمز» تاریخ انقلاب را درنوردید! یعنی اگر تا پیش از این در رقابتهای سیاسی برخی افراد به مسائل ملی ورود میکردند و اصطلاحا «بگمبگم» میکردند این بار طرف پیروز بسیاری از رکوردهای «مگوها» را جابهجا کرد!
این مدل رفتار سیاسی شدیدا «سلبی» موجب یک سبد رای «آبکی» برای دولت دوازدهم شده است که براحتی قابل «تبخیر» است.
نکته آخر درباره علت ضعیف بودن دولت روحانی عملکرد دولت وی است، روحانی برای جبران ضعفهای شدید قبلی در حوزه کارآمدی که در جریان رقابتهای انتخاباتی دولتیها را با مشکل مواجه کرده بود 4 سال وقت دارد اما آیا «ژست» و «توانایی بالقوه» تیم دولت آینده روشنی را تصویر میکند؟ متاسفانه نه!
دولت اگر مسیر قبلی در حل مشکلات را طی کند، بعید است «رقیب هراسی» افراطی و «قطبیتسازی» فرهنگی و سیاسی در آینده جواب بدهد، این بار بسیاری از رایدهندگان با این عقیده که دولت مستقر حق دارد 8 سال زمان برای اجرای ایدههایش داشته باشد فرصت مجددی به روحانی دادند اما در قرن بعدی شرایط فرق خواهد کرد. دولت کارآمد شاید هوادار ایدئولوژیک و «پا به رکاب» نداشته باشد اما حداقل «طرفدار عملکردی» دارد. روحانی مثل 4 سال پیش از سبد اصلاحطلبان «هوادار» برداشت و به جای دفاع از عملکرد 4 ساله موضوع انتخابات را به «کی ترسناکتره؟» تغییر داد. اما این مدل عمل سیاسی چقدر قابل تکرار است؟
روحانی در برابر آزمون دفاع از منافع ملی
یدالله جوانی در جوان نوشت:
وزیر خارجه امریکا به دلیل ناآشنایی با ساختار قدرت و حقوق اساسی در جمهوری اسلامی، متوهمگونه از رئیسجمهور کشورمان، درخواستهایی را داشته که پاسخگویی صریح، قاطع و کوبنده آقای روحانی را طلب میکند. آقای «تیلرسون»، وزیر امور خارجه ایالات متحده در حاشیه سفر رئیسجمهور این کشور به عربستان، در کنفرانس خبری مشترک با وزیر خارجه سعودی، نکات قابلتأملی را در قبال مسائل منطقه و ایران بیان داشت. وی با ورود به خطوط قرمز امنیتی ایران گفت: «امیدواریم روحانی به آزمایش موشکهای بالستیک پایان دهد.» آقای تیلرسون با بیان خواستههایی از آقای روحانی که عمدتاً به حوزه مسائل دفاعی و امنیتی برمیگردد، اظهار داشت: «اگر روحانی میخواهد روابط ایران با جهان را تغییر دهد، اینها کارهایی است که میتواند انجام دهد.»
به طور قطع چگونگی پاسخدهی رئیسجمهور و دستگاه دیپلماسی کشور به چنین اظهاراتی، تنظیمکننده نوع رفتار امریکاییها در قبال دولت آقای روحانی در دوره چهارساله دوم خواهد بود. آقای روحانی در شعارهای انتخاباتی و مناظرههای خود، روی سیاست تعامل با جهان و مشخصاً غرب، تأکید ویژه داشت. اکنون وزیر امور خارجه امریکا برای ایشان از موضع قدرت، نقشه راه تعامل با جهان را ترسیم مینماید و با صراحت از محدودسازی برنامه موشکی ایران به عنوان یکی از شروط لازم برای این تعامل یاد میکند!
هرچند برنامه موشکی ایران در چارچوب سیاستهای دفاعی جمهوری اسلامی تعریف شده و این سیاستها براساس دکترین دفاعی کشور تغییرناپذیر بوده و مسیر خود را با قوت طی خواهد کرد، لکن چون آقای روحانی مخاطب سخنان آقای تیلرسون میباشد، پاسخگویی صریح از ناحیه رئیسجمهور کشورمان یک ضرورت است. زیادهخواهی امریکاییها مبتنی بر نوعی خوابنما شدن نسبت به دولت دوم آقای روحانی، رئیسجمهور کشورمان را در برابر آزمون دفاع از منافع ملی قرار داده است.
وزیر خارجه امریکا با خواستههایی چون پایانبخشی به آزمایش موشکهای بالستیک در ایران از سوی آقای روحانی، مشخصاً منافع ملی و در صدر این منافع امنیت ملی را نشانه رفته است. کیست که نداند اولاً امنیت ملی در صدر منافع هر ملتی قرار دارد و ثانیاً هدف امریکاییها از محدودسازی قدرت موشکی ایران، آسیبپذیر کردن امنیت ملت ایران است. امریکاییها در پی آنند که از هر طریق ممکن، قدرت دفاعی ایران را تضعیف نمایند؛ قدرتی که اکنون در سطح بازدارندگی نظامی قرار داشته و سایه شوم جنگ را از سر ملت ایران دور کرده است، قدرتی که باید حفظ شود و متناسب با تهدیدات، افزایش یابد تا هرگز دشمن جرئت حمله نظامی به سرزمین ایران و منافع ملت عزیزمان را پیدا نکند. تردید نباید کرد که اقتدار موشکی ملت ایران، سهم بالایی در تولید قدرت بازدارندگی جمهوری اسلامی دارد. بر همین اساس است که امریکاییها با وضع تحریمهای موشکی و تشدید آن در آینده، به دنبال تضعیف قدرت موشکی کشورمان خواهند بود.
امریکاییها تصور میکنند با خارج کردن ابزار دفاع از دست ملت ایران، به راحتی در هر حوزهای میتوانند خواست و اراده خود را به ایرانیان تحمیل نمایند. باید بر این تصور و توهم امریکاییها و از جمله آقای ترامپ و وزیر خارجهاش آقای تیلرسون، خط بطلان کشید. آقای روحانی باید پیشگام این اقدام باشد زیرا او به عنوان رئیسجمهور سوگند یاد کرده حافظ منافع ملی و امنیت ملی بوده و از حقوق ملت دفاع نماید.
برخوردار بودن از قدرت دفاع در برابر دشمنان، حق مسلم هر ملتی است. بهرهمند بودن ملت ایران از موشکهای بالستیک در چارچوب سیاستهای دفاعی کشور، یک حق قطعی و خدشهناپذیر است. ملت ایران با استفاده از این حق مشروع، میخواهد قوی و قدرتمند باشد تا کسی جرئت حمله به سرزمینش را پیدا نکند. اکنون دشمن ناتوان از حمله به ایران به خاطر همین اقتدار ملی و قدرت دفاعی، با حیله و نیرنگ به دنبال گرفتن این حق از ملت ایران است. جالب است که آقای تیلرسون با گستاخی هرچه تمام، رئیسجمهور ایران را مخاطب قرار داده، شرط تعامل با جهان را دست کشیدن ملت ایران از «حق دفاع» اعلام میکند! آیا در جهان ملت عاقلی را میتوان یافت که با قرار داشتن در موضع قدرت آن هم در سطح بازدارندگی، با خواست دشمن روی ابزارهای دفاعی خود به معامله بپردازد؟ آقای روحانی باید یک بار و برای همیشه، با پاسخ صریح و کوبنده خود به دولت ترامپ بفهماند که ملت ایران، ملتی رشید، آگاه و عاقل است و هرگز روی عوامل، عناصر و ابزارهای دفاعی خود معامله نخواهد کرد.
ضرورت استمرار سیاست مردمی
حامد حاجیحیدری در رسالت نوشت:
تجربه انتخابات ریاست جمهوری 1396 نشان داد که سیاست ما عمیقاً نیاز به چهرهها و تشکلهای سیاسی خلاقی دارد که مستمراً در ارتباط با مردم به طرح و بحث درباره ایدههای خود بپردازند. چهرههایی که نه درست چسبیده به انتخابات، بلکه در طول چهار سال در متن مردم به بررسی و کاوش در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی و به ویژه اقتصادی بپردازند؛ در طول چهار سال ... در طول چهار سال ... . فایده نخست و اصلی این کار آن است که سیاستمداران در جریان تعامل مستمر با مردم به خلق سیاستهای راهگشا بپردازند؛ و فایده دیگر این کار آن خواهد بود که سیاستمداران خلاق در جریان این ارتباط مستمر، تعهدات و پایبندیها نسبت به مردم را نیز در خود بپرورند، و این، مانع از آن شود که اگر در مصدر امور قرار گرفتند، علیه مردم عمل کنند، بلکه در یک قالب نهادین، خود را نسبت به مردم و رأی دهندگان پاسخگو نگه دارند.
خاصیت و خصلت دیگر مردمی بودن مستمر امر سیاسی این است که خط مشیهای راهگشای سیاسی، معمولاً خارج از قلمرو سیاست متعارف و در متن فرهنگ عامه کشف میشوند؛ در جایی مانند «معدن» که مردم، ماهرانه مشغول تمشیت مسائل بسیار پیچیده زندگی خود با حقوق ماهانه یک میلیون و دویست هزار تومان هستند؛ آن هم آب باریکهای که چند ماه به چند ماه پرداخت میشود، و دولتمردان از این نابسامانی بیخبرند. هر چه سیاستمداران بتوانند از مرکز دم و دستگاه متعارف سیاسی فاصله بگیرند، امکان بیشتری برای یافتن خط مشیهای بهتر اداره کشور خواهند یافت.
مشکل این است که نهادهای سیاسی،یک روند عملکرد استاندارد دارند تا بتوانند «توازن» خود را حفظ نمایند، اما، این روند باعث سرکوب هر گونه تغییر ضروری میگردد. در واقع، مسئولان نهادهای سیاسی از هیچ چیز به اندازه عدم تعادل نمیترسند، و به همین دلیل، گاه روندهای غیر ضروری که هیچ ربطی به مسائل مردم ندارند را صرفاً برای حفظ تعادل سازمان متبوع خود نگاه میدارند. در این موقعیتها، وقتی مردم به عنوان عاملیتهای ماهر اجتماعی به صحنه نظر میکنند، بیپرده، نارساییها را گوشزد مینمایند، و سیاستمداری که پیوسته با مردم است، این گوشزدها را در لباس نوآوریهای سیاسی به درون سیاست تزریق میکند.
بدترین سوء تأثیر سیاستی که جدا از متن مردم به انتلکتولیسم خام خود ادامه دهد آن است که روی موضوعاتی سرمایهگذاری میکند که در مقیاس اجتماعی رو به زوال است و تاریخ مصرف آن گذشته؛ این مشکل ناشی از آن است که معمولاً، برای سیاستمداران آسانتر خواهد بود که مطابق با خواسته «مردم تصوری» خود عمل کنند تا مردمی که به امکانات موجود راضی نیستند و چشماندازی گسترده از آینده دارند. وقتی دفتر مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، خاستگاه ثابت سیاستمداران حاکم میگردد، این تأثیر منفی را به جای میگذارد که سکتورهای مهمی از جمعیت را عملاً در مقابل خود میبیند و عملاً همان مسیر گذشته خود را میپیماید. فریدریش نیچه از تمدنهایی حرف میزند که در سالهای پایانی خود، روندی کاملاً قابل پیشبینی و ساده را در پیش گرفتند، در حالی که یک نیروی پر انرژی و ستیزهجو در همسایگی وارد سیر تکاملی آنها شد و در مدتی اندک جایگزینشان گردید؛ نکته مورد تأکید او این بود که وقتی سیاستمداران به حفظ وضعیت کهنه رضایت میدهند، آینده از آن دیگران میشود.
اگر سیاستمداران متناسب با خواستههای گروههای مختلف مردم فعالیت کنند، از این آفت انتلکتول زدگی رهایی خواهند یافت.- سیاستمداران، نباید هر چهار سال یک بار و به وقت انتخابات، در صحنه پیدا شوند و به مردم وعدههای خوب بدهند، بلکه باید مستمراً در ارتباط با مردم به طراحی و پیشنهاد سیاستهای اثربخش بپردازند؛ یک فایده دیگر حضور مستمر سیاستمداران در میان مردم، کمرنگ شدن پندار «سیاست افسانهای» نزد مردم است و این به نفع خود سیاستمداران نیز هست.
یکی از بزرگترین افسانههای مورد علاقه مردم مربوط به یک سیاستمدار بیتجربه است که ناگهان و به شکلی قهرمان گونه و به اتکاء استعداد ذاتی خود، دفتر سیاست را ورق میزند. امروز این ایده از «کاریزما»، جذابیت بسیاری دارد، ولی واقع آن است که این گونه افراد میتوانند ایده پردازان یا خطیبان سیاسی خوبی باشند، ولی معلوم نیست بتوانند سیاستمدارانی با کارایی «پایدار» باشند. به واژه «پایدار» تأکید دارم، چرا که اعمال سیاست ثمربخش در یک دوره چهار ساله، به چیزی بیشتر از توان ایده پردازی و نوآوری نیاز دارد؛ نیاز به ایجاد شبکه روابط اقتدار برای اجرای سیاستها دارد. در واقع، طرح یک ایده راهگشا در یک موضوع خاص، در مقایسه با پروردن آن ایده به الزاماتش و تبدیل آن به یک برنامه اجرایی، و همچنین برقراری ارتباطات ضروری با کسانی که باید آن برنامه را اجرا کنند، به مراتب سادهتر است.
سیاست، فن تنظیم روابط اقتدار در دو حیطه رسمی و غیر رسمی است، و کسی که در این زمینه توان قابل ملاحظهای نداشته باشد، نمیتواند بیشتر از یک ایده پرداز سیاسی محسوب شود. استعداد منحصر به فرد، و حتی سالها تجربه، برای اعمال حکمرانی اثربخش کافی نیست. شبکه کارآمدی از روابط انسانی لازم است تا چرخ سیاست را در یک مقیاس ملی به گردش در آورد.- اغلب،کسانی که احوالات چهرههای بزرگ سیاست را روایت میکنند، تنها مایلاند شرح دهند که مثلاً، چگونه آنها زندگی خود را در یک بیغوله آغاز کردهاند، و ناگهان با دریافت رشحاتی به تمام افکار راهگشای سیاسی خویش دست یافتهاند، اما، آنها معمولاً، بیان نمیکنند که سیاستمداران بزرگ، چه مجاهدتها و خون دلها را بر خود هموار کردهاند، و به مرور، در ارتباط با کف جامعه و شمار بسیاری از کنشگران و فعالان اجتماعی، پیام خویش را به مردم رساندهاند و آنها را به مرور، با خود همراه کردهاند. معمولاً سخن از یک داروی معجزهآساست. نه؛ سیاست چنین نیست. سیاست صحیح و حکمرانی خوب، الزاماتی در قعر جامعه دارد که به سهولت به دست نمیآید.
رأی آگاهانه مردم
حمیدرضا جلایی پور در ایران نوشت:
بررسی علل اقبال دوباره مردم به حسن روحانی نیاز به فرصت دیگری دارد. اما فعلاً و مختصر میتوان به دو علت عمده برای توضیح این اقبال همگانی کم نظیر اشاره کرد.
نخست آنکه برخلاف تلاش چهار ساله صدا و سیما برای ایجاد جو منفی علیه دولت در افکار عمومی، به نظر میرسد اکثریت مردم ایران به کارنامه دولت در چهار سال گذشته و به وعدهها و برنامههایی که برای چهار سال آینده از سوی روحانی اعلام شد، اقبال نشان داده و اعتماد کردهاند. مردم توجه به آنچه در مناظرهها از سوی نامزدها مطرح شد را در برابر تجربه خودشان از عملکرد دولت یازدهم و نیز تجربهای که از هشت سال دولت محمود احمدینژاد داشتند، قرار دادند و یک بار دیگر رأی اعتماد خود را به روحانی دادند.
البته سخنان و مواضع روشن روحانی هم مؤثر بود. او از ابتدا تأکید داشت باید کشور را از وضعیت بحرانی بیرون ببریم و ما دولتی بحرانزا نیستیم؛ بلکه به دنبال توسعه پایدار هستیم. توسعهای که بر مبنای حفظ محیط زیست قرار داشته باشد. او در سخنان خود نشان داد که تنها توسعه اقتصادی را هدف قرار نداده است و بر توسعه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی همزمان تأکید کرد و این موضع از سوی مردم شنیده و پسندیده شد.
علت دیگر پیروزی روحانی در انتخابات را باید در نگرانی مردم از دیدگاهها و پیشینه رقبای او جستوجو کرد. این نگرانی عامل مؤثری بود که سبب شد مردم یکپارچه پای صندوقهای رأی حاضر شوند. رأی مردم نشان داد آنها نگران بودند که حضور رقیب اصلی روحانی در رأس دولت، خصوصاً با توجه به دیدگاهها، پیشینه و یاران حاضر در کمپین انتخاباتیاش به تکرار دولت احمدینژاد با کمی روتوش بینجامد. این بود که ترسیدند و این ترس عاملی شد که در هنگام تصمیمگیری به روحانی اعتماد کنند.
علاوه بر آنچه در انتخابات ریاست جمهوری رخ داد؛ نگاهی به رفتار رأیدهندگان در تهران (و دیگر شهرهای بزرگ) و رأی یکپارچه آنها به فهرست امید اصلاحطلبان هم نشانههایی از ترس باقی ماندن وضع موجود داشت. آنها رأی دادند که حکمرانی 12 ساله بر شهرداری تهران با کارنامه آفتاب فروشی، ارتفاع فروشی و شهرفروشی پایان پیدا کند. علاوه بر تهران، شاهد آن بودیم که در هر شهری که اصلاحطلبان نامزدهای خود را با عنوان فهرست امید به مردم معرفی کردند، این فهرست اکثریت یافت یا پیروزی چشمگیر به دست آورد. پیروزیای که دلیل آن را باید در اعتماد مردم به این جریان سیاسی و چهرههای شاخص آن جستوجو کرد.
همچنین این انتخابات نشان داد که عده کثیری از مردم با وجود مشکلات اقتصادی، فریب عوامگرایی اقتصادی و توزیع پول را نخوردند. نشان داد که ما با شهروندانی عاقل و آگاه روبهرو هستیم که در شرایطی که سیستم ثبت شماره ملی در حوزههای رأیگیری سبب کندی روند انتخابات شد، ساعتها در زیر آفتاب ایستادند، رأی دادند و پیروزی قاطع را رقم زدند.
روحانی نه تنها در این انتخابات پیروز قاطع شد که حتی موفق شد 5 میلیون رأی بیشتر از دور اول انتخابات به دست آورد. پیروزی فهرست امید در شورای شهر هم یادآور موفقیت اصلاحطلبان و اعتدالگرایان در مجلس دهم در ۱۳۹۴ و پیروزی قاطعانه بود. در برابر مردمی که چنین آگاهانه این پیروزی را رقم زدهاند، این توقع وجود دارد که اعضای جدید شورای شهر روی مسائل اصلی شهر دست بگذارند. متأسفانه شهرداریها از معضل فساد اقتصادی رنج میبرند. اجرای شعار محوری لیست امید با عنوان «شهرداری شیشهای»، مشخص شدن منابع مالی شهرداری و محل مصرف این منابع از ضرورتهای پاسخ به این اقبال همگانی است. ما باید به سمت شهرداری کارآمد حرکت کنیم. شهرداری که از دروغبافی و ظاهرفریبی دور شود و در عوض به سمت پاسخگو بودن بیشتر حرکت کند. باید افراد لایق، کاربلد و پاکدست در رأس ارکان شهرداری قرار گیرند و این یکی از وظایف مهمی است که شورای شهر امید باید در انجام آن جدی و کوشا باشند.
خوشامدگویی به کودکی که بالغ شد
احمد پورنجاتی در شرق نوشت:
یک واقعیت بسیار مهم درباره انتخابات که به نظر میرسد کمتر به آن توجه شده، رخدادی است که در یکی، دو دوره اخیر ریاستجمهوری شاهد بودیم؛ یعنی چیزی شبیه رشد و بالندگی یک کودک بهسوی نوجوانی و بعد دوران بلوغ. احساس میکنم بسیاری از اطرافیان به آنچه بهلحاظ کیفیت و حتی ماهیت درونی و شخصیتی این کودک و نوجوان رخ داده، کمتر توجه کردهاند. مقصودم این است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام، با چند برهه مختلف و البته تأملبرانگیز و درخور مطالعه مواجه بودیم. در عرصه عمومی یعنی روحیه و رفتار اجتماعی و نوع تعامل جامعه با روند مدیریت کشور و رخدادهایی که پیش میآمده و بهویژه در مناسبات بین اقشار جامعه با هم، شاهد چند الگو بودیم که از نظر نگارنده میتواند با فرایندی که اشاره کردم - رشد و بالندگی از کودکی و نوجوانی به بلوغ در یک انسان- مقایسه شود.
در دهه نخست پس از انقلاب دورهای پشت سر گذاشته شد که در مجموع دستکم از نگاه نگارنده، از نوعی هژمونی و گستره نظر و رفتار جریان چپ انقلابی حکایت میکرد؛ جریانی که بعدها بهتدریج نام و نشان و البته رویکردی را به خود گرفت که اصلاحطلبان امروزی هستند. نکته درخور توجه این که جریان چپ انقلابی در آن دوران با این گمان که هم به پشتوانه حمایتی که از گرانیگاه نظام در اختیار داشت و هم فرصتهای مناسبی که در سطوح اجتماعی پیدا کرده بود تصور میکرد میتوان با یک رویکرد کمالطلبانه همه جامعه را یکدست و تکقطبی کرد. بههمیندلیل شاهد بودیم در برهههای انتخاباتی این نگرش که با عنوان خط امام از آن یاد میشد، هم در جامعه برجستگی خاصی داشت و هم در سطوح مدیریت کشور و هم گاهی انگار به سلیقههای دیگر یا طیفهای دیگری که درون خانواده انقلاب هم بودند، از زاویه طعنهآمیزی نگاه میکرد. در فصل دوم تاریخ نظام جمهوری اسلامی، بنا به دلایل و رخدادهایی که مجال یادآوری آنها نیست، شرایطِ کاملا متفاوت و حتی متضادی با فصل اول به وجود آمد؛ اما گویی با همان منطق، قاعده و نوع نگاه، جریان دوم، یعنی جریان راست سنتی و نامهایی که بعدها پیدا کرد، کوشید که انگار، جریان مقابل را نادیده بگیرد و با هژمونی و تفوق تکتازی، هم عرصه عمومی و هم ساختار مدیریت کشور را در اختیار داشته باشد.
از حق نباید گذشت که بعد از این دو دوره، آغاز ِبهرسمیتشناختن دیگری و حتی مخالف دوران اصلاحات بود که بهدلیل تغییرات و درک روش مطلوب از سوی همان گروه اول، به سرانجام رسید و هرچند توانست نقش سازنده و رشدیابندهای در شخصیت جامعه ایرانی داشته باشد؛ اما متأسفانه در سالهای ٨٤ تا ٩٢ دچار سکته تاریخی شد. نگارنده از جهت دورنمایه، رفتاری بسیار خرسندکننده و امیدآفرین را در عملکرد انتخاباتی دو دوره اخیر بهطور خاص مشاهده میکند که فراتر از موضوع برگزیدن یک کاندیدا بهعنوان رئیسجمهور یا روند رقابتی پرشوری که شاهد بودیم، جامعه ایران را بهگونهای برخوردار از مشخصههای جامعه مدنی درآورده که بسیار متفاوت با یک جامعه تودهوار یا ژلهای، متکی بر عقلانیت و پذیرش دیگری در کنار خود است؛ «دیگری» که ممکن است تفاوتهای بسیاری از نظر اهداف مطلوب یا راهکارها و سازوکارهای متفاوت مد نظر داشته باشد. به نظر میرسد در تحلیل جامعهشناختی امروز جامعه ایران، پدیده یا پروژه انتخابات ریاستجمهوری یازدهم، مجلس دهم و بهویژه در دوره اخیر (ریاستجمهوری دوازدهم و شوراهای پنجم)، میتواند بهعنوان یک مورد مطالعاتی برای شناخت مختصات دوران بلوغ جامعه ایران، مورد توجه قرار بگیرد.
صرفنظر از همه چالشها و کاستیها و مطالبات و حتی ارزیابیهای متفاوتی که از واقعیت پیشِرو وجود دارد، یک واقعیت درخشان در انتخابات تجلی پیدا میکند و قابل مشاهده است که میتوان بهعنوان جشن دوران پختگی و قوام جامعه مدنی در ایران به آن توجه کرد. پیامدهای سودمند و امیدوارکننده این فصل تازه، هم در ساحت و سرای حاکمیت و لایههای مدیریتی کشور و نظام در سطوح گوناگون و هم بهویژه در متن جامعه عبارتاند از ١- داغ باطل خوردن بر تئوری مونوپولی یا فقط ما و حرکت بهسوی پذیرش دیگری ٢- پذیرش قواعد و منطق بازی در عرصه کنش سیاسی ٣- دوسویهشدن تأثیرگذاری جامعه مدنی و لایههای قدرت. در این مورد توضیح میدهم که به گواهی تحلیل واقعیتهای آنچه در دستکم چهار سال گذشته شاهد بودیم، رخدادهای مهم سیاسی در کشور ما فرایندی از کنشگری دوسویه تدبیرکنندگان کشور و تصمیم جامعه مدنی بوده، نهفقط یکی از اینها پایدارشدن نسبی روانشناسی سیاسی جامعه که نتیجه آن قابلپیشبینیشدن آینده است برای هر شهروند متناسب با نوع گرایش و نظرگاه و چشمانداز مورد نظر اوست. عقلانیت از آنجا آغاز شد که معلوم شد در این کشور نیز مثل هر جامعه دیگری نمیتوان همه مردم را شکل هم کرد؛ متولیان امر نیز پذیرفتهاند و رفتارشان نشان میدهد که جامعه دوگرایشی را به رسمیت میشناسند. این انتخابات نشان داد مدل آرمانی این است که هم جامعه و هم حاکمیت هر دو با هم حضور داشته باشند و دست به کنشگری، فعالیت و رقابت بزنند و نتیجه را بپذیرند. دیروز ایران آرام و بدون حرف و حدیث بود. به این دوران پرشور اما همراه با عقلانیت بلوغ اجتماعی ایرانیان، باید خوشامد گفت و فراتر از انتخابات و نتیجه آن که البته امر مبارکی بود، این واقعیت را ارج نهاد و از آن صیانت کرد. این بهعنوان یک وظیفه مهم ملی برای پایش چنین فصل باارزش و امیدوارکنندهای است.