به گزارش مشرق، شهر «دیرحافر» در جاده حلب به الرقه قرار دارد. در شهری که ارتش سوریه از اشغال گروه تروریستی داعش آزاد کرد، هیچ سنگ و دیواری نبود مگر آنکه داعش پرچم سیاه خود را بر روی آن حک کرده بود. ارتش توانست زندگی را به این شهر بازگردانده و ساکنانش را از عذاب جحیم نجات دهد.
به همراه فرمانده عملیات در دیرحافر وارد تونلهایی شدیم که داعش در عمق شهر حفر کرده بود تا آن را برای قاچاق سلاح و تروریست مورد استفاده قرار دهد و خود را در برابر ضربات ارتش سوریه حفظ کند.
«میدان اعدام» از اماکنی بود که بیشترین رعب و وحشت را در مردم شهر ایجاد کرده بود، آن طور که فرمانده میدانی در اینجا برایمان شرح داد ...
فرمانده عملیات ارتش در دیرحافر میگوید : در این منطقه، میدان اعدام و نیز دادگاه میدانی و دادگاه شرعی(داعش) وجود داشت و از اینجا احکام و فتاوا علیه غیرنظامیان یا نظامیان اسیر صادر میشد.
خبرنگار سئوال میکند: اینجا ساختمانی را میبینیم که بر روی آن تابلویی با عنوان «مکتب الانتساب» نوشته شده، ماموریت این دفتر چه بوده است؟
فرمانده میدانی ارتش پاسخ میدهد: در این دفتر عملیات عضوگیری از غیرنظامیان انجام میشد و البته این عضوگیری اجباری بود، نکته قابل ملاحظه درباره این دفتر تکیه اساسیاش بر عضوگیری از کودکان زیر سن قانونی ۱۸ سال بود، متاسفانه آنها به شکل گسترده از کودکان استفاده میکردند، پس از ثبت نام کودکان در این مکان، آنها را به اردوگاههای آموزشی ویژه آنها منتقل میکردند و به آنها نحوه استفاده از سلاح و کشتار و عملیات تروریستی را آموزش میدادند.
خبرنگار از فرمانده میدانی ارتش سوریه درخواست میکند از خاطرات و روایتهایی که مردم این شهر هنگام ورود ارتش سوریه تعریف کرده بودند، سخن بگوید که وی اظهار داشت : بیشترین حرف مردم، فشاری بود که داعشیها در این منطقه بر مردم اعمال میکردند از قبیل تحمیل مالیات و دفع جزیه و اموری که مانع زندگی عادی آنها به عنوان شهروندان سوری میشد چه در اقدامات تجاری یا ارکان زندگی عادی برای هر فرد.
از این فرمانده میدانی سئوال شد که آیا توانستید روستاهای بیشتری را پس از دیرحافر آزاد کنید؟ که وی پاسخ داد : ما تعداد زیادی روستا آزاد کردهایم، حدود ۱۳۰ روستا و شهرک آزاد شده است، نکته خوبی که باید اشاره کنم همکاری و همراهی گسترده اهالی این مناطق برای نجات و رهایی از این وبا و ویروسی(تروریسم) است که در این منطقه به فساد و تباهی دست میزند.
به مراکزی رفتیم که اهالی از ترس اقدامات وحشیانه تروریستها به آن پناه بردهاند و پس از آنکه ارتش سوریه آنها را آزاد کرد، نیازهای اساسیشان را که در طول چهار سال از آن محروم بودند، تامین کرد.
خبرنگار در حلب با مادری که از توحش داعش گریخته بود، دیدار کرد.
خبرنگار : از کدام منطقه به اینجا آمدهاید؟
مادر سوری : از روستای «البابیری»
- این روستا دقیقا کجا واقع شده است؟
مادر سوری : در نزدیکی بحیره الاسد(دریاچه الاسد)
- کدام گروه بر این منطقه سیطره داشت؟
مادر سوری : داعش
- از چه زمانی در این مکان هستید؟
مادر : هفت روز
- وضع روستا چگونه بود؟
مادر : وضع از هر نظر سخت و دشوار بود.
- بیشتر برایم از رنجها و سختیهایت بگو
مادر : ما از نعمت آزادی بهرهمند نبودیم به ویژه زنان، کودکان و دختران، حتی مردان هم همینطور بودند، رفتار داعش با ما خیلی سخت و خشن بود، حتی نمیتوانستیم وسایل مورد نیاز منزلمان یا کودکانمان را فراهم کنیم، داعشیها در تمام اوقات ما را وادار به پوشیدن جلباب از سر تا پا میکردند.
- حالا اوضاع را چگونه میبینید؟
مادر : خدا را شکر، الان وضعیت بهتر است.
- چگونه توانستید به اینجا برسید؟
مادر : با همت و اراده ارتش سوریه به اینجا رسیدیم.
- چگونه با ارتش سوریه مواجه شدید؟
مادر : ما ارتش را در جاده «جب القهوه» دیدیم. به محض اینکه شنیدیم ارتش وارد این منطقه شده است، آمدیم. ارتش راه خود را برای آزادسازی روستاهای دیگر تکمیل کرد و اهالی را آورد، خدا را شکر همه به خیر و سلامت رسیدند، با همت و اراده ارتش ان شاءالله به کشورمان بازمیگردیم.
خبرنگار در ادامه با یکی از کودکان نجاتیافته هم به گفتوگو مینشیند:
- اهل کدام روستایی؟
کودک :روستای البابیری
- شرایط زندگی برای تو به عنوان یک کودک چگونه گذشت؟
کودک : نمیدانم زندگی آنجا چگونه بود.
- آیا زندگی زیبا بود؟
کودک :نه، زیبا نبود.
- آیا آنجا خوشحال بودی؟
کودک :نه
- داعشیها آنچه دست به چه اقداماتی میزدند؟
کودک :آنها مردم را سر میبریدند و میکشتند.
- آیا به مدرسه میرفتی؟
کودک : نه، مدرسهای در کار نبود، آنها(داعش) مدرسه ای برای ما آماده نکردند.
خبرنگار همچنین با یک زن دیگر که از جهنم داعشیها فرار کرده گفتگو کرد.
- از کجا آمدهای؟
زن سوری : از روستای البابیری، ایستگاه پمپاژ آب
- اوضاعتان چگونه بود؟
زن سوری : ما محاصره بودیم و ارتش سوریه ما را از چنگال مرگ خارج کرد.
- از چه زمانی اینجایید؟
زن سوری : تقریبا از ۱۰ روز پیش
- برایمان بیشتر از این روستا بگو و اینکه چه کسانی بر آن مسلط بودند؟
زن سوری : داعش بر آن سیطره داشت
- داعشیها چه کارهایی انجام میدادند؟
زن سوری : به قلع و قمع مردان میپرداختند، ما زنان جرات نداشتیم از منازل خارج شویم یا به خارج از روستا برویم، آنها سرها را جدا میکردند.
- داعشیها چند سال اینجا بودند؟
زن سوری : چهار سال
- طی این چهار سال، سختترین خاطرات و دشواری که بر شما گذشت، چه بود؟
زن سوری :سختترین خاطره، سربریدنها بود.
- آیا داعشیها در مقابل چشمان شما، سرها را جدا میکردند؟
زن سوری : بله، افراد را دار میزدند و در مقابل ما آویزان میکردند، با اتهاماتی مثل قاچاق افراد به خارج از روستا یا مزدوری برای نظام یا کسانی که فرزندشان در ارتش سوریه بود، داعشیها مردم را جمع میکردند و سرها را در مقابل چشمان همه قطع میکردند.
- آیا در این چهار سال، مسئلهای شادیبخش هم داشتید؟
زن سوری : خداوند شاهد است که حتی یک روز شادی هم نداشتیم، اما وقت به اینجا رسیدیم، امنیت و آرامش و شادی خانوادههایمان را دیدیم. در آن زمان(که داعش مسلط بود) نمیتوانستیم به همسایگان کلمه «مرحباً»(خوشآمدید) بگوییم، اگر میگفتیم، دادگاه شرعی داعش علیه ما حکم صادر میکرد.
- چند نفر از مردم از چنگ داعشیها فرار کردند؟
زن سوری : هزاران نفر. ما در آن طرف دریاچه الاسد محاصره شده بودیم، و اگر ارتش نمیآمد، میمردیم، اما ارتش با تانکهایش پیشروی کرد و ما را نجات داد.
- رفتار ارتش سوریه با شما چگونه بود؟
زن سوری : بهتر از این نوع رفتار وجود نداشت، من میگویم «ارتش عربی سوریه و بس»