به گزارش مشرق، یک تصویر ساده؛ تصویری که از چند روز پیش در فضای مجازی، در کانالهای ریز و درشت تلگرامی و صفحات پرطرفدار اینستاگرام دست به دست میشود. بهانه ما برای گفتگو با «امیر حقپناه» همین تصویر است. تصویری که در نهایت به یک جمله ختم میشود:« انجام خدمات برای مادران معظم شهدا و خانوادههای معزز شهدای مدافع حرم رایگان است. » حقپناه تعمیرکاری است که برای قدردانی از خانوادههای شهدا، برای ادای دین به آنها، یک راه دیگر پیدا کردهاست؛ راهی که سخت نیست و از عهده خیلیها برمیآید.
شاید به همین دلیل است که تمایلی به گفتگو ندارد، از همان ابتدا که شماره تلفن همراهش را جواب میدهد مدام تاکید میکند که کار خاصی نکردهاست. برای انجام مصاحبه از او انکار و از ما اصرار؛ بالاخره با این امید که با خواندن این گفتگو چند نفر دیگر هم به این فکر بیفتند تا از توانایی و مهارتشان، در جهت خدمترسانی به خانوادههای شهدا استفادهکنند راضی میشود.
آقای حقپناه چندساله هستید؟
۳۸ ساله هستم.
اهل کجا هستید؟
اصالتا تهرانی هستم اما الان ساکن ورامینم.
چند وقت است که این ایده قدردانی را اجرا میکنید؟
از حدود یک سال پیش.
چطور این ایده به ذهن شما رسید؟
علت این اتفاق شهادت یکی از دوستان نزدیک من بود. شهید مهدی ثامنی راد که بهمن سال ۹۴ در حلب سوریه به شهادت رسید و پیکرش پاکش هنوز به ایران بازنگشتهاست. من و این شهید دوستانی بسیار صمیمی بودیم و وقتی خبر شهادتش را شنیدم با خودم گفتم باید برای قدردانی از او و جوانان دیگری که در راه دفاع از اسلام، جانشان را از دست میدهند کاری بکنم.
و تصمیمگرفتید که با مهارتی که دارید بصورت رایگان به خانواده معظم شهدا خدماترسانی کنید؟
درست است که من هزینه ای نمیگیرم اما این کار رایگان نیست. این خانوادهها، خیلی خیلی بالاتر از هزینه و دستمزد کار من را قبلا پرداخت کردهاند؛ خیلی بالاتر. چیزی بالاتر از جان فرزندشان، از جان عزیزشان وجود دارد؟ آنها عزیزشان را در راه حفظ اسلام فدا کردهاند. حالا منِ نوعی چند هزارتومان دستمزدم را نگیرم. کار خاصی نکرده ام. باورکنید که اصلا ارزشی در برابر از خودگذشتگی آنها ندارد. ما تا ابد به آنها بدهکاریم. البته این را هم بگویم که بارها شده آنها به زور به من پول میدهند و میخواهند هرطور که شده دستمزدم را بپردازند.
به جز این، هدف دیگری هم داشتید؟
دوست داشتم یک جورهایی فرهنگ قدردانی از خانوادههای شهدا در جامعه ما نهادینه شود. اینکه همه ما به این باور برسیم کنیم که با هر توانایی و مهارتی میتوانیم وارد این عرصه شویم و یک گوشه از کار را بگیریم و در نهایت هرکدام جداگانه دینمان را در حد توان خودمان ایفا کنیم. حتی خیلی دوست دارم اگر بشود یک جایی یا یک نهادی، مسئول جمعکردن این خدمتهای داوطلبانه باشد. یعنی شماره تلفن همه افراد نیکوکار یک جا جمع شود؛ یک جور بانک اطلاعاتی از مشخصات آنها و خدماتی که ارائه میدهند درست شود تا خانوادههای شهدا بهراحتی به آنها دسترسی داشتهباشند.
خبر دارید که چطور تصویر وانت شما با آن نوشته خاصاش در فضای مجازی پخش شد؟
نه ...اصلا احتمالا یک نفر آن را دیده و به نظرش جالب آمده، الان هم که همه تلفنهای همراه دوربیندار هستند و امکان عکاسی بهراحتی برای همه فراهم است. لابد یک نفر بدون اینکه من خبر داشتهباشم عکس انداخته و آن را در تلگرام پخش کرده.
خودتان چطور باخبر شدید که این تصویر منتشر شده؟
یک دفعه دیدم تعداد تماسها با تلفن همراهم بالا رفت، یعنی درعرض چند روز آنقدر زیاد شد که تعجب کردم. حتی از شهرهای به جز ورامین تماس داشتم، بعد از هرکسی میپرسیدم شماره را از کجا آوردهای؟ میگفت از اینترنت.
مردمی که تماس میگرفتند چه میگفتند؟
تشکر میکردند، هرکسی زنگ میزد میگفت چه کار خوبی! چه کار قشنگی! خدا خیرت بدهد. مخصوصا از گوشه و کنار کشور، خود خانوادههای شهدا زنگ میزدند و بابت این کار تشکر میکردند. دعای خیر میکردند. همین دعای خیرشان برای من بس است؛ چه چیزی از این بالاتر.