کد خبر 705453
تاریخ انتشار: ۱۲ فروردین ۱۳۹۶ - ۱۶:۲۵
نظامیان افغانستان

رییس جمهور اشرف غنی برای تامین فضای اعتماد و ایجاد فصل نو در روابط با پاکستان و تامین صلح به اسلام آباد و متعاقبا به راولپندی مقر فرماندهی ارتش پاکستان سفر کرد.

به گزارش مشرق، پس از روی‌کار آمدن حکومت وحدت ملی در اواخر سپتامبر ۲۰۱۴، رییس جمهور اشرف غنی برای تامین فضای اعتماد و ایجاد فصل نو در روابط با پاکستان و تامین صلح به اسلام آباد و متعاقبا به راولپندی مقر فرماندهی ارتش پاکستان سفر کرد تا مگر بتواند گرهی از مشکل صلح افغانستان بگشاید.


 بررسی ابعاد پیچیده و چندوجهی مولفه های اصلی ثبات و امنیت در افغانستان نشان می دهد که اوضاع امنیتی این کشور در سال آینده شرایط امیدوارکننده ای نخواهد داشت. واقعیت این است که افغان ها حدود چهار دهه است که سطح قابل قبولی از ثبات سیاسی و به ویژه امنیتی را تجربه نکرده اند. سیاست، اجتماع، فرهنگ و امنیت، مفاهیمی هستند که عموماً یکدیگر را تحت تأثیر قرار می دهند. این تأثیرپذیری در افغانستان موجب شده شاخص های ثبات و امنیت در وضعیت بدی قرار گیرند. برای ورود به این مبحث ابتدا لازم است بطور اجمال نگاهی به اوضاع افغانستان در دو حوزه داخلی و خارجی داشت تا در نهایت به یک جمع بندی مشخص نائل شد:

الف) حوزه داخلی:

1-آخرین وضعیت حکومت وحدت ملی :
سومین مرحله انتخابات ریاست جمهوری افغانستان در سال 1393 به دور دوم کشیده شد. در این دور سلامت انتخابات در رقابت میان محمداشرف غنی و عبدالله عبدالله ازسوی کاندیدای حزب جمعیت اسلامی شدیداً زیرسؤال رفت و درنتیجه پروسه انتخابات در ایستگاه آخر در بن بست قرار گرفت. با مداخله جان کری، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، دو گروه انتخاباتی بر تأسیس حکومت وحدت ملی و تقسیم برابر مناصب حکومتی به توافق رسیدند. اکنون نزدیک به سه سال از عمر این حکومت می گذرد؛ اما در طی این مدت، حکومت وحدت ملی در چند پیچ خطرناک، خطر سقوط را از سرگذرانده است. باور عموم تحلیلگران مسائل افغانستان این است که تداوم اختلافات جاری در حکومت وحدت ملی می تواند در نهایت به شکل گیری بحران های سیاسی و اجتماعی در افغانستان بیانجامـد. همزمانی بروز این اختلافات و تاثیر آنها بر روحیه نیروهای نظامی دولتی از یک طرف و اوج گیری تحرکات نظامی طالبان و نمایش قدرت از سوی آنها در قالب تلاش برای سقوط یک یا چندولایت از طرف دیگر قابل توجه است. ضمن اینکه برطرف نشدن اختلافات باعث شده است تا اعتماد مردم به دولت وحدت ملی افغانستان کاهش یابد. براساس آخرین نظرسنجی ها، تنها ۳۷ درصد از مردم افغانستان معتقدند که کشور در مسیر درستی در حرکت است. دراین چارچوب از میان مشکلات عدیده ای که افغانستان با آن مواجه است ناامنی و بی کاری بزرگ ترین چالش های فراروی دولت وحدت ملی ارزیابی شده است. در کنار این موضوع برخی محافل داخلی افغانستان نیز براین باورند که خروج میزان قابل توجهی از نیروهای بین المللی در سال ۲۰۱۴ از این کشور، نیروهای ملی امنیتی افغانستان را با مشکلات فراوانی روبرو ساخت که دراین میان تشدید حملات طالبان و افزایش روز افزون فعالیت گروه های تروریستی خارجی مانند جنبش اسلامی ازبکستان و گروه داعش در افغانستان از آن جمله اند. می توان نام برد. هم زمان با شک و تردیدی که در باره ثبات سیاسی افغانستان پس از انتخابات ریاست جمهوری سال1393 ایجاد شد، افغانستان شاهد خروج بخش عظیمی از سرمایه مالی و انسانی از این کشور بود. هزاران جوان افغان امید شان را برای آینده از دست داده و کشور را ترک کردند. همچنین ساختار فعلی دولت وحدت ملی مبتنی بر تقسیم مساوی قدرت، کارآیی حکومت را به مشکل مواجه ساخته و مانع عملکرد موثر و منسجم آن گردیده است. اختلافات سیاسی و عدم وجود اتفاق نظر میان رییس جمهور، رییس اجرایی و پارلمان در تعیین وزیر دفاع و تاخیر در این خصوص، تضعیف عمل کرد نیرو های نظامی را سبب شد. بگونه ای که فقدان رهبری منسجم نظامی به تضعیف روحیه سربازان انجامید.

متاسفانه افغانستان با تهدید ها و چالش های سنگین روبرو بوده و این امر می تواند تهدیدی برای آینده ثبات سیاسی افغانستان باشد. به شکلی که بخش عمده ای از توان و انرژی دولت وحدت ملی بجای تمرکز بر اصلاحات بنیادین در حوزه های مختلف داخلی بر محور چهره ها و تصمیم گیری ها یا جناح های مشخص متمرکز بود که همین ساختار باعث ایجاد مشکلات دست و پا گیر برای روند اصلاحات بنیادین شده و تأثیرات منفی را بر اقتصاد و امنیت افغانستان تاکنون به همراه داشته است. درشرایطی که انتظار می رفت دولت برنامه ها و اقدامات خود را اولویت بندی کند، فرآیند طولانی تصمیم گیری درنظام اداری پرپیچ و خم که درنهایت باید با تصمیمات بروکراتیک ارگ ریاست جمهوری تعیین تکلیف شود، باعث شد تا خیلی از پست های کلیدی در مرکز و ولایات تا مدت های طولانی خالی بماند. بررسی رویکردها و جهت گیری های دولت وحدت ملی نیز نشان می دهد که این دولت از یک سو بدنبال اجرای برنامه های اصلاحی دراز مدت و حصول دستاوردهای سریع و فوری بوده تا در کوتاه مدت باعث تأمین امنیت، بهبود ارائه خدمات و ایجاد شغل شود و از سوی دیگر این دولت بدنبال برنامه های بلند مدت اقتصادی با رویکرد تجارت در سطح منطقه و ایجاد نقطه اتصال ترانزیت منطقه ای، افزایش درآمد کشور از طریق استخراج منابع طبیعی، و آغاز پروژه های زیربنایی می باشد. روشن است که این برنامه ها منوط به پیگیری جدی سیاست های کلان ملی و مناسبات اقتصادی منطقه ای است و سال ها نیاز است تا این برنامه ها به ثمر برسند. موضوعی که با شرایط عمومی دولت وحدت ملی بخصوص نظام دیوانسالاری اداری آن در تناقض و تضاد آشکار می باشد.

دولت وحدت ملی بارها وعده داده است که در مقابل فساد خواهد ایستاد. این موضوع تاکنون نتایج ملموسی در زندگی مردم عادی افغانستان به همره نداشته است. به شکلی که۹۰ درصد از مردم افغانستان درطی یک نظرسنجی در سال 1394 اظهارداشته اند که فساد یک مشکل در زندگی روزمره شان است. همچنین براساس این نظرسنجی، دولت از کاهش اعتماد عمومی رنج می برد. به عبارت دیگر بدلیل اختلافات درونی در دولت وحدت ملی،پیام ها و موضع گیری های متناقضی در مورد مسائل کلیدی منتشر می گردد که بر بی اعتمادی مردم نسبت به حکومت افزوده است. در یک چنین شرایطی بنظر می رسد گسترش ناامنی ها در بستر فعالیت های تروریستی از یک سو و تلاش برای آغاز منازعات فرقه ای دیرینه از سوی برخی بازیگران فرامنطقه ای از سوی دیگر،احتمالاً می تواند به امکان شکل گیری چند بحران هم زمان در افغانستان بیانجامد.

2) تشدید ناامنی ها و برخوردهای نظامی درسایه افزایش کاشت و تجارت مواد مخدر :
با نگاهی به شرایط امنیتی افغانستان به خصوص در حوزه جنوب این کشور و مشاهده وضع موجود به نظر می رسد که نیروهای طالبان با وجود تنگناهای موجود و فشار ناشی از حملات نیروهای دولتی و خارجی ، توانسته اند تا حد زیادی توان از دست رفته خود را احیا کرده و مناطق قابل توجهی از افغانستان را از جنوب گرفته تا شمال و از غرب تا شرق این کشور را تحت تسلط خود درآورده و روز به روز بر دامنه فعالیت خود بیافزایند. البته دراواسط سال 1395 برخی شایعات در افغانستان از حضور میدانی تعدادی از رهبران شبکه حقانی و شورای کویته در افغانستان حکایت می کرد که احتمالاً ناشی از انتقال آنها از پاکستان به داخل افغانستان (درنتیجه فشارهای آمریکا به پاکستان) بوده است. دیدگاهی وجود دارد مبنی بر این که طالبان با حمایت هایی که از بیرون می شود قصد دارد در مرحله فعلی راه های اتصال افغانستان به آسیای مرکزی را ناامن کرده و از طرف دیگربا توسعه جنگ درمناطق هلمند، هرات و فراه، حلقه اتصال راه هــای ترانزیت افغانستان به ایران را تضعیف کرده و در عمل راه های ترانزیت را در انحصار مرزهای پاکستان نگه دارد. سال زراعی گذشته باتوجه به بارش های بسیار و آب و هوای مناسب سبب شود تا کاشت و تولید مواد مخدر بخصوص در ولایت هلمند افغانستان به نحو بسیار فزاینده ای افزایش یابد. از این رو گسترش ناامنی ها درسایه ارتباط ارتزاق فعالیت های تروریستی از طریق تجارت مواد مخدر قابل توجه است.

3- توافق دولت با حزب اسلامی حکمتیار:
بنا به نظر برخی تحلیل گران توافق اشرف غنی با حکمتیار را باید در چهارچوب های قومی و سیاسی دید. نخست، هر دوسوی توافق پشتون هستند، دیگر این که غنی به مدد سوابق درخشان جهادی حکمتیار می تواند موازنه برهم خورده خود و عبدالله را بهبود بخشد؛ اما از منظر صلح سازی، توافق نامه صلح با حکمتیار دست کم واجد یک پیام مهم است و آن این که دولت وحدت ملی بشدت علاقه مند رسیدن به توافق با گروه های معارض است. تردید نیست که هم از منظر تحقق صلح و هم از منظر مناسبات سیاسی داخلی، توافق با طالبان پشتون برای تقویت موقعیت پشتونیسم در افغانستان یک مزیت مهم خواهد بود. توافق صلح با حکمتیار هرچند کمکی به بهبود وضعیت امنیتی افغانستان نکرده است، بااین حال واجد پیام مثبتی برای طالبان و سایر گروه های افراط گرا بوده که دولت مرکزی آمادگی پذیرش آنها به عنوان کنشگران سیاسی قانونمند را دارد. این پیام در کنار سایر تحولات داخلی و بین المللی می تواند فرآیند مذاکرات صلح افغانستان را به طور چشمگیری تسهیل کند؛ به ویژه آن که روسیه و ایران نیز در سازوکارهای مشخص به این فرآیندها وارد شده اند. بااین حال، این موضوع نباید به معنای تحقق صلح و ثبات در کوتاه مدت تلقی شود. درکنار این دیدگاه خوش بینانه ، نگرانی ها و دیدگاه های بدبینانه ای نیز وجوددارد. دراین چارچوب گفته می شود هرچند توافق دولت مرکزی با حزب اسلامی حکمتیار با استقبال بسیاری از طرف های داخلی و خارجی مواجه شد اما با توجه به شناختی که از خصلت های فردی و سوابق و عملکرد شخص گلبدین حکمتیار وجود دارد، بنظر می رسد ورود رهبرحزب اسلامی به صحنه ی سیاسی افغانستان می تواند ظرفیت هایی را برای بازی سازی برخی بازیگران ناراضی از وضع موجود منطقه به خصوص عربستان سعودی فراهم آورد.

4- حضور داعش در افغانستان:
حدود سه سال پس از انتشار نخستین گزارش ها از حضور و فعالیت مسلحانه، تبلیغ و عضوگیری عناصر مرتبط با گروه تروریستی داعش در افغانستان، اکنون در نگاه کلی و درچارچوب آخرین گزارش های منتشره به نظر می رسد عرصه چه به لحاظ نظامی و چه تبلیغاتی بر صدها یا شاید هزاران عنصر داعشی در آن کشور بسیار تنگ شده است. ازیک سو، حملات بی امان نیروهای طالبان به مواضع داعش در ولایات شرقی و بعضاً مرکزی افغانستان، مانند ننگرهار و غزنی تلفات سنگینی بر داعشی ها وارد آورده، ازسوی دیگر، حملات نیروهای امنیتی افغان با پشتیبانی نسبی هوایی «ناتو» (به خصوص پهپادهای آمریکایی) و رصد مستمر اطلاعاتی تحرکات داعش در داخل افغانستان و در طول مرزهای گسترده و ناامن اش با پاکستان توسط نهادهای اطلاعاتی غربی، به ظاهر مجال خاصی برای تداوم حضور نظامی و حتی عضوگیری بی دغدغه داعش در منطقه باقی نگذاشته است. از ظاهر امر پیداست که داعش به قدری در یک سال اخیر تضعیف شده که حتی به سرقت احشام روستاییان و ربودن و کشتن غیرنظامیان به ویژه اقلیت شیعه در شمال و غرب افغانستان روی آورده تا شاید با ایجاد فضای رعب و وحشت، و واداشتن افغان ها به اطاعت از دستورات این گروه تکفیری، بــه اهداف خود درزمینۀ تبدیل افغانستان به نقطه ثقل «ولایت خراسان» داعش دست یابد؛ اما این همۀ واقعیت نیست. به باور ناظران، گروه داعش دست ِکم با سه دشمن جدی در مسیر تحقق آرمان خویش در تصرف کامل افغانستان روبه روست، درعین حال می توانند برخی فرصت ها را نیز برای عرض اندام در اختیار آن گروه در افغانستان و منطقه قرار دهند:

اول، طالبان افغان؛ قدرت نمایی های آنان در طول سال 2016 داعش را از دستیابی به اهدافش در شرق، مرکز و جنوب افغانستان بازداشت؛ اما همین مقاومت نظامی طالبان باعث شد که داعش بیشتر متوجه شمال و غرب افغانستان شود و وقایعی که طی چند ماه اخیر در ولایات شمالی قندوز، فاریاب، جوزجان، بغلان و غور در غرب افغانستان به نیروهای تکفیری نسبت داده شده، در واقع پیامدهای ناگوار اتحاد تاکتیکی عناصر افغان و خارجی (ازبک، چچنی، ایغور، پاکستانی و عرب) وابسته به داعش با نیروهای طالبان بوده است.

دوم، رهبران قبایل پشتون در طول «خط دیورند» یا همان مرز افغانستان و پاکستان گفته می شود داعش چهار زندان در این منطقه گسترده و به نگهداری از حدود دویست نفر از رهبران و بزرگان محلی مخالف اختصاص داده است، همچنین شمار دیگری از این رهبران تاکنون بر اثر عملیات انتحاری یا به روش های وحشیانه دیگری ازجمله سربریدن و انفجار بمب زیر محل استقرار آنان توسط داعشی ها کشته شده اند. جرم اصلی رهبران و بزرگان قبایل افغان و پاکستانی را می توان حمایت از طالبان و تا حدی از دولت های کابل و اسلام آباد در برابر داعش دانست. سوم، اقلیت قومی ـ مذهبی «هزاره» که به علت شیعه بودن، قربانی اندیشه های تکفیری و بعضاً قومی حامیان محلی داعش در دوسوی مرز افغانستان و پاکستان می شوند. البته بنظر می رسد هدف اصلی داعش آن است که از طریق کشتار هزاره ها، یک جنگ مذهبی تمام عیار با هدف کشاندن پای دشمن بزرگ خود در منطقه، یعنی ایران را راه اندازی کند و به این ترتیب، ضمن اثبات دخالت تهران در امور داخلی افغانستان، به خیال خود زمینه را برای بروز شورش های ضدایرانی در این کشور و شاید در استان های سنی نشین شرق ایران فراهم سازد.اما، سیاست راهبردی جمهوری اسلامی ایران درزمینۀ مقابله با خطر بالقوه داعش از سمت مرزهای شرقی این کشور، در سه سال اخیر غالباً برقراری ارتباطات محدود با طالبان افغان در وهله اول، با هدف کنترل اطلاعاتی این گروه و در ادامه، گفت وگو با برخی فرماندهان و رهبران جریان موسوم به «نوطالبان» به منظور دستیابی به راهکارهایی برای همکاری با این گروه سلفی میانه رو درون جنبش پیکارجوی طالبان بوده است، تا هرچه بیشتر از نزدیک شدن داعش، به عنوان دشمن مشترک طرفین به مرزهای غربی افغانستان و تهدید جدی امنیت ملی ایران جلوگیری کند. این گفت وگوها و همکاری با توجه به گرایش های غیرتکفیری نوطالبان و حتی ضدیت آن با «القاعده» می تواند در آینده نیز درراستای تأمین منافع ایران در افغانستان تداوم یابد. درهمین حال، متأسفانه دولت وحدت ملی افغانستان نه تنها با وجود درخواست مکرر تهران، تاکنون اقدام خاصی در جهت تأمین امنیت ولایات هم مرز با ایران صورت نداده بلکه در ماه های اخیر گزارش هایی تأیید نشده از موافقت مشاوران امنیتی رئیس جمهور و اداره امنیت ملی افغانستان (NDS) با استقرار قانومند نیروهای وابسته به «تحریک طالبان پاکستان» (TTP)، انتشار یافته است. گفته می شود مقامات امنیتی افغان به دو شرط با فعالیت طالبان پاکستانی در کشورشان موافقت کرده اند؛ اول، با طالبان افغان ارتباط برقرار نکنند؛ دوم، با نیروهای دولتی افغانستان درگیر نشوند. بدین ترتیب، به نظر می رسد گروهی متمایل به داعش با مجوز رسمی کابل، قرار است در افغانستان به تبلیغ و عضوگیری مشغول شود. این درحالی است که با توجه به شکست های پیاپی داعش در عراق و سوریه، احتمال نفوذ داعش به افغانستان و تعیین این سرزمین ناامنِ دارای حاکمیت ضعیف و تنوع قومی و مذهبی، البته در همسایگی ایران که تروریست ها می توانند در آنجا به بازسازی قوای از دست رفته شان بپردازند، به عنوان جایگزینی مطمئن نزد سران داعش و حامیان منطقه ای آنها (مانند عربستان و ترکیه)، بیش از هر زمان دیگری مطرح است. در کنار ایران، روسیه نیز از دشمنان داعش محسوب می شود، با این تفاوت که خصومت مسکو با این گروه تروریستی بیشتر جنبه سیاسی ـ امنیتی دارد تا ایدئولوژیک. درواقع روس ها به بهانه نزدیک شدن عناصر داعشی به مرزهای شمالی افغانستان با سه کشور تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان و تلاش پیگیر داعش برای عضوگیری و بسترسازی برای اجرای عملیات تروریستی درآسیای مرکزی، به ویژه در دره فرغانه ازبکستان، بیش از دو سال است که با طالبان در حال مذاکره و تعامل مخفیانه بوده و در ماه های اخیر ضمن علنی کردن این رابطه، سعی دارند با مسلح کردن این گروه پیکارجو، راه نفوذ داعش به آسیای مرکزی را سد کنند، و همزمان نقش خود را به عنوان یک کنش گر مهم در عرصه تحولات افغانستان تقویت کنند. روسیه درعین حال مدعی است که تهدید داعش فقط دامان این کشور را نخواهد گرفت، به همین بهانه بدون دعوت از دولت افغانستان، نمایندگان چین و پاکستان را به مذاکرات سه جانبه مسکو در دسامبر 2016 با هدف جلب همکاری این دو همسایه افغانستان برای مبارزه با داعش و تسهیل روند گفت وگوهای مستقیم مسکو ـ طالبان، فراخواند. از طرف دیگر، مواضع دوگانه برخی از کنش گران در تحولات مرتبط با داعش در افغانستان نشان می دهد که نمی توان به طور مطلق گفت این گروه تروریستی در آینده نخواهد توانست در افغانستان به مثابه یک بازیگر مؤثر دردسرساز شود. یکی از این کنشگران، آمریکاست که رئیس جمهور جدید آن به طور تلویحی از تداوم استقرار و حتی افزایش نظامیان آمریکایی در خاک افغانستان سخن گفته؛ اما پیرامون تحرکات وابستگان به داعش در این کشور موضع گیری صریحی، مانند آنچه درخصوص اقدامات این گروه در غرب آسیا ابراز کرده، از «دونالد ترامپ» دیده نشده است. درواقع به نظر می رسد، ترامپ تیم امنیت ملی و وزارت دفاع را که در رأس آن، ژنرال جیمز ماتیس (فرمانده پیشین نیروهای آمریکا و ناتو در افغانستان) قرار دارد، فعلاً قصد دارند که نبردها میان دولت کابل و طالبان با داعش را زیرنظر داشته باشند و از سرکوب داعشی ها که توسط دولت اوباما اجرا می شد، تا حد زیادی دست برداشته اند. این امر، مبارزه با داعش را برای نیروهای امنیتی افغان و طالبان که از حمایت مؤثر هوایی برخوردار نیستند، به مراتب دشوارتر کرده و راه را برای توسعه نفوذ جغرافیایی تروریست ها در افغانستان هموار می کند. همزمان، انفعال مشکوک پاکستان در مبارزه با افراط گرایان وابسته به داعش در خاک خود نیز باعث شده است تا هر روز بیش ازپیش شاهد اقدامات تروریستی تکفیری ها در کابل و دیگر نقاط افغانستان باشیم.

ب) حوزه خارجی:

1-نقش بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای در افغانستان :

پاکستان:
پس از روی کار آمدن حکومت وحدت ملی در اواخر سپتامبر ۲۰۱۴، رییس جمهور اشرف غنی برای تامین فضای اعتماد و ایجاد فصل نو در روابط با پاکستان و تامین صلح به اسلام آباد و متعاقبآ به راولپندی مقر فرماندهی ارتش پاکستان سفر کرد تا مگر بتواند گرهی از مشکل صلح افغانستان بگشاید. مقام عالی رتبه افغانی برای ساعاتی پشت درهای بسته با نظامیان پاکستانی نیز به مذاکره نشست و انتقادهای فراوانی را از این بابت به جان خرید. جریان های سیاسی مخالف رییس جمهوری بی باکانه به او تاختند و رفتن او به پایگاه نظامیان پاکستانی را نکوهش کردند. محاسبات اولیه اشرف غنی از معادله صلح عمدتآ استوار بر عین فهمی بود که تمامیت سیاست خارجی زمامداری حامد کرزی در قبال پاکستان را شکل می داد: مسیر صلح افغانستان از اسلام آباد می گذرد و طالبان نیروی نیابتی پاکستان اند. از این رو بسیاری از مقامات ارشد افغانی بخصوص اشرف غنی به این باور رسیده اند که افغانستان در یک
«جنگ اعلان نشده» با پاکستان قرار داد و جهان باید پاکستان را وادارد تا طالبان را به میز مذاکره بفرستد. شناخت رییس جمهوری افغانستان از پویایی مناسبات قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی که اکثراً به دست نظامیان پاکستانی است، سبب شد حکومت وحدت ملی تلاش ورزد با رسیدگی به نگرانی های عمده نظامیان به شکاف های دیرینه در روابط افغانستان و پاکستان نقطه پایان بگذارد و راه را برای همکاری های مشترک اقتصادی و همگرایی منطقه ای فراهم سازد. اشرف غنی با برگشت از راولپندی عملآ دست به کار شد. او از تعیین افراد وابسته به جبهه متحد شمال ـ گروه سیاسی که پاکستانی ها آن را ایتلاف شمال می خوانند ـ درمناصب مهم امنیتی کابینه سرباز زد و با تمام توان مانع نفوذ چهره های ضد پاکستانی و متمایل به هند در کابینه شد. در گام های بعدی او شماری از افسران ارتش را برای آموزش نظامی به اکادمی ملی نظامی پاکستان فرستاد و حتی شماری قرارداد های نظامی که قرار بود توسط هندی ها عملی شود را به حالت تعلیق درآورد. در اقدام دیگر و برای پایان دادن به اتهامات بی اساس نظامیان پاکستان مبنی بر خورد دوگانه کابل با طالبان پاکستانی در کنر و نورستان، دولت افغانستان برای سرکوب شورشیان یک سری عملیات نظامی در مناطق شرقی راه اندازی کرد.غنی برای دادن امتیازات بیشتر جهت جلب همکاری اسلام آباد در مبحث صلح پا از این هم فراتر نهاد و از نیروهای ایتلاف به رهبری امریکا خواست تا در صورتی که ردپای سران طالبان پاکستانی را در مناطق شرقی افغانستان می یابند، آن ها را هدف قرار دهند و از میان بردارند. همزمان دولت افغانستان برای اعتمادسازی در روابط میان کابل و اسلام آباد تفاهمنامه همکاری های میان سرویس های امنیتی دوکشور را امضاء کرد که بر اساس آن نها دهای امنیتی افغانستان و پاکستان در مبحث مبارزه با تروریسم ملزم به همکاری دوجانبه می شدند. از سوی دیگر، در چندین ماه نخست حکومت وحدت ملی، کابل با دلگرمی فراوانی از راحیل شریف رییس پیشین ستاد ارتش پاکستان میزبانی کرد تا مگر بتواند کلیت سیاست پاکستان نسبت به طالبان را عوض کند.

بااین حال مجموعه اقداماتی که رئیس جمهور افغانستان انجام داد ظاهراً از منظر اسلام آباد رضات بخش نبود. اساساً بنظر می رسد اسلام آباد با روندهای جاری درافغانستان مخالف بوده و معتقداست کابل با حمایت واشنگتن و دهلی نو با تمام توان در پی به انزوا کشیدن پاکستان در سطح منطقه ای است. ازاین رو توقع این که پاکستان تغییری در نوع دید خودش نسبت به طالبان ایجاد کند دشوار به نظر می رسد. دراین راستا بسیاری از تحلیل گران مسائل جنوب آسیا معتقدند در محاسبات استراتژیک پاکستان، طالبان همچنان ارزشمندترین مهره سیاسی اند و جنگ نیابتی بهترین ابزار گسترش نفوذ منطقه ای اسلام آباد. اتفاقاً در همین چارچوب دولت افغانستان معتقد است براساس شواهد قوی که در اختیار دارد پاکستان برای صدورناامنی به افغانستان همچنان اصرار دارد. بنظر می رسد با وجود حسن نیت های نشان داده شده از سوی افغانستان، هیچ تغییری در کوتاه مدت و حتی میان مـدت در سیاست های پاکستان نسبت به افغانستان مشاهده نمی شود. بسیاری از تحلیل گران مسائل افغانستان معتقدند تشدید و افزایش حضور قابل ملاحظه هند درافغانستان و تعارض این وضعیت با هسته اصلی سیاست خارجی پاکستان یعنی دشمنی با هند یکی از دلایل اصلی صدور ناامنی به افغانستان باشد. ضمن اینکه پاکستان نیز در شرایط جدید معتقد است تا زمانی که هند و افغانستان بدنبال آسیب زدن به پاکستان از طریق بهره گیری از عناصر افراطی می باشند، هرگونه تغییر احتمالی در سیاست کنونی این کشور در قبال افغانستان سخت و ناممکن خواهد بود.

هند :
هند تلاش دارد تا وانمود نماید در افغانستان نقش سازنده ای ایفا نماید. اما گسترش حضور و فعالیت های هند درافغانستان برای کشورهای پاکستان و چین ، حساسیت هایی را ایجاد کرده است. هند سعی دارد تا تحرکات خود را با کشورهای غربی دریک مسیر قرار دهد. درعین حال این کشور از طریق پیگیری موضوع توافقنامه ترانزیتی چابهار( مشارکت سه جانبه با ایران و افغانستان) بدنبال خنثی ساختن پیامدهای ایجاد راهرو ترانزیتی اقتصادی میان چین و پاکستان موسوم به CPEC می باشد. همچنین بنا به ادعای منابع پاکستانی، هند از اتباع افغانی ساکن پاکستان برای ضربه زدن به امنیت عمومی در پاکستان بویژه در بلوچستان این کشور سوء استفاده می کند.

روسیه :
روس ها نسبت به روند تحولات در افغانستان هم نگران و هم دچار سوء ظن می باشند. دراین راستا روس ها حتی به هندی ها نیز به دلیل هم مسیر بودن تحرکات آنها با کشورهای غربی مظنون و نگران هستند. درعین حال توجه روس ها به عناصر غیردولتی در داخل افغانستان طی ماه های گذشته قابل توجه بوده است. سال گذشته، ضمیر کابلوف، نماینده ویژه ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه برای افغانستان اعلام کردکه کشورش برای مبارزه با گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) در افغانستان با گروه طالبان در تماس است. از آن زمان تاکنون مقامات روسیه چندین بار به ارتباط این کشور با طالبان اذعان کرد ه اند .حتی مقامات سفارت آن کشور در کابل اعلام کردند روسیه برای حفاظت از شهروندان خود، کمک به روند صلح افغانستان و جلوگیری از گسترش نفوذ داعش در افغانستان و آسیای میانه با طالبان در تماس است. این مواضع دیپلمات های روسیه در مورد گروه طالبان که در گذشته از شدیدترین دشمنان منطقه ای این کشوربه شمار می رفت،موجب حیرت ونگرانی افغان ها شدو واکنش های منفی پارلمان افغانستان و مقامات آمریکایی و ناتو را در پی داشت. حتی برخی خبرگزاری ها به نقل از منابعی از دولت افغانستان و گروه طالبان گزارش دادند که چندین نشست میان نمایندگان طالبان و مقام های روسی در مسکو و تاجیکستان صورت گرفته است.این اقدامات باعث شد تا مقامات غربی بخصوص آمریکایی ها مسکو را به تلاش در راستای مشروعیت بخشیدن به طالبان متهم کنند. مشروعیتی که به زعم برخی مقامات وقت آمریکایی مبنای واقعی نداشته و با هدف تضعیف دولت افغانستان و تحت شعاع قرار دادن تلاش های ناتو در این کشور صورت گرفته است. درکنار ایــن مــوضع گیــری ها، تحلیلــی هــای مختلفی از سوی ناظران منطقه ای در ارتباط با
نقش آفرینی های جدید مسکو در افغانستان مطرح شده است. برخی تحلیل گران منطقه ای معتقدند که برقراری تماس روسیه با طالبان تلاشی بوده از جانب روسیه برای شناخت بیشتر این گروه و اینکه آیا ایدئولوژی طالبان همچنان مثل دهه نود میلادی در فکر گسترش تسلط به آسیای میانه است. روشن است که برای روسیه ثبات آسیای میانه و توسعه اقتصادی منطقه اوراسیا در اولویت قرار دارد. از این رو به نظر نمی رسد روسیه قصد رقابت را با کشورهای غربی در افغانستان داشته باشد. دراین راستا روسیه می داند که افغانستان اکنون دولت خود را دارد و ممکن است این دولت یک مقدار گرایش به غرب داشته باشد اما بنظر می رسد روسیه به هیچ صورت طرفدار تضعیف این دولت و ایجاد هرج و مرج درافغانستان نیست. درعین حال درکنار این دیدگاه های خوش بینانه، تحلیل ها و ارزیابی های بدبینانه ی دیگری مطرح شده است. دراین رابطه پایگاه اینترنتی دیپلمات طی مقاله ای به بررسی و تجزیه و تحلیل تحرکات
روس ها در افغانستان در شرایط جدید منطقه ای پرداخت. به نظر نویسنده مقاله یادشده کرملین بوی یک فرصت را برای زدن گردن واشنگتن در افغانستان حس کرده است اما مشکل این رویکرد این است که حمایت افکار عمومی در افغانستان به نفع آمریکاست. با وجود شکست در ایجاد صلح و امنیتی پایدار در افغانستان، به نظر می رسد افغان ها به واشنگتن حسن نیت دارند. ایجاد ناامنی درافغانستان و بهره برداری از آن علیه آمریکایی ها دقیقاً همان چیزی است که مسکو در حال حاضر به دنبال آن است. دراین گزارش دیپلمات همچنین آمده است: با توجه به رابطه متشنج اسلام آباد و واشنگتن، مسکو تعامل با طالبان را فرصتی برای ترغیب پاکستان و کشاندن این کشور به حوزه خود دیده است. در این چارچوب با توجه به تلاش تهران – اسلام آباد و مسکو برای به دست گرفتن کنترل مسایل در افغانستان، دولت ترامپ برای تامین آینده ای عاری از نفوذ خارجی در افغانستان و حفظ منافع آمریکا، جنگ علیه این شورشیان ( طالبان) را شدت خواهد داد. مسکو با هدف متقاعد کردن دنیا به این مساله که تلاش های آمریکا غیردوستانه است و واشنگتن باید جای پای خود را دراین کشور کم رنگ کند مایل است بر دستاوردهای حاصله از طالبان، سرمایه گذاری کند و آنها را بزرگ تر از آنچه هست، نشان دهد. باتوجه به گلاویز بودن خاورمیانه با جنگ و درگیری و سوق داده شدن اتحادیه اروپا به خیزش سیاسی بی سابقه، پوتین احساس می کند که شانسی برای تلافی دوره جنگ سرد و واداشتن واشنگتن به عقب نشینی شرمسارانه را در اختیار دارد. اختلاف و کش و قوس هایی که اسلام آباد-تهران و مسکو با واشنگتن دارند، جنگ را به کابل خواهد کشاند. حفظ روابط متزلزل با اسلام آباد و مسکو و برقراری توازن در سیاست های آمریکا در منطقه، چالشی است که دولت ترامپ پیش رو خواد داشت. او با پرکردن کابینه اش از تندروها و مخالفان تهران– درحال آزمایش نگرانی و ترس تهران است . دشمنی تهران متوجه دولت افغانستان نیست بلکه این دشمنی متوجه واشنگتن است. باوجود طالبان ، ایران می تواند باعث ایجاد اختلال شود و توجه نیروهای آمریکایی را از تهران منحرف سازد. باید خاطر نشان ساخت اسلام آباد هم نمی خواهد وارد تقابل مستقیم باواشنگتن شود و هدف اصلی اش کنترل همیشگی امور افغانستان است. از سوی دیگر مسکونیزبرنابودکردن دستاوردهای آمریکا، خواه در افغانستان ، سوریه یا خاورمیانه بزرگ ، تمرکز کرده است. وظیفه ترامپ و سیاست گذاران آمریکا این است که علاوه بر راه حفظ افغانستان در برابر مسکو – تهران و اسلام آباد، راه حفاظت از امنیت و منافع آمریکا را بیابند.

چین :
بنظر می رسد چین بدنبال تکمیل حوزه ی امنیتی خود در افغانستان بوده و در واقع بدنبال ممانعت از فعالیت ایغورهای جدایی طلب در پاکستان، افغانستان و آسیای مرکزی و برخورد با آنها حتی درسوریه می باشند. تحلیل گران ، اقدام چین در ارتباط گیری با طالبان را نیز به نوعی همسویی با مسکو برای مدیریت دیگرجریان های افراطی درافغانستان به منظور عدم تاثیرپذیری مناطق مسلمان نشین سین کیانگ درغرب این کشور ارزیابی کرده اند.

کشورهای عربی:
طی دهه های گذشته هسته مرکزی فعالیت کشورهای عربی گسترش سلفی گری و مآلاً توسعه تفکر و فرهنگ افراطی گری بوده و در شرایط جدید منطقه ای تشدید اینگونه فعالیت ها در پاکستان،افغانستان، آسیای مــرکزی و حتی چین از جملــه اهداف بلندمدت کشورهای عربی بخصوص عربستان سعودی بوده که نمود بیشتری یافته است.

ایالات متحده آمریکا:
با وجود تحرکات نظامی علیه افراطیون و حمایت از دولت مرکزی افغانستان ، به نظر می رسد این کشور درتلاش است تا از طریق تعاملات خود با آنها از جمله طالبان، ناامنی ها را مدیریت نماید. این موضوعی است که تحلیل گران مستقل نسبت به آن تاکید داشته و تشدید ناامنی ها در افغانستان را جزو اهداف دور آمریکایی ها برای توجیه حضور بلندمدت در این کشور ارزیابی کرده اند. در همین حال اکنون که در آمریکا بار دیگر جمهوری خواهان قدرت را به دست گرفته اند، به نظر می رسد تاکتیک این کشور نسبت به افغانستان و حکومت وحدت ملی این کشور دست خوش تغییر شود. پس از پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری اخیر آمریکا، اشرف غنی در زمره نخستین رهبرانی بود که به او تبریک گفت. اکنون که کمتر از دو ماه از ریاست جمهوری دونالد ترامپ می گذرد، وی در دومین مکالمه تلفنی با آقای غنی از سیاست کاهش سربازان آمریکا توسط دولت اوباما انتقاد کرده و وعده داده است که استراتژی دموکرات ها در رابطه با افغانستان را اصلاح کند. چنین به نظر می رسد که سیاست جمهوری خواهان نسبت به افغانستان در آینده دست خوش تغییر خواهد شد؛ اما روشن نیست که اولاً دولت جدید آمریکا نسبت به موجودیت حکومت وحدت ملی افغانستان چه دیدگاهی دارد و آیا تیلرسون وزیر امورخارجه جدید همانند سلفش جان کری نسبت به بقای این حکومت متعهد است؟ آیا انتقاد ترامپ از سیاست گذشته اوباما در کاهش حضور سربازان آمریکایی در افغانستان، به منزلۀ آن است که جمهوری خواهان درنظر دارند بار دیگر بر شمار نیروهایشان در افغانستان افزوده و در حقیقت مدیریت جنگ علیه مخالفان به ویژه ستیزه جویان طالبان را به عهده بگیرند؟ اینها مهم ترین سؤالاتی است که نیازمند تأمل است. در رابطه با سؤال نخست می توان گفت که حکومت وحدت ملی هرچند نتیجه مداخله و حمایت دولت قبلی آمریکاست؛ اما دولت جدید این کشور گزینه دیگری جز حمایت از حکومت کنونی افغانستان در اختیار ندارد. واقعیت آن است که سیاست خارجی آمریکا از اصول نسبتاً ثابتی برخوردار است که جابه جایی دولت ها تأثیر چندانی بر جهت گیری سیاست خارجی این کشور برجای نمی گذارد. علاوه براین، نسبت به سرنوشت افغانستان و نظام سیاسی این کشور، جمهوری خواهان بیش از دموکرات ها خود را متعهد می دانند؛ بنابراین تردیدی نخواهد بود که رویکرد سخت گیرانه دولت ترامپ نسبت به گروه های تروریستی ازجمله طالبان و داعش در افغانستان، صرفاً در سپهر حمایت از حکومت وحدت ملی این کشور ممکن است. تماس های تلفنی اخیر میان اشرف غنی و ترامپ شاهدی بر این مدعاست. حداقل دوبار تماس تلفنی میان رؤسای جمهور آمریکا و افغانستان، به رغم آنکه باید از دریچه روابط دیپلماتیک نگریست، دستِ کم ازجانب رئیس جمهور افغانستان می تواند حامل پیام مهمی به شریکش عبدالله نیز باشد. برخی ناظران براین باورند که آقای غنی در نزدیک به سه سالی که از عمر حکومت وحدت ملی می گذرد، موفق شده است به صورت متناوب بر قدرتش افزوده و عبدالله را در حکومت وحدت ملی به حاشیه براند؛ بنابراین تماس های مکرر اشرف غنی با ترامپ که از جانب نهاد ریاست جمهوری به شدت بر آن مانور داده می شود، این پیام را می تواند به آقای عبدالله داشته باشد که حکومت وحدت ملی دیگر به مانند روزهای نخستین در گرو تقسیم قدرت میان دو تیم انتخاباتی نیست و هسته قدرت که اینک در ارگ ریاست جمهوری متمرکز است، دیگر به مانند گذشته نگران خروج حاشیه از ترکیب حکومت و در نتیجه سقوط آن نخواهد بود. در رابطه با سوال دوم می توان گفت، گذشته نشان داده است در آمریکا جمهوری خواهان نسبت به دموکرات ها سیاست خارجی تهاجمی تری دارند؛ لذا پر بیراه نخواهد بود، اگر بگوییم در چهار سال آینده شاهد تغییر رویکرد دولت آمریکا نسبت به وضعیت جنگ در افغانستان خواهیم بود. هم اینک شمار نیروهای آمریکایی در افغانستان به کمتر از ده هزار تن کاهش یافته، درواقع بخش اصلی مدیریت جنگ علیه گروه های برانداز بر دوش ارتش و پلیس افغانستان قرار دارد؛ اما این نیروها در سال های اخیر به رغم متقبل شدن تلفات بسیار و کنترل نسبی اوضاع، نتوانسته اند توان سازماندهی و عملیات رزمی مخالفان را از بین ببرند، تاآنجاکه بخش های وسیعی از خاک افغانستان در کنترل مخالفین دولت قرار دارد و نیروهای افغان در اغلب جبهه های جنگ روزگار مناسبی ندارند. این آن چیزی نیست که بتواند دولتمردان جمهوری خواه آمریکا را راضی نگهدارد. برای آنان که در طی پانزده سال گذشته نزدیک به سه هزار تن از سربازان شان را در افغانستان از دست داده و ده ها میلیارد دلار هزینه کرده اند، وضعیت کنونی افغانستان مطلوب نیست. در حقیقت ترامپِ جمهوری خواه نسبت به جنگ افغانستان خود را وارث سلفش بوش پسر می داند. به نظر می رسد، او درنظر دارد با بازگشت به سیاست های بوش، بر شمار نیروهای آمریکایی در افغانستان افزوده و به زعم خود مدیریت جنگ و وظیفه سرکوب مخالفان مسلح دولت افغانستان را به ژنرال های آمریکایی بازگرداند.

ترکیه :
ترکیه مدتی است که فعالیت های خود را در افغانستان افزایش داده است. آنها به طور عمده بدنبال نفوذ سیاسی و فرهنگی مورد نظر خودشان در این کشورهستند. بنا به ادعای برخی منابع رسانه ای افغانی، این کشور حتی در بعضی از سیاست های خود به دلیل شرایط خاص منطقه، به کشورهای عربی نیز نزدیک شده اند. درعین حال با توجه به قریب الوقوع بودن ورود گلبدین حکمتیار به کابل و ارتباطات سنتی که وی با مقامات کنونی ترکیه ( بویژه رئیس جمهور این کشور در دهه های گذشته داشته است) امکان ظرفیت سازی به منظور نقش آفرینی درصحنه داخلی افغانستان بیش از گذشته برای ترکیه فراهم خواهد شد.

جمهوری اسلامی ایران:
راهبرد اصولی جمهوری اسلامی ایران درافغانستان، تحکیم صلح، ثبات و امنیت دراین کشور و حمایت از دولت مرکزی آن می باشد. حتی توسعه مناسبات اقتصادی با این کشور و نیز تلاش برای گسترش خطوط ترانزیت از شرق به غرب را در راستای همین راهبرد اصولی خود می داند. درواقع حفظ صلح ،ثبات و امنیت درافغانستان برای جمهوری اسلامی ایران اهمیت فراوان داشته و اساساً با هرگونه اقدامی که به این اصل مهم آسیب برساند، مخالف است. جمهوری اسلامی ایران بی ثباتی سیاسی و بروز شکاف های سیاسی دراین کشور را در راستای مصالح ملی و منطقه ای خود نمی داند. از این رو از دولت وحدت ملی افغانستان حمایت کرده و اعتقاد دارد تشدید شکاف ها در این دولت، زمینه و بستر مناسبی را برای گسترش ناامنی ها در سطح این کشور فراهم خواهد کرد که در راستای اصل ثابت راهبردی تداوم ثبات و امنیت در افغانستان نخواهد بود.

2- دورنمای مذاکرات صلح افغانستان :
واقعیت این است که بسیاری از دشواری های مربوط به حصول صلح درافغانستان معلول وضعیت و موقعیت این کشور در نمودار پیچیده و چندلایه صلح و جنگ در سطوح منطقه ای و بین المللی است. بدلیل این که اساساً مساله تروریزم و جنگ و صلح در افغانستان، با معادلات چندمجهولی در منطقه و فرامنطقه پیوند دارد. اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان براین باوراست که در نقشه صلح باید شرایط ملی، منطقه ای و بین المللی در نظر گرفته شود و این مهم نیازمند فکری منسجم و همه جانبه خواهد بود. از سوی دیگر در نشست های صلح افغانستان همان گونه که پاکستان نقش دارد و باید در نشست های مربوط به آن حضور داشته باشد، هند نیز کشوری است که کمک های فراوانی به افغانستان نموده و منافع زیاد اقتصادی و سیاسی برای همکاری با افغانستان دارد و باید در مذاکرات صلح در افغانستان نقش داشته باشد.بازیگر موثر دیگر جمهوری اسلامی ایران است که نقش تعیین کننده ای در تحولات سیاسی افغانستان دارد و از سویی هم خواهان ثبات و امنیت در افغانستان است. بدون تردید جای خالی ایران ثبات آفرین در هرگونه مذاکرات صلح اثر منفی بر روند مذاکرات خواهد داشت. روسیه نیزکشور اثرگذار منطقه ای و جهانی است و نقش تعیین کننده در تحولات جهانی دارد. بدون شک روس ها از ادامه جنگ در افغانستان و قاچاق مواد مخدر و همچنان ورود ستیزه جویان خشونت طلب به کشورهای آسیای مرکزی، متضرر خواهد شد. حضور داعش در مرزهای جنوبی روسیه زنگی خطری است که از سوی روس ها جدی گرفته می شود .شواهد موجود از رفتار روس ها حاکی از این است که آنها علاقه مندند در افغانستان همکاری های اقتصادی و سیاسی داشته باشند و برای آوردن ثبات و امنیت تلاش نموده ودرمورد ساخت زیربناها مشارکت نمایند؛ علاقمندی که درچند سال گذشته به وضوح مورد بی اعتنایی قرار گرفت. بنابراین بنظر می رسد حضور روس ها در نشست های مربوط به صلح افغانستان و منطقه، می تواند مذاکرات صلح را تضمین و ثبات را تقویت بخشد. درهمین چارچوب قرار است در 14 آوریل 2017 ( 25 فروردین ماه 1396) نشستی در رابطه با روند صلح و توقف جنگ درافغانستان، با حضور پاکستان، ایران، هند، افغانستان، آمریکا و کشورهای آسیای مرکزی در روسیه برگزار شود. واقعیت این است که ناکامی غرب و امریکا در افغانستان و تشدید فعالیت های گروه های مخالف به ویژه طالبان، به خصوص در ولایت شمالی هم مرز با کشورهای آسیای میانه و جدال درونی حکومت وحدت ملی، بسیاری از کشورهای منطقه از جمله روسیه را به این نتیجه رسانده است که آینده افغانستان در هاله ای از ابهام قرار داشته و آنان برای رفع نگرانی های خود می توانند و باید نقش بیشتری داشته باشند. به همین دلیل نرمش روسیه در قبال گروه طالبان که سال ها با آن مبارزه کرده بود، یک تغییر مهم و غیرقابل انتظار در سیاست های مسکو دانسته می شد. نکته مهمتری که روسیه را به سوی این تغییر موضع کشاند ظهور دشمن مشترکی به نام «داعش» بود که طالبان و روسیه را به طور مشترک مورد تهدید جدی قرار داده است.از سوی دیگر طالبان افزون بر نگرانی از تهدید جدیدی به نام «داعش» در پی آن برآمدند که موقعیت و دامنه حمایت خود از پایگاه حمایتی سنتی خویش یعنی پاکستان را گسترش دهند؛ طالبان خواستند که با تقویت موقعیت منطقه ای و افزودن بر تحرک دیپلماتیک خود افزون بر برآورده ساختن دیگر منویات خود، برای تایید «مشروعیت مبارزه» خود نیز تلاش ورزیده و خود را از گوشه انزوا به عنوان یک گروه تروریست رهایی بخشند. از منظر برخی تحلیل گران مسائل افغانستان، سیاست حکومت این کشور به خصوص در سال های اخیر بطور کلی نامتوازن بوده است. به همین دلیل در آغاز ارتباط روسیه و طالبان، مقام های این کشور در کنار موضع گیری مقام های امریکایی نسبت به آن اظهار نگرانی نمودند.آنان براین باور بودندکه نتیجه این ارتباط حمایت مالی و نظامی روسیه از طالبان خواهد بود. به زعم آنان ادعای روسیه در توجیه این ارتباط با طالبان برای تشویق به روند گفت وگو و صلح بیشتر سیاسی خواهد بود. اما در تداوم نامتوازن بودن سیاست حکومت افغانستان، مقام های وزارت خارجه کشور از ارتباط روسیه و طالبان به امید تشویق آنان به گفت وگو و تقویت روند صلح و تحکیم مناسبات منطقه ای حکومت افغانستان از آن استقبال کردند. حال این که روند به هدف مورد نظر منجر خواهد شد آینده نشان خواهد داد. بدین جهت با توجه به ضعف های اساسی و ساختاری در حکومت وحدت ملی، این نگرانی جدی در میان افکار عمومی داخل افغانستان وجود دارد که مبادا زیان جبران ناپذیری بر این کشور و مردم آن تحمیل شود.

جمع بندی:
با وجود تلاش های صورت گرفته طی سالیان گذشته در افغانستان که درسایه حمایت ۱۵۰ هزار نیروی بین المللی انجام شد، با این حال وضعیت امنیتی در سال پیش رو درافغانستان خیلی بدتر از آن چیزی است که در سال های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۰ این کشور شاهد آن بوده است. براساس واقعیت های موجود افراطی گرایی خشن، فساد وحمایت های سازمان یافته دولتی ازتروریست ها و همچنین تلاش برخی کشورها برای تعیین افغانستان به محلی برای تسویه حساب با رقبا، چهار بعد خشونت است که باعث خواهد شد تا ثبات و امنیت در افغانستان را به چالش کشیده و این کشور را به محل امنی برای تروریست های بین المللی تبدیل سازد. مقامات افغانی معتقدند طالبان حمایت شده از سوی پاکستان حالا خود به گروه های مانند «لشکر طیبه» و «جیش محمد» که هند را تهدید می کنند و به جنبش ترکستان شرقی که چین را تهدید می کند، پناه داده اند. بر همین اساس بنظر بسیاری از تحلیل گران مسائل راهبردی منطقه جنوب آسیا معتقدند نقش کشورهای منطقه در تداوم جنگ و همچنان ایجاد ثبات و امنیت از اهمیت ویژه ای برخوردار است. واقعیت های موجود در منطقه نیز موید این حقیقت است که بدون همکاری های کشورهای منطقه در افغانستان صلح و ثبات پایدار، ممکن نیست. افغانستان کشوری آسیپ پذیر است، بنابراین چگونگی تعامل میان افغانستان و کشورهای همسایه و منطقه می تواند تاثیر مثبت و یا منفی را در چشم انداز صلح کشور داشته باشد. اما یک نکته بنیادین را نباید نادیده گرفت: مجموع این تحولات و فرازونشیب های سیاسی جاری در چارچوب «بازی بزرگ» در نظام جدید بین المللی و منطقه ای جریان دارد.

منبع: دیپلماسی ایرانی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس