شاه خودش هم معتقد بود که واقعاً اگر انگلیس و آمریکا بخواهند می‌توانند او را حفظ کنند و اصلاً اعتقادی نداشت که مردم می‌توانند او را سرکوب کنند، چون رضاخان را خود انگلیسی‌ها آورده بودند و خودشان هم او را برداشتند چنین ذهنیتی داشت که اگر بخواهند می‌توانند او را حفظ کنند.

سرویس سیاست مشرق - یکی از راه‌های فهم بهتر انقلاب اسلامی؛ بررسی ریشه‌ها و علل این انقلاب است و حتی مقایسه آن با با سایر انقلاب‌هایی است که در جهان به‌وقوع پیوسته است؛ در این‌باره با دکتر منوچهر محمدی، استاد دانشگاه تهران، به گفت‌وگو نشستیم .

منوچهر محمدی دارای دکترای مطالعات بین‌الملل از دانشگاه کارولینای جنوبی شهر کلمبیای آمریکا است که تاکنون موفق به انتشار ده‌ها مقاله پژوهشی و کتب علمی شده است که ازجمله کتاب‌های ایشان می‌توان به «تحلیلی بر انقلاب اسلامی»، «انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلاب‌های فرانسه و روسیه»، «انقلاب اسلامی: زمینه‌ها و پیامدها»، «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران: اصول و مسائل»، «مروری بر سیاست خارجی ایران دوران پهلوی»، «استراتژی نظامی آمریکا بعد از یازده سپتامبر؛ آمریکا رویاروی اسلام»، «بازتاب جهانی انقلاب اسلامی» و «آینده نظام بین‌الملل و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» اشاره کرد.

او در سمت‌های مختلفی همچون معاون نخست‌وزیر، معاون دانشجویی وزارت فرهنگ، مدیریت گروه روابط بین‌الملل دانشگاه تهران، معاون حقوقی و امور مجلس وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح، رئیس کمیته حقوقی شورای عالی انقلاب فرهنگی و معاون آموزش و پژوهش وزارت امور خارجه انجام‌وظیفه کرده است.

آنچه در ادامه می‌آید، ماحصل گفتگو با دکتر محمدی است.

******

به عنوان اولین سؤال در خصوص ژاندارمی شاه در منطقه صحبت کنید تا به مسائل انقلاب و بعد از انقلاب بپردازیم.

بعدازاینکه آمریکا در جنگ ویتنام شکست سختی خورد و هزینه سنگینی کرد (هم از لحاظ نیروی انسانی که بیش از 50 هزار نفر تلفات داد و 700 هزار نیرو در آنجا پیاده کرد و بعد مجبور شد با فضاحت از ویتنام بیرون بیاید و از پشت‌بام سفارت با هلی‌کوپتر فرار کردند) سیاست‌گذاران آمریکا به این جمع‌بندی رسیدند که دیگر شرایط فراهم نیست که بتوانند در سایر مناطق جهان دخالت کنند و نیروهای خود را به کار بگیرند.

ازآنجایی‌که در منطقه خاورمیانه کودتاهای زیادی رخ داده بود و نظام‌های چپ‌گرایانه حاکم شده بودند تصمیم گرفتند برای جلوگیری از این موضوع، نقش ژاندارمی منطقه را به عوامل خود در منطقه بسپارند.

این تحت عنوان دکترین «کسینجر - نیکسون» مطرح شد و ایران و عربستان که تحت سلطه آمریکا بودند به عنوان دو پایه قدرت در منطقه مطرح شدند، البته پتانسیل نیروگیری و قدرت با ایران بود چون هم جمعیت زیاد و هم ارتش قدرتمندی داشت.

این مسئله صورت گرفت و اولین جایی هم که ایران نقش بازی کرد در منطقه، ظفار بود که نیرو پیاده کرد و علیه چپ‌گرایان و سوسیالیست‌های چپ‌گرای عمان وارد کار شد و جنبش «ظفار» را سرکوب کرد.

اما بعد با توجه به مشکلاتی که در دولت نیکسون و ماجرای «واتر گیت» پیش آمد، نیکسون مجبور به استعفا شد، برنامه آمریکا گرچه همچنان در خصوص ژاندارمی شاه برقرار بود اما در شرایطی که کارتر روی کار آمد و مسئله حقوق بشر را مطرح کرد، مسئله ژاندارمی منطقه اگرچه از شاه گرفته نشد اما کمرنگ شد.

بنابراین با توجه به شرایطی هم که در داخل کشور پیش آمده بود مثل قیام حضرت امام در خردادماه سال 42 و ادامه آن و ماجراهایی که در سال 56 و 57 به وجود آمد، تمام برنامه‌های آمریکا را به هم‌ریخت و درنتیجه آمریکا با یک بحران جدیدی مواجه شد که اصلاً برایشان قابل پیش‌بینی هم نبود، چون تصورشان این بود که تا زمانی که ارتش شاه وفادار باشد، مردم قدرتی ندارند که علیه رژیم شاه کاری کنند.

حتی در مرداد 57 در گزارش سازمان CIA این‌گونه عنوان می‌شود که رژیم شاه تا 10 سال آینده هم بر اریکه قدرت است،‌ این در حالی بود که حوادث و اتفاقات قم، تبریز، یزد، کرمان و حتی سینما رکس آبادان هم به وجود آمده بود و نزدیک 17 شهریور هم بود.

در همایش اسراییل راز پیروزی انقلاب را چه عاملی ذکر کردند؟ / شاه به این نتیجه رسید که آمریکا و انگلیس به دنبال حمایت از او نیستند 

ظاهراً فقط سرویس امنیتی فرانسه توانسته بود پیش‌بینی درستی کند، چرا که در لایه دوم قدرت ایران منابع خبری خود را داشته و به همین خاطر توانسته اطلاعات دقیقی را از برآیند جامعه داشته باشد.

این مطلب درست است، منتها مسئله مهم این است که این اطلاعات را دو ماه بعد یعنی در زمانی که سران غربی در کنفرانس «گوآدلوپ» حضور پیدا می‌کنند، ریسکات به کارتر گوشزد می‌کند که شاه قدرت با ثباتی نیست، متزلزل است و مطمئناً سقوط خواهد کرد.

بر اساس آن چارچوبی که معمولاً آمریکایی‌ها از بحران تعریف می‌کنند لذا خیالشان راحت بود که این اتفاق نمی‌افتد، علتش هم این بود که انقلاب‌های دیگری هم که صورت گرفته بود از لحاظ شکل و ماهیت با انقلاب ما متفاوت بود.

تفاوت‌ها چه بود؟

در انقلاب‌های دیگر معمولاً رأس هرم را آماج حمله قرار می‌دهند و می‌گویند اگر رأس هرم ساقط شود به‌خودی‌خود تمام هرم نابود می‌شود اما امام شیوه دیگری را به کار برد و به جای اینکه رأس هرم را مورد حمله قرار دهد این هرم را از پایه و قاعده هرم فلج کرد.

به چه صورت؟

به جای اینکه به سران و فرماندهان ارتش حمله شود، سربازان را که پایگاه قدرت آن سران بودند از پادگان‌ها بیرون کرد، یا به جای اینکه به وزرا و نخست‌وزیر حمله شود، از پایه آن‌ها را نابود کرد، در هرم قدرت وزیر بود اما کارمندان نبودند، رئیس کارخانه‌ها بودند اما کارگر نبود، فرماندهان پادگان‌ها بودند اما سربازی نبود، این برای آمریکایی‌ها باور کردنی نبود.

در واقع آمریکا گمان می‌کرد اگر سران هرم وفادار باشند هیچ خدشه‌ای به هرم وارد نمی‌شود اما در مورد ایران یک‌دفعه با یک حرکت عظیم اجتماعی و مردمی مواجه شدند که از قاعده هرم، آن هرم را نابود کردند و برای همین هم انقلاب ما دست‌خالی به پیروزی رسید.

آقای پرویز ثابتی که یکی دو سال پیش خاطرات خود را نوشته در یکی از خاطرات عنوان کرده که سال 56 طرحی را در ساواک تهیه‌کرده و به شاه داده است، چند آیتم داشته این طرح، مثلاً اینکه سرکوب کنند یا روحانیون مبارز را زندانی کنند، یکسری زندانیان سیاسی را اعدام کنند و در کل فضا را به سمت رادیکالیسم سوق دهند، یکسری از کارشناسان بر این باورند که سرکوب مانع از انقلاب می‌شود و شاه سرکوب لازم را نکرد و برخی از زندانیان را آزاد کرد و همین باعث پیروزی انقلاب شد. آیا با وجود این همه شهید که در جریان تظاهرات داشتیم، درست است که شاه سرکوب نکرده است؟

الگوی همه نظریه‌پردازان الگوی انقلاب‌های دیگر مثل فرانسه، روسیه و چین و حتی کوبا بود.

این‌ها در اثر ضعف ساختار حاکم بود که واقعاً انقلاب‌ها صورت گرفت،‌ تصور این‌ها این بود که اگر ساختار حاکم در ایران هم باقدرت باشد انقلابی صورت نمی‌گیرد.

خانم اسکاچ‌پل بر اساس همین امر که 4 انقلاب دیگر را مورد بررسی قرار داده می‌گوید که انقلاب‌ها می‌آیند، ساخته نمی‌شوند یعنی بر اثر ضعف نظام حاکم، به‌خودی‌خود انقلابیون بر خرابه‌های نظام حاکم وارد می‌شوند و قدرت را به دست می‌گیرند، لذا اگر نظام سلطنت قدرتمند باشد می‌تواند با سلاح سرکوب همه را ساکت کند.

انقلاب اسلامی در شرایطی به پیروزی رسید که رژیم شاه در بالاترین اوج قدرت بود، یعنی شاه هم نسبت به گذشته خود و هم نسبت به سایر رژیم‌های مشابه خودآگاهی داشت.

عناصر قدرت حاکم قدرت اقتصادی، نظامی، سیاسی و حمایت‌های بین‌المللی است، وقتی به رژیم‌های انقلاب‌های قبلی نگاه می‌کنیم می‌بینیم که آن‌ها در حضیض ذلت بودند، یعنی خزانه‌ها خالی بود، بدهی‌هایی که این‌ها به داخل و خارج داشتند زیاد بود و می‌دانید که در اثر قحطی شورش نان به وجود آمد و وضعیت اسفناکی بود.

این در حالی است که رژیم شاه با افزایش قیمت نفت در سال‌های 52 و 53 در اوج قدرت اقتصادی بود و نه‌تنها از کسی وام نمی‌خواست بلکه به بسیاری از کشورها وام می‌داد و لذا هر شکایت و گله‌ای هم که کارمندان و کارگران داشتند، با افزایش دستمزد برطرف می‌شد.

در همایش اسراییل راز پیروزی انقلاب را چه عاملی ذکر کردند؟ / شاه به این نتیجه رسید که آمریکا و انگلیس به دنبال حمایت از او نیستند 

ارتش‌های فرانسه و روسیه بعد از جنگ‌های طولانی و شکست‌های پی‌درپی با ارتش ایران که هم مجهز به مدرن‌ترین سلاح‌ها بود و هم در هیچ جنگی شکست نخورده بود، قابل قیاس نبود.

به همین جهت کسی فکر نمی‌کرد امکان انقلاب در ایران وجود داشته باشد، غافل از اینکه بحث انقلاب ما یک انقلاب سیاسی، اقتصادی نبود بلکه یک انقلاب فرهنگی و ارزشی بود به علت اینکه ارزش‌های ما را نادیده گرفته بود و احساسات مذهبی مردم تحریک‌شده بود.

پرویز ثابتی هم بر اساس همان عنصر پیش می‌رفت و فکر می‌کرد با سرکوب می‌تواند خواسته انقلابی مردم را نابود کند و به همین علت هم شاه کوتاهی نکرد و در قیام 15 خرداد دیدیم که چه اقدامی انجام دادند و چند نفر شهد شدند یا سران جنبش‌های ملی و اسلامی زندانی شدند و اوج این سرکوب‌ها هم در 17 شهریور بود.

امثال خسرو داد و ثابتی می‌گفتند حتی اگر لازم باشد جوی خون راه بیندازید و همه را نابود کنید، باید این کار را انجام دهید.

منتها شاه خودش دچار یک مشکلی بود، آدم ضعیف‌النفسی بود و اقتدار رضاخان را نداشت و از طرفی هم از سوی واشنگتن، سیگنال‌های متفاوتی به او می‌رسید.

یک طرف سالیوان که معتقد بود هرچه بیشتر سرکوب کنید خشن‌تر می‌شوند و متقابلاً برژینسکی به شدت عمل معتقد بود که باید خشونت بیشتر شود.

لذا این سیگنال‌های متفاوتی که از سوی واشنگتن می‌گرفت برای شاه مشکل ایجاد کرده بود، خود کارتر هم تحت تأثیر همین نگاه‌های دو جناح که در کاخ سفید بودند گاهی دستور به خشونت می‌داد و گاهی هم دستور می‌داد با ملایمت رفتار شود، به همین جهت شاه نتوانست با توجه به ضعفی هم که خودش داشت کاری از پیش ببرد.

البته شاه خودش هم معتقد بود که واقعاً اگر انگلیس و آمریکا بخواهند می‌توانند او را حفظ کنند و اصلاً اعتقادی نداشت که مردم می‌توانند او را سرکوب کنند، چون رضاخان را خود انگلیسی‌ها آورده بودند و خودشان هم او را برداشتند چنین ذهنیتی داشت که اگر بخواهند می‌توانند او را حفظ کنند اما بعد از مدتی به این نتیجه رسید که آن‌ها نمی‌خواهند او را حفظ کنند به‌خصوص که کارتر گفته بود تصمیم‌گیری در مورد شاه ایران با مردم ایران است.

من در کتاب تحلیل انقلاب اسلامی هم عنوان کردم آن عاملی که منجر به جرقه انقلاب شد تردیدی نیست که تحریک احساسات مذهبی مردم و پایمال کردن اصول و ارزش‌های انقلابی مردم بود، مقاله 19 دی که علیه امام نوشته بودند یا اربعین‌های متعدد که عکس امام را آتش زدند، این‌ها طبیعی است اما ما نمی‌توانیم فشار روانی وارد بر شاه را نادیده بگیریم.

در همایش اسراییل راز پیروزی انقلاب را چه عاملی ذکر کردند؟ / شاه به این نتیجه رسید که آمریکا و انگلیس به دنبال حمایت از او نیستند 

پیروزی ناگهانی انقلاب چه شوکی را به دو ابر قدرت منطقه وارد کرد؟

شوکی که وارد کرد این بود که اولاً با انقلاب‌های دیگر متفاوت بود چون انقلاب‌های دیگری که در دوران نظام دو قطبی به وجود آمد و به پیروزی رسید حتماً زیر سایه یکی از ابرقدرت‌ها بود.

اما انقلاب اسلامی که با نهضت امام در سال 42 به وجود آمد با همه قانون‌مندی‌های حاکم بر نظام دو قطبی و نظام سلطه را زیر پا گذاشت.

زمانی روس‌ها رقابت خود و خصومت خود با آمریکا در رابطه با ایران را کنار گذاشتند و 15 خرداد را هم روس‌ها هم آمریکایی‌ها و هم اروپایی‌ها محکوم کردند و از همان زمان تفاهمی بین این‌ها به وجود آمد که مانع از پیروزی انقلاب شوند.

حتی در زمان جنگ هم با استفاده از تجهیزات نظامی و جنگی به عراق کمک می‌کردند که ایران را نابود کنند.

بنابراین این امر علتش این بود که امام نه‌تنها رژیم شاه را مورد حمله قرار داد بلکه رژیم‌های سلطه‌گر را هم مورد حمله قرار داد تا جایی که شعار نه شرقی نه غربی شعار مردم شد.

شما عنوان کردید که رویکرد انقلاب ارزشی و فرهنگی بوده است، یک نکته‌ای که غرب را از انقلاب ایران ترساند این بود که آن‌ها انقلاب ما را یک انقلاب شیعی می‌دانستند و استدلال می‌کردند که ایدئولوژی تشیع ایدئولوژی انقلابی است و اگر جلوی‌شان نایستیم، در جای دیگر برای ما مشکل ایجاد می‌کنند، نظر شما در این خصوص چیست؟

تردیدی نیست که آموزه‌های اهل‌بیت به‌خصوص فرهنگ عاشورا نقش کلیدی در پیروزی انقلاب داشت، ما در مکتب تشیع اهرم‌ها و شاخصه‌هایی داشتیم که در مسئله پیروزی انقلاب نقش اساسی داشت، یکی از این‌ها مسئله مرجعیت بود.

متأسفانه برادران اهل سنت هزار سال پیش باب اجتهاد را بستند، البته آن زمان برای جلوگیری از دست‌اندازی حکام جاعل این کار را کردند اما در تشیع باب اجتهاد بسته نشد و خودش پتانسیلی برای رهبری انقلاب شد.

 

دوم اینکه قیام امام حسین علیه حکام برای ملت عاشورایی ما یک مدل بود، سوم اینکه تعریفی که ما از اولی الامر داشتیم با تعریف برادران اهل سنت متفاوت بود.

ما اولی الامر را کسی می‌دانیم که هم عادل باشد، هم فقیه هم آشنا به مسائل زمان، اما آن‌ها فقط حاکم بودن را شرط می‌دانستند.

خب غربی‌ها این مسائل را خوب فهمیدند منتها انقلاب به عنوان انقلاب شیعی به پیروزی نرسید بلکه اساس خود را بر قرآن، سنت و وحدت گذاشت.

درست است که در کوتاه‌مدت تحریک‌هایی از سوی غربی‌ها ایجاد شد اما وقتی دیدند ما در مسائل منطقه همه را به یک‌چشم نگاه می‌کنیم و همه مسلمانان موردحمایت ما بودند امروز واقعیت این است که اهل سنت از ما الگوبرداری می‌کنند و بیداری اسلامی که ایجاد شد نتیجه همین بود.

مدلی که امام برای پیروزی انقلاب پیاده کرد باعث بیداری سایر کشورها شد، بابی سعید یک کتابی با عنوان هراس بنیادین نوشته بود که با پیروزی انقلاب تفکر خمینی جایگزین تفکر کمالیزم شد، با توجه به اینکه اگر دو دستاورد مهم انقلاب را بیداری اسلامی و احیای جبهه مقاومت بدانیم، این چه تأثیری در کشورهای مسلمان منطقه و جهان گذاشت؟

یکی از مسائل مهم این بود که انقلاب با ایجاد یک نظام دینی کارآمد مسئله سکولاریسم را به چالش کشاند، واقعیتی که 300 سال جاافتاده بود که دین سیاسی را باید در موزه‌ها پیدا کرد، بنابراین نگاه جدی و معناداری به مسئله حکومت دینی وجود نداشت، کمالیزم هم که در برابر حکومت دینی در منطقه به وجود آمد.

طبیعتاً پیش از پیروزی انقلاب می‌بینیم نگاه به دین یک نگاه سنتی و قدیمی است و حتی نهضت‌های سیاسی‌ای که در منطقه به وجود آمدند، نگاهشان سکولاریستی بود، ما چیزی به نام حرکت اسلامی نداشتیم تنها در منطقه جهان اسلام یک اخوان المسلمین بود که خودشان می‌گفتند نهضت ما نهضت اصلاحی است که حکمرانان را نصیحت کنیم رعایت موازین اسلامی را بکنند، معتقد به انقلاب نبودند.

تنها در ایران بود که فداییان اسلام و بعد امام گفتند باید اسلام حاکم باشد، بنابراین بعد از پیروزی انقلاب می‌بینیم تمام نهضت‌های آزادی‌بخش به زباله‌دان تاریخ سپرده شدند و با موجی که ایجاد شد نتوانستند مقابله کنند.

در همایش اسراییل راز پیروزی انقلاب را چه عاملی ذکر کردند؟ / شاه به این نتیجه رسید که آمریکا و انگلیس به دنبال حمایت از او نیستند 

بنابراین اصل قضیه اینکه عنوان خمینیزم را به کار می‌برند غلط است چون می‌خواهند بگویند امام دین جدیدی را آورده است.

من یک خاطره‌ای دارم از سال 65 در اسراییل که وقتی می‌بینند انقلاب رو به رشد است، 120 نفر از اسلام شناسان و ایران شناسان را به همایشی دعوت می‌کنند، این‌ها دور هم می‌نشینند، از آن‌ها می‌پرسند راز و رمز پیروزی این انقلاب و تداوم آن چیست؟ و جالب این است جمع‌بندی که می‌کنند به 3 نتیجه می‌رسند.

می‌گویند اولاً این انقلاب شیعی است و سنی‌ها با این معیارها نمی‌توانند انقلاب کنند، دوم اینکه الگو دارند و الگویشان عاشورا است و هزار سال است آن را زنده نگه داشته‌اند، سوم اینکه انتظار دارند، یعنی هرگز مأیوس نمی‌شوند و یقین دارند یک روزی مهدی موعود ظهور خواهد کرد.

آن‌ها به اینجا رسیدند که علت چیست منتها یک چیزی را نادیده گرفتند و هنوز هم می‌گیرند و آن قدرت الهی در پیشبرد این انقلاب است. این را نتوانستند بفهمند.

من یادم است وقتی حادثه طبس به وجود آمد و آن فضاحت را برای آمریکا به همراه داشت، یا اینکه امام گفتند خرمشهر را خدا آزاد کرد این در مغز این‌ها فرو نمی‌رود چون نگاهشان مادی گرایانه است.

آقای هارول براون وزیر دفاع آمریکا در مصاحبه‌ای که بعد از فضاحت در طبس با خبرنگاران گفت که ما تمام تلاشمان را کردیم که در حرکت عملیات نجات پیروز شویم و 170 سال را مورد بررسی قرار دادیم که چه شبی طوفان در کویر لوت نمی‌آید و آن شب شبی بود که در طول 170 سال آرام بود اما همان شب طوفان می‌شود.

خبرنگاران می‌گویند چطور با همه مطالعات شما باز این اتفاق افتاد؟ براون می‌گوید نمی‌دانم خمینی در بالکن خانه‌اش ایستاده بود و با اشاره هر دستش یک هلی‌کوپتر افتاد، چون نمی‌خواست بگوید خدا چون اگر می‌گفت خدا باید تمام ایدئولوژی‌ها و ملاک‌های خود را کنار می‌گذاشت.

با پیروزی انقلاب و اینکه بازتاب انقلاب بیداری اسلامی را ایجاد کرد،‌ نقش ژاندارمی منطقه که بین ایران و عربستان تقسیم شده بود به دو جبهه تبدیل شد، یکی جبهه مقاومت که ایران فرماندهی‌اش را در دست گرفت و جبهه مقابل عربستان که به دنبال سازش با آمریکا بود. کفه ترازو به چه صورت است؟ جبهه مقاومت بیشتر تأثیرگذار بوده یا جبهه سازش؟

من این‌ها را جز تعارض آشتی‌ناپذیر بین ایران و غرب نمی‌بینم، یعنی واقعیت امر این است که انقلاب اسلامی یک عنصر تحت سلطه خود را می‌بیند که در راستای تقابل برآمد.

خیلی تلاش کردند ما را سرکوب کنند، در طول این 40 سال آمریکا از هیچ توطئه‌ای دریغ نداشت، آمریکایی‌ها از همان روز پیروزی انقلاب توطئه‌های متعددی علیه ایران ترتیب دادند که هنوز هم ادامه دارد و این توطئه‌هایی که تا الآن صورت گرفته 18 توطئه بوده، اعم از ترورها، کودتاها، فتنه‌ها، جنگ‌های خارجی و حتی منازعات قومی که در همه هم شکست خوردند.

انقلاب اسلامی توانسته پیش برود چون معیارهایش معیارهایی است که طبیعت جامعه انسانی آن را می‌پذیرد، بشر ذاتاً حق‌طلب و عدالت‌جو است، درست است که در جوامع اسلامی روی مردم تأثیر بیشتری داشته اما ما در صدور انقلاب توجه به این نداشتیم که فکر دولتمردان را تغییر دهیم.

در همایش اسراییل راز پیروزی انقلاب را چه عاملی ذکر کردند؟ / شاه به این نتیجه رسید که آمریکا و انگلیس به دنبال حمایت از او نیستند 

میزان تأثیرگذاری انقلاب در کدام سطح دولت‌ها، ملت‌ها و نهضت‌ها و جنبش‌ها بیشتر بوده است؟

طبیعتاً در سطح ملت‌ها تأثیر بیشتری داشته و روی نهضت‌ها هم همین‌طور و در سطوح دولت‌ها حتی ایجاد مشکل کرده است.

به‌جرئت می‌توانم بگویم حتی در آمریکا هم بازتاب انقلاب را می‌توانیم ببینیم، تسخیر وال‌استریت که در آنجا به وجود آمد و یا حرکت‌هایی که همین الآن علیه ترامپ شکل‌گرفته همگی علیه نظام‌های حاکم است و وقتی ریشه‌یابی می‌کنیم،‌می‌بینیم برگرفته از ریشه‌های انقلاب است.

وقتی مجله معروف کانادایی می‌گوید چرا ما وال‌استریت را به میدان التحریر تبدیل نکنیم، همین مسیر را می‌روند و حتی شیوه و تاکتیک مبارزاتی‌شان هم همان روش انقلابی ما است.

حزب‌الله مولود انقلاب است و الآن به عنوان یک سمن قدرتمندی در منطقه نقش خود را ایفا می‌کند.

بحث تأثیرگذاری جبهه‌های عربستان و ایران را هم توضیح دهید؟

جبهه سازش در گذشته شاه را به عنوان یک حامی اسرائیل و آمریکا در کنار خود می‌دیدند اما الآن در مقابل خود می‌بینند، بنابراین جبهه سازش برای اینکه این خطر را رفع کند به دنبال سازش با اسرائیل و آمریکا رفت، چون بقای خود را در سازش می‌دیدند.

انقلاب ما، بعد 4 دهه هنوز پویایی خود را حفظ کرده و می‌تواند مولد حرکت‌های دیگر باشد.

دقیقاً همین‌طور است، حرکت بیداری اسلامی را شبیه 15 خرداد 42 خودمان می‌بینم، ما آن زمان یک حرکتی را شروع کردیم و نتیجه‌اش را 15 سال بعد دیدیم، آنچه در این کشورها رخ داد خوب بود اما مدیریت نداشت.

می‌دانستند حسنی مبارک و قذافی و بن علی را نمی‌خواهند اما جایگزین آن را نمی‌دانستند، من آن را در علم سیاست شورش می‌دانم نه انقلاب، یعنی شورش مردمی در نفی نظام حاکم که معمولاً یا تبدیل به کودتا می‌شود که در مصر شد، یا تبدیل به رفورم که در تونس شد و یا تبدیل به انقلاب می‌شود که در ایران شد.

ما باید منتظر باشیم، یقیناً این‌ها آتش زیر خاکستر در این کشورها است و باید شاهد باشیم که در آینده به حالت انقلاب درآید.

سخن پایانی؟

من در پایان می‌خواهم نویدی به عزیزان بدهم با توجه به اینکه این انقلاب یک انقلاب الهی است و خون شهدا هم ضامن تحقق و پیشرفت این انقلاب است، ما در آینده چالشی که نتوانیم با آن مواجه بشویم نداریم، این انقلاب روزبه‌روز گسترده‌تر خواهد شد.

انقلاب ما محکم و قدرتمند است، جمهوری اسلامی البته از لحاظ ساختاری ضعف‌هایی دارد که دلیل آن الگوبرداری از غرب است.

مهم‌ترین مسئله ما الآن دولت سازی است که هنوز در این مورد هم داریم درجا می‌زنیم، امیدوارم خدا توفیق دهد بتوانیم این مرحله را پشت سر بگذاریم و به سمت یک تمدن اسلامی برویم.

از اینکه وقت خود را در اختیار مشرق قرار دادید، ممنونم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس