به گزارش مشرق، «يك جانباز قطع نخاعي سالم نيست كه بتواند در هر جايي بنشيند. در كشور ما براي يك جانباز قطع نخاعي حتي يك تفريح هم وجود ندارد. مي خواهم دو شب به مازندران سفر كنم، اما نه خانهاي دارم و نه آسايشگاهي من را راه مي دهد، از عيد امسال تا سال ديگر حتي يك مسافرت در كشور خودمان نميتوانيم برويم، ناچاريم در خانه بمانيم. با ويلچر نمي توان همه جا رفت. يك فرد قطع نخاعي نمي تواند يك مسافرت حداقلي برود. هيچ هتلي مخصوص معلولان وجود ندارد، اما در خارج از كشور در هر هتلي يك يا دو طبقه را براي معلولان در نظر ميگيرند. به عنوان مثال يك بار با خانواده ام به پارك رفتم به خاطر نردههايي كه براي جلوگيري از ورود موتورها در پارك نصب شده بود من بيرون پارك در پياده رو ماندم و خانوادهام از نردهها رد شدند و براي تفريح به پارك رفتند من همانجا منتظر شدم تا برگردند!» اين بخشي از درددل قهرمان قطع نخاعي ورزش ايران است.
عنايت الله بخارايي در هفته «دفاع مقدس» در گفت و گو با ايسنا، درباره نحوه مجروحيتش، اظهار كرد: 18 ساله بودم كه براي خدمت مقدس سربازي به جبهه رفتم، بعد از دوران آموزشي 22 ماه در شلمچه بودم. سال 63 تركش خوردم و قطع نخاع شدم. بعد از مجروحيت با هواپيما من را به بيمارستان امام خميني (ره) منتقل كردند. يك ماه در بيمارستان بودم و به همين دليل زخم بستر گرفتم. تا سال 65 در شيراز در آسايشگاه ماندم تا زخمهايم خوب شد و بعد روي ويلچر نشستم.
وي درباره چگونگي گرايش به ورزش و موفقيت در اين عرصه يادآور شد: از طريق امور فرهنگي آسايشگاه براي شركت در مسابقات و سرگرمي دعوت شدم. ابتدا به رشته بسكتبال با ويلچر گرايش پيدا كردم، اما اين رشته برايم سخت و مشكل ساز بود. به همين دليل تيراندازي را انتخاب كردم. بعد از هفت سال تلاش سال 72 به تيم ملي دعوت شدم و در مسابقات مجروحان جنگي يك طلا و يك نقره گرفتم. سال 73 مدال برنز رقابتهاي جهاني اتريش را كسب كردم، در سال 74 در همين مسابقات طلايي شدم. در بازيهاي پاراالمپيك آتلانتا با ثبت ركورد 600 از 600 امتياز ركورد شكستم و طلا گرفتم. در بازيهاي سيدني هم قهرمان شدم. در بازيهاي آتن به عنوان پرچمدار كاروان انتخاب شدم، اما متاسفانه از روي چرخ روي زمين افتادم و در اثر يك اتفاق خودم را نتوانستم كنترل كنم، دستم ملتهب شد و نتوانستم مدال طلايم را تكرار كنم. سال 80 تا 82 جزو 10 نفر اول قهرمان قهرمانان كشور بودم.
دارنده دو نشان طلاي پاراالمپيك درباره علت غيبتش براي حضور در پكن، خاطر نشان كرد: زماني كه مي خواستم سوار هواپيما شوم، به خاطر اين كه مهمانداران خدمات ويژه را بلد نبودند، ويلچرم را از زير پاهايم كشيدند و چون كمر بند نبسته بودم، با صورت به زمين افتادم، پاهايم از زير زانو شكست و از مسابقه جا ماندم و ديگر نتوانستم در بازيهاي پكن شركت كنم.
اين جانباز 70 درصد با اشاره به كسب نخستين مدال طلا در اولين حضور بينالمللي، تاكيد كرد: كسب طلا براي اولين حضور بينالمللي انگيزه خوبي براي من بود، چرا كه از سوي صدا و سيما و روزنامهها خيلي تشويق شدم، اگر در جنگ مجروح شدم به لطف خدا در جاي ديگر صعود كردم، خودم به ورزش علاقه داشتم و وقتي كه قطع نخاع شدم و از تخت بيمارستان پايين آمدم، فكر چنين روزهايي را نمي كردم. مجروحيت برايم يك نقطه عطفي بود، چرا كه كمك كرد كه قهرمان ملي شوم. روزهاي اول فكر ميكردم كه ديگر سر بار جامعه و خانوادهام شده ام اما همه تشويق كردند تا قهرمان المپيك شوم.
وي در پاسخ به اين پرسش كه پس از وقوع اين اتفاق در بازيهاي پكن آيا از ميادين ورزشي خداحافظي كرديد؟ به ايسنا گفت: خداحافظي نكردم، شهرستان اقليد در استان فارس بسيار كوچك و فاقد امكانات است. من خودم اسلحه خريدم، اما جاي تمرين ندارم. مشكلات خانوادگي هم برايم پيش آمد كه نتوانستم ادامه دهم. از طرفي از شهرستان ما تا شيراز 270 كيلومتر راه است. من در آنجا هم جايي براي ماندن هم ندارم. تيراندازي سن نميشناسند، در مسابقات بازيكنان خارجي 63 ساله هم با ما رقابت ميكردند.
دارنده دو نشان طلاي بازيهاي پاراالمپيك با انتقاد از عدم توجه مسئولان به جانبازان گفت: من جانباز قطع نخاعي هستم، اما يك جانباز هم ترازم در تهران شرايط بهتري دارد. آن طور كه به او رسيدگي ميشود، به من كه در شهرستان كوچك زندگي ميكنم توجه نميكنند.مسئولان مي توانستند براي من كه به خاطر مشكلات كوچك خانه نشين شدم، شرايط سكونت در شيراز را فراهم كنند تا ورزشم را ادامه دهم. دو سال است كه نمي توانم از خانه بيرون بروم، اگر جانبازان و شهدا نبودند، اكنون بايد تانكهاي عراقي يا آمريكايي را در شهر ميديديم. جانبازان خيلي زحمت كشيدند و ارزششان بيش از اين است، خيلي بيشتر از اينها از مسئولان انتظار داريم. مسئولان نگذارند تار عنكبوت بر روي خانواده شهدا و جانبازان كشيده شود. برخي از مسئولا ما حتي نميتوانند جانباز را درك كنند، آنها سالي يك بار هم نمي آيند به جانبازان سر بزنند، فقط هر چند يك بار ما را در يك حسيينه جمع ميكنند و سخنراني ميكنند! نمي آيند به جانبازي كه هزار و يك مشكل دارد، رسيدگي كنند. نمي فهمند كه جانباز دارد زجر ميكشد، ما فقط يك حقوق داريم، اما براي نفسي هم كه ميكشيم بايد پول دهيم! من آدم سالمي نيستم كه بتوانم در هر جايي بنشينم.