سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*******
دستاوردهای برجام در دولت ترامپ!
محمدحسین محترم در کیهان نوشت:
1- دولت ترامپ در اولین اقدام ضد ایرانی خود ورود ایرانیان (به همراه شش کشور دیگر) به آمریکا را ممنوع کرد و در دومین اقدام، موج جدیدی از اعمال فشارهای سیاسی– رسانهای و احتمالا قانونی در کنگره این کشور علیه ایران را به بهانه برنامه موشکی در دستور کار خود قرار داده است.قطعاً باید این اقدامات را از دستاوردهای برجام برشمرد که در دولت ترامپ این هنوز از نتایج سحرِ آفتاب تابان است!.
2- این دو اقدام ترامپ هر دو تصمیمات و توصیه های دولت دمکرات آمریکا به جانشینان جمهوری خواه خود بوده و نشان میدهد ترامپ تندرو و افراطی! با اوبامای میانه رو! تفاوتی ندارد و هر دو، دو روی یک سکه هستند. چنان که مقامات دولت ترامپ تاکید کردند« ممنوعیت سفر شهروندان ایرانی به آمریکا به علت تهدیدات تروریستها، تصمیم دولت باراک اوباما بود که دونالد ترامپ اکنون در حال اجرای آن است».
جان کری هم علی رغم اینکه به قول آقای عراقچی قول و تضمین داده بود!، در یادداشت خداحافظی خود به ترامپ توصیه کرده بود«دولت اوباما با توسل به برنامه هسته ای، ایران را تحت فشار گذاشت و برجام را امضاء کرد و بعد از برجام، حالا نوبت توست تا با توسل به برنامه موشکی، ایران را تحت فشار قرار دهید و عقب بزنید»!. این گزاره نیز قابل استنتاج است که اگر هیلاری کلینتون هم رئیس جمهور آمریکا میشد، همین اقدامات در دستور کار دولت وی قرار میگرفت.
3- این قضیه باردیگر نشان داد مسئله هسته ای بهانه بود. قبلاً آمریکا با کمک برخی عوامل فتنه در داخل، در جهت تحمیل فشار بر مردم ایران برنامه صلح آميز هستهاي را به عنوان تهديد بين المللي القاء می کرد و اکنون نیز بعداز برجام با تمرکز بر برنامه موشکي سعي مي کند همچنان به ایران فشار بیاورد. چنان که رهبر معظم انقلاب بارها به دولتمردان و مسئولان تذکر و هشدار داده بودند.
از جمله 28 مهر امسال در دیدار با نخبگان کشور تاکید کردند: «به مسئولین در جلسات خصوصی گفتم که خیال میکنید اگر شما در قبال مسئله هستهای عقبنشینی کنید، مسئله شما با آمریکا تمام میشود؟ نه آقا، قضیّه موشک پیش میآید ؛ از قضیّه موشک مأیوس بشوند، قضیّه مقاومت پیش میآید...قضیه چیز دیگری پیش می آید...مگر ول میکنند شما را؟». رهبرمعظم انقلاب 25 خرداد امسال نیز در دیدار مسئولان هشدار را داده بودند که: «خب! حالا قضیّه هستهای حل شده، ببینید تمام است قضیّه؟ قضیّه موشکها پیش آمد؛ قضیّه موشکها حل بشود، قضیّه حقوق بشر است؛... قضیّه اصل ولایت فقیه و اصل قانون اساسی و حاکمیّت اسلام است. بنابراین این تصوّر، تصوّر غلطی است».لذا ایشان بارها تصریح داشتند مسئله هستهای و موشکها بهانه است و«اگر جمهوری اسلامی حاضر بود تبعیّت استکبار را قبول بکند، با موشکش هم میساختند، با انرژی هستهای هم میساختند- 3 خرداد 95».
4- این دو اقدام ترامپ نشان داد برخلاف ادعای دولتمردان و تیم مذاکرهکننده هسته ای، ایران هراسی از بین نرفته و همچنان از مهمترین گزینه های محافل سیاسی – رسانه ای آمریکا به استناد تصمیمات دولت و کنگره این کشور است. تا جایی که با فضاسازیهای شبکه هاي غربی و عربی از جمله فاکس نیوز و العربيه آمریکا آزمايش موشکي ايران را به نشست اضطراري شوراي امنيت میکشاند.!
5- نکته مهم اين است که هم زمان با منع ورود اتباع ايراني به آمريکا رسانههای غربی – عربی و صهیونیستی قانون اچ آر ريس یا طرح حمله پيشگيرانه به ايران در کنگره آمريکا را برجسته کردند.
هرچند به اذعان و مستندات خود غربیها و آمریکاییها، جرات و امکان اقدام نظامی علیه ایران را ندارند، اما رئیس جمهور محترم که اصرار دارد در هر سخنرانی این ادعا را تکرار کند که به برکت برجام سایه جنگ از سر ایران برداشته شد، پاسخ دهند با این طرح کنگره آمریکا چه خواهد کرد؟
6- این دو اقدام ترامپ نشان داد در دولت جدید آمریکا نیز همانند دولت اوباما قرار نیست یکی از مهمترین شعارهای رئیس جمهور در انتخابات، یعنی ادعای «بازگشت عزت به پاسپورت های ایرانی» محقق شود.
تیر92 قبل از اینکه آقای روحانی دولت را تحویل بگیرد، موسسه هنلی که هر ساله اعتبار گذرنامههای کشورها را رتبه بندی می کند، ایران را در رتبه 86 قرار داده بود.اما مرداد امسال بعداز امضاء و اجرای برجام، ایران را در رتبه ۹۸ و در کنار اریتره و اتیوپی قرار داده است.
قطعاً ممنوعیت ورود ایرانیان به خاک آمریکا همین اندک اعتبار از نظر موسسه هنلی در چشم آمریکایی ها هم وجود ندارد. لذا سیاست های ادعایی دولت در جهت تنش زدایی نتیجه عکس داده و منجر به تنش زایی بیشتر شده است.
7- اما در باره اینکه چرا چنین اقداماتی در دستور کار دولت جدید آمریکا قرار گرفته، باید گفت این اقدامات نتیجه سکوت، انفعال و سیاست لبخند دولت در برابر زیادی خواهیها و تهدیدات استکباری آمریکا است.اگر دولت در مذاکرات هستهای از خطوط قرمزِ ترسیمی رهبری عدول و عبور نمیکرد و متن تحمیلی آمریکا را نمیپذیرفت و به اذعان وزیرامورخارجه به آمریکاییها اعتماد نمیکرد و بعد از برجام محکم در برابر بدعهدیهای آمریکا می ایستاد و واکنش نشان میداد، قطعاً دولت ترامپ دست به چنین گستاخی هایی نمیزد.
اینکه وقتی ترامپ ایرانیان را از ورود به خاک آمریکا منع میکند، رئیس جمهور بهجای موضعگیری در این خصوص، به دیوارکشی در مرز مکزیک واکنش نشان میدهد و از نزدیکی و آشتی سخن میگوید! و یا اینکه زمانی که وزیرخارجه گستاخ فرانسه در ایران و در حضور وزیر امورخارجه بحث تهدید موشکی ایران را مطرح میکند اما با واکنش در خوری روبرو نمیشود، آیا طرفهای مقابل جز این پیام را دریافت میکنند که در اعمال هرگونه اقدامی علیه ایران مشکلی نداریم؟! برای روشنتر شدن موضوع کافی است به این سؤال نیز پاسخ داده شود که چرا علیه چین که همزمان با ایران یک موشک قارهپیما با قابلیت حمل10کلاهک اتمی را آزمایش کرد، چنین فضاسازیهایی در دنیا صورت نگرفت!؟.
8- در باره واکنش دولت به اقدامات دولت جدید آمریکا تردیدهایی وجود دارد. آنچه که در ظاهر امر آشکاراست این است که تصمیم گیران در دولت دو سناریوی همزمان برای واکنش به اقدامات آمریکا را به اجرا گذاشتهاند. سناریوی اول اتخاذ مواضع انفعالی برای ارسال پیام به خارجی ها و سناریوی دوم اتخاذ مواضع انقلابی برای مصرف داخلی است.
البته با اجرای این دو سناریو دولت در یک پیچ تناقض گویی نیز گرفتار شده است. ازیکطرف وزیر امورخارجه در توئیت خود اعلام میکند با آغوش باز از آمریکاییها استقبال میکنیم و از سوی دیگر معاون اول رئیس جمهور ادعا میکند اقدام متقابل انجام میدهیم.
سخنگوی وزارت خارجه هم برای تلطیف این واکنش به اصطلاح انقلابی اعلام میکند بحث مقابله به مثل، مثل رفتار مقابل نیست!. رئیس جمهور محترم که همواره تلاش داشتند خود را بعنوان یک حقوقدان مطرح و منشور حقوق شهروندی را رونمایی کرده است، پاسخ دهند در برابر این اقدام خلاف قوانین و تعهدات بينالمللي که حقوق شهروندی ایرانیان زیر پا گذاشته شده، چه اقدامی خواهد کرد؟
9- هجمه گسترده عليه برنامه موشکي را میتوان از ابعاد دیگر نیز تحلیل کرد.اولاً تلاشی براي تشدید ديدگاه ضد ایرانی رئيس جمهور آمريکا است. درحالی که ترامپ در شعارهاي انتخاباتياش بر مسائل داخلی آمريکا تاکيد داشت و صراحتاً اعلام کرد که داعش را وزیر امورخارجه آمریکا پدید آورده، لابی های قدرت و ثروت در تلاشند با فضاسازي هاي ضد ايراني، تمرکز ترامپ را از مسايل داخلي به سوي ايران جلب نمايند.
ثانیاً میتوان در جهت تحتالشعاع قرار دادن پیروزیهای محور مقاومت در سوریه و عراق و همچنین در مذاکرات آستانه تلقی کرد. اینکه گفته شده مذاکرات آستانه دستاورد برجام بوده! نیز در این جهت قابل ارزیابی است. تحتالشعاع قرار دادن شکست های عربستان در یمن بویژه غرق شدن ناوچه اين کشور در درياي سرخ با حمله موشکي ارتش يمن را نیز باید مدنظر داشت .
ثالثاً انحراف افکارعمومی جهان از اعتراضات جهانی و تظاهرات گسترده مردم آمریکا علیه سیاستهای ضد حقوق بشری این کشور از دیگر سناریوهای پشت پرده ایرانهراسی به بهانه برنامه موشکی است. همچنین تلاش میشود تا توجیهی برای اقدامات ناتو القاء شود. چنانکه استوللنبرگ دبيرکل ناتو ادعا کرده «مسئله آزمايش موشکي ايران اهميت ادامه تلاش هاي ناتو براي توسعه نظام دفاعي را نشان مي دهد.»
10- درحالی تاکنون شاهد واکنش مناسب و درخور شأن ملت ایران از سوی دولت نبودیم که متاسفانه شاهد ایفای نقش مجلس نیز نبودیم. قطعا اگر در مقابل اقدامات ضد ايراني آمریکا منتخبان مردم در مجلس اقدامات مشابه و متقابلی انجام میدادند، اقدامات ضد ايراني آمریکاییها به این همواری اعمال نمی شد.
حداقل به استناد مفاد برجام و قوانین بینالمللی میتوانی اقدامات ایران در برجام را متوقف کنید تا فردا در مقابل ملت و تاریخ شرمنده نباشید، چراکه هرچند امکان پاره کردن برجام براي دونالد ترامپ وجود ندارد، اما ترامپ براي تشديد تحريم ها عليه ايران و ایران هراسی، غيرمستقيم برجام را مورد هدف قرار داده است.
لذا براساس فرمایش رهبرمعظم انقلاب از یک طرف باید به آمریکاییها تاکید کرد «با این وضعیّتی که شماها دارید، آیا میشود به شماها خوشبین بود؟»، و از طرف دیگر باید به دولت یادآور شد که: «یک تجربه مذاکرات هستهای این است که اگر ما تنازل هم بکنیم، آمریکا دست از نقش مخرّب خودش برنمیدارد- 14 خرداد 95».
پشت پرده تصمیم گیری های ترامپ
امیر علی ابوالفتح در خراسان نوشت:
ترامپ با وعده هایی به کاخ سفید راه یافت که تحلیلگران را برآن داشت تا با عنایت به شعار «نخست آمریکا»، بر درون گرایی آمریکا در دوران ترامپ تاکید کنند. صرف نظر از نظریه هایی که ترامپ را مردی دیوانه معرفی می کنند که خود نمی داند چه می خواهد و هر روز یک تصمیم جدید می گیرد، برخی معتقد هستند که «کابینه پشت پرده» ای برای تصمیم سازی های ترامپ می توان تعریف کرد.
این پشت پرده تصمیم گیری های ترامپ، مسئله ای است که باید در خصوص آن بحث کرد. نباید فراموش کرد که بسیاری از اطرافیان ترامپ، مخالف وعده های انتخاباتی او بودند و این مهم است که بدانیم، این افراد چقدر می توانند بر تصمیم گیری های وی تاثیرگذار باشند.
دوگانه فرد-سیستم در آمریکا
نخست باید دانست که تمام روسای جمهوری آمریکا و حتی به صورت کلی تر هر انتخاب شونده ای، در زمان انتخابات، وعده هایی را مطرح می کند که هدف از بیان آن ها، کسب آرا است. از این رو، اگر امروز رفتار های ترامپ با وعده های زمان انتخاباتی او که تحلیلگران را به آمریکای منزوی سوق می داد تفاوت دارد، این به معنای تفاوت زمان است، زیرا امروز دیگر ترامپ در شرایط انتخاباتی به سر نمی برد.
این فراموشی، یا از سوی خود نامزد پیروز در انتخابات است یا ناشی از فشار های سیستمی که نمی گذارد وی به وعده هایش عمل کند. نکته دوم این است که در ایالات متحده آمریکا سوال اینجاست که اصالت با فرد است یا سیستم؟ برخی از نظریه پردازان در مورد سیستم آمریکایی معتقد هستند که در این سیستم، اصالت با سیستم است و افراد نمی توانند در سیستم آمریکایی تغییری ایجاد کنند.
برخی دیگر مطرح می کنند که اگر شخصیت یک سیاستمدار به گونه ای اقتدار گرا باشد، می تواند در سیستم آمریکا تغییر ایجاد کند. البته برخی نیز یک نظر میانی را مطرح می نمایند و می گویند که هم فرد تاثیرگذار است و هم سیستم.
در مورد آمریکا نمی توان با یک خط کش ثابت عملکرد یک دولت را تجزیه و تحلیل کرد و باید مورد به مورد عملکرد ها را تجزیه و تحلیل کرد. در یک مسئله ممکن است که شخص ریاست جمهور در آمریکا تاثیرگذار اصلی بر تصمیم سازی ها باشد و در یک مورد سیستم دست بالا را در اختیار داشته باشد.
ترامپ در برخی از رفتار های اخیر خود، متناسب با نقش و نفوذ شخصیتی خود، تصمیم ها و رفتار هایی را بروز داده و در برخی دیگر، مقاومت سیستم او را وادار به انجام رفتار هایی کرده است. اگر این گونه در نظر بگیریم که در برخی از موارد سیستم بر فرد غلبه پیدا کرده است، می توان گفت که اطرافیان ترامپ نقش و تاثیر عمده ای خواهند داشت. حلقه اولیه این اطرافیان، معمولاً دستیاران رئیس جمهور آمریکا، رئیس کارکنان کاخ سفید، استراتژیست هایی که به رئیس جمهور مشاوره می دهند و... هستند.
در حلقه دوم، وزرای کابینه و در حلقه سوم نیز، سران حزب رئیس جمهور به عنوان تاثیرگذار ترین افراد بر تصمیم سازی های رئیس جمهور آمریکا، مطرح هستند. بنابراین، به صورت قطع نمی توان گفت که سیستم، ترامپ را به عقب نشینی در برابر خود واداشته است و ترامپ و تصمیم های او را به گونه ای متفاوت رقم زده است یا نه. در برخی موضوعات این ترامپ است که حتی برخلاف نظر سیستم آمریکایی حرف و نظر خود را به کرسی نشانده است. به عنوان مثال، موضوع ممنوعیت ورود مهاجران از 7 کشور به آمریکا، با وجود تمایل ترامپ، با مخالفت های جدی از سوی تیم ترامپ مواجه شده است.
کابینه پشت پرده ترامپ؛ بخشی از سیستم آمریکایی
ترامپ، خود افرادی نظیر استیو بنون را برگزیده است؛ فردی که نژادپرست بوده و هیچ سابقه دیپلماتیکی ندارد و اکنون در آمریکا فعالیت امنیتی می کند. یا این که، مایکل فلین، مشاور امنیت ملی ترامپ، فردی است که در متن تحلیف ترامپ، اصطلاح «تروریسم اسلامی» را گنجاند و نیز یک انتخاب جنجالی ترامپ است.
از یک سو ترامپ شعار نخست آمریکا را می دهد و مطرح می کند که باید به داخل آمریکا بازگشت و از سوی دیگر، افراد جنجالی نسبت به رقبای خارجی را در پست های حساس قرار می دهد؛ این تضاد چگونه قابل جمع شدن در یک مجموعه است؟ نکته اینجاست که سیاستمداران اطراف ترامپ، بخشی از سیستم جمهوری خواه در آمریکا هستند. همین افراد سیاست های انتخاباتی و پس از آن رفتار های کاخ سفید را تئوریزه می کنند.
در آمریکا، سیستم در انتخابات این کشور دو قسمت شد و بخشی از آن حامی هیلاری کلینتون شد و بخشی دیگر به ترامپ توجه نشان داد اما نکته اینجا است؛ اگر چه ترامپ خود را ضد سیستم معرفی کرد، اما این یکی از فریبکاری ها و رفتار های عوام فریبانه او بود. این دیدگاه ها نظیر درون گرایی و...، برای این مطرح می شوند که پایگاه اجتماعی دارند و دست کم بسیاری از مردم را به خود جذب می کنند. در خیلی از موارد، این سیاست ها در تعارض با یکدیگر قرار می گیرند.
یعنی در خیلی از مواقع یک رئیس جمهور به دنبال این است که سیاست های مداخله گرایانه را کم کند و همزمان، اتفاقاتی روی می دهد یا منافعی در بین است که این سیاست نادیده گرفته می شود و این تعارض در تصمیم سازی های اعلامی و اعمالی در آمریکا دیده می شود. اوباما، شعار صلح می داد، اما مگر دوران اوباما جنگ و لشکر کشی و رفتار های خصمانه آمریکا کم دیده می شدند؟ پهپاد های اوباما، چقدر بی گناهان را هدف گرفت؟ بسیار.
ترامپیسم تهاجمی جدید
اما سوال اساسی این است ترامپ تا چه حد می تواند رویکرد های آمریکا را تغییر دهد؟ تغییر بنیادین در چارچوب های سیاسی ایالات متحده آمریکا بسیار دشوار است. یعنی همانقدر که وعده های ترامپ با چارچوب های کلان آمریکا در تعارض باشد، امکان تحقق آن ها دشوارتر خواهد بود.
از این رو ترامپ نمی تواند بنیان های اقتصادی و سیاسی هفتاد سال گذشته آمریکا را به طور کلی تغییر داده و حضور گسترده و مداخله گرایانه آمریکا را به سیاست های انزوا گرایانه تغییر دهد. ترامپ نمی تواند آمریکا را به درون مرز های خود بازگرداند؛ روسای جمهور آمریکا این حرف ها را می زنند اما نمی توانند به آن ها عمل کنند.
ممکن است از دل یک رئیس جمهور که خواهان تقویت در بعد سیاست خارجی است، تصمیم هایی ظهور کند که بیشتر از گذشته در عرصه بین المللی مداخله گرایانه باشند. البته برعکس آن نیز صادق است. مثلا ویلسون با شعار پرهیز از مداخله بین المللی پیروز شد، اما این دموکرات که خواهان استراتژی های انزوا گرایانه مونروئه بود در جنگ جهانی ورود کرد. درواقع، رفتار های ترامپ را مصلح سنجی ها در وقایع جهانی مشخص خواهند کرد.
از این رو نمی توان برای آمریکا بازگشتی به انزوا طلبی و گذشته منزوی اش متصور شد. در مورد تهاجم در دوران ترامپ و یا جنگ حاصل از تصمیم های او باید گفت که جنگ در نهاد بشری وجود دارد و از گذشته بوده و تا آینده خواهد بود. همه کشور ها وارد جنگ می شوند، اما امروز دیگر شکل و ماهیت جنگ تغییر کرده است.
جنگ های قرن بیستمی آمریکا از 1898 جنگ میان آمریکا و اسپانیا شروع شده است و با جنگ عراق در سال 2003 خاتمه یافته است. البته این به آن مفهوم نیست که آمریکایی ها دیگر وارد جنگ نمی شوند. در واقع، نوع جنگ ها تغییر کرده است، جنگ های قرن بیستمی دیگر پایان یافته و آمریکا وارد جنگ قرن بیست و یکم شده است.
جنگ امروز، جنگ سایبری، تحریم های اقتصادی و جنگ های نیابتی، از شاخص های جنگ قرن بیست و یکم است. بنابراین، باید از جنگ های دوران ترامپ با عنوان ترامپیسم جدید تهاجمی یاد کرد.
کلاس درس برجام
حسین قدیانی در وطنامروز نوشت:
حسین قدیانی در وطنامروز نوشت:
از سر کرامت و بزرگواری که در حزبالله مسبوق به سابقه است «دولت اعتدال» را از جمله مصادیق «خوبان» فرض میکنیم و ناظر بر «هزار وعده خوبان، یکی وفا نکند» به حضرات پیشنهاد میدهیم لااقل به قول خود مبنی بر آموزش درس برجام در 2 سطح مقدماتی، برای دانشآموزان و پیشرفته، برای دانشجویان جامه عمل بپوشانند، ولو آنکه برجام، بیش از آنکه «درس» باشد، فیالواقع «عبرت» است! آری! برجام را باید در مدارس و دانشگاهها تدریس کرد تا همه بفهمند وقتی رهبر حکیم انقلاب میفرمایند: «من به مذاکره با آمریکاییها خوشبین نیستم»، نه سخنی از سر کینه، که حرف حسابی از روی حکمت است! تا همه بفهمند وقتی حضرت آقا، این همه اشاره به دشمن و دشمنی او میکنند، نه موضعی صرفا آرمانی، که ابراز نظری از قضا منطبق بر واقعیت محض و حقیقت آشکار است! تا همه بفهمند حتی ریختن کوهی از سیمان هم بر سر اصل مسلم خودکفایی، دل اجنبی جلاد را نرم نمیکند! تا همه بفهمند دست شستن از آرمانها، به هیچ وجه راه مطمئنی برای رسیدن به ملک ری نیست! تا همه بفهمند «عمرسعد» تنها و تنها یک قصه برای روضه محرم نیست! تا همه بفهمند عجله برای پر کردن قلب رآکتور اراک با خاک، هرگز برای دشمن قسم خورده، دلیل بر «لغو همه تحریمها در همان روز اجرای توافق» نمیشود! تا همه بفهمند «مرگ بر آمریکا» فقط شعاری از سر احساس نیست! تا همه بفهمند خنده این مردمان دیپلمات به دشمن، اندازه یک ارزن هم در کم کردن دشمنی او موثر نیست! تا همه بفهمند عقبنشینی در برابر دشمن به بهانه مذاکره، او را ترغیب به پیشروی بیشتر میکند، نه اینکه احیانا بخواهد متنبه شود یا آدم شود! تا همه بفهمند اصرار مکرر سران کاخ سفید برای نشاندن مقاماتی از دولت ایران پای میز مذاکره، عاقبت کدامین اهداف شوم را نشانه گرفته است! تا همه بفهمند به قول فرمایش سالها پیش امام خامنهای، دشمن آمریکایی، مذاکره را برای چه میخواهد! تا همه بفهمند پشت تک و توک خنده شیطان بزرگ، چه دریایی از دشمنی با ملت ایران موج میزند! تا همه بفهمند هر چقدر بیاثر کردن تحریمها با اتکا به درون میسر و ممکن است، امید به لغو همه تحریمها با تکیه صرف بر مذاکرات، دور و بعید به نظر میرسد! تا همه بفهمند چرا شهریاری، احمدیروشن، رضایینژاد و... توانستند و این مردمان دیپلمات، نتوانستند! تا همه بفهمند خوداتکایی و ایمان به اراده جوان ایرانی، بسیبیش از گدایی نزد کدخدا جواب میدهد! تا همه بفهمند فرجام برجامی با شعار «هر توافقی، ولو توافق بد، بهتر از عدم توافق است» دقیقا چیست! تا همه بفهمند آخر و عاقبت این سخن آقای ظریف که «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» مشخصا چیست! تا همه بفهمند راه برجام چگونه طی شد که به اعتراف خود دولتمردان اعتدال منجر به «تقریبا هیچ» شد!
تا همه بفهمند این مسیر چگونه پیموده شد که بنا به فرموده بزرگان، بدل به «خسارت محض» شد! تا همه بفهمند راه آمدن بیمبنا با دشمن چگونه عایدی ملت را از توافق، نزدیکترین عدد به «صفر» میکند!
تا همه بفهمند راز آنکه خمینی بتشکن، آمریکا را «شیطان بزرگ» مینامیدند، چه بود! تا بفهمند راز اینکه جانشین شایسته روحالله، این همه بر دشمنشناسی تاکید موکد دارند، چیست! تا همه بفهمند اعتماد به دشمن اما تمسخر اصحاب نقد، به کجا منتهی میشود! تا همه بفهمند رابطه با آمریکا و اسرائیل، محکمتر و بنیادیتر از آن است که با یک توافق نامتوازن و گیرم حتی متوازن، گمان بریم آمریکا، اسرائیل را به نفع غش کردن طرف ایران، ول میکند! تا همه بفهمند واکنش درگوشی به بدعهدی دشمن، چقدر میتواند دشمن را به ادامه فزونخواهی جریتر کند! تا همه بفهمند فرستادن 2 تا ایمیل به جان کری، اصلا و ابدا واکنش درست و درمانی به دزدی 2 میلیارد دلاری آمریکاییها در سرگردنه پسابرجام محسوب نمیشود! تا همه بفهمند عدم واکنش درست به بدعهدیهای مکرر و لاینقطع دشمن، چگونه قادر است برجام را توسط خود این مردمان دستگاه دیپلماسی پاره کند! و تا همه بفهمند چرا این همه در «اسلام انقلابی» و «انقلاب اسلامی» به مقوله مهم «برائت از شیطان» تاکید فراوان شده!
ببین آقای روحانی! برای یک بار هم که شده الوعده وفا! برجام با این همه درس، حیف است در مدارس و دانشگاههای ما «تدریس نشود»!
انقلابيگري، پاسخي به نياز امروز
عباس حاجينجاري در جوان نوشت:
مردم ايران در شرايطي سي و هشتمين فجر انقلاب اسلامي را گرامي ميدارند كه روند حركت انقلاب به رغم تهديدات و دشواريهاي پيش رو همچون روزهاي آغازين پويايي خود را حفظ كرده و نظام جمهوري اسلامي، مبتني بر شاخصه انقلاب تحقق اهداف و آرمانهاي امام را دنبال كرده و از مسير خود انحراف نداشته است.
اتكاي حركت مردم ايران به شاخصههايي همچون اسلام ناب، نهضت عاشورا و فرهنگ انتظار در كنار تلاش براي حفظ مؤلفههايي چون استقلالخواهي، عدالتجويي و آزاديخواهي و مردمي بودن، عوامل اصلي اين پويايي است، اگر چه براي حفظ اين شاخصهها، نظام اسلامي تاكنون هزينههاي زيادي پرداخته است و البته آسيبها و چالشهايي را نيز به ناچار تحمل كرده و ميكند.
اين وضعيت البته با ديگر انقلابهاي جهان قابل مقايسه نيست، چراكه اغلب انقلابهاي مهم جهان نظير انقلاب فرانسه و انقلاب اكتبر روسيه به فاصله كمي از پيروزي انقلاب دچار انحراف شدند و نتوانستند به اهداف اوليه دست يابند.
در تحليل اين وضعيت به چند نكته مهم ميتوان اشاره كرد:
1ـ اتكاي انقلاب اسلامي به «اسلام ناب» كه اصليترين عامل بقا و پويايي آن است، لذا روزآمدي و تعالي، بخشي انفكاكناپذير از حركت انقلابي است. اين ويژگي وقتي با مؤلفههايي نظير فرهنگ عاشورا و فرهنگ انتظار پيوند ميخورد، هم حركت هدفدار ميشود و روحيه ايثار و ازخودگذشتگي و آرمانخواهي سبب قوام حركت انقلاب و ايستادگي در مقابل فشارها و تهديدها خواهد بود.
در تحليل اين وضعيت به چند نكته مهم ميتوان اشاره كرد:
1ـ اتكاي انقلاب اسلامي به «اسلام ناب» كه اصليترين عامل بقا و پويايي آن است، لذا روزآمدي و تعالي، بخشي انفكاكناپذير از حركت انقلابي است. اين ويژگي وقتي با مؤلفههايي نظير فرهنگ عاشورا و فرهنگ انتظار پيوند ميخورد، هم حركت هدفدار ميشود و روحيه ايثار و ازخودگذشتگي و آرمانخواهي سبب قوام حركت انقلاب و ايستادگي در مقابل فشارها و تهديدها خواهد بود.
2 ـ الگوهاي متعالي عاملي ديگر در پويايي و امكانپذيري تحقق آرمانهاي انقلاب است، يعني آنگاه كه حركت انقلاب تحقق حكومت علوي را الگوي خود ميداند كه عدالتخواهي و سادهزيستي مولي علي (ع)، چراغ راه پيروان اوست يا آنگاه كه مبتني بر نهضت عاشورايي، ايثار و از خودگذشتگي ياران حسين (ع)، الگوي عملي در ايستادگي و مقاومت در برابر ظلم و جور ظالمان است، بنابراين حركت انقلابي سلطهاي را نميپذيرد و به همين دليل است كه اكنون بقا و استمرار اين روحيات در ماههاي اخير، جنگهاي مستقيم و نيابتي دشمنان را به شكست كشانده است.
3 ـ فرهنگ انتظار، هدف نهايي انقلاب را تا تشكيل امت واحد جهاني روشن كرده است (ان هذه امتكم امه واحده و انا ربكم فاعبدون) و استمرار مبارزه تا نجات ملل محروم و تحت ستم انتظاري است كه براي نظام اسلامي در قانون اساسي ترسيم شده است، بر اين اساس تا رسيدن به آن هدف، حركت انقلابي توقف و ايستايي را برنميتابد، اين همان توقعي است كه از يك انقلابي ميرود، انقلابي انديشيدن، انقلابي عمل كردن و انقلابي ماندن.
4 ـ روند روبه رشد چالشها و تهديدهاي پيش رو، استمرار سهگانه انقلابيگري را الزامي مينماید، انقلاب اسلامي ايران در طول عمر با بركت خود هيچ گاه از توطئهها و تهديدات دشمنان فارغ نبوده است، يعني از آغازين روزهاي شكلگيري، توطئههاي امنيتي و نظامي تماميت انقلاب را هدف گرفت، اما به رغم 38 سال استمرار آن، انقلاب از مسير خود منحرف نشد، پس از آن دشمن مقابله با انقلاب را به عوامل داخلي سپرد.
انقلابيون فرسودهاي كه وظيفه نفي انقلاب را در داخل بر عهده گرفتند، سالهاي پاياني دهه 70 روندها در داخل تا به آنجا رسيده بود كه امام (ره) را به موزه تاريخ سپرده، دوران ختم انقلاب را اعلام و نهضت انتظار و ولايت فقيه و حقانيت نهضت عاشورا را منكر شدند، اما اين الگو نيز به نتيجه نرسيد و حركت انقلابي بر آن فايق آمد.
5 ـ در گام سوم اما مأموريت عوامل داخلي بر تحريف و استحاله حركت انقلاب متكي بر نفوذ و جنگ نرم دشمن شكل متفاوتي گرفت، در اين الگو ديگر با تفكر انقلابي مقابله مستقيم نميشود، بلكه مبتني بر مدل تغيير محاسبات، ادامه حركت انقلابي هزينهساز، امكانناپذير و افراطي معرفي ميشود و در مقابل در برابر شاخصههاي انقلابيگري، معادلهايي معرفي ميشود كه با توجيه عملگرايانه اوج حركت آرمانخواهي و ارزش محوري را هدف ميگيرد.
6 ـ آنچه در اين عرصه دشمن را اميدوار ميكند علاوه بر تغيير نسلي و ظرفيتي كه شبكههاي مجازي برايش ايجاد كرده، تأثير آسيبها و چالشها و رشد برخي از ناهنجاريهاست كه البته عملكرد ضعيف مديران و عدم باور و عمل آنها به شاخصههاي انقلابي به آن دامن ميزند، به گونهاي كه بعضاً آثار آن در تضعيف انقلابيگري و ترديد در مردم كمتر از تهديدات و چالشهاي دشمنان نيست كه در اين زمينه ميتوان به رشد مفاسد اقتصادي و برخي ناهنجاريهاي اجتماعي هم اشاره كرد.
اما راه مقابله با اين روند، استمرار حركت در راه انقلاب است. مقام معظم رهبري سال گذشته در جمع فرماندهان و كاركنان نيروي هوايي (19/11/1394)، راه مقابله با اين راهبرد دشمنان را احياء انقلاب در ذهنها، حراست از جهتگيري انقلابي درعمل، در بيان و رفتار و در تصميمگيريها و در مقررات و قوانين ميدانند و در تابستان سال جاري در جمع خانواده شهداي هفتم تير (5/4/95) يادآور ميشوند كه «اگر ميخواهيم مشكلات اين كشور حل شود، اگر ميخواهيم اين كشور عزت پيدا كند، رفاه پيدا كند، كشوري بشود كه از لحاظ پيشرفتهاي مادي، معنوي و اخلاقي و فرهنگي الگو بشود، بايد راه انقلاب را ادامه بدهيم، انقلاب، راه علاج منحصر اين كشور بوده و هست و در آينده هم خواهد بود.» چراكه تجربه به ما ميگويد «ما هر جا به انقلاب تكيه كرديم، به روحيه انقلابي تكيه كرديم، پيش رفتيم، هر جا از ارزشها كوتاه آمديم، انقلاب را نديده گرفتيم، از اين گوشهاش زديم، از آن گوشهاش زديم، تأويل و توجيه كرديم، براي خوشايند عوامل استكبار كه دشمن اصلي اسلام و دشمنان اصلي اين نظامند، مدام حرف را جويديم، حرف را خورديم، عقب مانديم، قصه اين جوري است. راه پيشرفت ايران اسلامي، احياي روحيه انقلابي و احياي روحيه مجاهدت است.»
نسل جديد انقلابيها در تکرار تاريخ
حامد حاجيحيدري در رسالت نوشت:
قضيه: وقتي «ترزا مي» همراه با «دونالد ترامپ»، در مصاحبه مطبوعاتي شرکت کرد، يک نحوي از تکرار تاريخ، جلب نظر مينمود؛ اين که چقدر اين دو، به زوج ياغي و آشوبگر دهه 1980، يعني «مارگارت تاچر» و «رونالد ريگان» شبيه هستند. گويا تاريخ تکرار شده است. سنخي از نو محافظهکاري سبکسر که به قول خودشان «سگهاي وحشي» را در اطراف ميپراکنند، تا از آشفتهبازار جهان تغذيه کنند.
و از قضا از اين بابت هم تکرار تاريخ هستند که هر دو، بيش از حد، ضد ايران موضع ميگيرند. حال، سؤال اين است که آيا ما هم به همان اندازه که آنها ياغي هستند، انقلابي و کوبنده هستيم، تا مانند نوبه قبل، آنها را سر جايشان بنشانيم، طوري که در تاريخ بنويسند؟ بله؛ پاسخ من اين است که حتي بيشتر. بله؛ حتي بيشتر!
خوب که تأمل کنيم و بويژه به آهنگ انتخاباتهاي اخير دقت نماييم،يک چيز از لا به لاي بزرگترين سرشماري عقايد سياسي، رنگ و بوي خود را به ذهن تحليلگر الهام ميکند. اين که وقتي در مقياس ملي به آراء بنگريم، نحوي مقاومت ملي بالغ خودنمايي ميکند. درست که در انتخابات 92، بالاخره گزينه اي پيروز شد، ولي در آن شرايط و با آن فشار افليج کننده
خوب که تأمل کنيم و بويژه به آهنگ انتخاباتهاي اخير دقت نماييم،يک چيز از لا به لاي بزرگترين سرشماري عقايد سياسي، رنگ و بوي خود را به ذهن تحليلگر الهام ميکند. اين که وقتي در مقياس ملي به آراء بنگريم، نحوي مقاومت ملي بالغ خودنمايي ميکند. درست که در انتخابات 92، بالاخره گزينه اي پيروز شد، ولي در آن شرايط و با آن فشار افليج کننده
تحريمها، حمايت 49/5 درصدي رأي دهندگان از گزينههاي متفرق مقاومت، نشان از ثقل فرهنگي شگرف مقاومت دارد.
ازاين گذشته، جنس اين 49/5 درصد مقاوم هم مهم است. دو انتخابات قبلتر، يعني انتخابات 88 و 84، به خوبي، روند پايدار حرکت جوانان در مسير مقاومت را نشان ميدهد. در واقع، هر چند که پس از انتخابات 92، نخبگان سياسي، نگاه بدبينانه به استمرار خط انقلاب را موافق واقعبيني تصور کردند، ولي واقع ماجرا اين نبود. واقع اين بود که سالمنداني بريدند، ولي جواناني در حال ظهور بودند که در سال 84 به بالندگي رسيدند. اين جوانان اعتراضي به گروه عقلاي بريده داشتند که آن هم تکرار تاريخ بريدگان بود. بريدگان از سوي جوانان به همان چيزهايي متهم شدند که خود بريدگان در جواني معترض بدانها بودند.
جوانان 84، خواستار مبارزه با فساد، حذف خويشاوند سالاري، توقف سيطره بوروکراسي بر مشيت تاريخي مردم، و رفع تبعيض ميان تهران و غير تهران بودند، و همچنان هستند. انتخابات 92 وقفهاي در کار دشوار آنها بود، اما انتخابات پارلماني، مجدداً رنگ و بوي مقاومت آنها را در ترکيب کلي مجلس مقابل ترکيب رأي تهران نشان داد. و باور من اين است که انتخابات 96، پس از آزمون ناموفق خط سازش، صحنه استمرار تاريخ انقلابي ما خواهد بود.
کاوش درقضيه
تمايل به حفظ وضع موجود، ميلي بازدارنده و اغلب غير عقلاني است که در تمام انسانها وجود دارد؛ ميل به نگه داشتن همه امور به همان شکلي که هستند و اجتناب از هر نوع تغيير شرايط. ميگوييم اين ميل بازدارنده و اغلب غيرعقلاني است، زيرا، در بسياري از مواقع، حفظ وضع موجود و تغيير ندادن آن اصلاً به نفع کشور نيست و غيرعقلاني خواهد بود؛ گاهي، حتي، مخالفان تغيير نيز ضررهاي اين رويکرد را ميدانند و با وجود اين حقيقت، از تغييرات اساسي اجتناب ميورزند. اين ويژگي به طور خاص با روح انقلابيگري در تناقض است، زيرا، ميل به «تغيير منطقي» گام اول در انقلابيگري است.
شايد به همين دليل مشاهده ميشود که دانشگاهها، مراکز مطالعات راهبردي، مطبوعات، احزاب و حلقههاي فکري ديگر ايدههاي اصولي زيادي توليد ميکنند، اما، «انقلابيون بريده» از کاربست آنها، و خصوصاً موارد خلاقانهتر ناتوان هستند. «انقلابيون بريده»، اغلب، بين دو گزينه پيشرفت تدريجي و تغيير منطقي، مورد اول را انتخاب ميکنند و اين تا حد زيادي نه به خاطر عدم کفايت آنها در تصميمسازي، بلکه به دليل اين گرايش غريزي به حفظ وضع موجود است.
درانقلابي نبودن، «هراس از بيثباتي» عامل مهمي است. انقلابيوني که پا به سن ميگذارند، به سازمان و تشکيلات حاصل از رنجهاي انقلاب عشق ميورزند، و از اين رو، رفته رفته، معاني منطقي انقلاب را با پايداري در ساز و برگ و تشکيلات طاق ميزنند. اين قانون آهنين، انقلاب را به رکود و سردي ميکشاند. در مقابل، «انقلابيون جوان» از تغيير اساسي هراس ندارند، و از اين بابت است که «انقلابي جوان» ضرورت هر اجتماعي است، چرا که زمانهاي همچون روزگار ما، تغييرات اساسي سياست را بر وفق دگرگونيهاي اجتماعي و تکنيکي ايجاب ميکند. سياست اگر مدام مهياي پذيرش تغييرات اساسي نباشد، سازگاري خود را با زمانه از کف خواهد داد. پس، در روزگار ما خصوصاً، نيروي انقلابي عنصر ضروري سياست به شمار ميرود.
براي ايجاد هر نوعي از انقلابيگري، ابتدا بايد به وضع موجود نچسبيد و آمادگي اين را داشت که اگر منطق ايجاب کرد، هر سطح از تغييري را پذيرا شد. بر عکس، «انقلابيون بريده» که به «ثبات» علاقهمند هستند، با يک ايده انقلابي روبه رو ميشوند، شتابان و هراسان آن را رد ميکنند، نه به اين خاطر که ايرادي در منطق آن ايده وجود دارد، بلکه از اين جهت که اين ايده زياده تغيير ميآفريند، و اين ميتواند بيثباتي ايجاد کند که «انقلابيون سالمند» از برخورد با امواج آن هراس دارد. اما اگر واقعاً ميخواهيم رفته رفته نابود نشويم، بايد با اين تغييرات اساسي کنار بياييم.
چه بايد کرد؟
دردنيايي که با اين شتاب دگرگون ميشود، «انقلابيون جوان» بايد در صدد باشند که انقلابيگري حقيقي را در صف نيروهاي سياسي کشور خود راه بيندازند؛ براي اين منظور و براي فائق آمدن بر هراسهاي کهنسالان مسيرهايي را ميتوان پيشنهاد کرد:
نکته اول: بهايجاديک معيار ثابت براي ارزيابي «شرايط» و «ايدههاي واکنش به شرايط» فکر کنيد. بايد بپرسيد و توضيح دهيد که آيا آنچه ايدهها ميخواهند با وضع موجود فاصله زيادي دارد؟ معيار بايد طوري طراحي شود که علاوه بر «آري يا نه» به ايدهها امتياز دهد تا مقايسه آنها معنادار شود و مردم و سياستمداران بتوانند مقايسه بهتري به دست آورند.
نکته دوم: براي ترس کساني که از دگرگوني شرايط هراسان هستند پاسخهايي دلگرمکننده ارائه دهيد. به عنوان مثال بگوييد: «اگر چه به ظاهر به نظر ميرسد اين ايده موجب اختلالاتي درون کشور شود، اما، در حقيقت، اين تغييرات آن قدرها هم بزرگ و پر هزينه نيست، و پس از اجراي آنها، همه ميتوانند همانند قبل به مسير زندگي خود ادامه دهند». آرام کردن شرايط و از آن مهمتر، ارائه چشماندازي تسهيل شده از آينده خيلي اهميت دارد.
نکته سوم: پافشاري نکنيد؛ از «منطق تيشه» استفاده کنيد. «منطق تيشه»، گوياي يک روند رفت و برگشتي است. اگر فرهاد، تيشه را بر سنگ فشار ميداد، سالهاي سال هم ميگذشت، سنگي گشوده نميشد. ولي او تواني وارد ميکرد، سپس رها مينمود، دوباره خيز بر ميداشت و ضربه ميزد، سپس رها ميکرد... . با پافشاري و اعمال فشار بيوقفه، معمولاً ديوارهاي سخت تغيير باز نميشوند. بايد رفت و برگشت.
نکته چهارم: طراحي مسيرهاي آزمايشي تغيير، شگرد بعدي است. پياده کردن آزمايشي ايدهها، هم هراسها را تسکين ميدهد، و هم روند تغيير را پختهتر ميسازد. ايدههاي خود را پيش از شروع، به طور آزمايشي پيادهسازي کنيد، تا دست کم، از اختلالات غير ضروري جلوگيري به عمل آيد و تا حد ممکن مشکل کمتري براي مردم ايجاد نمايد.
نکته آخر: ازتمايل به وضع موجود در خودتان نيز غافل نمانيد. شما نيز مانند ديگران در معرض خطر علاقهمندي غير منطقي به ثبات هستيد. اطمينان حاصل کنيد که ايدهاي را به خاطر سختي آن رد نميکنيد. اينجا به تعهد اخلاقي سفت و سخت خود بايد ايمان پيدا کنيد. شما هم به معيارهاي استوار براي سنجش درست و نادرست احتياج داريد و هم به مهذب بودن اخلاقي در جهت رام کردن نفس در مسير حق. اين استواري اخلاقي و ايماني است که مرد انقلابي را انقلابي نگه ميدارد (توأم با اقتباسهاي آزاد از جفري باومگارتن).
ساختار قدرت امریکا، ترمز ترامپ
علی بیگدلی در ایران نوشت:
اجرای فرمان دونالد ترامپ مبنی بر ممنوعیت ورود شهروندان هفت کشور از جمله ایران به خاک این کشور در حالی از سوی نهادهای قضایی و حقوقی این کشور به چالش کشیده شده است که پیشبینی میشد وعدههای جنجالی ترامپ بعد از عملیاتی شدن در معرض اعتراض وسیع مخالفانش قرار گیرد.
علی بیگدلی در ایران نوشت:
اجرای فرمان دونالد ترامپ مبنی بر ممنوعیت ورود شهروندان هفت کشور از جمله ایران به خاک این کشور در حالی از سوی نهادهای قضایی و حقوقی این کشور به چالش کشیده شده است که پیشبینی میشد وعدههای جنجالی ترامپ بعد از عملیاتی شدن در معرض اعتراض وسیع مخالفانش قرار گیرد.
در یکی از جدیدترین اقدامات، وزارت امنیت ملی امریکا بنا به دستور قاضی فدرال، اجرای فرمان رئیس جمهوری این کشور را متوقف کرده است. اقدامی که در بطن خود گویای آن است که گستره اختیارات رئیس جمهوری بنا بر قانون اساسی بی حد و مرز نیست.
ایالات متحده امریکا مشتمل بر 50 ایالت است که هر یک از استقلال کامل برخوردار است. ایالتهایی که برای خود نهادهای قانونگذاری و اجرایی دارند اما در عرصه سیاست خارجی و اصول کلی منافع ملی از دولت مرکزی تبعیت میکنند. بر همین مبنا قاضی ایالت واشنگتن به دنبال مغایرت فرمان اجرایی ترامپ با فصل پانزدهم لوایح الحاقی به قانون اساسی امریکا از این اختیار بهرهمند بوده تا با صدور حکمی دستور رئیس جمهوری را لغو کند. بنابراین میتوان تأکید کرد که نهادهایی از جمله دادگاه ایالتی و دیوان عالی کشوری در سلسله مراتب قانونی امریکا توانایی کنترل تصمیمات ریاست جمهوری را دارند.
در مورد اخیر ترامپ میتواند برای جلوگیری از حکم دادگاه ایالتی، این موضوع را از طریق وزارت دادگستریاش تعقیب کند و ببیند چه مغایرتهایی وجود دارد و پس از آن این وزارت دادگستری امریکا است که میتواند با آن قاضی وارد مباحثه شود و این موضوع را لغو کرده یا اجازه به ادامه آن دهد. اما همه اینها به آن معناست که ترامپ نمیتوانسته با نادیده گرفتن همه قیودی که قانون اساسی امریکا برای نهادهای اجرایی کشور در نظر گرفته است، به اجرایی کردن وعدههای جنجالیاش اقدام کند.
وجه دیگر دشواریهای پیش روی ترامپ در اجرایی کردن فرمانش به اعتراضاتی باز میگردد که نه تنها از سوی افکار عمومی امریکا بلکه از طرف بسیاری از مردم جهان به چالش کشیده شده است. صرف نظر از اینکه نمیتوان تأثیر نفوذ احزاب مخالف جمهوریخواهان را در شکلگیری بسیاری از اعتراضات مردمی جامعه امریکایی نادیده گرفت اما آنچه در واکنشهای مردمی به این تصمیم ترامپ مشهود است، آن است که نادیده انگاشته شدن گزارههایی چون ارزشهای بشری و آرمانی، تفکیک نژادی، بی عدالتی قومی و مذهبی و اسلامهراسی که برای طیف کثیری از افکار عمومی و احزاب سیاسی این کشور اهمیت دارد، به موضوع اصلی مخالفت معترضان تبدیل شده است. یعنی موضوعاتی که زمانی بسیاری از رهبران امریکایی با ادعای دستیابی به این اهداف، بسیاری از دیگر کشورها را زیر سؤال بردهاند.
بنابراین به نظر میرسد که ترامپ اگرچه تلاش میکند وعدههای انتخاباتیاش را به سرعت عملیاتی کند اما نباید فراموش کرد که با در نظر گرفتن موانع قانونی در داخل امریکا و طیف وسیع مخالفانش که بخش زیادی از گروههای مردمی، صاحبنظران و همچنین بسیاری از رسانههای جمعی امریکا را شامل میشود، راه بسیار سختی دارد تا جایی که باید منتظر ماند که اجرایی شدن تصمیمات غیرقابل پیشبینی او به محل تنش داخلی جامعه امریکایی تبدیل شود.
دنیا خطر ترامپیسم را جدی بگیرد
محمدتقی فاضلمیبدی در شرق نوشت:
در میان ابیات شاهنامه، فردوسی آنجا كه میخواهد سیاستمداران بیخرد را توصیف كند، میگوید: چنین گفت با شاه بوذرجمهر / كه یكسر شگفت است كار سپهر / یكی مرد بینم با دستگاه/ كلاهش رسیده به ابر سیاه / كه او دست چپ را نداند ز راست/ ز بخشش فزونی نداند نه كاست
داستان رئیسجمهور جدید آمریكا همان داستان مرد خیالی بوذرجمهر است كه كلاه سیاست او به ابر سیاه رسیده و در اعمال قدرت فزونی و كاست و دست چپ را از راست نداند. الكسیدو توکویل، نویسنده فرانسوی در سال ١٨٣١ از طرف دولت متبوع خود یعنی فرانسه، مأموریت یافت درباره وضع اجتماعی و نهادهای سیاسی کشور آمریكا بررسی و تحقیق كند. وي بعد از مراجعت از مأموریتش در آمریكا که همراه همکار و دوست بسیار نزدیکش، گوستاو دو بومون، انجام گرفته بود، گزارش خود را در كتابی به نام «دموكراسی در آمریكا» در دو جلد انتشار داد که شاید یكی از خواندنیترین كتابها درباره تاریخ و نقد دموكراسی در آمریكا باشد. مرحوم رحمتالله مقدممراغهای این كتاب را با نثری زیبا به فارسی برگردانیده است.
توكویل بر این باور است كه در کنار مزایای بسیار مهم دموكراسی، آمریكا از فقدان همبستگی- که تنها عاملی است که میتواند سنت تاریخی نیرومندی به وجود آورد- در رنج است. اگر اصل برابری مورد احترام و حمایت وجدان بیدار نهادها قرار نگیرد، ممکن است که از دموکراسیها وحشتناکترین استبدادها پدید آید.
توکویل چنین نتیجه میگیرد که در رشد آینده دموکراسی و در تاریخ تمدن وظیفه مهمی برعهده آمریكاییها و روسها خواهد بود، به شرط آنکه آنها بتوانند دلایل کمال مطلوب مقامی را که در برابر ملت خود و در برابر بشریت اشغال خواهند کرد بهروشنی درک کنند. این جامعهشناس هوشمند فرانسوی معتقد بود که آمریكا در مقایسه با دیگر اشرافسالاریهای اخلاقی، کشوری است که پول درآوردن برایش محوریترین اصل اخلاقی است و افراد غیراشرافی با نخبگان تفاوتی ندارند و سختکوشی و پول، اذهان تمامی مردم را به خود مشغول کرده است.
توکویل چنین نتیجه میگیرد که در رشد آینده دموکراسی و در تاریخ تمدن وظیفه مهمی برعهده آمریكاییها و روسها خواهد بود، به شرط آنکه آنها بتوانند دلایل کمال مطلوب مقامی را که در برابر ملت خود و در برابر بشریت اشغال خواهند کرد بهروشنی درک کنند. این جامعهشناس هوشمند فرانسوی معتقد بود که آمریكا در مقایسه با دیگر اشرافسالاریهای اخلاقی، کشوری است که پول درآوردن برایش محوریترین اصل اخلاقی است و افراد غیراشرافی با نخبگان تفاوتی ندارند و سختکوشی و پول، اذهان تمامی مردم را به خود مشغول کرده است.
در نگاه او آمریكا کشوری است که در آن فردگرایی و سرمایهداری ریشههای عمیقی دواندهاند». به نظر میرسد كه مبنای اخلاق سیاسی جناب ترامپ و اتباعش چیزی جز پولدرآوردن به هر قیمت- برای خود یا ملت آمریكا - نباشد. روشن است كه در این راه حقوق بشر و دموكراسی نمیتواند معنا پیدا كند. هیئت حاكمه آمریكا در روزهای نخست نشستن بر سریر قدرت، به كاری دست زد كه در تاریخ آمریكا سابقه نداشته است.
افرادی كه براساس قوانین آمریكا با گرفتن ویزا از طریق مجاری قانونی، برای دیدن اقوام خود عازم آن كشور بودند، ممنوعالورودكردن یاهزاران دانشجو را از چند كشور كه بیشتر آنان ایرانی بودند، از تحصیل بازداشتن، به گفته حقوقدانان آن سرزمین، چیزی جز زیرپانهادن قانون و شرمندگی برای آمریكا نبوده است و از لحاظ حقوق انسانی، به گفته غالب نهادهای حقوقبشری، چیزی جز حقكشی نمیتواند باشد.
میتوان گفت حاكم فعلی كاخ سفید با دستورات جدیدش تیر خلاص بر «رؤیاهای» مارتین لوتركینگ، آن مرد بزرگ تاریخ آمریكا، زد. او كه میگفت: «رؤیای من این است که روزی این کشور به پا میخیزد و به معنای واقعی به اعتقادات خود جان میبخشد. ما این حقیقت را که همه انسانها برابر خلق شدهاند آشکار و بدیهی میدانیم». به نظر میرسد، دولتمردان فعلی آمریكا - كه با كمتر از ٣٠ درصد رأی مردم به قدرت رسیدند-در قرن بیستویكم اصل ضدبشری نژادپرستی را جزء اعتقادات خود میدانند و این دموكراسی نیمبند در این چرخه سیاست ابزاری بیش برای بهقدرترسیدن نبوده است؛ همان نگاهی كه هیتلر در قرن بیستم برای آلمان داشت و دنیا را به خاكوخون كشید.
كشورهای بزرگ دنیا، بالاخص ممالك اروپا، باید خطر ترامپیسم را جدی بگیرند و سازمان ملل و نهادهای حقوقبشری نگذارند این سیاستهای نابخردانه و خطرناك ادامه یابد. الفبای نخست سیاست ترامپیستها این است كه باید در برابر مسلمانان بهعنوان مبارزه با داعش ایستاد، همه میدانند خاستگاه داعش اسلام نیست و اگر هست، آن نوع اسلامی است كه بیشتر در نگاه وهابیگری و طالبانیسم وجود دارد و خاستگاه آن عربستان است و این كشور جزء چند كشوری نبود كه اتباعش حق ورود به آمریكا را نداشته باشند. تاكنون از ایران بهعنوان یك كشور مسلمان حتی یك نفر به داعش نپیوسته است و اسلام ایرانی همان اسلام رحمانیت و صلح و همزیستی با ادیان و مذاهب و همه آدمیان است.
سیاستمداری كه بخواهد با داعش بجنگد، اما خاستگاه و خط فكری داعش یا تروریسم را درست نشناخته باشد، خود ترویج و تشویق تروریسم خواهد بود یا اینكه دولتمردان فعلی آمریكا مانند جورج بوش در پی این هستند تا آتش جنگی دیگر را در منطقه خاورمیانه شعلهور كنند. غافل از اینكه آتش این جنگ دیگر تنها دامن منطقه را نخواهد گرفت. در اینجا توجه به چند نكته لازم است:
١- فرهنگیان، نخبگان و سیاستمداران غیرحكومتی آمریكا و اروپاو دیگر كشورهای جهان كه خطر ترامپیسم را درك میكنند، باید این خطر را برای جهان جدی ببینند و نگذارند تا جهان در قرن بیستویكم شاهد هیتلری دیگر باشد و انسانها در آتش نابخردی امثال ترامپ بسوزند.
٢- دولتهای منطقه خاورمیانه، بهویژه كشورهای اسلامی باید اختلافات خود را تا آنجا كه میتوانند كنار بگذارند و منافع مسلمین را در نظر بگیرند و با سیاستهای فعلی آمریكا، با درایت و با حفظ احترام به همه ادیان و بهدور از هرگونه خشونتی برخورد كنند؛ چراكه خشونت، خشونت میآورد و نگذارند كسانی اسلام را در برابر مسیحیت قرار دهند كه شاید حیله برخی صهیونیستها چنین باشد.
٣- مقامات محترم امنیتی و قضائی ایران تسهیلاتی برای مراجعت ایرانیان مقیم آمریكا كه ممكن است با مشكلاتی مواجه شوند یا ایرانیانی كه راهی برای ورود آنان به آمریكا نیست در نظر بگیرند و از پارهای كارهایی كه از دیدگاه مسئولان خطا شمرده میشود، چشمپوشی كنند تا به میهن خود بازگردند و عزت ایرانی در جهان ملكوك نشود.