کد خبر 68499
تاریخ انتشار: ۳ مهر ۱۳۹۰ - ۱۳:۵۲

دیروزنسیم خاصی در شهر ما پیچیده بود. دیروز نفس که می کشیدم ، یاد حسین(ع) در سلول سلول بدنم زنده می شد. دیروز احساس عزت و سربلندی می کردم ، اما حیف ، حیف که توفیقمان کم بود و میزبان قدوم دوستانمان نشدیم ، حیف که مقدار کمی از این نسیم معنوی به کوچه های ما بچه های پایین شهر رسید ...

به گزارش خبرنگار وبلاگستان مشرق نویسنده وبلاگ مرد عمل در آخرین مطلب وبلاگ خود نوشت :
دیروزنسیم خاصی در شهر ما پیچیده بود. دیروز نفس که می کشیدم ، یاد حسین(ع) در سلول سلول بدنم زنده می شد. دیروز احساس عزت و سربلندی می کردم ، اما حیف ، حیف که توفیقمان کم بود و میزبان قدوم دوستانمان نشدیم ، حیف که مقدار کمی از این نسیم معنوی به کوچه های ما بچه های پایین شهر رسید ، منظورم همون محله ایست که بهش میگن دارالمومنین همون محله هایی که نفس کشیدن توش راحت تره و تو کمتر از فرط گناه اذیت میشی . توی دور و زمونه ای که گناه تموم شهر رو فرا گرفته . حتی دارالمومنین هم تشنه این آب زلال و بهشتیه که جان تازه به مردم شهر بده ، و نسیمی که بوی بهشت رو در شهر مردگان زنده کنه . شهری که دل مرده شده و با گناه کردن خو گرفته و کمتر بوی بهشتیان رو میده.
 
دارالمومنین دیروز اشک شوق می ریخت چون با هر نفس یاد شهداء در خاطرش زنده تر می شد. دارالمونین زمانی حضور شهداء را در خود احساس کرده و با آنها زندگی کرده با آنها در این شهر قدم زده و بزرگ شدن آنها را دیده و بعد پذیرای بدن خون آلود آنها شده که همانند اربابشان حسین در راه اسلام سر دادند و عزت و شرافت را  برای مسلمین به ارمغان آوردند. دارالمونین چشمت روشن تو چقدر شهید به خود دیدی ، خانه به خانه تو یادآور شهیدی ست که روسفید به سوی معبود شتافت و مهمان مولای خود شد.
دیروز اگر دقت می کردی دارالمونین اشک تاسف میریخت از فراق عزیزانش ، اشک میریخت که چرا این توفیق نصیب او نشده که پذیرای قدوم آنها باشد و من حق می دهم که از ناراحتی به زمین و زمان بی راه بگوید که چرا کوچه و خیابانهای من متبرک قدوم شهداء نشد و چرا من میزبان این لاله های پرپر نبودم ، من که از همه بیشتر مشتاق شهداء بودم چرا این توفیق نسیب من نشد که اگر میشد مشاهده می کردید که چه غوغایی به راه می انداختم ، استقبالی از شهدا می کردم که تمام شهر انگشت به دهان بگیرند و مات مبهوت به عظمت این استقبال خیره شوند.
 
 

دارالمونین غمگین مباش که من از تو غمگین ترم ، من روزها و ماه هاست که برای دیدار شهداء لحظه شماری می کنم . من ماه هاست که در کوچه و خیابانهای دارالمومنین تشییع شهداء ندیده ام و منتظر قدومشان هستم تا این هوای کثیف و آلوده شده را از چهره ی دارالمومنین پاک کنند و دارالمونین بتواند مدتی حال و هوای آسمانی ها را درخود داشته باشد و به خود ببالد که پذیرای بهشتیان شده است.

ما بچه های دارالمومنین با اسم شهداء قوت میگیریم و همواره با یاد آنها زندگی میکنیم ، این رو می تونی از درو دیوار محلمون بپرسی ، از هیئت هامون بپرسی که رنگ و بوی شهدا داره .(از میدون امام حسین تا خراسون- از مسجدارک دم بازار تهران تا بلوار ابوذر)، اگر تک تک خونه هارو در بزنی از هر سه تا خونه یک خونه رو پیدا میکنی که زمان جنگ خبر شهادت عزیزشون اومده در خونشون. ما بچه های دارالمونین عاشق شهداءایم و مشتاق شهادت . ما با یاد و خاطره ی اونا زنده میشیم و از مرده ها فاصله میگیریم . دل مردگانی که بی هدف زیستن عادت شان شده و همانها هستند که حال و هوای شهرمان را خراب کردند تا نفس کشیدن برای ما آسان نباشد. اما شهداء به یاد داشته باشید که بچه های دارالمومنین با یاد شما زندگی می کنند و از یاد نبردند که شما عزت ما را در مقابل حرمله صفتان اسرائیلی حفظ کردید و آبروی ما مسلمانهارا خریدید.

چه خوش گفت سید شهیدان اهل قلم که  :

ما در رکاب امام حسین جنگیدیم ...

 ما بی وفایی کوفیان را جبران کردیم ...

 ما یافتیم آنچه را که دیگران نیافتند...

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • وبلاگ بسیجی ۱۶:۵۸ - ۱۳۹۰/۰۷/۰۳
    0 0
    سلام راست میگی ماها خیلی وقته که تو محلمون عطر بوی شهدا نیست

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس