پیامدها و دستاوردهای نشست آستانه
محمد حسین محترم در کیهان نوشت:
نشست آستانه فرصتی براي سوريه میتواند باشد که براي اولين بار دولت سوریه و برخی گروههای مسلح بعد از ناامیدی از ساقط کردن دولت قانونی این کشور دور یک میز جمع شدند. مذاکرات آستانه مقدمهای براي پيروزيهاي سياسي ملت سوريه در برابر تروريسم است. هرچند به دلیل فشار حامیان غربی – عربی بر گروهای مسلح باید با کمی احتیاط به نتایج این نشست نگاه کرد و منتظر آینده بود، اما در عین حال درباره واقعیتهایی که تاکنون آشکار شده باید گفت:
1- گفتوگوهای آستانه دستور کار مشخصي داشت که در بیانیه پایانی نیز بر آنها تاکید شده است. اولاً هدف تثبيت توقف درگيريها بود. ثانیاً روشن شدن تفاوت ميان گروه هاي تروريستي تکفيري صهيونيستي مثل داعش و جبهه النصره و غيره با گروه هاي مسلحي که توقف درگيريها را تا به اینجای کار پذیرفتهاند. ثالثاً تلاش برای مبارزه با تروريسم به عنوان نقطه مشترک است و اين مسئله آزموني براي ميزان جديت گروههاي مسلح و حاميان آنان در مسئله مبارزه با تروريسم است و مخالفان مسلح باید جديت خود را در مبارزه با تروريسم نشان دهند. لذا تقويت آتشبس و دستيابي به تفاهم در مبارزه عليه تروريسم به ویژه تروريستهاي داعش و جبهه فتح الشام (جبهه النصره سابق) که مشمول توافق آتشبس نيستند، از موضوعات مهم در دستور کار مذاکرات آستانه بود. در این خصوص باید به پیروزیهای همزمان ارتش سوريه در آزادسازی مناطق راهبردي صوران و سرجه و مران که از مراکز مهم تروريستها بودند، اشاره کرد که راه را برای رسیدن ارتش سوريه به شهر الباب به عنوان بزرگترين پايگاه داعش در شمال سوریه کوتاه و هموار کرد.
2- اين گفتوگوها هم بُعد نظامي داشت که همان مبارزه با تروریسم و تروریستهای تکفیری است و هم بُعد سياسي که راه را برای گفتوگوهای سوری – سوری فراهم میکند تا دولت و گروههای داخلی سوریه در مقابل تروریستهای تکفیری یک جبهه واحد با محوریت دولت قانونی و ارتش منسجم تشکیل دهند.
3- نشست آستانه یک پیروزی برای محور مقاومت چه در عرصه ميداني و چه در عرصه ديپلماسي و نتیجه آزادسازی حلب و ناکامي تروریستها و حاميان بینالمللی و منطقهاي آنان است و نشان از شکست بینالمللی کردن بحران سوریه و طرحهای غرب و به ويژه آمريکا و موفقیت تلاشهای منطقهای با ابتکار ایران و روسیه دارد. نکته مثبت این نشست حضور معارضان مسلح و عدم حضور موثر آمریکاست. لذا نه تنها آمريکا بلکه غرب از جمله لندن و ناتو و همچنین اسرائيل، از اينکه نتوانستهاند در سوريه به اهداف خود که همانا سرنگونی دولت سوريه بود، برسند، خشمگين هستند و این ناتوانی در اهداف و خشمگینی متعاقب آن به دلیل حمايتهاي ايران و روسيه از دولت قانوني بشار اسد است. بخشی از این عصبانیت آمریکاییها را باید در کلید خوردن طرح منع اجازه سفر سردار حاج قاسم سلیمانی به کشورهای جبهه مقاومت از جمله عراق و سوریه در کنگره آمریکا و اظهارات سامانتا پاور نماینده این کشور در نشست شورای امنیت جستجو کرد. چراکه امروز تمام تلاشهای آمریکا برای تسلط بر غرب آسیا شکست خورده است. غيبت کشورهاي عربي حامی تروریستها به ويژه عربستان سعودي در نشست آستانه را نیز باید نشانه انزواي حاميان تروريسم تلقی کرد.
4- یکی از پیامدهای نشست آستانه در صورت موفقیت آمیز بودن، اين است که گروه هاي معارض به همراه نظام سوريه عليه گروه هاي تروريستي بسيج خواهند شد و شکاف عمیقی بین گروههای تروریستی ایجاد خواهد کرد و جبهه هاي نبرد با نظام سوريه را عملا فرو خواهد پاشید .
5- محور مذاکرات آستانه گروههاي مسلح بودند نه گروههاي سياسي و موضوع اصلي مذاکرات تحولات ميداني و بحث آتش بس بود نه مذاکرات سیاسی درباره سرنوشت بشار اسد و دوره انتقالي و هرگونه تصميم گيري نسبت به آينده سياسي سوريه مربوط به خواست و راي مردم سوريه خواهد بود. این مذاکرات نمیتواند تروريست هاي ديروز را به سياستمداران امروز تبديل کند و حضور گروههاي مسلح در نشست آستانه به معناي به رسميت شناختن آنها به عنوان گروههاي سیاسی نیست. لذا پیشینه تروریستی آنها هرگز فراموش نخواهد شد و نباید فراموش کرد که محمد علوش سرپرست گروههای مسلح شرکتکننده در این مذاکرات سرکرده گروه تروریستی جیشالاسلام و جانشین برادرش زهران علوش است که فعلاً موافقت کرده به روند آتشبس بپیوندد. زهران علوش در حمله جنگندههای سوری به همراه تعدادی دیگر از رهبران تروریستها کشته شد. محمد علوش در گفتوگو با پایگاه بلومبرگ به کمکهای رژیم صهیونیستی به تروریستها اذعان و از اینکه این رژیم مجروحان تروریستها را در بیمارستانهای خود درمان کرده، تشکر و تاکید کرده بود نیروهایش هیچگاه با اسرائیل نخواهند جنگید!
6- نشست آستانه میتواند دلیلی بر افزايش مشروعيت و اقتدار نظام سوريه و ثبات نسبي در این کشور پس از آزادي حلب و حاکي از دست برتر سوريه و متحدانش در برابر تروريستها و حاميانشان باشد. همچنین این نشست نشانهای از آغاز روند بازسازي در این کشور است، آنگونه که بشار اسد در مصاحبه با شبکه تيبياس ژاپن بر آن تاکید کرده که «اولویت با دستیابی به آتشبس برای حمایت از زندگی مردم خواهد بود»
7- نشست آستانه یک بار دیگر نقش سازنده جمهوری اسلامی را در منطقه به نمایش گذاشت که همواره با یک موضع اصولي بر مبارزه با تروریسم و اولويت دادن همزمان به راهکار سياسي براي حل بحران سوريه تاکید داشته است.
8- مذاکرات آستانه ، مذاکراتی سوري - سوري است و ايران و روسيه به عنوان متحدان سوريه و ترکيه به عنوان وکیل مخالفان مسلح و همچنین نماينده سازمان ملل فقط ناظر اين مذاکرات هستند. آنگونه که بشار جعفري در کنفرانسي خبري در آستانه تاکید کرده اين مذاکرات تنها مختص طرف هاي سوري است و ترکيه در اين گفتوگو شرکت نخواهد داشت.
9- ترکيه که به عنوان رابط گروههاي مسلح در این مذاکرات حضور دارد، هرچند تمایل خود را برای نزديکي و همسويي با ایران و روسيه در جهت کمک به حل بحران سوريه نشان داده اما باید این تمایل خود را در عمل نشان دهد و با دست برداشتن از حمایت از تروریستها، مبارزه واقعی با تروریسم را در دستور کار خود قرار دهد و از هرگونه تلاش برای دخالت در سرنوشت سوریه خودداری کند. در این خصوص سخنان معاون نخست وزير ترکیه که به حمایت این کشور از تروریستها اذعان کرده، میتواند امیدوارکننده باشد. مهمت شمشک در مجمع جهاني اقتصاد در داووس سوييس گفته کشورش ديگر نميتواند بر حل بحران سوريه بدون بشار اسد تاکيد داشته باشد. وی تصریح کرده ترکیه هرچند مدتها مخالف اسد بود و از گروههاي مسلح (تروریستها) در حال جنگ عليه دمشق حمايت ميکرد، اما اکنون بايد «واقع بين» باشد و اين موضوع را درک کند که «واقعيتها» در سوريه به طور قابل توجهي تغيير کرده است. هرچند این اظهارات اذعان به واقعیتهاست اما باید دید این مواضع، مواضعی استراتژیک است یا تاکتیکی؟
10- البته باید توجه داشت مخالفان مسلحی که در مذاکرات شرکت کردند از قبل از آغاز نشست و همزمان با آن تحت فشار کشورهای غربی ساز ناکوک خود را کوک کردند و تلاش داشتند توقف حملات علیه تروریستها را در دستور کار نشست قرار دهند. چنان که بعد از گفتوگوی هیئت مخالفان مسلح با دیپلماتهای غربی از جمله انگلیس و فرانسه در آستانه قزاقستان یک روز قبل از برگزاری نشست، محمد علوش تهدید کرد در صورت عدم تحقق خواستههایشان به جنگ ادامه خواهند داد. هفتماه پیش نیز مذاکرات حل بحران سوریه با کارشکنی گروههای مسلح تحت حمایت کشورهای ضدسوری از جمله آمریکا، ترکیه و عربستان متوقف شد.
مجتبی اصغری در وطن امروز نوشت:
«دموکراسی» به معنای حکومت مردم بر مردم، از مهمترین ارزشهای «آمریکایی» است که به قول خود آمریکاییها برپاداری آن در جهان برعهده آنها قرار گرفته است! ایالات متحده با اتکا بر ساختار سیاسی خود، از دوران ابرقدرتی تاکنون که در سراشیبی افول قدرت با بحران ساختاری دست و پنجه نرم میکند، به حکومتهای جوامع بسیاری با همین عنوان تاخته است. مهمترین برچسبی که آمریکاییها را در امر مهم دخالت در نظامات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی سایر جوامع یاری میکرد، تمسک به ارزشهایی بود که از بعد پیروزی در جنگ دوم جهانی تحت عنوان «نظم نوین» با زور اسلحه و رد چکمه هم که شده به سایرین تحمیل شد. پس به قول ما ایرانیها «دموکراسی» برای آمریکا اینقدر مهم است که برای حفظ آن مطابق تعاریف و اصول متغیر خود در قارهها و کشورهای مختلف «خون» دادهاند و «خون» ریختهاند!
رؤیای نخنمای آمریکایی!
دموکراسی چارچوبی است که بر مبنای انتخابات به فرد یا افرادی این اجازه را میدهد که ساختار «قدرت» را برپا کنند. پس اکنون که گروهی نسبتا قابل توجه از شهروندان ایالات متحده با تابلوهای مختلف پس از برگزاری انتخابات، به رئیسجمهور منتخب این کشور حمله میکنند، در حقیقت به «ساختار قدرت» و «ارزشهای بنیادین» آمریکای متحد و صاحب قدرت حمله کردهاند، چرا که تضعیف ساختار قدرت برآمده از دموکراسی، در حقیقت خدشه وارد کردن به «حاکمیت» و به دنبال آن سایر ارزشها از جمله «آزادی» و «امنیت» است.
«جین شارپ» تئوریسین و فیلسوف بزرگ آمریکایی که سالهاست برای برپایی دموکراسی مطابق استانداردهای چندگانه ایالات متحده در سایر کشورهای هدف، راهکارهای مبارزه نرم یا «خشونت پرهیز» به قول خودش و «یک مقدار خشن» به تعبیر ما را دیکته میکند، احتمالا امروز از آنچه آمریکا گرفتارش شده حسابی سردرگم است. تقریبا تمام آنچه وی در کتابهایش درباره حرکت مردم برای ایجاد تغییر ساختار قدرت از «دیکتاتوری» به «دموکراسی» به رشته تحریر درآورد امروز در آمریکا روی پرده رفته است! با این تفاوت که همانطور که آمریکاییها دموکراسی را طبق دیپلماسی چندگانه پردروغ خود تحلیل کرده و در هر کجا که حاکمان را نمیپسندیدند «ترور» میکردند، در آمریکای امروز نیز فرد برآمده از «انتخابات» هدف قرار گرفته است. به این ترتیب ساختار قدرت قوه مجریه آمریکا با سر باز زدن مردم از پذیرش قدرت ترامپ، مطابق با نسخه عالی جین شارپ، تضعیف شده و دست کم در اوقاتی آنارشیسم و بینظمی جایگزین دموکراسی شده است.
همه بازیگران صحنه
قیام علیه ترامپ رسما توسط این گروهها حمایت میشود:
1- سمنهای تحت مدیریت جورج سوروس
2- سلبریتیهای هالیوودی که همچون موم همواره در دست مدیران برنامه دیپلماسی عمومی آمریکا بودهاند
3- جنبشهای زنانه مشهور به «صورتی» و «نارنجی» دیوید راکفلر
4- سیاهان و رنگینپوستان و اقلیتهای جنسی
5- مسلمانان ملتزم به «اسلام آمریکایی»
6- دستگاه پاپی تحت سلطه لیبرال ـ سرمایهداری همراه با آتئیستهای بیخدا!
لیست آشنایی است، نه؟ آشناست چون در همه شورشهایی که از دهههای پایانی قرن بیستم تاکنون به نام «انقلابهای رنگی دموکراسیخواه» در جای جای جهان با مدیریت آمریکاییها رخ داده از یک جزوه مشترک استفاده شده است! اما اینبار یاغیان دموکراسی آمریکایی دست بانیان انقلابهای خشونتپرهیز جین شارپی را در خاک ایالات نه چندان متحده فشردهاند! در حقیقت تمام ابزارهایی که آمریکا در جای جای جهان برای ضربه زدن به حکومتهای مردمی با تزریق پول و اعزام مدیران میانی و تغذیه و حمایت سیاسی از بیرون آفرید، اکنون در قیام علیه ترامپ مشارکت دارند. اما چرا آمریکا دچار چنین وضعیتی شده است؟
امتیازگیری از ترامپ؟
الف- احتمال دارد این لشکرکشی بزرگ، بزودی تحت تاثیر قوه عاقله آمریکا به پایان برسد، چرا که هدف از آن «امتیازگیری» از گزینهای است که دوست دارد قواعد بازی قدرت را تغییر دهد و به آنچه خود تشخیص میدهد عمل کند! درگیری اصلی نیز ظاهرا در شورای روابط خارجی آمریکا شکل گرفته است. جایی که سوروس و راکفلر و سایر قدرتهای اقتصادی و سیاسی، دههها تصمیمسازی پیرامون نوع روابط ایالات متحده را عهدهدار بودهاند. کما اینکه اغلب انقلابهای مخملی و کودتاها (فارغ از موفقیت یا عدم موفقیت در فاز اجرایی) نیز در کشورهای مختلف جهان توسط سوروس و راکفلر زمانی به راه افتاد که فضا برای ایجاد تغییر در «سیاست خارجی» فراهم شده بود و منافع آمریکا در خاک کشور هدف به خطر افتاده بود. کافی است «ترامپ» بترسد و پیام انعطافپذیری و فرمانبری کابینه را صادر کند. فشارها به سرعت پایان خواهد پذیرفت و دوره «آشتی ملی» با نمایش هالیوودی آغاز خواهد شد.
بهروزرسانی دموکراسی؟
ب- گمانهای دیگر حاکی از آن است که روی کار آمدن گزینهای همچون «ترامپ» که بنا بر برخی اقوال صرفا برای ایجاد جذابیت و هیجان سیاسی در کنار مورد قدیمی و از مد رفته و تجربه شدهای همچون «هیلاری کلینتون» قرار داده شده بود، آسیبپذیری دموکراسی ممتاز آمریکایی را نمایان کرده است. به همین علت هیات حاکمه پشت صحنه تصمیم گرفته برای جلوگیری از چنین غافلگیریهایی در آینده، تغییری در قوانین انتخاباتی و برخی ضمائم متناظر بر چارچوب کنترل افکار عمومی ایجاد کند. اما برای ایجاد تغییر در دورهای که مردم حقیقتا رای خوبی نثار ترامپ در انتخابات کردهاند، نیاز به ریزش بخشی از آرا و تغییر افکار عامه است. با این احتساب میتوان چنین نتیجه گرفت که حمله به ساختار قدرت ترامپ با هدف «تضعیف» او نوعی تلاش برای نظمآفرینی از مسیر بینظمی است. هیات حاکمه آمریکا رای به «ترامپ» را نماد رشد آنارشیسم و افول رویای آمریکایی میداند و بر همین اساس میکوشد از حجم بینظمی با فشار بر کانون قدرت آن بکاهد تا این روند به تصمیمسازیهای خطرناکتر همچون آنچه در ماجرای «بریگزیت» در انگلیس رخ داد، نینجامد.
کنترل آنارشیسم از درون؟
پ- احتمال دیگر مبتنی بر این واقعیت است که جامعه آمریکایی یکپارچگی و انسجام ملی خود را به دنبال برخی اختلافات عمیق و ادامهدار درونی از دست داده است. تبعیض نژادی روزافزون و جنبش بیداری سیاهان پس از آنکه به بروز درگیری رسمی در چند ایالت با حاکمیت منجر شد یا نارضایتی زنان از اختلاف و تبعیض که حتی بروز و ظهور مشهودی در مراسم اسکار سال قبل داشت و از همه مهمتر «اختلاف طبقاتی» ناشی از چند دهه برتری «یک درصدیهای ثروتمند» بر 99 درصد جامعه که زیر فشار سیاستهای سرمایهسالارانه هر روز فقیرتر میشوند، ساختار سیاسی آمریکای متحد را تضعیف کرده است. بروز یک نمایش اعتراض همهجانبه در برابر «فردی واحد» میتواند انرژی منفی ذخیره شده در طبقات و گروههای اجتماعی مختلف را در میانه بروز درگیریهای کنترل شده، تخلیه کند. در حقیقت میتوان چنین تصور کرد که سیستم آمریکا مفصلهای خود را منعطف کرده تا هیجانات در مسیر معین و مشخص بروز و ظهور یابد. احتمال میرود در پایان فوران این آتشفشان آزمایشگاهی، تعاریف جدید از حقوق و مزایای شهروندی در آمریکا از مسیر قانونی در قالب بستههای حاکمیتی ارائه شود تا همه با رضایت نسبی از آزمایشگاه ارتقای دموکراسی آمریکایی خارج شوند و تاریخ دوام سیستم نیز در کشاکش عرضه مدلهای جدید و به روزرسانی شده در مسیر افول قدرت، اندکی افزایش یابد.
پشت پرده هر چه باشد دستکم در دوره بروز و ظهور اختلافات داخلی، سیاست خارجی آمریکا تضعیف خواهد شد و این روند به نفع کشورهای مستقل همچون ایران است. چه ترامپ «گورباچف» آمریکا باشد و چه ابزاری برای ایجاد نظم و یکپارچگی جدید، در هر صورت بازی هر روز جذابتر از دیروز میشود و به نظر میرسد در میانه این درگیریهای درونی، زهر آمریکا کمتر در جام کشورهای مستقل نفوذ خواهد کرد.
معماي پسابرجامي ترامپ
محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
اكنون چند روزي است كه زمام دولت ايالاتمتحده امريكا در اختيار يكي از جنجاليترين رؤسايجمهور تاريخ اين كشور قرارگرفته و درباره رويكرد احتمالي وي در حوزههاي مهم سياست خارجي امريكا، پرسشهايي جدي در مقابل تحليلگران قرار دارد. از پرسشهاي مهمي كه اين روزها بيشتر مطرح ميشود، «معماي برجام و ترامپ» است و در پي پاسخ به اين سؤال است كه دونالد ترامپ سرمايهدار، با برجام چه خواهد كرد؟
اين سؤال از آنجا مهم است كه پيشتر و در جريان رقابتهاي انتخاباتي، او برجام را شديداً موردحمله قرار داده و از پاره كردن اين سند، سخن به ميان آورده بود. البته لحن ترامپ در روزهاي بعد و بهخصوص پس از انتخابات، تا حدي تعديل شد، اما روشن است كه درهرحال ترامپ ميانه خوبي با برجام ندارد و آن را به زيان دولت خود ميداند.
اكنون بهنظر ميرسد ترامپ در مواجهه با برجام سياست هوشمندانهتري اتخاذ كرده، اينك او همچنان به دنبال پاره كردن برجام، بدون پرداخت هزينه آن است. هدف اساسياي كه ترامپ و تيم او نشانه گرفتهاند، تلاش براي برهم خوردن اين توافق، البته با هزينه طرف مقابل، يعني ايران است. راهبرد اتخاذي براي تحقق اين هدف نيز در يادداشت چندي پيش فارين افرز آمده بود. اين نشريه معتبر امريكايي در يادداشتي با عنوان «زمان سختگيري به ايران فرارسيده است» پيشنهاد داده بود: «با توجه به جنبههاي نگرانكنندهاي كه در برجام وجود دارد، رئيسجمهور بعدي امريكا بايد آن را اصلاح كند... ايالاتمتحده علاوه بر تجديدنظر در برجام، بايد ايران را بهخاطر اقداماتش در منطقه، حمايت از تروريسم و نقض حقوق بشر تنبيه نمايد... بايد با بازگشت تحريمها تا جايي كه ممكن است ايران را از اقتصاد جهاني جدا نماييم... واشنگتن هنگاميكه در حال اجراي فشار اقتصادي و تفرقهافكني در جامعه ايران است، نبايد از پس زدن نفوذ اين كشور در خاورميانه غافل بماند.»
در همين راستا، ركس تيلرسون، وزير جديد امور خارجه اين كشور گفته است «بازنگري كامل در موافقتنامه هستهاي با ايران را توصيه خواهد كرد.» او همچنين اضافه كرده است «ايران نبايد غنيسازي و مواد غنيشده داشته باشد، برجام ايران را از خريد بمب اتم منع نميكند! اين توافق، توان ايران براي دسترسي به سلاح هستهاي را متوقف ميكند، اما براي هميشه مانع آن نميشود. برجام، توان خريد سلاح هستهاي را از ايران سلب نميكند. توافق بايد بهطور كامل مانع دستيابي ايران به سلاح هستهاي شود. اين بدان معني است كه اين كشور غنيسازي نداشته و مواد غنيشده در اين كشور وجود نداشته باشد. در مقابل، بايد دسترسي ايران به كاربردهاي صلحآميز هستهاي، مانند پزشكي هستهاي را تحت نظارت كامل فراهم كرد.»
بهنظر ميرسد تيم جديد دولت امريكا، به دنبال بازي جديدي است كه در آن با اصلاح و بازتعريف مجدد برجام، امتيازات بيشتري كسب كند و با اعمال تحريمهاي گستردهتر و تشديد تحريمهاي كنوني به بهانههاي مختلف، زمينه را براي برهم خوردن توافق فعلي از سوي طرف مقابل –يعني ايران- فراهم آورد.
حال ما چه بايد بكنيم؟ بهعبارتديگر در چنين شرايطي تصميم معقول و منطبق بر منافع ملت ايران چيست؟ از سويي ممکن است سريال نقض برجام از طرف امريكا ادامه یابد و نبايد اميد چنداني به متحدان اروپايي امريكا براي حلوفصل اين موضوع داشت. در چنين شرايطي تسليم محض اراده طرف غربي شدن و پذيرش نقضهاي احتمالی، خلاف عزت ملي است و قطعاً ملت ايران چنين چيزي را نميپذيرد. از سويي اگر پاره كردن برجام از سمت جمهوري اسلامي ايران باشد، مطلوب ترامپ و تيمش تحققيافته است!
قطعاً پاسخ به اين پرسش، به اين سادگي نيست و بايد معادلات چندوجهي و چند مجهولي مختلفي را توأمان بررسي كرد تا به پاسخ دقيق و بهينهاي رسيد. آنچه روشن است، منافذ و ايرادات متني برجام و شتابزدگي مذاكرهكنندگان خودي، اينك به ياري طرف مقابل آمده است.
براي آنكه بتوان راهبرد مقابلهاي در مواجهه با سناريوي جديد پسابرجامي امريكا داشت، بايد چند مسئله را بهعنوان پيشنياز تحقق بخشيد. نخست آگاهسازي ملت ايران در خصوص سناريوي حريف و نيز ريشههاي آن (پايان دادن به پنهانكاري در مورد واقعيتهاي برجام و رهاوردهاي آن)، دوم مواجهشدن منطقي و غيرتخيلي با پديداري به نام «برجام» (بيترديد، آفتاب تابان خواندن آن در شرايط موجود هيچ كمكي به حل مسئله نميكند). سوم برنامهريزي براي تغيير فاز در ديپلماسي. چه بخواهيم و چه نخواهيم طرف مقابل با روي كار آوردن مهره جديد، بازي جديدي شروع كرده است، ما نيز اگر بخواهيم متقابل هوشمندانه برخورد كنيم، كليشه و تكرار سناريوي لبخند، پاسخگو نيست. بايد تغيير جدي در نوع مواجهه با طرف مقابل شكل بگيرد كه طيف گستردهاي از تغيير گفتمان و ادبيات ديپلماتيك، تغيير چهرهها و پرهيز از التماس در سياست خارجي و بهجاي آن، تكيه به نيروهاي دروني است. تحقق اين پيش نيازها فضاي لازم را براي پاسخ متعادل و متناسب به بازي پسابرجامي جديد امريكا فراهم خواهد آورد.
غلامحسین شافعی در ایران نوشت:
بخش خصوصی ایران که در دوران طولانی مدت اعمال تحریمهای بینالمللی، دشواریهای فراوانی را از سر گذرانده است، طی یک سال گذشته از اجرای برجام به دنبال احیای مسیر تجارت و کسبو کار است. دوری یک دههای از روند معمول اقتصاد جهانی و خارج شدن از چرخه مناسبات اقتصادی بینالمللی، به سادگی و بسرعت قابل جبران نیست. طی یک سال گذشته تلاشهای قابل توجهی برای استفاده از ظرفیتهای برجام در اقتصاد به کار گرفته شده است. دیدارها و رفت و آمد میان فعالان اقتصادی و همینطور مقامات سیاسی حول موضوعات اقتصادی به اوج خود رسیده است اما طبقات مختلف جامعه در انتظار نمود بیشتر ثمرات برجام است. طبیعی است که رفع تحریمها و باز شدن شریان ارتباطات اقتصادی، ابتدا در لایههای بالا نمایان میشود و با فاصله زمانی طولانیتری به بدنه جامعه میرسد اما میتوان با رفع موانع تولید و بهبود محیط کسب و کار در داخل، سرعت بیشتری به این فرایند داد تا هم ثمرات برجام و هم نمود رشد 7.4 درصدی اقتصاد در بدنه جامعه ملموس شود. در حال حاضر افزایش چشمگیر تولید و صادرات نفت، مهمترین و محسوسترین ثمره برجام بوده است که اثر آن در درآمد ملی نمایان است. ورود هواپیمای نو به آسمان ایران که نماد از میان رفتن تحریم 38 ساله صنعت هوایی است نیز امیدواری را برای تداوم این مسیر و تجلی آن در سایر بخشهای اقتصادی افزایش داده است. پس از تأثیرگذاری رفع تحریمها بر صنایع بزرگ، باید به دنبال راههای اتصال صنایع کوچک کشور به صنایع کشورهای پیشرفته بود. بنگاههای کوچک و متوسط بهعنوان اشتغالزاترین بخش اقتصادی کشور که دربرگیری آن در بدنه جامعه نیز فراتر از صنایع بزرگ است، میتوانند محور رشد اقتصادی و توسعه بازار کار قرار گیرند. بنابراین توجه به این بنگاهها هم از نظر بهبود فضای کسب و کار داخلی و هم در زمینه همکاریهای مشترک بینالمللی، میتواند راهگشا و اثرگذار در تمامی لایههای اقتصادی باشد.
طی یک سال گذشته از اجرای برجام، هیأتهای تجاری و اقتصادی زیادی از کشورهای مختلف خارجی به منظور شناخت اقتصاد ایران، راهی کشورمان شدهاند. ترافیک پرفشار در رفتو آمدهای اقتصادی به این دلیل است که دوری ایران از جامعه جهانی در یک دهه پیش از برجام، شرایط را برای شناخت کافی از شرایط اقتصاد ایران دشوار کرده است و فعالان بخش خصوصی در دنیا به دنبال آشنایی با ایران هستند. ظرفیتها و ویژگیهای منحصر به فرد ایران در منطقه میتواند زمینه مناسبی برای همکاری مشترک و صادرات به بازارهای اطراف ایران باشد. این موضوع در دیدارهای متعدد اقتصادی بیان شده است. در دوره جدید اقتصاد ایران نمیخواهد بهعنوان بازار مصرف برای جهانیان، ظاهر شود بلکه قرار است راههای تقویت تولید ملی و همکاریهای مشترک، در دستور کار قرار گیرد. اتاق بازرگانی، صنایع، معادن وکشاورزی ایران در مسیر پسابرجام این هدف را دنبال کرده است و بر همین اساس به دنبال رونق در کسب و کار بخش خصوصی بوده است.
در 9 ماه نخست سال 1395 تعداد 97 هیأت تجاری از کشورهای اروپایی، آسیایی، آفریقایی و عربی پذیرش شدهاند که در مجموع تعداد 2100 فعال اقتصادی را به پای میز مذاکرات تجاری با فعالان اقتصادی ایرانی کشانده است. این تعداد تنها از طریق اتاق ایران پذیرش شدهاند در حالی که اتاقهای شهرستانها از جمله اتاق تهران نیز پذیرای هیأتهای متعدد استانی و ایالتی سایر کشورها بودهاند. همچنین اتاق ایران در ده ماهه سال 1395 موفق شده است 20 هیأت تجاری را به 38 کشور اعزام کند که برخی از این هیأتها در همراهی با مقامات بلندپایه کشور بوده است. در مجموع 515 نفر از فعالان اقتصادی کشور در این هیأتهای اعزامی حضور داشتهاند که به امضای چندین تفاهمنامه و سند همکاری منجر شده است. در این مدت همچنین هیأتهای تخصصی برای مذاکرات و همکاریها از سازمانهایی چون صندوق بینالمللی پول، بانک توسعه اسلامی، سازمان 8کشور اسلامی درحال توسعه (دی8)، بانک جهانی، سازمان جهانی تجارت، اتاقهای بازرگانی اتحادیه اروپا، کمیسیون اتحادیه اروپا و چند سازمان بینالمللی دیگر در اتاق ایران پذیرش شدهاند.
مجموع این دیدارها که بواسطه فضای پسابرجام برای بخش خصوصی فراهم شده است، بهعنوان فرصتی برای توسعه همکاریهای بینالمللی و نقطه وصل دوباره اقتصاد ایران به چرخه جهانی محسوب میشود به همین دلیل با حساسیت بالایی از سوی اتاق ایران بهعنوان بزرگترین پارلمان بخش خصوصی کشور دنبال میشود. همراهی با وزیر امور خارجه در سفرهای دیپلماتیک نیز که فرصت آن برای بخش خصوصی فراهم شده، فرصتی مطلوب برای پیشبرد دیپلماسی اقتصادی است. در همین راستا در سفر اواخر اسفندماه وزیر امور خارجه به کشورهای اروپای شرقی نیز، هیأتی اقتصادی به سرپرستی اتاق ایران راهی خواهد شد تا اهداف مورد نظر بخشخصوصی نیز در کنار مذاکرات دیپلماتیک دنبال شود.
آستانه؛ یک گام به پیش
صباح زنگنه در شرق نوشت:
چند دور مذاکره در دو روز گذشته در پایتخت قزاقستان، تصویر شفافتری از مسئله سوریه و مواضع طرفین در آن ارائه داد. بیانیه رسمی نشست آستانه که با ابتکار ایران، روسیه و ترکیه درباره مذاکره مستقیم هیئت رسمی دولت سوریه و معارضان برگزار شد، محورهای متنوع سیاسی و دیپلماتیک را از طرف سه کشور مبتکر بحث آتشبس بین دولت سوریه و مخالفان، تبیین کرد؛ محورهایی که بر لزوم عبور از درگیری نظامی و رسیدن به مرحله چانهزنیهای جدی سیاسی در کنار تداوم آتشبس و کمک به آسیبدیدگان تأکید دارد؛ اما واکنش معارضان را که در مذاکرات نیز تلاش میکردند فضا را به سمت خارجشدن از روال معمول مذاکرات دیپلماتیک سوق دهند، باید رفتاری تبلیغاتی ارزیابی کرد. آنها بعد از قرائت بیانیه از نارضایتی خود سخن گفتند و شروطی را برای مذاکرات آتی مطرح کردند. مشخص است همین حضور آنها در مذاکرات نشان میدهد اگر میتوانستند میدان را به دست بگیرند، پای میز مذاکره نمینشستند. این نوع مباحث بهنوعی تلاش برای حفظ روحیه نیروهای وابسته به این جریان در گوشه و کنار سوریه است. البته این نوع موضعگیریها بیشتر با حمایت و فشار عربستان سعودی اتخاذ میشود. برخی طیفهای آنها نیز از سوی قطر حمایت میشوند و زدن ساز مخالف، نوعی فشار برای امتیازگیری از سوی این گروهها ارزیابی میشود. بحث و گفتوگو میان دو جبهه در جریان است. یک سو دولتهاي سوریه، روسیه و ایران قرار دارند و طرف مقابل گروههای مسلح و تروریستها که رابط آنها ترکیه است. این کشور باید آنها را قانع میکرد و به خط میآورد. گام اول برداشته شده؛ اما با اینگونه مواضع، راه چانهزنی را برای خود باز میگذارند. ترکیه هم از یک سو در بیانیه پایانی مشارکت میکند و از سوی دیگر با زبان این گروهها، مواضع مخالف خود را بیان میکند. موضوع همچنان بهعنوان یک دادوستد چانهزنی مطرح میشود و باید دید در روزها و هفتههای آینده تا چه حد اینها میتوانند به تداوم آتشبس ادامه دهند. آیا میخواهند دوباره آتشبس را نقض کنند یا پایبند به آن باشند. با نقض آتشبس عملا دست دولت سوریه و حامیان آن باز خواهد بود که ابتکار عمل را در میدان به دست بگیرند. معارضان با مشکل دیگری هم مواجه هستند؛ گروههای مخالف دیگری هستند که به این مذاکرات ملحق نشدند. آنان به معارضان حاضر در مذاکرات، اتهامهایی را نسبت میدهند و اعلام شروط در پایان مذاکرات نشان میدهد معارضان از نظر روانی قصد دارند اعلام کنند مواضع دیگر گروهها را نیز در نظر دارند و در واقع نوعی ریاکاری را به نمایش میگذارند. تا همینجای کار، نوعی گشایش در روند کار حاصل شده است؛ اینکه طرفین خود را متعهد به آتشبس و مذاکره میدانند، عبور از گذشته و ورود به شرایط جدید را نشان میدهد. باید توجه داشت تغییر فاز نظامی به سیاسی انرژی زیادی برده است. وقتی امتیازات ارائهشده به معارضان احصا شده و اینکه کشورهای مختلف، آنان را به رسمیت میشناسند، زمینه جذب بقیه مخالفان نیز فراهم میشود. اگر بخواهند مسیر نظامی را همچنان ادامه دهند، گروههای اصلی آنان که بهعنوان تروریست مطرح شدهاند، هیچ ضمانتی برای مصونماندن از حملات همه طرفهای حاضر در سوریه نخواهند داشت؛ بنابراین شاهد دو مسیر موازی خواهیم بود.
یک مسیر با گروههایی که حاضرند همراهی کنند و آتشبس را رعایت میکنند خواهد بود و مسیر دیگر با گروههایی که مذاکره را قبول ندارند و در نتیجه مورد تعرض قرار خواهند گرفت. با شروع ریاستجمهوری ترامپ نیز به نظر میرسد آمریکا مایل است در چارچوبهای محدودی با روسیه در سوریه همراهی کند؛ درعینحال حجم و جهتگیری این همراهی هنوز مشخص نیست. ممکن است ترامپ امتیازاتی به روسیه بدهد تا آن ادعای پرطمطراق مبارزه با گروههای تروریستی تا قلعوقمع کامل را در مقابل رأیدهندگان خود عینیت ببخشد. باید در سیاست نوسانات و احتمالات گوناگون مدنظر قرار بگیرد و تا استقرار کامل وزرا و معاونان ترامپ و آغاز مأموریتهای خارجی آنان، ابهامات پابرجا خواهد بود.
عباس عبدي در اعتماد نوشت:
آتشسوزي و سپس آوار ساختمان پلاسكو، كه يكي از مهمترين نمادهاي مدرنيزاسيون و بلندمرتبهسازي و بازار مدرن در اواخر دهه ٣٠ خورشيدي بود را چگونه ميتوان دريافت و تحليل كرد؟ فراموش نكنيم كه در حال حاضر دهها و صدها ساختمان بزرگتر از ساختمان پلاسكو در تهران و كشور وجود دارد، ولي كمتر موردي از آنها به شهرت اين ساختمان هستند و شايد يكي از چند علت توجه غيرمنتظره به اين رويداد همين شهرت نمادين اين ساختمان است. اين آتشسوزي و آوار پس از آن چه معنايي دارد و ريشه آن چيست؟ بنده در اين يادداشت ميكوشم كه چند عامل عام و خاص را در اين زمينه شرح دهم.
هنگامي كه به اسناد مكتوب و موجود براي اداره امور كشور مراجعه ميكنيم، عموما مشكل چنداني ندارند يا حداقل اينكه به ظاهر مشكلي در آنها ديده نميشود. در بسياري از زمينهها استانداردها قابل قبول است و عموما هم از استانداردهاي بينالمللي اقتباس شده است. بنابراين از زاويه نظري و روي كاغذ مشكل خاصي وجود ندارد، ولي آنچه در عمل ديده ميشود متفاوت است. در جامعه ما شكاف ميان عمل و نظر بيش از حد است. چنين شكافي در هر جامعهاي هست، فقط شدت آن است كه تعيينكننده ابعاد نابساماني و مشكلات است. اين شكاف چرا به وجود ميآيد؟ چند علت را ميتوان از عوامل اصلي بروز اين شكاف دانست.
اول از همه فساد است. ترديدي نبايد داشت كه در قضيه ساختمان پلاسكو، فساد نقش كليدي داشته است. چگونه؟ از طريق فروش غيرقانوني مقررات. درآمد اين فروش يا به جيب اشخاص رفته است يا حتي به جيب نهادهاي عمومي. ولي در هر دو حالت مقررات و ضوابط ايمني به فروش رسيده است. تجربهاي كه يكي از سازندگان ساختمان تعريف ميكرد اين بود كه رعايت مقررات ايمني در برابر آتشسوزي براي واحدهاي تجاري و اداري الزامآور است، ولي سازنده يك ساختمان، به دلايل گوناگوني كه به نفع اوست (بالا رفتن متراژ زيربنا) از آن تخلف ميكند. نهايت اينكه با پرداخت رشوه و جريمه، مشكل حل ميشود. هم واسطه به نان و نوايي ميرسد و هم نهاد متولي موضوع از جريمه منتفع ميشود و هم سازنده. در مورد ساختمان پلاسكو ميتوان يك گزارش كارشناسي داد كه تطبيق مقررات و ضوابط چگونه انجام شده؟ اخطارها كي و چگونه داده شده؟ و سازوكار بيتوجهي يا خنثي كردن به آن اخطارها چگونه بوده؟ با اطمينان ميتوان گفت كه بخشي از حلقههاي اين فرآيند مفقوده خواهند بود و آنها همان حلقههاي فساد است. همان اتفاقي كه در ساختمان علاءالدين هم ميتوان ديد، زيرا غيرممكن است كه يك ساختمان در تهران ساخته شود و يك طبقه اضافه بر جواز شهرداري بتواند بسازد، مگر آنكه تعداد قابل توجهي از دست اندركاران نظارت بر ساختوساز ناحيه و منطقه شهرداري، در يك رابطه فساد قرار گرفته باشند.
علت ديگر فقدان شفافيت است. با وجود اينكه قانون دسترسي آزاد به اطلاعات نوشته شده است، با اطمينان ميتوان گفت كه در عمل هيچيك از مردم و روزنامهنگاران قادر نيستند به اطلاعات مربوط به اين مساله دسترسي پيدا كنند. مسالهاي كه يك كشور را درگير خود كرده و صدها ميليون دلار خسارت وارد كرده است. اگر پيش از اين كسي ميخواست اطلاعات آن را به دست آورد، دستش قطع ميشد و متهم ميشد به اينكه دنبال اطلاعات خصوصي و درصدد بردن آبروي افراد است. ولي كيست كه نداند اين عدم شفافيت، پوششي است براي پنهان ماندن فساد.
علت مهم ديگر ناآمادگي ما براي پرداخت هزينه ورود به دنياي مدرن است. ما ميخواهيم از منافع دنياي مدرن بهرهمند شويم، ولي هيچگاه هزينههاي آن را نپردازيم. وقتي كه مقررات و استانداردها را ميبينيم، گمان ميكنيم كه اين موارد نوعي فانتزي و هزينهسازي است. فوري خواهيم گفت كه پدران و پدربزرگهاي ما اين طوري رفتار ميكردند و مشكلي هم نداشتند، و نيازي هم به رعايت اين استانداردهاي هزينهبر نداشتند.
آنان تفاوت پيچيدگيهاي يك نظام مدرن و شهري را با يك جامعه سنتي و روستايي درك نميكنند و در نتيجه به رسميت نميشناسند. در مواردي مثل امور بهداشتي، اين استانداردها را نوعي سوسولبازي هم تلقي ميكنند. در ساختوساز آن را نشانه نوعي بيدردي و رفاهزدگي و توليد هزينه براي مردم ميدانند. به همين دليل هم از روي خيرخواهي و بيتوجهي به الزامات زندگي مدرن اين استانداردها را نفي و در عمل رد ميكنند.
اكنونزدگي و بيتوجهي به مفهوم آينده وجه ديگر اين ماجراست. برخي از استانداردهاي زندگي مدرن صرفا معطوف به احتمالات و آينده هستند. وقتي كه مقررات ايمني از آتش وضع ميشود ممكن است ٩٥ درصد ساختمانها هيچگاه در طول بقايشان دچار آتشسوزي نشوند. از اين رو براي انسان و جامعهاي كه نگرش آيندهنگرانه ندارد، بيمعناست كه براي يك احتمال ٥ درصدي يا حتي كمتر در آينده، هزينههاي زيادي را در حال حاضر متقبل شوند. از همه مهمتر اينكه سازندگان و مالكان و توليدكنندگان پس از انجام كار و توليد، آن را ميفروشند و آنان نيستند كه هزينههاي احتمالي را در آينده متقبل شوند. واقعيت اين است كه ما هيچگاه يا كمتر وقتي بوده كه حاضر شدهايم در امور عمومي اداره كشور و رعايت استانداردها و... هزينههايي را در حال حاضر تحمل كنيم به اميد آنكه منافع بلندمدتي نصيب جامعه شود. جامعه كوتاهمدتي هستيم كه آينده براي ما مفهومي نسيه است. به آن مثل مهريه زنان نگاه ميكنيم كه كي داده كي گرفته؟ به تعبير ديگر مفهومي به نام «ما» متشكل از افراد امروز كمتر شكل گرفته است كه بخواهد در آينده استمرار داشته باشد، بيشتر «من» است من هم در آينده وجود نخواهم داشت. رفتار ما در خصوص بستن كمربند ايمني مصداقي از اين نگرش بود، كاري كه به نفع راننده و سرنشين است از سوي آنان با استقبال مواجه نشد تا اينكه براي تخلف از آن جريمه وضع شد. براي پرهيز مردم از انجام يك رفتار مدرن ميتوان جريمه تعيين كرد ولي براي رفتار حكومت چطور؟
هر سه مساله فساد و عدم شفافيت، نگرش سنتي و اكنونزدگي، به نحوي يكديگر را تشديد ميكنند و تازه در حال باز شدن غدههاي چركين ناشي از اين عوامل در جامعهاي كه ميخواهد مدرن باشد، هستيم.
مجتبی اصغری در وطن امروز نوشت:
«دموکراسی» به معنای حکومت مردم بر مردم، از مهمترین ارزشهای «آمریکایی» است که به قول خود آمریکاییها برپاداری آن در جهان برعهده آنها قرار گرفته است! ایالات متحده با اتکا بر ساختار سیاسی خود، از دوران ابرقدرتی تاکنون که در سراشیبی افول قدرت با بحران ساختاری دست و پنجه نرم میکند، به حکومتهای جوامع بسیاری با همین عنوان تاخته است. مهمترین برچسبی که آمریکاییها را در امر مهم دخالت در نظامات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی سایر جوامع یاری میکرد، تمسک به ارزشهایی بود که از بعد پیروزی در جنگ دوم جهانی تحت عنوان «نظم نوین» با زور اسلحه و رد چکمه هم که شده به سایرین تحمیل شد. پس به قول ما ایرانیها «دموکراسی» برای آمریکا اینقدر مهم است که برای حفظ آن مطابق تعاریف و اصول متغیر خود در قارهها و کشورهای مختلف «خون» دادهاند و «خون» ریختهاند!
رؤیای نخنمای آمریکایی!
دموکراسی چارچوبی است که بر مبنای انتخابات به فرد یا افرادی این اجازه را میدهد که ساختار «قدرت» را برپا کنند. پس اکنون که گروهی نسبتا قابل توجه از شهروندان ایالات متحده با تابلوهای مختلف پس از برگزاری انتخابات، به رئیسجمهور منتخب این کشور حمله میکنند، در حقیقت به «ساختار قدرت» و «ارزشهای بنیادین» آمریکای متحد و صاحب قدرت حمله کردهاند، چرا که تضعیف ساختار قدرت برآمده از دموکراسی، در حقیقت خدشه وارد کردن به «حاکمیت» و به دنبال آن سایر ارزشها از جمله «آزادی» و «امنیت» است.
«جین شارپ» تئوریسین و فیلسوف بزرگ آمریکایی که سالهاست برای برپایی دموکراسی مطابق استانداردهای چندگانه ایالات متحده در سایر کشورهای هدف، راهکارهای مبارزه نرم یا «خشونت پرهیز» به قول خودش و «یک مقدار خشن» به تعبیر ما را دیکته میکند، احتمالا امروز از آنچه آمریکا گرفتارش شده حسابی سردرگم است. تقریبا تمام آنچه وی در کتابهایش درباره حرکت مردم برای ایجاد تغییر ساختار قدرت از «دیکتاتوری» به «دموکراسی» به رشته تحریر درآورد امروز در آمریکا روی پرده رفته است! با این تفاوت که همانطور که آمریکاییها دموکراسی را طبق دیپلماسی چندگانه پردروغ خود تحلیل کرده و در هر کجا که حاکمان را نمیپسندیدند «ترور» میکردند، در آمریکای امروز نیز فرد برآمده از «انتخابات» هدف قرار گرفته است. به این ترتیب ساختار قدرت قوه مجریه آمریکا با سر باز زدن مردم از پذیرش قدرت ترامپ، مطابق با نسخه عالی جین شارپ، تضعیف شده و دست کم در اوقاتی آنارشیسم و بینظمی جایگزین دموکراسی شده است.
همه بازیگران صحنه
قیام علیه ترامپ رسما توسط این گروهها حمایت میشود:
1- سمنهای تحت مدیریت جورج سوروس
2- سلبریتیهای هالیوودی که همچون موم همواره در دست مدیران برنامه دیپلماسی عمومی آمریکا بودهاند
3- جنبشهای زنانه مشهور به «صورتی» و «نارنجی» دیوید راکفلر
4- سیاهان و رنگینپوستان و اقلیتهای جنسی
5- مسلمانان ملتزم به «اسلام آمریکایی»
6- دستگاه پاپی تحت سلطه لیبرال ـ سرمایهداری همراه با آتئیستهای بیخدا!
لیست آشنایی است، نه؟ آشناست چون در همه شورشهایی که از دهههای پایانی قرن بیستم تاکنون به نام «انقلابهای رنگی دموکراسیخواه» در جای جای جهان با مدیریت آمریکاییها رخ داده از یک جزوه مشترک استفاده شده است! اما اینبار یاغیان دموکراسی آمریکایی دست بانیان انقلابهای خشونتپرهیز جین شارپی را در خاک ایالات نه چندان متحده فشردهاند! در حقیقت تمام ابزارهایی که آمریکا در جای جای جهان برای ضربه زدن به حکومتهای مردمی با تزریق پول و اعزام مدیران میانی و تغذیه و حمایت سیاسی از بیرون آفرید، اکنون در قیام علیه ترامپ مشارکت دارند. اما چرا آمریکا دچار چنین وضعیتی شده است؟
امتیازگیری از ترامپ؟
الف- احتمال دارد این لشکرکشی بزرگ، بزودی تحت تاثیر قوه عاقله آمریکا به پایان برسد، چرا که هدف از آن «امتیازگیری» از گزینهای است که دوست دارد قواعد بازی قدرت را تغییر دهد و به آنچه خود تشخیص میدهد عمل کند! درگیری اصلی نیز ظاهرا در شورای روابط خارجی آمریکا شکل گرفته است. جایی که سوروس و راکفلر و سایر قدرتهای اقتصادی و سیاسی، دههها تصمیمسازی پیرامون نوع روابط ایالات متحده را عهدهدار بودهاند. کما اینکه اغلب انقلابهای مخملی و کودتاها (فارغ از موفقیت یا عدم موفقیت در فاز اجرایی) نیز در کشورهای مختلف جهان توسط سوروس و راکفلر زمانی به راه افتاد که فضا برای ایجاد تغییر در «سیاست خارجی» فراهم شده بود و منافع آمریکا در خاک کشور هدف به خطر افتاده بود. کافی است «ترامپ» بترسد و پیام انعطافپذیری و فرمانبری کابینه را صادر کند. فشارها به سرعت پایان خواهد پذیرفت و دوره «آشتی ملی» با نمایش هالیوودی آغاز خواهد شد.
بهروزرسانی دموکراسی؟
ب- گمانهای دیگر حاکی از آن است که روی کار آمدن گزینهای همچون «ترامپ» که بنا بر برخی اقوال صرفا برای ایجاد جذابیت و هیجان سیاسی در کنار مورد قدیمی و از مد رفته و تجربه شدهای همچون «هیلاری کلینتون» قرار داده شده بود، آسیبپذیری دموکراسی ممتاز آمریکایی را نمایان کرده است. به همین علت هیات حاکمه پشت صحنه تصمیم گرفته برای جلوگیری از چنین غافلگیریهایی در آینده، تغییری در قوانین انتخاباتی و برخی ضمائم متناظر بر چارچوب کنترل افکار عمومی ایجاد کند. اما برای ایجاد تغییر در دورهای که مردم حقیقتا رای خوبی نثار ترامپ در انتخابات کردهاند، نیاز به ریزش بخشی از آرا و تغییر افکار عامه است. با این احتساب میتوان چنین نتیجه گرفت که حمله به ساختار قدرت ترامپ با هدف «تضعیف» او نوعی تلاش برای نظمآفرینی از مسیر بینظمی است. هیات حاکمه آمریکا رای به «ترامپ» را نماد رشد آنارشیسم و افول رویای آمریکایی میداند و بر همین اساس میکوشد از حجم بینظمی با فشار بر کانون قدرت آن بکاهد تا این روند به تصمیمسازیهای خطرناکتر همچون آنچه در ماجرای «بریگزیت» در انگلیس رخ داد، نینجامد.
کنترل آنارشیسم از درون؟
پ- احتمال دیگر مبتنی بر این واقعیت است که جامعه آمریکایی یکپارچگی و انسجام ملی خود را به دنبال برخی اختلافات عمیق و ادامهدار درونی از دست داده است. تبعیض نژادی روزافزون و جنبش بیداری سیاهان پس از آنکه به بروز درگیری رسمی در چند ایالت با حاکمیت منجر شد یا نارضایتی زنان از اختلاف و تبعیض که حتی بروز و ظهور مشهودی در مراسم اسکار سال قبل داشت و از همه مهمتر «اختلاف طبقاتی» ناشی از چند دهه برتری «یک درصدیهای ثروتمند» بر 99 درصد جامعه که زیر فشار سیاستهای سرمایهسالارانه هر روز فقیرتر میشوند، ساختار سیاسی آمریکای متحد را تضعیف کرده است. بروز یک نمایش اعتراض همهجانبه در برابر «فردی واحد» میتواند انرژی منفی ذخیره شده در طبقات و گروههای اجتماعی مختلف را در میانه بروز درگیریهای کنترل شده، تخلیه کند. در حقیقت میتوان چنین تصور کرد که سیستم آمریکا مفصلهای خود را منعطف کرده تا هیجانات در مسیر معین و مشخص بروز و ظهور یابد. احتمال میرود در پایان فوران این آتشفشان آزمایشگاهی، تعاریف جدید از حقوق و مزایای شهروندی در آمریکا از مسیر قانونی در قالب بستههای حاکمیتی ارائه شود تا همه با رضایت نسبی از آزمایشگاه ارتقای دموکراسی آمریکایی خارج شوند و تاریخ دوام سیستم نیز در کشاکش عرضه مدلهای جدید و به روزرسانی شده در مسیر افول قدرت، اندکی افزایش یابد.
پشت پرده هر چه باشد دستکم در دوره بروز و ظهور اختلافات داخلی، سیاست خارجی آمریکا تضعیف خواهد شد و این روند به نفع کشورهای مستقل همچون ایران است. چه ترامپ «گورباچف» آمریکا باشد و چه ابزاری برای ایجاد نظم و یکپارچگی جدید، در هر صورت بازی هر روز جذابتر از دیروز میشود و به نظر میرسد در میانه این درگیریهای درونی، زهر آمریکا کمتر در جام کشورهای مستقل نفوذ خواهد کرد.