
در ابتدا ، توجه به این نکته لازم است که اعلام تجهیز گروههای مسلح به این سلاح، تغییر زیادی در واقعیتهای میدانی ایجاد نمیکند، چرا که تروریستهایی که آمریکا آنها را معارضان معتدل می خواند و پیش از این نیز به صورت بی سابقه به حجم بالایی از سلاحهای ویرانگر دست پیدا کرده بودند، این سلاح از آسمان برای آنها نرسیده بود، آنها پیش از این نیز این سلاحها در اختیار داشتند و سلاحهای مذکور با تصمیم آمریکا برای آنها ارسال شده بود، چرا که آمریکا آنها را ارتش سری خود می داند که زیر نظر سی آی ای (آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا ) کار میکنند و مأموریت تخریب جهان جهت بسترسازی برای تسلط آمریکا بر آن را بر عهده دارند.
این سلاحها از طریق ترکیه به عنوان یکی از اعضای پیمان آتلانتیک شمالی و از طریق اردن به عنوان مرکز اصلی مانورهای آمریکایی "شیر در کمین" وارد سوریه میشود تا آمریکا بتواند از طریق آن نیروهایی را تجهیز کند که دولت سوریه را در هم بدرند. بنابراین تجهیز تروریستها با تصمیم آمریکا یک اقدام جدید و غافلگیرکننده به شمار نمیرود و پیش از این نیز آمریکا به این گروهها سلاح میداد، اما این رفتار خود را اعلام نمی کرد، اما این بار میخواهد اعلام کند که آنها را با سلاحهای پیشرفته تجهیز میکند.

اگر در این مصوبه دقت کنیم، میبینیم که اجرای علنی این طرح پیچیدگیهای خاصی دارد که باعث میشود اجرای آن طی چهار هفته باقی مانده از عمر ریاست جمهوری باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا غیرممکن باشد. از جمله این پیچیدگیها لزوم بررسی طرف هایی است که با این سلاح تجهیز خواهد شد، سپس باید نتیجه این بررسیها به کنگره ابلاغ شود و در نهایت توانمندی طرف دریافتکننده سلاح در مهار آن مشخص گردد. علاوه بر اینها، گروههای مذکور باید تضمین دهند که سلاح ها به دست جریانهایی که آمریکا آنها را گروههای تروریستی میخواند، نخواهد افتاد. این بدان معناست که اتفاق مذکور طی مدت باقیمانده از دولت باراک اوباما انجام نخواهد شد.
در نهایت و در ادامه بررسیها باید میزان تأثیرگذاری این تصمیم در ابعاد میدانی مورد بررسی قرار گیرد، حتی اگر ما بپذیریم که تمامی این سازوکارها تنها طی یک هفته صورت خواهد گرفت و تروریستها به چنین سلاحهای پیشرفته ای دست پیدا خواهند کرد، چه کاری می توانند با این سلاح ها انجام دهند؟
موضوع دیگر اینکه سلاحهای انفرادی و ضدهوایی دوش پرتاب به اندازه ای از قدرت و تأثیرگذار برخوردار نیستند که بتوانند سقف فولادی محکمی جهت حمایت از تروریستها در برابر حملات هوایی ایجاد کنند.
بیشترین میزان تأثیرگذاری و عملکرد این سلاح ها با توجه به برد کوتاه و محدودیت دقت اصابت آنها، این است که میزان هوشیاری و دقت و احتیاط خلبانها را افزایش داده و باعث میشود آنها برای انجام مأموریتها در ارتفاع پایین اعزام نشوند.
به این ترتیب این معادله میتواند تأثیر محدودی بر مأموریتهای هوایی برای پشتیبانی هوایی نیروهای زمینی داشته باشد و مطلقاً نمیتواند مأموریتهای مربوط به موشک باران و عملیات هوایی استراتژیک را تحت تأثیر قرار دهد. این در حالی است که
اگر بخواهیم ماهیت پروازهای روزانه صورت گرفته در سوریه را بررسی کنیم، میبینیم که عملیات پشتیبانی تنها 10 درصد از مجموع عملیاتهای هوایی سوریه را در بر میگیرد. حتی عملیات پشتیبانی نیز با وجود این ضد هوایی ها با انجام برخی تدابیر احتیاطی ممکن خواهد بود و خلبانان میتوانند از خطرات مربوط به این ضدهوایی ها فرار کنند.

این تحلیل نشان میدهد که تصمیم آمریکا نمیتواند اتفاق تازه یا تغییر میدانی را در عرصه مبارزات رقم بزند، بنابراین، این سؤال مطرح میشود که چرا دولت آمریکا برگههای خود را جمعآوری کرده و در حالی که از واقعیتهای مذکور اطلاع داشت، این تصمیم را با این شکل و شیوه از جشن و پایکوبی اعلام عمومی کرد؟ برای پاسخ دادن به این سؤال باید به شرایط و تحولاتی که منجر به اتخاذ این تصمیم شده است، بپردازیم.
آمریکا طی یک سال گذشته یعنی از فوریه تا دسامبر 2016 تلاش گستردهای برای تسلط بر شهر حلب در راستای پروژه استراتژیک بزرگ خود جهت تسلط بر سوریه یا تجزیه این کشور به کار گرفت، اما در نهایت خود را در برابر سوریه و متحدانش شکست خورده دید و آنها این شهر را از دست گروههای تروریستی آزاد کرده و پروژههای تجاوزطلبانه و رویاهای منطقهای را در این شهر شکست دادند.
این شکست استراتژیک آمریکا را مجبور کرد از بین گزینه های تسلیم شدن در برابر این واقعیت و بزرگنمایی تحولات جهت مهار این واقعیت و حفظ آبروی خود با اقدامات نمایشی یکی را انتخاب کند. اتخاذ گزینه دوم باعث میشود که آمریکا خود را از بی آبرویی شکست دور نگه دارد.
چیزی که باعث افزایش بحران آمریکا شد، گرایش اردوگاه پیروز در حلب به سمت فعالیتهای سیاسی مبتنی بر ایده آتشبس در بخش های دیگر سوریه و ورود در عملیات سیاسی مبتنی بر حفظ ارزش های مشخص سوریه در چارچوب وحدت اراضی و ملی این کشور و تعهد به دولت آن همراه با تاکید بر تمامیت ارضی و تصمیمات مستقل ملت سوریه است. این نکتهای بود که در اعلامیه مسکو آمده بود و به صورت کلی و اساسی با برنامههای تجاوزطلبانه آمریکا در منطقه تناقض داشت.
به این ترتیب دولت اوباما که روزهای پایانی خود را پشت سر میگذراند، خود را در شرایطی دید که برگه سوریه را از دست داده است. در عرصه میدانی، آمریکا با شکست تروریستها شکست خورده و در عرصه سیاسی نیز تلاشهای گستردهای از سوی اردوگاه مدافع سوریه برای بهرهبرداری از این پیروزی و تثبیت سیاسی آن به دور از اراده آمریکاییها دنبال میشود، لذا واشنگتن از موقعیت خودکامگی خود و بازی با خون دیگران تصمیم به ایجاد طرح جدید برای طولانیتر کردن دامنه درگیریها در سوریه گرفته و سعی دارد در جنگ فرسایشی در سوریه وارد شود تا شاید بتواند چیزی از این جنگ عاید خود کند.
اعلام تجهیز گروههای معارض با سلاحهای ضدهوایی را میتوان در ابعاد اجرایی، تلاشی از سوی آمریکا برای جبران شکستها در ایجاد منطقه پرواز ممنوع دانست، آنهم در شرایطی که حتی شورای امنیت نیز از تصویب این طرح ناکام ماند. علاوه بر اینها متغیرات عرصه میدانی سوریه و استقرار سامانههای اس 200 و اس 300 و اس 400 روسیه در این کشور باعث شده اسرائیل نسبت به ورود به حریم هوایی سوریه با احتیاط بیشتری وارد عمل شود.
پیش از این مصوبه، اقدام دیگری ضمن هماهنگی با آمریکا در دستور کار قرار گرفته بود که شامل اعزام کارشناسان انگلیسی به ادلب از طریق ترکیه بود که جهت بازسازی و ساماندهی مجدد تروریست های فراری از حلب بر آمده تا ارتش تروریستی جدیدی را در چارچوب استراتژی طولانی تر کردن درگیری ها با مأموریت جلوگیری از پاکسازی ادلب وتهدید مجدد حماه و حلب ساماندهی کند.
طبعا این دو تصمیم همراه با مواضع اروپایی و غربی بود که تأکید کرد سقوط حلب به معنای پایان جنگ نیست. این سخن نشان میدهد که شکست تروریستها در حلب باعث توقف تجاوز به سوریه نمیشود.
با توجه به مواضع اعلام شده جدید دولت آمریکا و مناسبات مسئولان این کشور با روسیه که همواره به دنبال رسیدن به آتشبس در تمامی اراضی سوریه و ورود به عملیات سیاسی جهت پایان دادن به بحران این کشور مبتنی بر اعلامیه مسکو است، این سوال مهم میشود که ماهیت رفتارهای اردوگاه مدافع سوریه در برابر این واقعیتها و مواضع چگونه خواهد بود؟
ما به سادگی می گوییم که تلاش بر اساس مبانی ثابت در مدیریت درگیریها باید به همین شکل استمرار داشته و فعالیت های میدانی و تلاش برای تحرک این عرصه مبتنی بر تقویت پیروزی در حلب و توسعه دامنه امنیت در اطراف آن و اطراف سایر شهرهای بزرگ سوریه از جمله دمشق و حمص و حماه ادامه پیدا کند.
در سایه این تحولات باید تروریستها از تحقق هر نوع دستاورد میدانی جدید منع شوند. در این شرایط ادامه مبارزات در ادلب و پس از آن در حومه حلب و حومه دمشق به عنوان هدف عملیات نظامی آینده منطقی به نظر میرسد. همان طور که تلاشهای سیاسی نیز باید ادامه پیدا کند، اما در عین حال این تلاشها نباید تأثیری بر عملکرد میدانی نیروها داشته باشد. علاوه بر اینکه تصمیمات و مواضع نمایشی آمریکا نیز نباید بتواند در روند اقدامات نظامی مانع تراشی کند.
بحران سوریه بعد از حلب وارد مرحله تازهای شده است که هیچ کس نمیتواند آن را به عقب بازگرداند، کسی که در این عرصه پیروز شده تنها باید این پیروزی را در حجم و اندازه خود حفظ کند و در حفظ آن سستی به خرج ندهد.