به گزارش گروه خواندنی های مشرق، زن ميانسال كه مقابل قاضي عموزادي رئيس شعبه 268 دادگاه خانواده تهران ايستاده بود هنگام تسليم دادخواستش گفت: «11ساله بودم كه همراه خانوادهام براي ادامه زندگي راهي امريكا شديم. در 22 سالگي فارغالتحصيل رشته دندانپزشكي شده بودم كه در يك ميهماني با مرد تاجري به نام فريدون آشنا شدم.
از آنجا كه فريدون در ازدواج اول شكست خورده بود چندي بعد به من پيشنهاد ازدواج داد. وقتي او را مردي مهربان و خانوادهدوست ديدم به اختلاف سني 16سالهمان توجهي نكردم و پس از مشورت با خانوادهام جواب مثبت داده و با مهريه 12هزار سكه و دريافت حق طلاق به عقدش درآمدم. پس از برگزاري مراسم باشكوهي در شهر لسآنجلس راهي خانه بخت شدم. اوايل زندگي خوب وآرامي داشتيم، اما رفته رفته شوهرم سر ناسازگاري گذاشت و به بهانههاي مختلف مرا به باد كتك ميگرفت.
ابتدا فكر ميكردم با دنيا آمدن فرزندمان اخلاق و رفتارش تغيير خواهد كرد. بنابر اين به اميد داشتن آيندهاي بهتر، سختيهاي زندگي را به دل و جان خريدم اما افسوس كه تولد دخترمان نيز تأثيري در رفتار همسرم نداشت.
تا اين كه يك روز هنگام مشاجره لفظي فريدون گفت كه فقط به خاطر ثروت پدرم و اقامت دائم با من ازدواج كرده است، با شنيدن اين حرفها احساس كردم دنيا روي سرم خراب شده و بشدت دلم شكست. بنابراين چند روز بعد براي جدايي به دفتر حفاظت منافع ايران در واشنگتن رفته و دادخواست طلاق دادم.
سرانجام با گذشت 2 سال از زندگي مشترك، مهريه 12 هزار سكه طلا را به او بخشيده و از آنجا كه حق طلاق هم با من بود به راحتي جدا شدم و حضانت دخترم را نيز به عهده گرفتم. اما وقتي پس از 10 سال فريدون براي بار دوم به خواستگاريام آمد شوكه شدم.
ابتدا با پيشنهادش بشدت مخالفت كردم. اما پس از مدتي به تصور اين كه رفتارش نسبت به گذشته تغيير كرده است براي رهايي از تنهايي در غربت و به رغم مخالفتهاي خانوادهام جواب مثبت دادم اين بار همراه يكديگر براي عقد راهي ايران شديم و قرار شد پس از عقد براي زندگي به امريكا برگرديم. بدين ترتيب، شش ماه پيش به ايران آمديم و دو ماه قبل نيز با مهريه 5 هزار سكه به عقدش درآمدم. اما افسوس كه قبل از سفر به امريكا متوجه شدم اخلاق و رفتارش هيچ تغييري نكرده و تندخوتر هم شده است.
حال آن كه او با خوشرويي و ظاهرسازي و براي تصاحب ثروتم فريبم داده است. حالا هم اين وضعيت برايم غيرقابل تحمل است. بنابراين مهريهام را ميخواهم. قاضي عموزادي پس از شنيدن اظهارات زن ميانسال، شوهر وي را به دادگاه فرا خواند.