سرویس سیاست مشرق - چهار سال پیش هنگامی که باراک اوباما برای دومین بار زمام امور را در کاخ سفید به دست گرفت و تقریباً همزمان دکتر روحانی در ایران بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زد؛ هر دو در سیاست خارجی درگیر یک مسئله مهم بودند و آن چالش دراز پای فعالیتهای هستهای ایران بود که تا آن زمان حوالی یک دهه کشورهای معتبر جهان را درگیر ساخته بود. اهمیت این مسئله برای دو طرف به لحاظ شخصی و ملی تقریبا شبیه به هم بود؛ از این رو هر دو در این راستا تلاش کردند و اوباما با وتو نکردن مصوبه کنگره که ناقض صریح توافقنامه برجام بود به کار خود در مسئله هستهای ایران و ریاست جمهوریاش پایان داد و حال دکتر روحانی در چنین وضعیت خطیری با حدود پنج ماه فرصت وظیفه دارد با تمام قدرت و بدون هر گونه ملاحظه با نقض برجام برخورد و حقوق مسلم هستهای ایران را احیا کند.
ترغیب و تشویق تاریخ
تاریخ با ثبت کار ویژهها، نقاط عطف و فراز و فرودهای تکان دهنده، جذاب، آموزنده، مشوق و مرجع کسانی است که قصد دارند برای همیشه در قلههای آن بدرخشند و دیده شوند و این کاری است بس مشکل و نیازمند عوامل متعدد که یکی از آنها مهربانی فرصتها و دست و دلبازی امکانات است که هر دو برای روحانی و اوباما فراهم آمد. یک توافق خوب و عادلانه-که تصور آن هم برای استکبار امکان ناپذیر است-میتوانست میل شخصی و هدف ملی روحانی و اوباما را برآورده سازد و آنها را بر روی یکی از قلههای تاریخی به درخشاند؛ اما تا این جا به نظر میرسد اوباما به قول دکتر علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی با «شرافت عمل نکردن» در قضیه برجام به عنوان سیاستمداری «دروغگو و خوار و زبون» که از تعهداتش که بارها و بارها از آن دم زده و اعلام داشته با هر آنچه آن را نقض کند، مقابله میکند، پرونده سیاه سیاسیاش را در بدترین و فضیحترین حالت برای همیشه بست و از رسیدن به آن قله پر تمنا باز ماند؛ در حالی که رقیب و حریفش دکتر روحانی هنوز در صحنه حاضر است و فرصت و امکان لازم را در اختیار دارد تا همچون اوباما از رسیدن به قله بازنماند.
فرصتها و امکانات دکتر روحانی
رئیس جمهور شدن دکتر روحانی در اوج مباحث هستهای ایران و اجازه مقام معظم رهبری به وی برای تجربه روش جدیدی در مباحث هستهای فرصت بینظیری بود که اگر از آن درست استفاده میشد، با تأمین منافع ملی، آقای روحانی نیز به قله میرسید؛ اما سوخت رفتن این فرصت از زمانی آغاز شد که پرونده هستهای از شورای عالی امنیت ملی که به خودی خود یک امکان بود به وزارت خارجه منتقل شد. نگارنده در همان زمان با نگارش مطلبی به این مسئله انتقاد کرد... این پرونده از جایی که جایش بود به جایی که جایش نبود انتقال یافت و با یک جابهجایی، قدم فرصت سوز و هدر دهنده امکانات برداشته شد. مفهوم بازتابی این انتقال که طرف مقابل به خوبی آن را دریافت کرد، تنزل اولویت و جایگاه موضوع با تنزل مکان حقیقی و حقوقی آن بود. اگر با انتقال این پرونده و ماموریت به وزارت خارجه، در ظاهر چابکتر به نظر میرسید به سبب سبکتر شدن شأن آن بود نه قدرت تحرک در وزارت خارجه! فرصت و امکان بعدی که به سرنوشت قبلی دچار شد نادیده گرفته شدن نقاط قوت گروه مذاکره کننده هستهای قبلی و کم توجهی به انتقاد منتقدان در زمان مباحث برجام و دفاع خوش بینانه دولتیها از روند گفتگوها و محتوای برجام بود و اما فرصت ارزشمند دیگری که امروز و پس از نقض برجام باید زیاد حسرت آن را خورد، شتاب بدون توجیه مجلس شورای اسلامی در تصویب برجام بود که سختگیری عالمانه و مدقانه آن هر چند کام دولت را تلخ میکرد اما میتوانست از سوختن فرصت بزرگی جلوگیری کند که این گونه نشد و این فرصت و امکان نیز به شعلههای سوزان تنور شتابزدگی سپرده شد و از آن خاکستری بر جای ماند که به کار زمستان سرد و سوزان این روزهای برجام نیامد.
نقض برجام و واکنش رئیس جمهور
زمانی که مجلس نمایندگان و سنای آمریکا با تصویب قانون تمدید ده ساله تحریمهای ایران (ایساISA) صراحتاً و با وقاحت تمام، توافقنامه برجام را نقض کردند، دکتر روحانی در مجلس شورای اسلامی و در حضور نمایندگان ملت این مصوبه آمریکا را نقض صریح برجام دانست و با شدت آن را محکوم و اعلام کرد با آن مقابله میکند و پس از چند روز به دنبال تشکیل جلسه هیئت عالی نظارت در دو نامه جداگانه به وزیر امور خارجه و رئیس سازمان انرژی اتمی دستور اقدام برخورد حقوق و پیگیری اجرایی داد که به نظر نمیرسد این دو اقدام پاسخی هم طراز برای مصوبه آمریکا باشد؛ اگرچه میتوان آن را اقدامی رتبهای برای پاسخ هم طراز دانست مشروط بر آن که زمان آن به درازا نکشد و پاسخ همطراز هم به واقع همطراز باشد.
مسئول مستقیم پرونده هستهای
به لحاظ قانونی و نیز با اذعان شخص دکتر روحانی، رئیس جمهور مسئول مستقیم پرونده هستهای است؛ چنین بوده و هست که دکتر روحانی در اوج رقابت انتخاباتی از این موضوع به عنوان اصلیترین محور تبلیغاتش صحبت کرد و گفت باید کاری کنیم که هم سانتریفیوژها بچرخد و هم چرخ زندگی مردم. تکرار دوباره این عبارت البته با ادعای تحقق یافتن آن در سخنرانی اخیر وی در مراسم ابلاغ قانون شهروندی تأیید این مسئله است؛ هر چند که براساس واقعیات موجود و به گفته شهردار تهران، نه چرخ سانتریفیوژها چرخید و نه چرخ زندگی مردم! در هر صورت دکتر روحانی مسئول مستقیم پرونده هستهای است و همانطور که در بزنگاهایی افتخار آمیز به نکاتی از آن اشاره میکند؛ بدون آنکه نشانی از دستاورد عینی آن ارائه دهد؛ لازم است با رعایت اصل مسئولیت پذیری در زمانی که با شوک نقض برجام مواجه میشود در جمع دانشجویان در شانزدهم آذر به ناگاه جا خالی نکند و ادعا ننماید که رهبری از جزئیات قضایا با خبرند؛ حتی بر فرض اینکه چنین باشد اندکی از مسئولیت وی کاسته نمیشود و باید نسبت به آن پاسخگو باشد.
دکتر روحانی نیک میداند؛ اداره امور جاری کشور حداقلی است که زمان و فرصتها را از دست میدهد؛ حال آنکه هر رئیس جمهور دست کم باید یک کار ویژه انجام دهد؛ رفتار دکتر روحانی از زمان انتخابات تا حال گواهی میدهد «چرخش همزمان سانتریفیوژ و چرخ زندگی مردم» نقطه هدف گذاری شده وی و یا همان کار ویژهای است که باید دکتر روحانی را به قله برساند، با اذعان به این که هر رئیس جمهوری از جمله دکتر روحانی حق دارد با یافتن کار ویژههای بزرگ در پی رسیدن به قله و ماندن و درخشیدن در آن باشد؛ صادقانه یادآور میگردد با چشم فرو بستن بر ضعفها، عیبها و نقصهای برجام، با مصوبه آمریکا این شیر کم نشان از شیری هم، همچون برف در حال آب شدن و رسیدن دکتر روحانی به قلهای که حق رسیدن به آن را دارد نیز مشکلتر شده است و زمان نیز بیرحمانه با شتاب در گذر است؛ در چنین اوضاع و احوالی تنها داشته سیاسی دکتر روحانی مسئولانه عمل کردن در قبال نقض برجام است. تا بازی برجام با فرجام سیاسی دکتر روحانی آنگونه باشد که آیندگان وی را در قله و اوباما را در پستترین مکان ببینند. انشاءالله
**رضا گرمابدری