فرماندهان در دوران دفاع مقدس علاوه بر مدیریت جنگ سخت، سعی در ایجاد فضای معنوی میان رزمندگان داشتند به گونهای که برخی عادات بد آنها را ترک دادند.
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، دشمن در جنگ تحمیلی با هدف تخریب و ویرانی وارد مرزهای کشور ما شد، اما نهتنها این هدف محقق نشد؛ بلکه ضرب المثل «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد» به حقیقت پیوست. به این معنا که جوانان کشور نهتنها از مرعوب دشمن نشدند؛ بلکه از تمام اقشار مردانه پای کار آمدند. آنها جهاد اکبر را تا جایی پیش بردند که نفس خود را نیز قربانی رسیدن به هدف والا کردند. فرماندهان در دوران دفاع مقدس علاوه بر آماده سازی نیروها برای حضور در جنگ سخت، سعی در ایجاد فضای معنوی میان رزمندگان داشتند، به گونهای که برخی عادات بد آنها را نیز ترک دادند. در ادامه دو روایت از نحوه فرماندهی معنوی در جبهه های حق علیه باطل را می خوانید: روایت رضا زهدی - فرمانده آتش بار تیپ 60 رسالت در دوران دفاع مقدس از آنجایی در گذشته سیگار طوفانی در زندگیمان به پا کرده بود و پدرم به واسطه بیماری سرطان ریه از دنیا رفت، از سیگار تنفر داشتم. زمانی که مسئولیت آتش بار تیپ را بر عهده گرفتم، به جهت اینکه در کنار قبضهها مواد آتشزا وجود داشت، در انتخاب نیروها حساسیت به خرج میدادم. در تلاش بودم که با افراد غیر سیگاری همکاری داشته باشم تا خطری متوجه رزمندگان نشود. در عملیات والفجر 9، نیروی تحت امری داشتم که با وجود تاکیدم بر عدم استعمال سیگار، فرمان نمیبرد. در نهایت به فکرم رسید که وی را به عنوان مدیریت داخلی منصوب کنم و یکی از اصلیترین وظایفش را جلوگیری از استعمال سیگار و تنبیه کسانی که سرپیچی از این دستور می کنند، قرار دادم. وی با وجود احتمال بمباران شیمیایی، خطر مجروحیت یا شهادت را به جان میخرید تا بر حسب عادت سیگار بکشد. به همین منظور مسافت زیادی از موقعیت آتشبار دور میشد تا کسی شاهد سیگار کشیدنش نباشد. وقتی که برمی گشت، در عین حال که خود رطب خورده بود، منع رطب میکرد و اجازه نمیداد که باقی رزمندگان سیگار بکشند. پس از گذشت مدتی با این ابتکار توانستم آن رزمنده را از سیگار کشیدن، ترک دهم. دوران دفاع مقدس سراسر معنویت بود. ترک عادت بد رزمندگان به سیگار خلاصه نمیشد. سربازی در محدوده فرماندهی داشتیم که کاهل نماز بود. برای اینکه او را به خواندن تشویق کنم وی را از انجام تمام فعالیتها، حتی نگهبانی معاف کردم و نمازخانهای که با چادر بنا شده بود را به او سپردم. این سرباز موظف بود که همیشه نمازخانه را برای نمازگزاران مرتب و آماده نگه دارد. به عبارتی خادم نمازخانه شده بود. او که شاهد عینی عبادت رزمندگان بود، خود نیز متحول شد و به جمع نماز گزاران پیوست. حمید حکیم الهی - تیپ ضد زره 201 ائمه(ع) «مرتضی روحیان» جانشین تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) با «حبیب الله شمایلی» جانشین فرمانده لشکر 7 ولی عصر(عج) دوست صمیمی بودند؛ اما حبیب الله از سیگار کشیدن مرتضی اطلاع نداشت. این دو فرمانده به همراه سردار «حشمت حسنزاده» اجرای عملیات فریب در والفجر 8 را برعهده داشتند. در این عملیات از ناحیه پاسگاه ساهندی مورد تهدید قرار گرفتیم. از آن نقطه متحمل آسیب شدیم؛ لذا تصمیم گرفتیم هیچ ریسکی نکنیم و با پاسگاه ساهندی جدی برخورد کنیم. به همین خاطر هر کدام از ما نظری میدادیم که یک مرتبه سردار حشمت گفت: «برادر حبیب برای زدن پاسگاه ساهندی از اژدر بنگالهای مرتضی استفاده میکنیم.» حبیب که متوجه منظور حشمت نشده بود، پاسخ داد: «اژدر بنگال مرتضی چیست؟» ما که موضوع را میدانستیم، خندیدیم. مرتضی رنگش سرخ شد و سکوت کرد. حبیب پرسید: «موضوع چیست؟» مرتضی گفت: «برادر حبیب، حشمت شوخی میکند.» حشمت ادامه داد: «شوخی نمیکنم.» سرانجام مرتضی پاکت سیگار را نشان داد و گفت: «منظورش این است.» خطاب به حشمت گفت: «خیالت راحت شد.» در آن اوضاعی که به شدت تحت فشار بودیم، این شوخیها بود که روحیه ما را تقویت می کرد و باعث پیروزی ما شد. حبیب الله در عملیات کربلای 5 و مرتضی در کربلای یک به شهادت رسید. روایت مهدی سیوندیان - فرمانده تیپ 60 رسالت در دوران دفاع مقدس دوستم مهندس عمران بود که در اوایل جنگ تحمیلی به جبهه اعزام و از مسئولان جهاد سازندگی شد. قبل از عملیات محرم به دیدنش رفتم. از سیگاری بودن رانندهها گلایه داشت و میگفت: «در سنگر رانندههای ماشین سنگین راهسازی، بوی دود غلیظی به مشام میرسید. صبحها هم برای نماز دیر بیدار میشوند.» یک ماه بعد مجدد به دیدنش رفتم. صحبت از رانندهها پیش آمد و گفت: «از ظاهر انسانها نمیتوان قضاوت کرد و پی به واقعیت ایمانی و روح بزرگ آنها برد. در بین این رانندههایی که ماه پیش از آنها گلایه می کردم انسانهای شجاع و با ایمان حضور داشتند که در سختترین صحنههای جنگ که همه به دنبال یک پناهگاه برای حفظ جان خود میگشتند، این افراد سنگر و خاکریز میساختند.» به یکی از رانندهها اشاره کرد و ادامه داد: «این راننده را احمد سیبیل مینامند. در فاصله کمی با دشمن، در کمال خونسردی، سیگار روشن میکرد و خاکریز میساخت. در آن باران آتش، حفظ خط در پاتک مرهون خاکریزی بود که این رانندهها ساختند.