
سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*******
از این کمیسیون آبی گرم نمیشود!
حسین شریعتمداری در کیهان نوشت:
آقای دکتر ظریف، وزیر محترم امور خارجه کشورمان با ارسال نامهای به فدریکا موگرینی، مسئول هماهنگکننده کمیسیون مشترک برجام، خواستار تشکیل کمیسیون مشترک برای رسیدگی به بدعهدی اخیر آمریکا در تمدید تحریمهای 10 ساله ایران شده است. نتیجه این نشست را با توجه به پیوست 4 از متن برجام که موضوع آن، کمیسیون مشترک و شرح وظایف آن است، از هماکنون میتوان حدس زد. بخوانید!
الف: در بند یک از پیوست 4 برجام با سرفصل «تأسیس، ترکیب و هماهنگکننده» تاکید شده است؛ «کمیسیون مشترک تأسیس میشود تا کارکردهایی که در برجام- از جمله پیوستهایش - به آن واگذار شده را اجرا نماید» و در بند 2 از همان پیوست درباره اعضای این کمیسیون آمده است؛ «کمیسیون مشترک مرکب است از نمایندگان گروه 5+1 (شامل دولتهای ایالات متحده آمریکا، چین، فرانسه، فدراسیون روسیه، انگلستان، آلمان و نماینده عالی اتحادیه اروپا در امور خارجه و سیاست امنیتی) و ایران که همه با هم، اعضای برجام هستند».
در بند 2 از فصل مربوط به تصمیمات کمیسیون مشترک آمده است؛ «هر عضو برجام یک رأی خواهد داشت» و در بند 4 از همان فصل آوردهاند؛ «موضوعات مطرح نزد کمیسیون مشترک تحت بند Q از پیوست یک، با اجماع یا، با 5 رأی مثبت اعضای برجام مورد تصمیمگیری قرار میگیرد و حدنصابی برای رسمیت یافتن جلسه وجود نخواهد داشت.»
ب: مطابق بند 2 از فصل یک پیوست، کمیسیون مشترک دارای 8 عضو است - ایران، 5+1 و نماینده اتحادیه اروپا - و براساس بند 2 از فصل دوم، هر عضو دارای یک رأی خواهد بود. فقط با اندکی دقت به وضوح میتوان دید که حریف در تدوین این دو بند دست به یک کلاهبرداری آشکار زده است. چرا که در جریان مذاکرات هستهای، ایران یک سوی مذاکرات و کشورهای 5+1 باضافه نماینده اتحادیه اروپا مجموعا طرف دیگر مذاکرات بودند، به بیان دیگر، مذاکرات هستهای فقط 2 طرف داشت، ایران و 5+1 باضافه اتحادیه اروپا، بنابراین شکل قانونی و پذیرفته شده کمیسیون مشترک آن بود که مجموعه 5+1 و اتحادیه اروپا یک رای داشته باشند نه این که، هنگام مذاکرات یک واحد به هم پیوسته تلقی شوند ولی در کمیسیون مشترک با عنوان 7 عضو جداگانه به حساب آیند! این نکته و پیآمدهای آن در همان گرماگرم مذاکرات از سوی کیهان مطرح شده و آمده بود که پذیرش این ترکیب میتواند قانونشکنیهای حریف را در صورت مراجعه به کمیسیون مشترک، علیه کشورمان سامان دهد. ولی البته مثل سایر موارد به آن توجهی نشد!
ج: در بند 4 از فصل تصمیمات کمیسیون مشترک، آمده است تصمیمات کمیسیون با اجماع و یا 5 رای مثبت اعضاء اتخاذ خواهد شد. در این جمله که با زیرکی حریف - بخوانید با شیادی و شارلاتانبازی حریف - گنجانده شده است، دقت کنید. «اجماع یا 5 رای مثبت»! اگر اجماع موردنظر بوده است، دیگر 5 رای مثبت غیر از کلاهبرداری چه مفهوم و معنایی میتواند داشته باشد؟! «اجماع» و «5 رای از 8 رای» با یکدیگر در تناقض هستند. اجماع در فرهنگ حقوقی به معنای رأی مثبت یا منفی تمامی اعضاء است، بنابراین چرا بعد از قید «با اجماع»، عبارت «یا 5 رأی مثبت آمده است»؟!
حریف کهنهکار عدد 5 را کاملا حساب شده انتخاب کرده و در متن گنجانده است. چرا؟! زیرا، اگر قرار بر اجماع بود، رأی منفی ایران یا چین و روسیه میتوانست مانع از رسیدن به نتیجهای باشد که علیه کشورمان است ولی غربیهای شارلاتان 5 رأی مثبت را ملاک قرار دادهاند. از این روی، اگر مصوبهای علیه کشورمان باشد، کافی است، 5 عضو کمیسیون مشترک یعنی آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و نماینده اتحادیه اروپا، به آن رأی مثبت بدهند! در این حالت، رأی منفی ایران و یا رأی منفی احتمالی چین و روسیه نیز در جلوگیری از تصویب آن بیتاثیر خواهد بود.
د: باید به این نکته نیز توجه داشت که در تمامی طول مذاکرات هستهای، آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و اتحادیه اروپا در مخالفت با جمهوری اسلامی ایران و خصومت علیه کشورمان، اشتراک نظر داشتهاند، به بیان دیگر؛ در بند مورد اشاره (بند 4 از فصل مربوط به تصمیمات)، حریف عبارت «یا 5 رأی مثبت اعضاء برجام» را با دقت و به گونهای کاملا حساب شده جای داده و با این ترفند واژه «اجماع» را خنثی و بیاثر ساخته است. به بیان دیگر، واژه «اجماع» فقط یک ترفند برای فریب بوده است که این فریبکاری متاسفانه موثر نیز واقع شده است!
ه: اکنون باید از تیم محترم مذاکرهکننده کشورمان که در دلسوزی آنان تردیدی نیست پرسیده شود؛ از تشکیل جلسه کمیسیون مشترک چه انتظاری دارید؟ آیا تصور میکنید که طرف مقابل به مستندات روشن شما مبنی بر نقض برجام توجهی خواهد کرد؟ مگر در جریان مذاکرات هستهای به هیچیک از استدلالها و مستندات ارائه شده از جانب مذاکرهکنندگان کشورمان کمترین توجهی کرده بودند که اکنون انتظار توجه دارید؟ به یقین اسناد ارائه شده از سوی شما تردیدی باقی نمیگذارد که آمریکا با تمدید 10 ساله تحریمهای موسوم به ISA، برجام را نقض کرده است ولی مگر در اسنادی که حاکی از صلحآمیز بودن فعالیت هستهای ایران باشد کمترین تردیدی بود که آن را نپذیرفتند و برنامه هستهای کشورمان را به «اردک لنگ» تبدیل کردند و از تاب و توان انداختند؟!
برادران عزیز تیم مذاکرهکننده باید علاج واقعه را قبل از وقوع میکردند و از ابتدا با ترکیب کمیسیون مشترک و نیز مکانیسم تصویب تصمیمهای آن، مخالفت میکردند، که نکردند.
و اما، با توجه به اینکه مشکل غرب با ایران اسلامی، فعالیت هستهای آن نبوده و نیست بلکه اقتدار کشورمان مشکل اصلی آنان است اقتداری مثالزدنی که امروزه در منطقه حماسه آفریده است و مخصوصا ماجرای این روزهای حلب نمونهای مثالزدنی از بیاعتباری و غیرقابل اعتماد بودن غرب است. آنها تا همین چند هفته قبل که به علت حمایتهای گسترده خود از تروریستهای تکفیری احتمال سرکوب آنان را نمیدادند برای مبارزه با تروریسم گلو پاره میکردند و یقه چاک میدادند تا آنجا که ائتلاف به اصطلاح «ضدتروریسم» نیز تشکیل دادند. اما، امروزه برای همان تروریستها که تا دیروز به دروغ از ضرورت مبارزه با آنها دم میزدند، اشک تمساح میریزند و دبیرکل سازمان ملل متحد از سقوط حلب سخن میگوید! انگار حلب بخشی از سرزمین متعلق به تروریستها بوده است که اکنون از چنگ آنان خارج شده! و یا فرانسه چراغهای برج ایفل را در سوگ تروریستها خاموش میکند. انگلیس از سرکوب تروریستهای تکفیری با عنوان فاجعه در حلب یاد میکند! و... انگار نه انگار تا همین دیروز، اقدامات وحشیانه تروریستهای تکفیری که در کمال وقاحت فیلمها و کلیپهای آن پخش میشد را جنایت علیه بشریت مینامیدند و... آیا کسانی با این هویت جنایتکارانه میتوانند از اینکه نقض عهد آمریکا در برجام را نادیده بگیرند، کمترین احساس رسوایی و ننگ داشته باشند؟! و آیا نباید در ادامه اجرای برجام منتظر بدعهدیهای فراوان دیگر بود؟!
اکنون به آسانی میتوان حدس زد که از شکایت به کمیسیون مشترک برجام آبی گرم نمیشود و به احتمال بسیار زیاد - و نزدیک به یقین - 5عضو یاد شده کمیسیون مشترک یعنی آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و نماینده اتحادیه اروپا، شکایت کشورمان را وارد نمیدانند و قضیه به همین سادگی علیه ایران اسلامی خاتمه میپذیرد!
در دور قبلی مذاکرات نیز وقتی تروئیکای اروپایی - انگلیس، فرانسه و آلمان - زیر قول خود زدند و بهترین تضمین از سوی کشورمان را دست کشیدن کامل از فعالیت هستهای خود دانستند، راهحل موثر آن بود که تمامی فعالیتهای تعلیق شده را از سرگرفتیم و امروز هم تنها راه همان است، بازگشت به نقطه اول یعنی نقطه قبل از امتیازات نقدی که به حریف داده و در مقابل وعدههای نسیهای که گرفتهایم!
به فاصله کمی از انتشار خبر آزادی حلب از چنگال تروریستهای جنایتکار، تخریب جبهه مقاومت به شکل حداکثری در رسانههای اروپایی و آمریکایی آغاز شد. از بیبیسی تا الجزیره، العربیه، یورونیوز، سیانان و... به نحوی خبر آزادی حلب را پوشش دادند که گویی تا پیش از این شهر در دست گروهی از زنان و کودکان بر اساس اصول دموکراسی اداره میشد و اتفاقا در این مدینه فاضله حقوقبشر با سرهای بریدهشده مردان نیز گاه فوتبال بازی میشد و کودکان را برای انجام عملیات انتحاری آموزش میدادند!
بمباران توئیتر!
بیبیسی مرثیههای مضحک و بیسر و تهی میخواند که مضمونش حذف شناسههای کاربری عملیات روانی ضد جریان مقاومت از توئیتر و فیسبوک به واسطه بمباران حلب توسط هواپیماهای روس بود! در داخل نیز گروهی از خبرنگاران روزنامهها و سایتهای زنجیرهای غربگرا به یاری برادران خود در جبهه تروریسم بینالملل پیوستند و از مقایسه فتح حلب و خرمشهر به خشم آمده و رنگ به رنگ شدند! استدلالشان در اینباره نیز فراتر از درافشانیهای دوره دفاعمقدس و فتنه 88 نبود که بسیجی خوب همت و باکری «شهید» است و طبیعتا حزباللهی که به فریاد مسلمین میرسد و امنیت را در آن سوی مرزها تامین میکند، مورد مناسبی برای حمایت نیست!
بر همین اساس در ادامه تخریبهای قبلی که رزمندگان جبهه مقاومت اسلامی را با صفاتی همچون «جنگطلب» و «پولکی» برچسب زده بودند، اینبار «مدافعان حرم» را «مدافعان اسد» نامیدند و بازیهای دوره پسالوزان در مقایسه «محمدجواد ظریف» و سردار فاتح لشکر اسلام «حاج قاسم سلیمانی» را یواشکی بایگانی کردند. البته که عملیات روانی غربگرایان و ارتش سایبری سعودی و منافقین قدمتی به عمر تاریخ انقلاب دارد؛ از آن دوره که رزمندگان جان برکف جبهههای خرمشهر و آبادان و کردستان را فقرای صف یخچال و کولر و خواربار میخواندند تا دورهای که بچههای حزباللهی شهرری و اسلامشهر در فتنه 88 را ارتش وارداتی از لبنان خطاب میکردند! دشمن، دشمنی میکند اما آنچه مهم است علت صدور فرمان حمله تروریستهای رسانهای در داخل و خارج مرزها به فاتحان حلب و موصل است. غرب و غربگرایان به چه دلیل شیردلان مدافع حرم را تخریب میکنند و از باقی ماندن خاک کشورهای اسلامی در دست داعش و سایر گروههای تروریستی افراطگرا به آرامش میرسند؟
رو به فنا!
یک هفته پیش از این در «وطنامروز» با مرور تحولات اخیر غرب و جنوب آسیا از آشکار شدن نشانههای شکست تمدنی غرب خبر دادیم و گفتیم آنچه «برژینسکی» و «برنارد لوئیس» و «هانتینگتون» به عنوان فلاسفه پشت صحنه لیبرال- دموکراسی از آن میهراسیدند، اکنون در حال وقوع است. چند روز بعد نیویورکتایمز در یادداشتی به قلم «آماندا توب» نوشت: «کمتر از 3 دهه پس از آنکه فوکویاما امکان وجود جهانی فارغ از سیطره لیبرال- دموکراسی را منتفی دانست، محققان هشدار میدهند اکنون نه فقط نظامی ابدی نیستیم که در آستانه فروپاشی قرار گرفتهایم».
این حقیقتی آشکار است که امروز «آمریکا» در برابر تمدن اسلام ناب که آهسته اما پیوسته بال میگشاید دچار استیصال شده است. آمریکاییها مدعی هستند انتخاباتشان به عنوان مظهر دموکراسی با نقض مظاهر امنیت داخلی و خارجی توسط روسیه، دستکاری شده است، در جنگ حلب و موصل شکست سنگینی از ائتلاف مسلمانان متحمل شدهاند و آینده طرحهای خاورمیانه صهیونیستیشان نیز در ابهام است. لیبرالیسم اقتصادی به عنوان عامل گسترش تمدن غرب نیز به قول ترامپ رو به فناست و چیز زیادی از آن هیمنه باشکوه در دوره افول قدرت باقی نمانده است.
شکست صلیبیون
در چنین شرایطی همه امید فلاسفه انگلیسی و آمریکایی این بود که تمدن اسلامی با فتنهای داخلی که اجرای آن بر عهده لشکر صلیبیون اجارهای بود، خنثی شده و در بحبوحه درگیریهای درونی، جوامع اسلامی به «خاورمیانه جدید» طراحی شده توسط غرب، اجبارا تن دهند. بنا بود «القاعده» و «داعش» و «تروریستهای آخرالزمانی» با ارائه نسخهای افراطی و هولناک از اسلام همه مولفههای حاکمیتی دین همچون «جهاد» و «شرع» و «سنتهای اجتماعی» را یکجا با کراهتی درونی به بایگانی تاریخ روانه کنند و دستکم تا صدها سال دیگر هیچ مسلمانی به دنبال نسخه «اسلامی» برای تشکیل حکومتی واحد و احیانا تمدنگرایی اسلامی نرود. البته نسخهای بسیار متبوع و بیخطر نیز در دانشگاههای سوآس، آکسفورد و هاروارد برای مسلمانان اعم از شیعه و سنی تهیه شده بود تا حذف نسخه اصلی به اغتشاش ناشی از ناامیدی دینی نینجامد. «اسلام عثمانی»، اسلام سکولار عرفانزده رقاصهای ترک و مولویستهای رحمانی بنا بود از لندن ظهور کند و به واسطه روی کار آمدن همزمان گولنیستها در ترکیه و غربگرایان با «عبای شکلاتی» در ایران، دراویش همچون کبریت بیخطر گسترشی از درون خاک امت اسلامی داشته باشند.
پیروزی جهادگرایان
اما به لطف خداوند متعال ورق به سرعت برگشت. مرجعیت دینی در عراق و ایران بسیج منطقهای برابر ائتلاف کفار و صهیونیستهای سعودی تشکیل داد که با اتکا به «جهاد اسلامی»، افراطگرایان داعشی را حتی در بعد فرامرزهای منطقه شکست داد. اینجا دیگر تنها صحبت از وهابیهای سعودی و اردن و عراق و سوریه نیست، بلکه پیام فتحالفتوح مسلمانان حقیقی قطعا به همه مراکز اسلامی آلمان، فرانسه، سوئد و آمریکا نیز رسیده است و نسخه جدید به واسطه پیروزی عملیاتی و گفتمانی، فرصت عرضه تمدنی خواهد یافت، چرا که اسلام داعشی به پایان عرصه تاریخی خود رسیده است و «خلافت» با سقوط مسجد اموی، تمام شده هر چند تحرکات اقلیتی کماکان باقی است.
دلاوران اخلاقمدار
لشکر فاتح مسلمانان محمدی جهانیان را با سرهای بریده و انسانهای کباب شده و کودکان انتحاری و پروپاگاندای وحشت مملو از شکنجهگران قرون وسطایی تحت تاثیر قرار نداد. حتی مطابق اصول تمدن غربی، تهدید به بمب اتم و استفاده از بمبهای خوشهای و فسفری را برای تسریع پیروزی با قساوت عملیاتی در دستور کار نگذاشت، بلکه در روند ورود به حلب و موصل برای نجات جان غیرنظامیان تاخیر انداخت تا تاریخ را جنگی اما اسلامی و اخلاقمدار تحریر کند.
این قدرت تمدن اسلامی است که حاج قاسم سلیمانی، فرمانده جنگ سوریه و عراق را در بحبوحه پیروزی برای نجات جان بیگناهان یا فریفتگان بر سر میز مذاکره مینشاند تا درس دیپلماسی از موضع قدرت را به همه سازشکاران و ضعفای امت اسلام دیکته کند. نتیجه اینکه با فتح حلب، مردم فوعه و کفریا را نیز بدون جنگ از محاصره میرهاند. البته که چنین نسخه متعادل، شجاع، غیرتمند، اخلاقمدار و متفکری از اسلام ناب محمدی(ص) باید در بحبوحه ظهور نسخههای دروغین و مهندسی شده لندنی از اسلام تخریب شود! این اریکهای از مبارزه است که قابل کنترل نیست و حتی شکست جهانوطنان مسلمان در آن نیز میل به پیوستن به ارتش جوانمردان را جهانیتر خواهد کرد و مسیر پیروزی را به سایر علاقهمندان به نسخهای تمدنی و امروزی از اسلام محمدی نشان خواهد داد. فلاسفه غربی باور دارند لشکر فاتح حلب و موصل پیشقراول سپاهی است که دلهای ملتها را بهرغم مقاومت دولتها، از درون از آن خود میکند و تمدنهای بزرگ را به فروپاشی درونی میکشاند.
اسلام مسیح و یهود
این فرااصل دیپلماسی اسلام ناب محمدی(ص) که اجابت ندای یاریطلبی مسلمان و حتی مظلومیت مسیحی و یهودی و دروزی ساکن در سرزمین اسلامی را بر هر قاعده و قانون قراردادی مرزی فرض میداند، اکنون پایههای سازمان ملل و واتیکان را به لرزه درآورده، چرا که حشدالشعبی شیعیان و سنیهای عراقی زمانی که پاپ برای مسیحیان آواره و سربریده عراق تنها از راه دور دعا میخواند، خون داد تا کلیساها را از داعش بازپس بگیرند! دقیقا به همین دلیل مهم تمدنی است که تصویر مرمت کلیساها در شهرهای آزاد شده عراق و سوریه از شر داعش و تروریستهای اجارهای توسط مجاهدان مسلمان جهان را تکان داد. فاتحان حلب، موصل، تکریت، پالمیرا، حمص و رمادی نمایندگان فلسفه برتر تمدن اسلامی در آخرالزمان لیبرالیسم هستند. آنها ننگ نسخه «جنگ صلیبی» تمدن غرب را با تفکر صیانت از کلیسا و کنیسه و یهودی زیر بیرق حکومت اسلام ناب محمدی(ص) پاک میکنند.
پاینده باد اسلام! زنده باد مسلمان! جاوید باد راه روشن مهدوی!
شمشیر داموکلس لازم است
محمدسعید احدیان در خراسان نوشت:
اوباما مصوبه تمدید تحریمهای ایران را امضا نکرد اما وتو هم نکرد، در حالی که طبق برجام دولت آمریکا موظف بود، از همه امکان خود برای عدم بازگرداندن تحریم جدید یا تحمیل آنها اقدام کند لذا همانطور که آقای ظریف و روحانی نیز بر آن تاکید داشتهاند، برجام نقض شده است. در قبال آن به نظر میرسد واکنش آقای روحانی که در نامههایی به آقایان ظریف و صالحی نوشته شده، دارای اشکالاتی است و در صورت اصلاح نشدن خطراتی برای آینده ایجاد میکند.
1 - گرچه از ابتدا مشخص بود، برجام به انتهای دوره زمانی خود نخواهد رسید اما با رای آوردن ترامپ، میتوان مطمئن بود این اتفاق خیلی زودتر از پیش بینیها رخ خواهد داد لذا به نظر میرسد حال که برجام فرجامی اینچنین خواهد داشت بهتر است این اتفاق توسط ترامپ صورت گیرد تا با لغو برجام تحریمها به شرایط پیش از برجام بازنگردد. با روی کار آمدن ترامپ و در کنار آن خارج شدن انگلیس از اتحادیه اروپا ، این فرصت برای ما ایجاد شده است که اتحادیه اروپا مخصوصا با فشار کشورهای "اروپای دوم" (کشورهای غیر از تروئیکای آلمان، فرانسه و انگلیس)، در بازگرداندن تحریمها با ترامپ همراهی نکنند؛ خبری که چند روز پیش وال استریت ژورنال داد و مخصوصا هشدارهای صریح و علنی موگرینی به ترامپ درباره لغو تحریمها به روشنی وجود این فضا را تایید میکند. بنابراین در صورت مقصر شناخته شدن ترامپ در لغو برجام، به نظر میرسد نتیجه «برجام لغو شده توسط ترامپ» از «ادامه برجام موجود» و حتی از شرایط «قبل از برجام» بهتر خواهد بود چرا که هم پرونده هستهای مان عادی شده و فعالیتهای هستهای مان مشروعیت پیدا کرده است، هم تعهدات هستهای برجامی نخواهیم داشت و هم با عدم همراهی اروپا بازگشت تحریمها به گستردگی گذشته نخواهد بود. بنابر این در نوع واکنش به نقض برجام صورت گرفته، نباید واکنشی نشان داد که ما مقصر لغو برجام تلقی شویم.
2 - در هر صورت ما علاقه نداریم برجام لغو شود چرا که اولا همین «برجام موجود» با هر نمرهای که برای آن قائل باشیم ظرفیتهای خوبی برای وضعیت اقتصادی ما ایجاد کرده است (گرچه متاسفانه تیم اقتصادی دولت مخصوصا وزارت صنعت، معدن و تجارت «ناتوان» است از بهره برداری از این ظرفیت ها) ثانیا با توجه به اینکه ما تعهدات هستهای خود را انجام دادهایم، هر قدر لغو احتمالی برجام دیرتر صورت گیرد، منافع ما از بازگشت پذیری بیشتر خواهد بود. نکته حائز اهمیت این است که اگر کسی پیش از روی کار آمدن ترامپ تردیدی داشت (که تجربه اوباما باید هر تردیدی را برطرف کرده باشد) اما اکنون برای همه میتواند روشن باشد که به منظورصیانت از برجام موجود حتما باید واکنش به بدعهدیها و نقض برجام متناسب، مقتدرانه و تهدیدآمیز باشد چرا که با ترامپ فقط باید با زبان تهدید سخن گفت و وی از «دیپلماسی لبخند» دچار سوءبرداشت شده و به فشارهایی روی میآورد که نتیجه اش «لغو زودرس برجام» خواهد بود خلاصه آنکه ما با رئیس جمهور و جناحی روبه رو هستیم که فقط زبان تهدید را میفهمند و تنها در برابر پاسخ مقتدرانه و قاطع، شاید نرمش به خرج دهند.
3 - مسئله این است که موضع آینده ترامپ درباره برجام به واکنش امروز ما بر میگردد. از نظر رئیس جمهور آینده آمریکا این آزمونی برای ایران است و به ترامپ گرا خواهد داد که چقدر دربرابر برجام احتیاط به خرج دهد و چقدر بی محابا، ایران را تهدید کند. به عبارت دیگر هم حفظ بیشتر برجام و هم نگرانیها و خطرهای غیرقابل پیش بینی از حضور ترامپ، در گروی واکنش متناسب و قاطع ایران به نقض عهد فعلی برجام بر میگردد واکنش ما حتما باید واجد تهدیدی جدی و موثر باشد به گونهای که آمریکا، اروپا و دیگر کشورهای 1+5 را نگران کند. نگاهی به محتوای دستورات آقای روحانی به دکتر صالحی، حاکی از این واقعیت است که در این دستورات چنین تهدیدی وجود ندارد (مگر در برنامهای که تا 3ماه آینده ارائه میشود ابعاد موضوع شفافتر تصریح شود). این دستورات چون یکی صرفا دستور برای برنامه ریزی و طراحی ساخت پیشران هستهای است و نه ساخت آن (در حالی که در مصوبه مجلس بر ساخت آن تاکید شده است) و دیگری «مطالعه و طراحی» تولید سوخت است بدون اینکه از گامهای اجرایی آن سخن بگوید، چندان تهدید آمیز محسوب نمیشوند، به گونهای که ما واکنش مهمی مبنی بر نگرانی از سوی آمریکا و دیگر کشورهای 1+5 ندیدیم لذا حتما باید این واکنش به نحوی مورد بازبینی قرار گیرد و اصلاح شود یا در صورت پیشبینی تبیین شود چرا که در این مسئله آنچه مهم است وجه نمادین ماجرا برای تاثیرگذاری بیشتر است.
4 - اینکه چه واکنشی باید صورت بگیرد تا هم مقصر نقض برجام نشویم و هم تهدیدی موثر تلقی شود، امری است کاملا فنی و تخصصی و نیاز به اطلاعات دقیق از شرایط و توان هستهای دارد. مثلا شاید در برنامه ریزی که قرار است برای تولید سوخت صورت بگیرد و تا سه ماه آینده به رئیس جمهور داده شود، لازم باشد درصد غنی سازی (که قاعدتا عددهایی بسیار بیشتر از 20 درصد است) رسما تعیین، مقدمات اجرایی آن (تا جایی که نقض فاحش برجام نیست) آغاز و زمان آغاز غنی سازی آن بلافاصله بعد از لغو برجام تعیین و اعلام شود تا به این وسیله طرف مقابل و حتی اتحادیه اروپا بداند که در صورت تکرار بدعهدیها و در نتیجه لغو برجام، بازگشت ما به شرایط قبل از برجام نخواهد بود. آنها باید به صورتی جدی نگران فعالیتهای آینده هستهای ما در صورت لغو برجام باشند تا هم ترامپ در محاسبات خودش همه هزینههای احتمالی را مد نظر قرار دهد و برایش به خوبی آشکار شود که نمیتواند درباره ایران هر حرفی را بزند و هر تهدیدی را عملی کند و هم دیگر کشورهای 1+5 بدانند که باید برای احساس امنیت خود هم که شده با ترامپ بر سر ایران معامله نکنند.
در هر صورت مهم آن است که واکنش ایران به نقض عهدی که توسط اوباما صورت گرفت باید به گونهای باشد که در عین حالی که نقض فاحش برجام محسوب نشود، به شکلی واقعی تهدید آمیز و شمشیر داموکلسی بر سر نقض عهدهای برجام باشد شبیه همان شمشیر داموکلسی که آنها با تمدید تحریمها بر سر ایران گذاشتند.
این مسئله مهم با دستورات فعلی آقای روحانی به سرانجام نمیرسد و اگر اصلاحی در آن صورت نگیرد (حداقل در برنامهای که قرار است ظرف سه ماه آینده ارائه شود)، باید خیلی زود منتظر فشارهای ترامپ، بازگشت تحریمها و لغو زودهنگام برجام باشیم.
مديران بدون ميز!
بيژن سوراني در جوان نوشت:
در حالي كه چند ماهي به پايان سال اقتصاد مقاومتي، اقدام و عمل باقي مانده و با توجه به شرايط ويژه كشور، لازم است تلاشهاي مضاعف براي جبران كاستيها افزايش يابد تا كشور روي ريل توسعه و اقتصاد مقاومتي در تمامي حوزهها قرار گيرد. متأسفانه در دستگاههاي دولتي و عمومي به دليل نبود ساختار اداري مشخص عدهاي از نيروها در اين ساختار با عناوين شغلي مختلفي كه بيشتر در قالب «مشاور» هستند، تعريف شدهاند.
اينكه مديري به هر دليلي عزل ميشود يا مديري به يك مجموعه دعوت ميشود تا در قالب مشاور به كمك آن دستگاه يا پروژه و طرح بيايد، ذاتاً اقدام نابجايي نيست، اما اينكه تعداد زيادي از افراد با عناوين شغلي مشاورهاي در يك سيستم تزريق ميشوند، ناشي از نبود ساختار مناسب در آن مجموعه و متأثر از نبود نظارت سيستمي است؛ مديران بالادستي در چنين شرايطي به راحتي ميتوانند پست جديد و البته بدون كارايي مشخص و مفيد را براي افراد مجموعه خود تعريف كنند!
در اين زمينه به گفته عضو كميسيون صنايع و معاون مجلس شوراي اسلامي «هر وزير در دفتر خود داراي حدود 40 مشاور است كه معلوم نيست كجا هستند و چه ميكنند» ! نادر قاضيپور همچنين معتقد است «دولت بايد الگو بشود و زرق و برقها را بزند و هرچه ساختار كوچكتر شود، سالمتر خواهد بود؛ هرچه اين ساختار و تشكيلات حجيمتر شود و افزايش يابد به مراتب فساد نيز در آن بيشتر خواهد شد. اينكه عدهاي در مجموعهها و دستگاهها به كار مشاور مشغول هستند ديگر تبديل به يك پرستيژ اداري شده است.»
اين وضعيت تا جايي پيش رفته است كه وقتي حتي مديري به دليل تخلف نيز عزل ميشود، به سمت مشاوري برگزيده ميشود! بر كسي پوشيده نيست كه وجود مشاوران اصلح در تمامي مجموعههاي كاري سبب كاهش هزينهها و انجام مطلوبتر امور ميشود و اين موضوع گرههاي كاري را بر طرف كرده و اقدامي پسنديدهاست، ولي اينكه در ساختار اداري كشور ما، تعريف عناوين شغلي اينگونه مد شده است، سبب ايجاد دستاندازهاي متعدد اداري ميشود به گونهاي كه در يك پروژه بعضاً براي مديران تازهكار و بدون تجربه هم چندين مشاور تعريف ميشود كه جز افزايش هزينهها و پيچيدگي سيستم كاري و اداري، ثمر ديگري نميتوان براي اين پروسه تو در تو تعريف كرد. وجود مديران بدون ميز در بسياري از دستگاهها سبب شده است تا برخي از اين افراد در چندين مجموعه يا پروژه حضوري صرفاً تشريفاتي داشته باشند و بتوانند از مزاياي شغلي مانند حق مشاور برخوردار شوند. غالباً هم مشاهده ميشود كه در چنين مجموعههايي مديران بدون ميز، فقط ايدههاي حبابي فاقد كاركرد توليد ميكنند و با عناوين مختلف همچون «اتاق فكر» و «اتاق مشاوره» كه تشريفاتي هستند از لطف و حمايت مديران بالا دست هم برخوردار ميشوند. با كمي دقت در شكلگيري صوري اين عناوين شغلي تشريفاتي ميتوان دريافت كه حتي خود به اصطلاح مشاوران منصوب شده هم نميدانند دقيقا ًبراي چه كاري گمارده شدهاند تا بتوانند از عملكرد خود دفاع كنند! براين اساس لازم است ساختار و چارچوب اداري در بخشهاي دولتي و عمومي متحول شود تا عدهاي فقط كارشان اين نباشد عناوين شغلي تشريفاتي و بدون ثمر را يدك بكشند.
آموزه های جهش نرخ رشد اقتصادی
سعید لیلاز در ایران نوشت:
دستیابی به نرخ رشد اقتصادی 7.4 درصدی برای 6 ماه نخست سال 95 و در مقایسه با مدت مشابه پارسال، به معنای آن است که آهنگ رشد اقتصادی در فصل تابستان 2 برابر شده و به 9.2 درصد رسیده است. این بزرگترین رشد اقتصادی از سال 1381 به بعد محسوب میشود. گرچه میتوان انتظار داشت این میزان نرخ رشد در 6 ماهه دوم 95 نیز تداوم داشته باشد اما بر مبنای همین 7.4 درصد در 6 ماهه اول میتوان نرخ رشد 7 درصدی را برای کل 95 محاسبه نمود که در 15 سال اخیر کم سابقه است و یکی از بالاترین نرخهای اقتصادی در 4 دهه اخیر محسوب میشود. این بدان معناست که میتوان در پایان سال 95 شاهد این بود که خرابیها و عقب ماندگیهای سالهای 91 و 92 جبران شود.
سعید لیلاز در ایران نوشت:
دستیابی به نرخ رشد اقتصادی 7.4 درصدی برای 6 ماه نخست سال 95 و در مقایسه با مدت مشابه پارسال، به معنای آن است که آهنگ رشد اقتصادی در فصل تابستان 2 برابر شده و به 9.2 درصد رسیده است. این بزرگترین رشد اقتصادی از سال 1381 به بعد محسوب میشود. گرچه میتوان انتظار داشت این میزان نرخ رشد در 6 ماهه دوم 95 نیز تداوم داشته باشد اما بر مبنای همین 7.4 درصد در 6 ماهه اول میتوان نرخ رشد 7 درصدی را برای کل 95 محاسبه نمود که در 15 سال اخیر کم سابقه است و یکی از بالاترین نرخهای اقتصادی در 4 دهه اخیر محسوب میشود. این بدان معناست که میتوان در پایان سال 95 شاهد این بود که خرابیها و عقب ماندگیهای سالهای 91 و 92 جبران شود.
پرسش اساسی در این خصوص این است که چرا با وجود نرخ رشد 7.4 درصدی چندان در زندگی مردم نمیتوان این بهبود را احساس کرد؟ پاسخ این است که شدت سقوط اقتصاد ایران در سالهای 91 و 92 به نحوی بود که با وجود همه دستاوردهای گسترده اقتصادی تنها میتوان امیدوار بود که تا پایان امسال به سطح تولید سال 90 برسیم. اگر از نظر سرانه درآمد هر ایرانی ارزیابی کنیم دست کم 3 تا 4 سال دیگر برای جبران قدرت خرید ملی زمان نیاز است. گرچه احیای قدرت خرید کارگران 5 سال و احیای قدرت خرید کارمندان هم 10 سال دیگر طول خواهد کشید.
قهرمان رشد اقتصادی امسال بهبود مافوق انتظار وضعیت تولید و صادرات نفت است ولی نفت تنها نشانگر بهبود رشد اقتصاد نیست. ظرف سه سال گذشته متوسط افزایش ارزش افزوده بخش کشاورزی 5 درصد بود و امسال هم ادامه دارد. رشد تولید گندم و جایگزینی واردات 7 میلیون تنی با صادراتی که کلید خورده، تنها یکی از موفقیتهای بخش کشاورزی محسوب میشود.
در بخش صنعت نقش رشد تولید خودرو را باید مد نظر قرار داد. تولید خودرو که همواره نقش 2.5 الی 3 درصدی را در تولید ملی ایفا میکند. افزایش 30 درصد تولید خودرو در 6 ماهه اول امسال بهترین عملکرد را از این حیث در افزایش نرخ رشد اقتصادی داشته است و به تنهایی 8 دهم الی 1 درصد نرخ رشد 6 ماهه را به خود اختصاص داده است. این رشد در نیمه دوم امسال هم ادامه خواهد یافت و ممکن است بین 1 تا 2 درصد کل رشد اقتصادی را متوجه خود سازد.
اگر چه جزئیات نرخ رشد اقتصادی 6 ماهه هنوز منتشر نشده است اما شواهد نشان میدهد که حتی ارزش افزوده بخش ساختمان نیز یا به سقوط آزاد سالهای اخیر پایان داده و یا وارد رشد ولو اندک شده است. آمار پروانههای ساخت و ساز ساختمان در سه ماهه اول رشد 5 درصدی را نسبت به مدت مشابه سال قبل تجربه کرد.
ارقام رشد اقتصادی 6 ماهه اول امسال به درستی بازتاب دهنده تمام سمت گیریها و سیاستگذاریهای اقتصادی و دیپلماتیک دولت روحانی در سه و نیم سال گذشته است و نشان میدهد این سیاستگذاریها نه تنها کاملاً درست بوده بلکه اکنون ایران در کنار هند و بالاتر از چین در زمره رشد یابندهترین اقتصادهای جهان قرار میگیرد.
این واقعیت آماری نشان می دهد دوره شکوفایی اقتصاد ایران با برنامه ریزی جهت دار دولت یازدهم آغاز شده است و در چند سال آینده با تداوم این رشد اقتصادی می توان جبران سوءمدیریت های یک دهه اخیر را مشاهده کرد.
با این همه 4 چالش دیرپا و ساختاری، شامل: فساد، فقدان بهرهوری، بیمیلی سرمایهگذاری بخش خصوصی در اقتصاد و سرانجام فقر و شکاف اقتصادی گسترده که محصول مدیریت اقتصادی سالهای 84 تا 92 هستند، هنوز درمان قطعی و یا مقطعی نشدهاند و هر یک به تنهایی موانع بر سر راه ادامه رشد اقتصادی سال 96 به بعد خواهند بود.
افزایش نرخ ارز انعکاس طبیعی اقتصاد ایران
پدرام سلطاني در شرق نوشت:
اقتصاد ايران از نظر درجه توسعهيافتگي، اقتصاد در حال گذار از اتكا بر منابع، به كارايي است. تركيب توليد و صادرات چنين اقتصادي بيشتر بر مواد اوليه، محصولات معدني و كالاهاي با ارزش افزوده نسبتا پايين استوار است؛ بنابراين درجه پيچيدگي توليد و صادرات نسبتا پايين است و چنين اقتصادي اهرمهاي متنوعي براي توسعه بهرهوري و اتكا بر آن و همچنين تولید مبتنی بر نوآوري و فناوريهاي جديد ندارد. از طرف دیگر وضعیت کنونی اقتصاد ایران به نوعی است که ديگر ابزارهایی که میتواند به حفظ و تقویت رقابتپذیری تولید کمک کند، وجود ندارد. اقتصاد ایران مشخصا اقتصادی است که نرخ سود بانکی آن بسیار بالاست و نرخ تورم با وجود کاهشی که در چند سال گذشته پیدا کرده، هنوز هم از متوسط جهانی بالاتر است؛ اقتصادی که وضعیت پیچیدهای از نظر مقررات و شرایط نامطلوبی در کسبوکار دارد؛ بنابراين در شرایطی که از اهرمهای رقابتپذیری محروم یا در حداقل ممکن از آن بهرهمند هستیم، مجبوریم به ابزارهای دیگر بیشتر توجه كنيم که یکی از این ابزارها نرخ ارز است. نرخ ارز و بهعبارتی تغییر نرخ ارز به سمت بالا به نوعی که اثرات تورم و نرخ سود بالا و محیط کسبوکار نامطلوب را بتواند تا حدی جبران کند، در شرایط فعلی برای اقتصاد ایران اجتنابناپذیر است.تا زماني که دولت با استفاده از ارز پرقدرت حاصل از فروش نفت به هر دلیلی نرخ ارز را کنترل میکند، این نرخ بعد از مدتی سرکوب و در نتیجه ثبات ناشی از آن در یک بازه زمانی چندساله، افزایش پیدا میکند. در چنین شرایطی تقریبا اکثر بخشهای تولیدی از این تغییر بیش از آنکه متضرر شوند، سود میبرند؛ زیرا رقابتپذیری آنها حفظ میشود. ازآنجاکه ترکیب اقتصاد ایران بیشتر با تولید محصولات با ارزش افزوده پایین یا مواد خام است، عموما از تغییر نرخ ارز، مجالی برای حفظ رقابتپذیری و صادرات بیشتر پیدا میکنند.به این نکته باید توجه کرد كه افزایش نرخ ارز اگر به صورت جهشی و در مقاطع زمانی کوتاهمدت و به صورت نوسانهای شدید کاهشی- افزایشی باشد، کمکی به هیچ بخش اقتصادی نمیکند؛ بنابراین مقصود، افزایش ملایم نرخ ارز در مسیر پوشش هزینههای ناشی از نرخ تورم، نامطلوببودن محیط کسبوکار و نرخ سود بالای بانکی است. این افزایش ملایم موجب ایجاد تعادل در بازار میشود.چنین سیاستی را نمیتوان به صورت مداوم پیگیری کرد. اگر موفق شویم پس از دههها نرخ تورم را زیر پنج درصد نگه داریم، اگر نرخ سود بانکی را تکرقمی کنیم و اگر بتوانیم انقلابی در محیط کسبوکار پدید بياوریم، دیگر ابزار نرخ ارز کارایی کنونی خود را نخواهد داشت؛ اما چون در این شرایط نیستیم و به شرایط متناسب با رقبای خارجی و متوسط نرخ جهانی نرسیدهایم، نرخ ارز جزء محدود اهرمها و ابزارهایی است که میتواند اقتصاد ایران را رقابتپذیر نگه دارد و رکود و کسادی بخش تولید را تا حدی جبران کند.از سوی دیگر، اثر افزایش نرخ ارز روی معیشت مردم نیز موضوعی است که همواره مدنظر سیاستگذاران اقتصادی کشور بوده است. معیشت مردم بیش از هر چیز و هر اتفاق، زمانی آسیب میبیند که درآمدی در آن خانواده نباشد و مشخصا نانآور خانواده بیکار باشد. این بالاترین میزان آسیبپذیری است که میتواند بر اقشار متوسط و فرودست تحمیل شود. این حالت زمانی به وجود میآید که اقتصاد در وضعیت رکود یا رشد مستمر پایین و شرایط واحدهای تولیدی و اشتغالزا نامطلوب باشد.
در نتیجه مهمترین کمکی که میتوان به اقشار آسیبپذیر کرد، آن است که شرایطی را فراهم کرد تا بهبودی در اقتصاد کشور حاصل شود و نرخ بیکاری کاهش یابد. برای ایجاد اشتغال، باید وضعیت عمومی تولید با استفاده از ابزارهایی که به آنها اشاره کردم، در وضعیت حفظ اشتغال موجود و در ادامه ایجاد اشتغال جدید قرار بگیرد. البته شرایط مطلوب شرایط ایجاد اشتغال جدید است که نرخ بالای بیکاری را بتوان از آن طریق جبران کرد. با فرض ثبات اشتغال، افزایش نرخ ارز اثر محدودی روی بخشی از سبد خانوار میگذارد که وابستگی مستقیم به نرخ ارز دارد. به طور مشخص کالاهای مصرفی یا کالاهای سرمایهای وارداتی خانوار. درباره کالاهای مصرفی باید گفت عموم کالاهای مصرفی وارداتی کالاهای لوکس یا نیمهلوکس هستند که معمولا در سبد خانوارهای متوسط بسیار سهم کمی را به خود اختصاص میدهند؛ بنابراین سبد خانوار تأثیر جدی و بالایی از افزایش نرخ ارز نخواهد گرفت. اگر نرخ ارز به صورت جهشی افزایش یابد، آنچه موجب فشار بر اقشار آسیبپذیر خواهد بود، افزایش نرخ تورم است که میتواند اثر خود را به صورت عمومی بر تمام کالاها بگذارد؛ اما تا زماني که تورم حاصل از سیاستهای پولی بانک مرکزی و بودجهای دولت کنترل شود، افزایش نرخ ارز اثر چشمگیری بر تورم و نهایتا معیشت خانوار نخواهد گذاشت. اظهارنظر رئیسکل محترم بانک مرکزی مبنی بر کاهش نرخ ارز در سه ماه آینده، به عقیده نگارنده بدون توجه به وضعیت اقتصاد کشور انجام شده است. تجربه نشان داده است كه هیچگاه، با وجود اظهارنظرهای رؤسای بانک مرکزی، افزایش نرخ ارز براساس واکنش واقعی اقتصاد، به بازههای قبلی بازنخواهد گشت. اگر دولت بخواهد با توسل به ارز نفتی دست به چنین عملی بزند، لطمات آن به اقتصاد بیشتر خواهد بود. بههمیندلیل این اظهارنظر را بیشتر نوعی اطمینانبخشی از سوی این نهاد به بازار و ایجاد ثبات و توقف افزایش نرخ ارز میدانم. در غیراینصورت اگر این تصمیم در بانک مرکزی به صورت جدی مطرح باشد، صرفا آثار منفی بیشتری را برای آن میتوان پیشبینی کرد. افزایش نرخ ارز در وضعیت کنونی، انعکاس طبیعی اقتصاد ایران و تعادلی درست و اصولی است و کاهش آن قطعا نمیتواند اثر مثبتی داشته باشد. در واقع، اگر این نهاد در ماههای آینده موفق شود نرخ ارز را در همین محدوده نگه دارد، بهترین تصمیم را گرفته است.در شرایطی که نرخ ارز از سطح اول خود برای رسیدن به سطح تعادل جدید حرکت میکند، ممکن است سوداگریها و تصمیمات هیجانی در آن بازه تغییرات غیرواقعی را به نرخ ارز تحمیل کند؛ اما زمانی که نرخ ارز به سطح جدیدی از تعادل میرسد، سوداگری رخ نمیدهد و اگر مسئولان بانک مرکزی سوداگری را دلیل افزایش نرخ ارز اعلام کنند، هیجان بیشتری را در بازار ایجاد خواهند کرد. اگر به گذشته نگاهی داشته باشیم، در چند سال قبل که نرخ ارز یکباره افزایش شدیدی را تجربه کرد، اظهارات مسئولان مبنی بر دلالی و سوداگری در بازار، تنش بیشتری را در بازار ایجاد کرد؛ اما خوشبختانه در این دوره چنین اظهارنظرهایی کمتر به چشم میخورد که نوعی حرفهایگری در اظهارنظرهای مقامات محسوب میشود.
اقتصاد ايران از نظر درجه توسعهيافتگي، اقتصاد در حال گذار از اتكا بر منابع، به كارايي است. تركيب توليد و صادرات چنين اقتصادي بيشتر بر مواد اوليه، محصولات معدني و كالاهاي با ارزش افزوده نسبتا پايين استوار است؛ بنابراين درجه پيچيدگي توليد و صادرات نسبتا پايين است و چنين اقتصادي اهرمهاي متنوعي براي توسعه بهرهوري و اتكا بر آن و همچنين تولید مبتنی بر نوآوري و فناوريهاي جديد ندارد. از طرف دیگر وضعیت کنونی اقتصاد ایران به نوعی است که ديگر ابزارهایی که میتواند به حفظ و تقویت رقابتپذیری تولید کمک کند، وجود ندارد. اقتصاد ایران مشخصا اقتصادی است که نرخ سود بانکی آن بسیار بالاست و نرخ تورم با وجود کاهشی که در چند سال گذشته پیدا کرده، هنوز هم از متوسط جهانی بالاتر است؛ اقتصادی که وضعیت پیچیدهای از نظر مقررات و شرایط نامطلوبی در کسبوکار دارد؛ بنابراين در شرایطی که از اهرمهای رقابتپذیری محروم یا در حداقل ممکن از آن بهرهمند هستیم، مجبوریم به ابزارهای دیگر بیشتر توجه كنيم که یکی از این ابزارها نرخ ارز است. نرخ ارز و بهعبارتی تغییر نرخ ارز به سمت بالا به نوعی که اثرات تورم و نرخ سود بالا و محیط کسبوکار نامطلوب را بتواند تا حدی جبران کند، در شرایط فعلی برای اقتصاد ایران اجتنابناپذیر است.تا زماني که دولت با استفاده از ارز پرقدرت حاصل از فروش نفت به هر دلیلی نرخ ارز را کنترل میکند، این نرخ بعد از مدتی سرکوب و در نتیجه ثبات ناشی از آن در یک بازه زمانی چندساله، افزایش پیدا میکند. در چنین شرایطی تقریبا اکثر بخشهای تولیدی از این تغییر بیش از آنکه متضرر شوند، سود میبرند؛ زیرا رقابتپذیری آنها حفظ میشود. ازآنجاکه ترکیب اقتصاد ایران بیشتر با تولید محصولات با ارزش افزوده پایین یا مواد خام است، عموما از تغییر نرخ ارز، مجالی برای حفظ رقابتپذیری و صادرات بیشتر پیدا میکنند.به این نکته باید توجه کرد كه افزایش نرخ ارز اگر به صورت جهشی و در مقاطع زمانی کوتاهمدت و به صورت نوسانهای شدید کاهشی- افزایشی باشد، کمکی به هیچ بخش اقتصادی نمیکند؛ بنابراین مقصود، افزایش ملایم نرخ ارز در مسیر پوشش هزینههای ناشی از نرخ تورم، نامطلوببودن محیط کسبوکار و نرخ سود بالای بانکی است. این افزایش ملایم موجب ایجاد تعادل در بازار میشود.چنین سیاستی را نمیتوان به صورت مداوم پیگیری کرد. اگر موفق شویم پس از دههها نرخ تورم را زیر پنج درصد نگه داریم، اگر نرخ سود بانکی را تکرقمی کنیم و اگر بتوانیم انقلابی در محیط کسبوکار پدید بياوریم، دیگر ابزار نرخ ارز کارایی کنونی خود را نخواهد داشت؛ اما چون در این شرایط نیستیم و به شرایط متناسب با رقبای خارجی و متوسط نرخ جهانی نرسیدهایم، نرخ ارز جزء محدود اهرمها و ابزارهایی است که میتواند اقتصاد ایران را رقابتپذیر نگه دارد و رکود و کسادی بخش تولید را تا حدی جبران کند.از سوی دیگر، اثر افزایش نرخ ارز روی معیشت مردم نیز موضوعی است که همواره مدنظر سیاستگذاران اقتصادی کشور بوده است. معیشت مردم بیش از هر چیز و هر اتفاق، زمانی آسیب میبیند که درآمدی در آن خانواده نباشد و مشخصا نانآور خانواده بیکار باشد. این بالاترین میزان آسیبپذیری است که میتواند بر اقشار متوسط و فرودست تحمیل شود. این حالت زمانی به وجود میآید که اقتصاد در وضعیت رکود یا رشد مستمر پایین و شرایط واحدهای تولیدی و اشتغالزا نامطلوب باشد.
در نتیجه مهمترین کمکی که میتوان به اقشار آسیبپذیر کرد، آن است که شرایطی را فراهم کرد تا بهبودی در اقتصاد کشور حاصل شود و نرخ بیکاری کاهش یابد. برای ایجاد اشتغال، باید وضعیت عمومی تولید با استفاده از ابزارهایی که به آنها اشاره کردم، در وضعیت حفظ اشتغال موجود و در ادامه ایجاد اشتغال جدید قرار بگیرد. البته شرایط مطلوب شرایط ایجاد اشتغال جدید است که نرخ بالای بیکاری را بتوان از آن طریق جبران کرد. با فرض ثبات اشتغال، افزایش نرخ ارز اثر محدودی روی بخشی از سبد خانوار میگذارد که وابستگی مستقیم به نرخ ارز دارد. به طور مشخص کالاهای مصرفی یا کالاهای سرمایهای وارداتی خانوار. درباره کالاهای مصرفی باید گفت عموم کالاهای مصرفی وارداتی کالاهای لوکس یا نیمهلوکس هستند که معمولا در سبد خانوارهای متوسط بسیار سهم کمی را به خود اختصاص میدهند؛ بنابراین سبد خانوار تأثیر جدی و بالایی از افزایش نرخ ارز نخواهد گرفت. اگر نرخ ارز به صورت جهشی افزایش یابد، آنچه موجب فشار بر اقشار آسیبپذیر خواهد بود، افزایش نرخ تورم است که میتواند اثر خود را به صورت عمومی بر تمام کالاها بگذارد؛ اما تا زماني که تورم حاصل از سیاستهای پولی بانک مرکزی و بودجهای دولت کنترل شود، افزایش نرخ ارز اثر چشمگیری بر تورم و نهایتا معیشت خانوار نخواهد گذاشت. اظهارنظر رئیسکل محترم بانک مرکزی مبنی بر کاهش نرخ ارز در سه ماه آینده، به عقیده نگارنده بدون توجه به وضعیت اقتصاد کشور انجام شده است. تجربه نشان داده است كه هیچگاه، با وجود اظهارنظرهای رؤسای بانک مرکزی، افزایش نرخ ارز براساس واکنش واقعی اقتصاد، به بازههای قبلی بازنخواهد گشت. اگر دولت بخواهد با توسل به ارز نفتی دست به چنین عملی بزند، لطمات آن به اقتصاد بیشتر خواهد بود. بههمیندلیل این اظهارنظر را بیشتر نوعی اطمینانبخشی از سوی این نهاد به بازار و ایجاد ثبات و توقف افزایش نرخ ارز میدانم. در غیراینصورت اگر این تصمیم در بانک مرکزی به صورت جدی مطرح باشد، صرفا آثار منفی بیشتری را برای آن میتوان پیشبینی کرد. افزایش نرخ ارز در وضعیت کنونی، انعکاس طبیعی اقتصاد ایران و تعادلی درست و اصولی است و کاهش آن قطعا نمیتواند اثر مثبتی داشته باشد. در واقع، اگر این نهاد در ماههای آینده موفق شود نرخ ارز را در همین محدوده نگه دارد، بهترین تصمیم را گرفته است.در شرایطی که نرخ ارز از سطح اول خود برای رسیدن به سطح تعادل جدید حرکت میکند، ممکن است سوداگریها و تصمیمات هیجانی در آن بازه تغییرات غیرواقعی را به نرخ ارز تحمیل کند؛ اما زمانی که نرخ ارز به سطح جدیدی از تعادل میرسد، سوداگری رخ نمیدهد و اگر مسئولان بانک مرکزی سوداگری را دلیل افزایش نرخ ارز اعلام کنند، هیجان بیشتری را در بازار ایجاد خواهند کرد. اگر به گذشته نگاهی داشته باشیم، در چند سال قبل که نرخ ارز یکباره افزایش شدیدی را تجربه کرد، اظهارات مسئولان مبنی بر دلالی و سوداگری در بازار، تنش بیشتری را در بازار ایجاد کرد؛ اما خوشبختانه در این دوره چنین اظهارنظرهایی کمتر به چشم میخورد که نوعی حرفهایگری در اظهارنظرهای مقامات محسوب میشود.
حمايت از نرگسسرزمينمان
مينو خالقي در اعتماد نوشت:
ميگويند نرگس، گل زمستان است. مقاوم است و صبور. در سرماي جانسوز و انبوه برف، راه را مييابد و سر از خاك برميآورد. چشمنواز است و زيبا و از قضا نام انگليسي نارسيس كه در تاريخ كهن، نماد خودشيفتگي است، شايستهاش نيست چرا كه آنچنان از خود گذشته و ديگر دوست است كه سرماي بيامان را بر جان ميخرد و براي نوازش چشمها و دلها، راست قامت ميايستد.
داستان زندگي دختر سرزمينمان، نرگس كلباسياشتري، مرا به ياد همين مقاومت و ايستادگي و صبوري گل نرگس مياندازد. در اين ايام مبارك كه مزين به نام رسول شفقت و رحمت، حضرت ختمي مرتبت، محمد مصطفي(ص) است، مهرباني و ازخودگذشتگي يك گل نرگس ميهنم، مرا بيش از پيش به اين فكر واميدارد كه به راستي چه بسيار انسانهايي كه به خوبي علت زنده بودن و آن وجوب پيش از وجود را دريافتند. زيستني كه براي زيست ديگري تجلي مييابد و در اين جهان پر ز عداوت و افراطيگري، كه در همين همسايگي كشورمان روزانه بسياري كودك و زن بيگناه به دست داعش و وهابي و افراطيون به كام مرگ فرستاده ميشوند، دختريزاده ايران و اصفهانيالاصل، شش سال از روزهاي زندگاني پر بركتش را با تمام توان مادي و معنوي براي كمك به كودكان بيپناه، مستمند و نابيناي هندوستاني مصروف ميدارد. او كه در سن نوجواني پدر و مادر خود را از دست ميدهد، با چنين غمي به كشور انگلستان كه مدتي از سالهاي زندگي را به سبب تحصيل پدر بزرگوارش در آن كشور ميزيسته، سفر ميكند. اما نرگسِ اين داستان، به زودي با ترك زندگي در غرب به هندوستان سفر ميكند و در يكي از فقيرترين نقاط كره زمين، شهر راياگادا به تاسيس مدارس و مراكز نگهداري كودكان بيسرپرست و نابينا ميپردازد و بنيادي به نام پِريشان براي زدودن پريشانيهاي روزگار از چهره كودكان رنجديده را بنا مينهد. چه شايسته فرموده است رسول مهرباني صلواتالله عليه كه « إنما الأعمال بالنيات» و چه نيتي نيكوتر از خيرخواهي نوع بشر با هر نژاد و رنگ و آييني. با نرگس كه سخن ميگويم درك ميكنم خداوند مهربان چه نهاد نيكو و قدرت دهشي در وجود او به وديعه نهاده تا جايي كه گيسوانش را براي كمك به مراكز درمان كودكان سرطاني كه در مراحل مداوا موهاي خود را از دست ميدهند، به حراج ميگذارد.
شوربختانه، طي دو سال گذشته، او در دام ناسپاسي، اخاذي و پروندهسازي مافياي قومي برخي افراد شهر و رقباي بنيادي كه تاسيس کرده، گرفتار شده كه براي تصاحب بنياد خيريه و مدارس او، به تضييع حقوق انساني و شهروندي وي در دادگاههاي محلي پرداختند و او را به اتهامهاي واهي و بياساس متهم کردهاند. از آنجا كه او داراي گذرنامه ايراني نبود و با پاسپورت بريتانيايي وارد هندوستان شده بود، چندين مرتبه از سفارت انگلستان به عنوان يكي از كشورهاي متبوع خود درخواست معاضدت حقوقي وكنسولي میکند كه هيچگونه پاسخي دريافت نميكند. اين در حالي است كه دستگاه ديپلماسي وكنسولي ايران به محض اطلاع از اين مساله، گذرنامه ايراني ايشان را صادر و تلاشهاي گستردهاي را در چارچوب قوانين و مقررات داخلي و بينالمللي، آغاز کرد و بنا بر اطلاع، اين تلاشهای مجدانه همچنان ادامه دارد. متاسفانه طي روزهاي اخير، راي دادگاه محلي مبني بر زندان و جريمه مالي ايشان صادر شد كه نهتنها بر اساس اصول حقوقي و ادله اثبات دعوي داراي اشكالات بسياري است بلكه با توجه به شرايط نامناسب زندان در آن شهر، بيم خطرات جاني براي او محتمل است. در شرايط كنوني با توجه به زمان كوتاه باقيمانده تا ارايه دادخواست تجديدنظر و احتمال رد آن توسط دادگاه محلي و اجراي حكم زندان، از مسوولان مرتبط وزارت امور خارجه انتظار ميرود با به كارگيري تمام ظرفيتهاي موجود ديپلماسي بينالمللي و حقوق كنسولي بر مبناي مواد ٥ و ٣٦ كنوانسيون ١٩٦٣ وين درباره روابط كنسولي، تلاشي مضاعف کرده، با اعزام نماينده ويژه وزير محترم امور خارجه جهت رايزني با دولت هندوستان، نسبت به حل موضوع و اثبات بيگناهي اين سفير نوعدوستي و مهرورزي كشورمان، اقدام کنند. همچنين از نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي، خصوصا فراكسيون زنان مجلس، انتظار ميرود با استفاده از امكانات گروه دوستي پارلماني ايران- هندوستان، در اقدامي هماهنگ توجه تمامي بانوان عضو پارلمان هند (لوك سابها و راجيا سابها) را به اين موضوع معطوف کرده، همچنين به عنوان زنان حامي حقوق شهروندي اتباع ايران، پيام درخواست معاضدت و حمايت حقوقي، ديپلماتيك و كنسولي از دولت هندوستان بر اساس موازين بينالمللي و توافقات دوجانبه، مبني بر حمايت از اين بانوي نيكوكار سرزمينمان كه عمر خويش را در كمك به كودكان بيبضاعت آن ديار مصروف داشته، به وزير امور خارجه هندوستان سركار خانم «سوشما سواراج»، ابلاغ کنند. از ديگر سو، طي مدت اخير با فرهيختگان متعددي از جامعه فرهنگ، هنر و انديشه كشورمان پيرامون اين موضوع به گفتوگو پرداختم و دريافتم كه به لطف خداوند حساسيتي مبني بر حمايت از نرگس، در اين بخش تاثيرگذار جامعه مدني، ايجاد شده است. با توجه به علاقه ويژه مردم هندوستان به جامعه هنري و فرهنگي خود، مسلما انتقال اين درخواست عمومي و دغدغه انساني به جامعه فرهنگي و هنري كشور هند از طريق هنرمندان و اصحاب فرهنگ ايران، ميتواند حساسيتي ويژه در جامعه مدني هند ايجاد و در تغيير شرايط و احقاق حق نرگس كلباسي اشتري، موثر واقع شود. در پايان متذكر ميشوم، با توجه به وجود قانون موافقتنامه انتقال محكومين به حبس بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت جمهوري هند (مصوب ١١/١٢/٨٩) در صورت عدم تغيير شرايط و به نتيجه نرسيدن احتمالي تمام تلاشها، ميتوان از ظرفيت اين موافقتنامه در جهت اعزام ايشان به ايران جهت طي دوران محكوميت با شرايط ملحوظ در اين قانون، استفاده کرد. اميدوارم به مرحمت پروردگار و همت جمعي و متحد همه ما، اين نرگس سرزمينمان و تمام نرگسهاي اين ميهن به پاس زحمات خود و نيت خيرشان براي كمك به نوع بشر، روزهايي خوش و سرشار از رحمت پروردگار در پيش داشته باشند.
چه خبر از اقدام تند؟
در سرمقاله صبح نو آمده است:
برجام همهچیز نیست، اما آنچنان در این سهساله اخیر بر طبل گشایشهای برجامی کوبیده شده که آنرا تبدیل به فصل مشترک مردم و مدیران کردهاست، چرا؟ چون وعده داده بودند که با برجام چرخاندن سانتریفیوژها و معیشت توأمان امکانپذیر خواهد بود و حالا که روزگار اجراییساختن آن فرارسیده، سنگاندازیهای طرف غربی (و عمدتاً آمریکایی) در حال متزلزل کردن توافقنامه است. در اینجا البته فرانسویها را نباید دستکم گرفت که با همه پیامهای دلبرانهای که برایشان ارسال شد، بازهم حاضر نشدهاند مثلاً معامله ایرباس را به سرانجام برسانند تا نمایش دولتی موفقیت برجام، همچنان خود را روی صحنه نگه دارد. 11 روز پیش و در 16 آذرماه، رییسجمهور وعده داد که با نقض برجام (که در اینجا اجراییشدن مصوبه کذایی «ایسا»ست)، برخوردی تند صورت خواهد گرفت؛ پس از آن روز، نامهای آمد که در آن بررسی و مطالعه یک اتفاق در تولید سوخت شناورها بهعنوان احتمالی برای بازگشت هستهای، به نفرات مسوول در دولت ارجاع داده شده بود: دقت کنید که فقط بررسی و مطالعه و نه اقدام و عمل. حالا اوباما با کنارکشیدن خود، راه را برای قانونیشدن تمدید تحریمهای 10ساله ایسا باز کرده و با گذشت چند روز هنوز خبری از برخورد تند آقای روحانی نیست، بماند که نه از وزیر امور خارجه اطلاعیه صادر شده و نه مسوول میز برجام در وزارت خارجه (جناب عراقچی که بیش از 3-2 هفته است روزه سکوت گرفته). اگر دولت اقدامی در زمینه نقض برجام انجام ندهد، این انفعال موجبات جریشدن سایر طرفهای درگیر را فراهم آورده و منافع حداقلی از این توافق را نیز به صفر نزدیک میکند. برجام همه چیز نیست و ایکاش که دولت خود را برای همه شرایط آماده میکرد.