سرویس جهان مشرق - دشمنان «ترامپ هیولا» دندان قروچه کنان قیل و قال بزرگی به راه انداخته اند. آنها می گویند که او رئیس جمهوری وحشتناک خواهد بود که ممکن است درست هم بگویند. نشانه های شومی هم خاصه در زمینه سیاست خارجی وجود دارد و به نظر می آید که او شخصی به شدت نامربوط و متناقض است. جالب آنکه این منتقدان کمترین ذهنیتی در این باره ندارند که چرا او پیروز انتخابات شده است. دلیل این امر روشن است: او پیروز شد چون همه بر علیه او تلاش کردند، به ویژه رسانه ها، هیلاری، گروه «جان سیاهان اهمیت دارد»، اوباما، دمکراتها و چپگرایان افراطی. همه برای ترامپ کار کردند. به این ترتیب امکان نداشت که او بازنده انتخابات باشد.
انتخابات قیام طبقات مزد بگیر ستمدیده، مورد بی توجهی واقع شده و از نظر مالی در حال غرق شدن علیه برخورداران بود.
ثروتمندان و قدرتمندانی که در ویترین واشنگتن نشسته اند، سفیدپوست، برخوردار از حقوق های عالی، امن، فراتر از هوش متوسط و غالبا دانش آموختگان اوبرلین، امهرست، سوارتمور و ییل هستند. می دانید، همان مدارس از ما بهتران. آنها در محلات شیک بدرسا، آپر کانکتیکات، کپ هیل و گریت فالز تجمع کرده اند. آنها با یکدیگر نوشیدنی صرف می کنند و با یکدیگر حرف می زنند و بر این باورند که باید حق با آنها باشد، چون هر کسی را که می شناسند، با آنان موافق است.
تفرعن و تکبر آنها شخصی نیست- آنها آدم های نازنینی هستند و احتمالا از آنها خوشتان خواهد آمد- بلکه یک تفرعن طبقاتی است. از آنجا که هیچ کس به آنها نمی گوید که آنها متکبر یا تشکیل دهنده یک طبقه هستند، از این موضوع خبر ندارند. از آنجا که هر کسی که دور و بر آنها زندگی می کند استاندارد زندگی بالایی دارد، به ذهنشان خطور نمی کند که آنها از یک زندگی با استاندارد بالا برخوردارند. آنها در یک جعبه ذهنی کوچک زندگی می کنند.
آنها نمی دانند که در قسمت پایین شهری و توسعه نیافته زیر بزرگراه جف دیویس که از محل زندگی شان تا آنجا نیم ساعت راه است، منطقه ای آکنده از دود اتومبیل ها و آشغال و زباله، یک کهنه سرباز سالخورده عصا زیر بغل، در یک مسافرخانه اقامتی کثیف و ملال آور زندگی می کند. او هر روز صبح خود را به ناهارخوری دیکسی لی می رساند تا صبحانه ای ارزان قیمت بخورد، چون این تنها چیزی است که می تواند بخورد. او در انتظار مرگ است. نخبگان این را نمی دانند و برایشان اهمیتی هم ندارد.
لایه فوقانی، متقلب اخلاقی نیز هستند، هر چند که آنها این را نیز نمی دانند. لیبرال های نازنینی که تا بن دندان لیبرال هستند، در اساس معتقدند که ما همگی باید یکدیگر را دوست داشته باشیم و نسبت به هر کسی که دیگران را دوست ندارد، نفرت بورزیم. از آنها بپرسید آخرین باری که برای ناهار شام به یک گتو رفته اند کی بوده، آیا آنها تا به حال در یک رستوران در محله ای با اکثریت سیاهپوست حضور یافته اند، تا به حال بچه های با ارزششان را به مدارس دولتی نیویورک فرستاده اند. از آنها بپرسید آیا تا به حال یک دوست از طبقه کارگر داشته اند.
برخورداران، سخت برای ترامپ کار کردند. هر بار که آنها رای دهندگان به ترامپ را با عناوینی چون مردان سفیدپوست کم تحصیل کرده و رسوبات محض توصیف کردند، آرای بیشتری را به سوی ترامپ راندند. و آنها لاینقطع طبقه کارگر را چنین توصیف کردند.
همین بود که او را به ریاست جمهوری رساند. خوب، بد یا بی تفاوت، به این شکل بود که او توانست به اینجا برسد.
برخورداران، تمام سفید پوستان جز خودشان را بدنام و خوار کردند. تا آنجا که هیلاری سخنرانی «بی لیاقت های» خود را کرد و با این کار عداوت نیمی از آمریکا را برای خود خرید- همان عمله های فاقد تحصیلات، بی ریخت، کند ذهن ـ و چرا نباید آنها را استهزا کرد؟ چرا هیلاری باید به رای آنها نیاز داشته باشد؟
برای ترامپ این سخنرانی یک طلا بود، طلای ناب. اگر خود ترامپ هم متن سخنرانی او را نوشته بود، نمی توانست بهتر از این زمینه های نابودی او را فراهم کند. این ناب ترین محصول نخوت و تکبر تشکیلات بود. او خودش این کار را با خود کرد. دست مریزاد.
همین سخنرانی بود که ترامپ را رئیس جمهور کرد.
گروه «جان سیاهان اهمیت دارد» نیز همین خدمت را به ترامپ کرد. همانطور که آنها بزرگراه ها را سد کردند و طرفداران ترامپ را به باد کتک گرفتند و گردهمایی هایشان را بر هم زدند و اتومبیل ها را تخریب و البته تاراج کردند، ظاهرا فکر می کردند که دارند علیه ترامپ هیولا کار می کنند اما چنین نبود. در بیرون از سرزمین های بکر بربریت زده بین منهاتان و هالیوود، در جنگل های بدوی تاریک که در آنها انسان های راست قامت اولیه هنور نادرند، مردم از بی قانونی و تشکیلاتی که آنان را برنمی تافت به ستوه آمده بودند. همین بود که آرای بیشتری را تولید کرد، شاید نه برای ترامپ یا حتی علیه هیلاری، بلکه علیه طبقه ای که او آنها را نمایندگی می کرد.
مهاجرت. در این مورد هیلاری و اوباما بیشترین خدمت را به دونالد کردند. در حالی که اوباما دیوانه وار تا حد امکان تعداد هر چه بیشتری از «آوارگان» را از هر جا به آمریکا می آورد، هر جایی که هیچ همخوانی با مردمی نداشت که اوباما آنها را مجبور به زیستن در کنار آنها می کرد، هیلاری وعده واردات شمار زیادی از مهاجر را به کشور می داد. این سیاستی به وضوح احمقانه بود، ولی از نظر سیاسی نیز او به وضوح احمق بود.
او فکر می کرد که مردمان حیاط پشتی فلای اور لند باید خواهان صدها هزار سومالیایی و پاکستانی باشند و در کنار کسانی که نمی شناسند زندگی کنند و اگر نکردند، او آنها را مجبور به این کار می کرد و این مسئله اهمیتی هم نداشت، چون هیلاری اعطاکنندگان کمک های مالی هنگفت را داشت و تمام اهالی رسانه ها دلباخته او بودند.
سپس به مسئله کوته فکری و تنگ نظری برخورداران می رسیم. آنقدر کوته فکر که حتی در فهم نمی گنجد. آنها با تمام وجود برای رئیس جمهور جدید کار کردند. هیلاری احتمالا هرگز در یک تالار لژیون با -دور باشد!- این سنخ مردم نبود که اگر بود، او می توانست رئیس جمهور باشد. به جای آن او یک قلاب چند شاخه را برای اعطاکنندگان کمک های مالی چاق و چله تدارک دید و با اغنیا نشست و برخاست کرد. آنها به او گفتند که امکان ندارد که بازنده انتخابات باشد.
این ها نیز چون خود هیلاری هیچ چیز از زندگی اکثر آمریکاییان نمی دانستند. آیا بیل کریستول به عمرش در حالی که موجودی جیبش تنها 25 دلار است، به امید عبور یک اتومبیل که بتواند او را به رونوک برساند، در ساعت سه صبحی سرد و منجمد کننده در یک جاده فرعی در آپالاچیا برای یک ماشین عبوری دست نگه داشته است؟ شرط می بندم که هرگز. و شک دارم که کاتی کورتیس یا هر یک از آن کله حبابی های گنده تا با حال در یک توقفگاه مخصوص کامیون ها یا یک پمپ بنزین در ازای حداقل دستمزد، تازه اگر دستمزدی به آنها بدهند، کار کرده باشد. چند نفرشان تا به حال تلکه شده اند، کارروزنامه رسانی کرده اند یا تصمیم گرفته اند بین یک پالتوی گرم برای زمستان پیش رو و پرداخت شهریه تلویزیون کابلی شان یکی را انتخاب کنند؟
به همین دلیل بود که آنها ترامپ را به چنین شگفتی غافلگیرکننده ای رساندند. آنها با کشوری سروکار داشتند که هرگز آن را ندیده بودند.
فقط خدا می داند که ترامپ چه جور رئیس جمهوری خواهد بود اما او این کشور را می شناخت. که با توجه به اینکه پنجاهمین ثروتمند نیویورکی است به شکل مثبتی با آن ارتباط برقرار کرده است.
و اما رسانه ها. آنها نیز خدمت بسیار بزرگی برای رئیس جمهور جدیدمان انجام دادند. تمام رسانه های شرکتی با شدت و حرارت به مخالفت با او برخاستند، ظاهرا با این فرض که این ننگ در همان آغاز در هم خواهد شکست. آیا آنها سی بی اس و ان بی سی و واشنگتن پست، همان رسانه های خبری معتبر نبودند که مردم به آنها اعتماد و اعتقاد دارند؟
نه، به واقع چنین نیست.
و به این ترتیب بود که این پرچانگان، پوزخند زنان استهزا کردند و به کلی از درک واقعیت ها ناتوان ماندند و خر خود را راندند. خوب است آنها برای کسب سمت لابی گران دونالد ترامپ ثبت نام کنند!
اهالی خبر درک نکردند که آنها به شدت مورد انزجارند. آنها آشکارا به این سمت منحرف و گاه عملا نزدیک شدند که نسبت به هر کسی که تمایل داشت به ترامپ فکر کند خصومت بورزند (و به واقع چنین نیز شدند). پس انزجار شایع در این رسانه ها تبدیل شد به «اگر این حرامزادگان از ترامپ خوششان نمی آید، پس حتما او آدم خوبی است.»
آنها بودند که او را رئیس جمهور کردند.
این وضعیت مرا به یاد زمانی می اندازد که باب براون مجله «سرباز سرنوشت» را راه اندازی و وانمود کرد که مجله اش کاغذپاره ای است برای سربازان مزدور. رسانه ها هیاهوکنان یک به یک در دام بلوای محکوم کردن او افتادند و با هر محکومیتی تیراژ آن بالاتر رفت. باب هم فقط لبخند می زد.
اما پرچانگان نتوانستند این را دریابند.
به این ترتیب زمانی که ترامپ، (خانم) مگین کلی از فاکس نیوز را سر جای خودش نشاند، پرچانگان از وحشتی رضایت بخش منفجر شدند. ترامپ با این کار فقط زنان را با خودش لج کرده که قرار بود یکجا به هیلاری رای بدهند. با این کار تمام شانس ترامپ از بین رفته بود.ها ها ها ها!
نتایج واقعی:42 درصد زنان و 53 درصد مردان سفید پوست به...بله به ترامپ رای دادند.
چرا؟ یک فرضیه روشن این است که زنان به فکر خودشان هستند و بودند. شاید آنها فکر می کردند که مگین که یک باربی پلاستیکی سوهان روح است که احتمالا روزانه بیشتر از یک هواپیمای 747 زمان صرف تعمیر و نگهداری اش می شود یک...یک باربی سوهان روح است!
ترامپ می تواند به آنها، به هیلاری، به رسانه ها، به جان سیاهان اهمیت دارد و به پیراهن قهوه ای ها بگوید:
«ممنونم، ممنونم، بدون کمک شما نمی توانستم از پس این کار بربیایم!»
منبع: http://fredoneverything.org/uniquely-talented-only-the-democrats-could-have-lost-to-trump/
نویسنده: فرد رید[1]
[1] . Fred Reedنویسنده، روزنامه نگار و ستون نویس پیشین بخش فناوری در واشنگتن تایمز.