به گزارش سرویس وبلاگستان مشرق، امیدحسینی نویسنده وبلاگ آهستان در آخرین مطلب خود نوشت: چند ماه پیش در مطلبی به این قاعدهی روشن و بدیهی اشاره کردم که برای درمان هر دردی، ابتدا باید خود آن درد را به درستی تشخیص داد. چرا که بدون شناخت علت و ریشههای اصلی یک مشکل، هر نسخهای برای حل آن، اشتباه و گمراه کننده خواهد بود.
این مطلب، اشارهای بود به تحلیلهای مختلفی که آن روزها در رسانههای مختلف اپوزیسیون داخلی و خارجی درباره انقلابهای مردمی منطقه منتشر میشد. تحلیلهایی که دقیقا از روزهای اول قیام مردم مصر و تونس علیه حاکمان دیکتاتور شروع شد و هنوز هم ادامه دارد.
آن تحلیلها، علیرغم ظاهر حمایتگونه از مردم منطقه، اصلا ربطی به انقلابها و ریشههای اصلی آن نداشت؛ بلکه در پس همه آنها، جار و جنجال رسانهای و بهرهبرداری تبلیغاتی برای تشبیه جریانهای ضدانقلاب و ضدنظام به انقلابیون منطقه و در نهایت نوعی لجبازی با سیاستهای رسمی جمهوری اسلامی قرار داشت.
دستگاه تبلیغاتی ضدانقلاب، از بیبیسی حرفهای تا صدای آمریکای غیرحرفهای! از کلمه و جرس متوهم تا حتی لمپنهای بالاترین، از ابتدا هرگونه شباهت مذهبی و سیاسی میان انقلابهای منطقه با انقلاب اسلامی ایران را رد کردند. به همین منظور هر از گاهی به بهانه و بدون بهانه، به سراغ یکی از شخصیتهای سیاسی مذهبی این کشورها رفتند و سعی کردند جملهای و یا حتی کلمهای از زبان او علیه جمهوری اسلامی پیدا کنند و یا لااقل از طرف آنها، بیداری اسلامی را تکذیب کنند!
مثلا در تونس به سراغ راشد الغنوشی رفتند و از زبانش منتشر کردند که «من خمینی نیستم!» و یا بعد از پیام عربی رهبر انقلاب به مردم مصر، خبر دو خطی سایتی را پاسخ محکم اخوان المسلمین به رهبر ایران تلقی کردند!
سیاست دوم، تشبیه حوادث بعد از انتخابات ایران به انقلابهای منطقه بود! این رسانه ها با شبیهسازیهای کودکانه سعی کردند تنور خاموش فتنه را دوباره روشن کنند و انقلاب ریشهدار و اصیلی چون قیام مردم مصر را با جنبش موسوم به سبز در ایران، یکی بدانند!
این شبیهسازیهای مسخره و مضحک هرچند تغییری در واقعیات اوضاع منطقه ایجاد نمیکرد، اما چند روزی جماعت اپوزیسیون را در خواب و خیال انقلاب کاریکاتوری سرگردان نگه میداشت. مشکل اصلی زمانی بیشتر شد که این رویاهای سبز رنگ، کم کم به تحلیل سیاسی بزرگان و نخبگان جماعت اپوزیسیون هم تبدیل شد. تا جایی که برخی چهره های اصلاح طلب عضو جبهه مشارکت و یا سازمان مجاهدین، برای مردم مصر نامه مینوشتند و برای پیروزی نهایی آنها راهکار ارائه میدانند. راهکارهایی از جنس منشور سبز! (جالب اینجاست که حامیان شعار «نه غزه، نه لبنان، این بار حامی مردم مصر شده بودند!)
درحالی که بین انقلاب های مردمی منطقه، با حوادث بعد از انتخاب ایران، هیچگونه شباهتی چه از نظر ظاهر و چه به لحاظ محتوایی وجود نداشت. در تفاوت آنها همین بس که آمریکا و اسرائیل و کشورهای غربی از آشوبهای ایران حمایت میکردند و از انقلابهای منطقه نه! (سیاست غربیها جالب بود. حمایت از دیکتاتورهای وابسته تا لحظه آخر؛ وقتی کار دیکتاتورها تمام شد، همراه شدن با مردم و حمایت از دموکراسی!)
البته این حمایت دیرهنگام و ظاهری، باعث ارائه تحلیلهایی اشتباه در داخل کشور و حتی در میان برخی مسئولان هم شد که عقیده داشتند همه این جنبشها، توطئهی آمریکا و صهیونیسم بین الملل است! بخش زیادی از این تحلیلهای وارونه معلول جنگ شدید رسانهای و تبلیغاتی علیه انقلابهای منطقه بود. رسانه های غربی با تحریف شعارهای مردم، منکر هرگونه رنگ و بوی دینی و مذهبی میشدند و این حوادث را فقط و فقط حرکتی در راه آزادی و دموکراسی آن هم به شیوه غربی مینامیدند!
فرض کنیم که هم ادعای رسانههای غربی و ضدانقلاب درست باشد و هم تحلیلهایی که این حوادث را زیر سر اسرائیل و آمریکا میدانند؛ اما مساله این است که آیا این حوادث طبق خواست آنها پیش رفته؟ آیا نتیجه همانی شده که غربیها میخواستند؟ حرف ما از ابتدا این بود که برنده قطعی و نهایی انقلابهای منطقه، قطعا مردم، جبهه مقاومت و نیز جمهوری اسلامی خواهند بود و بازنده نهایی، دنیای استکبار، آمریکا و رژیم صهیونیستی. شاید حکومتی شبیه جمهوری اسلامی در مصر و تونس تاسیس نشود، اما تشکیل هر حکومتی قطعا بهتر و مردمیتر از حکومت دیکتاتورهای آمریکایی خواهد بود. ضمن آنکه مردم این کشورها دیگر ساکت نمیشوند و تحقیر سی ساله و چهل ساله خودشان را فراموش نمیکنند.
رسانهها و بوقهای تبلیغاتی ممکن است مدتی با دروغ و شایعه و تحریف، دلیل اصلی انقلابها را زیر سوال ببرند، اما جنگ واقعی، جنگ ارادههاست نه جنگ رسانهها. رسانه شاید تا مدتی دروغ بگوید و واقعیت را پنهان کند، اما این اراده و خواست مردم است که در میان بهت و حیرت و غافلگیری همگان، ناگهان منفجر میشود و همه بافتههای رسانهها را پنبه میکند.
ممکن است بی بی سی گزارشگرش را به وسط میدان التحریر بفرستد و از زبان یک مصری، شعاری ضداسلامی و یا ضدایرانی پخش کند؛ صدای آمریکا ممکن است اخبار حمایت اوباما را از مردم مصر، بارها و بارها منتشر کند؛ «جرس» میتواند نامه و برنامه پیشنهادی جناب تاجزاده را به مردان و زنان مصری منتشر کند؛ «کلمه» میتواند به شعار «بیداری اسلامی» بخندد؛ بالاترین هم میتواند قیام مردم مصر را مسالهای ملی و کاملا بیربط به اوضاع و احوال اسرائیل و فلسطین بداند؛ «فلان نیوز» هم میتواند تیتر بزند که قیام مصر شباهتی به انقلاب اسلامی ایران ندارد، حتی ممکن است تلوزیون مصر با کسی مصاحبه کند و او هم منکر هرگونه شباهتی با ایران شود؛ اما همه اینها یک طرف، مردم مصر یک طرف…
ما اصراری نداریم که بر هر حرکتی، نام انقلاب اسلامی را بگذاریم، این را هم انتظار نداریم که مرد و زن انقلابی مصری و تونسی و لیبیایی و …، در هر مصاحبهای اسمی از ایران و امام و انقلاب بیاورند؛ اصراری نداریم که مارک «مید این ایران» روی هر انقلابی حک شود، مساله اصلی جنس آن حرکت و انقلاب است. مهم آن جریانی است که امروز در منطقه به راه افتاده. مهم آن حرکتی است که یادآور انقلاب اسلامی ایران است. در حقیقت تسخیر سفارت اسرائیل در قاهره، تکرار خاطرات و درسهای انقلاب اسلامی ایران است، حتی اگر نامی از ایران نباشد.