کد خبر 651833
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۹۵ - ۱۶:۰۶

سعداله زارعی با اشاره به اینکه اگر 13 آبان نبود، انرژی که برنامه نظامی آمریکا در افغانستان را با شکست مواجه کرد وجود نداشت گفت: تسخیر لانه جاسوسی نقطه عطف تاریخی در منطقه است به این معنا که تغییرات بزرگی از پی این حادثه در منطقه بوجود آمد.

 به گزارش مشرق، نشست لانه ها و خاکریزهایی که تسخیر شد ظهر امروز بمناسبت یوم الله 13 ابان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی با سخنرانی دکتر سعداله زارعی کارشناس ارشد مسائل سیاسی در موسسه مطالعات راهبردی اندیشه سازان نور برگزار شد.

در این نشست زارعی با اشاره به تاثیرات داخلی، منطقه ای و بین المللی یوم الله 13 ابان، رویداد تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران را نقطه عطف تاریخی در سطح منطقه دانست.

13 آبان نقطه عطف تاریخی در سطح منطقه/ 13 ابان یک حادثه سیاسی است نه حقوقی

زارعی در ابتدا وجه برجسته رویداد 13 ابان را تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران دانست و گفت: تسخیر لانه جاسوسی وجه برجسته رویداد 13 آبان است و این رویداد نقطه عطف تاریخی در سطح منطقه است به این معنا که تغییرات بزرگی از پی این حادثه در منطقه بوجود آمد و به همبن دلیل هم بود که امام راحل فرمودند که تسخیر لانه جاسوسی آمریکا انقلاب دوم است.

به همین دلیل هم است که آمریکایی ها در سالروز این رویداد با حساسیت تمام به تجزیه و تحلیل این حادثه مشغول می شوند. با نگاهی به رسانه های آمریکایی و انگلیسی می شود مشاهده کرد که هیچ کسی یادش نرفته است که در 13 آبان چه اتفاقی رویداده است.

وی تصریح کرد: در سطح بین المللی زمانی که به تجزیه تحلیل واقعه تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران پرداخته می شود کمتر از منظر حقوقی مورد تحلیل قرار می گیرد و بیشتر از منظر سیاسی و پیامدهای آن نگریسته می شود اما در سطح داخلی متاسفانه برخی ها از کج سلیقگی به این رویداد از منظر حقوقی و با استناد به کنوانسیون های حقوقی نگاه می کنند. متاسفانه در ایران حادثه سیاسی 13 ابان در قاب یک امر حقوقی دیده می شود و مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. در حالی که شان و جایگاه 13 آبان یک حادثه در ابعاد بین المللی است.

تاثیرات داخلی، منطقه ای و بین المللی تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران

الف) تاثیرات درونی تسخیر لانه جاسوسی برای ایران

وی در ادامه به تاثیرات متعدد تسخیر لانه جاسوسی بر محیط داخلی،‌منطقه ای و بین المللی پرداخت و در بخش تاثیرات داخلی این رویداد گفت: 1- اولین تاثیر ایجاد انسجام درونی در میان ملت ایران و تقویت روحیه مقاومت در جمهوری السلامی ایران بود. نگرانی های قبل از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا ،‌پس از تسخیر جای خود را به اعتماد به نفس و خود باوری داد و روحیه ملی برای مواجهه با مشکلات و چالش ها بالا رفت. به گونه ای که به جرات می توان گفت اگر لانه جاسوسی آمریکا تسخیر نمی شد و این وضعیت ویژه پیش نمی آمد ایران به هیچ وجه نمی توانست با مخاطرات پیش رو مواجه شود.

2- به عنوان دومین عامل تاثیرات درونی رویداد تسخیر لانه جاسوسی آمریکا زارعی تصریح کرد:با تسخیر لانه آمریکا و بازتاب فوری آن در سطح منطقه و جهان اسلام ، ایران و انقلاب ایران را از کادر ملی به کادر منطقه ای و بین المللی انتقال داد و جمهوری اسلامی ایران در کانون توجه مسلمانان قرار گرفت. در همین زمینه رسانه های غربی خصوصا شبکه pvc آمریکا در این باره گفت: مشکل آن است که از امروز با ایرانی مواجه شدیم که قدرتمند تر از ایران قبل از تسخیر سفارت آمریکا در تهران است و لذا مدیریت این ایران برای آمریکا دشوار شده است.

3- جدای از این، بعد از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا ایران آرام ارام و در یک فرآیند هوشمند قدرت خود را هم در سطح بازدارندگی و هم قدرت تهاجمی افزایش داد. تشکیل بسیج مستضعفین به دستور حضرت امام (ره) در واقع تغییراتی در سطح سازمانهای نظامی در درون اسیران شکل داد. تشکیل همین بسیج هم باعث شد که با آغاز جنگ تحمیلی رژیم صدام به ایران ما دارای یک آمادگی قبلی برای دفاع از خود باشیم و بتوانیم جنگ را مدیریت کنیم. در واقع اگر تسخیر لانه جاسوسی نبود و این روحیه ملی و تدارک نظام بوجود نمی امد به احتمال زیاد ایران جنگ را به عراق باخته بود. و اهدافی که صدام حسین پیگیری کرد و به گمان خود طی چند هفته می‌توانست اهداف بلندی را در جنگ با ایران به دست بیاورد، محقق شده بود. درواقع سد دفاعی اولیه‌ای که در برابر ارتش عراق ایجاد شد، از انرژی که در تسخیر لانه جاسوسی پیش آمده بود، تغذیه می‌شد.

زارعی افزود: متاسفانه در داخل یک کج سلیقگی وجود دارد در باره رابطه جنگ تحمیلی و  تسخیر لانه جاسوسی آمریکا مبنی براینکه جنگ بخاطر تسخیر سفارت آمریکا بوجود آمد. در حالی که بعضی از افرادی که امروز این حرف را می‌زنند، دیروز به اسنادی اشاره می‌کردند که خلاف این امر را ثابت می‌کند. برای مثال آقای دکتر ابراهیم یزدی، دبیر کل نهضت آزادی در همان زمان تسخیر لانه جاسوسی به صحبت‌هایش با بروس لینکن، سفیر آمریکا در آن زمان در ایران، اشاره می‌کند و می‌گوید لینکن در اردیبهشت‌ماه 58 و قبل از تسخیر لانه جاسوسی به من اطلاع داد که عراقی‌ها خودشان را برای جنگ با ایران آماده می‌کنند. بنابراین تصمیم صدام حسین برای جنگ با ایران در اوایل سال 58 گرفته شد.

امروزه آقای یزدی مسئله را با تحریف تاریخ از منظر دیگر نگاه می‌کند و مدعی است اساساً تسخیر سفارت آمریکا باعث وقوع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شد. یکی از تأثیرات مهم تسخیر لانه جاسوسی این بود که اولاً براساس اسنادی که وجود دارد و آمریکایی‌ها به آن اشاره کردند با تسخیر لانه، زمان عملیات علیه ایران به تأخیر افتاد. یعنی صدام حسین احساس کرد که با این هیجانی که در ایران پدید آمده و دفاع عمومی در سطح جهان اسلام از ایران می‌شود، از یک سو جنگ ایران در این شرایط هیجانی دشوار است و از سوی دیگر مهاجم را به شدت زیر مهمیز مسلمانان قرار می‌دهد، لذا اولاً جنگ با تأخیر مواجه شد و ثانیاً‌ همان نیروی دفاعی که از انرژی تسخیر لانه جاسوسی تغذیه کرده بود، موج پرقدرتی را در مقابل تهاجم دشمن پدید آورد.

اولین نسخه مذاکره با آمریکا/ برجام تکرار تاریخی بیانیه الجزایر است

4- یکی دیگر از موضوعاتی که در ارتباط تسخیر لانه باید به آن اشاره کنیم، این است که با تسخیر لانه جاسوسی و بازداشت جاسوسان آمریکایی در ایران، آرام‌آرام جریانی که در داخل در خودشان توانایی مقابله با آمریکا را نمی‌دیدند، نغمه توافق و تفاهم با آمریکا را سر دادند. البته در آن زمان چون فضای قالب، فضای انقلاب در سطح دولت و سیستم‌های حکومتی بود، از منظر انقلابی موضوع را مطرح می‌کردند و به عنوان نیروی انقلابی و وجه به ظاهر انقلابی مسئله تفاهم با آمریکا را مطرح می‌کردند که امروزه پرده از چهره اینها برداشته شده است و مشخص شده است که این عناصر از همان ابتدا اعتقادی به انقلاب اسلامی و حضرت امام و مقاومت در برابر آمریکا نداشتند. آنها گفتند توافق کنیم و در نهایت هم براساس مصوبه مجلس شورای اسلامی قرار شد مذاکراتی بین ایران و آمریکا در این خصوص برگزار شود که الجزایر به عنوان کشوری که با ایران رابطه خوبی داشت، میزبانی این مذاکرات را برعهده گرفت و در نهایت مذاکرات ایران و آمریکا منجر به صدور بیانیه‌ای شد که در تاریخ 30 دی 1359 (19 ژوئن 1981) به توافقی که بین دو طرف انجام شده اشاره می‌کرد و بر مبنای آن قرار بود دعاوی مالی ایران و آمریکا نسبت به همدیگر، به یک دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا که مقر آن در لاهه هلند بود، انجام شود. در این ماجرا که اولین حرکت مشترک ایران و آمریکا در ماجرای مذاکره و توافق است که خود این مسئله آینه‌ای است از وضعیتی که ما و آمریکایی‌ها در جریان مذاکرات سیاسی پیدا می‌کنیم. در این ماجرا آمریکایی‌ها قبول کردند که هیئت 9 نفره داوری تشکیل شود و این هیئت که ترکیبی از داوران ایرانی و آمریکایی و اروپایی بودند، دعاوی ایران و آمریکا را بررسی کنند و وجوهی هم در بانک انگلیسی در الجزایر سپرده‌گذاری شود تا زمانی که احکام این دیوان صادر شود، از طریق آن بانک مطالبات طرفین پرداخت شود.

در اینجا با یک خوش‌بینی نسبت به این مسئله برخورد می‌کنند و به محض اینکه بیانیه الجزایر در 30 دی 59 صادر می‌شود، در همان روز گروگان‌های آمریکایی آزاد می‌شود. یعنی اتفاقی بعدها در برجام رخ داد، آنجا رخ داده بود. درواقع برجام تکرار خطای تاریخی مذاکرات الجزایر بود که آمریکایی‌ها نقدشان را در همان روز بیانیه گرفتند، اما مطالبات ایران به پیچ و خم‌های اداری سپرده شد و تا امروز که 36 سال از صدور بیانیه می‌گذرد، هنوز 12 میلیارد مطالبات ایران که قرار بود آزاد شود و آمریکایی‌ها هم گفته بودند پرداخت خواهند کرد، به جز حدود 3/1 از این وجوه به ایران پرداخت نشده است. یعنی از 12 میلیارد 1 میلیارد و 300 میلیون پرداخت شده و مابقی به نوعی به نفع طرف‌های آمریکایی مصادره شده است.

جالب این است که آقای بهزاد نبوی که رئیس نهادی در نخست‌وزیری است که این نهاد وظیفه پیگیری این مذاکرات و تشکیل تیم حقوق ایران را برعهده دارد، در مصاحبه‌ای که چندی پیش با مجله سروش داشت، به این موضوع اشاره می‌کند که ما با آمریکایی‌ها توافق کردیم که آمریکایی‌ها 7 میلیارد و 600 میلیون دلار به حساب بانک انلگیسی در الجزایر واریز کنند و آمریکایی‌ها واریز کردند، اما بلافاصله بخش عمده این مبلغ واریز شده را از بانک کشیدند، با احکامی که اینها قبلاً از لاهه دریافت کرده بودند و طرف ایرانی را در وضعیت بهت و حیرت قرار دادند.

در این مقطع آقای بهزاد نبوی و رفقای ایشان، درباره اینکه چرا شما نتوانستید صحنه مذاکرات ایران و آمریکا و اجرایی توافقات را خوب مدیریت کنید، مدعی است که در آن زمان آمریکایی‌ها سیستم آماده‌ای داشتند و وزارت خزانه‌دار و تأسیسات آمریکایی آماده بودند و ادعاهای آنها را روی میز بود،‌در حالی که ما به دلیل وقوع انقلاب و به هم ریختگی سیستم بانکی و اداری‌مان، اساساً یا سندی در دست نداشتیم یا اسنادمان متناقض بود و بانک ملی چیزی را مطرح می‌کرد که بانک مرکزی آن را نقض می‌کرد. لذا ما اطلاعات و اسناد غیرمتقن داشتیم در حالی که آمریکایی‌ها اسناد متقنی داشتند. ایشان می‌گوید ما در مذاکرات صبر می‌کردیم تا طرف آمریکایی طرح موضوع کند و بعد ما اطلاعات‌ خودمان را پیرامون موضوع طرح شده عرضه کنیم و براساس آن به توافقی دست پیدا کنیم. بنابراین می‌توانیم در یک جمع‌بندی بگوییم نتیجه بیانیه الجزایر و مذاکرات چندین ساله دیوان داوری ایران و آمریکا و لاهه این شد که آمریکایی‌ها از این مذاکرات حداکثر بهره را بردند و ایران که اساساً با ادعای ایران و با درخواست ایران مسئله داوری مشترک مطرح شده بود، طرفی از این مذاکرات نبست و یک باخت بزرگی در مذاکرات ایران و الجزایر اتفاق افتاد و متأسفانه مانند همین فرمولی که در سال‌های 60، 61 تا حدود 70 استمرار پیدا کرد، همان فرمول در مذاکرات برجام هم تکرار شد و نتیجه هم همان نتیجه‌ای بود که در آنجا به دست آمد. این مسئله نشان‌دهنده این است که اساساً ما نمی‌توانیم وقتی طرف‌مان یک دولت متجاوز، ریاکار و دروغگو است، به توافقی بیندیشیم که کلمات آن می‌تواند مورد سوءتعبیر قرار گیرد و چیزی را به دست بدهد که در اراده آمریکایی‌ها است.

ب) تاثیرات جهانی تسخیر لانه جاسوسی آمریکا

زارعی در این خصوص تصریح کرد: آنچه در اینجا بسیار حائز اهمیت است این است که تسخیر لانه جاسوسی موقعیت هژمون آمریکا را به شدت در معرض تهدید قرار داد. آنچه در تعریف قدرت هژمون آمده است و براساس آنچه که نظریه‌پرداز قدرت هژمون یعنی آقای رابرت گلیپین بیان می‌کند، می‌گوید ثبات هژمونیک به شرایطی در عرصه نظام بین‌المللی اتلاق می‌شود که یک کشور دارای تفوق در زمینه‌های مختلف با ایجاد قواعد و رژیم‌های قدرتمند بین‌المللی، ثبات و تعادل سیستم حفظ کرده و سایر کشورها را وادار می‌نماید تا آن قواعد را رعایت کنند. بر اساس این تعریف باید گفت آمریکایی‌ها که تا پیش از این خود را در موقعیت ابرقدرت برتر ارزیابی می‌کردند و در انتظار فروپاشی شوروی هم بودند و چشم‌انداز پیش‌روی آمریکایی‌ها، چشم‌انداز یک قدرت مسلط بود که در آینده نزدیک قصد دارد کل دنیا را اداره کند. بر همین اساس بعضی از نظریه‌پردازان آمریکایی قدرت تک‌قطبی را تئوری‌پردازی کردند. از جمله مباحثی که اینها مطرح می‌کردند این بود که قدرت تک‌قطبی یعنی به تعبیر دیگر سیطره کامل یک قطب و محور بر جهان، جهان را امن‌تر می‌کند، وقوع جنگ‌ها را غیرمحتمل‌تر می‌کند، چون طرف مقابلش قدرت دیگری نیست و بنابراین قدرت هژمون وقتی به صورت تک‌قطب عمل می‌کند، منافع ملت‌ها و دولت‌ها تأمین می‌شود و از هر سیستم و رژیمی بهتر است. آمریکایی‌ها این مسئله را نظریه‌پردازی می‌کردند و راه را برای قدرت مسلط آمریکا در جهان فراهم می‌کردند. 

درباره قدرت هژمون باید به دو سه نکته توجه شود. نکته اول این است که قدرت هژمون باید از جنبه مالی توانایی اداره یک محیط هژمونیک را داشته باشد، یعنی توانمندی مالی قابل قبولی در این عرصه باید برای خودش فراهم کند.

نکته دوم این است که قدرت هژمون باید قدرت نظم‌دهندگی داشته باشد. به این معنا که قدرت هژمون یا ابرقدرت مسلط باید به گونه‌ای عمل کند به دستورات پی در پی نیاز نداشته باشد و خواسته‌اش به طور سیستماتیک در شبکه وسیعی از کشورها به اجرا در بیاید و ناچار نباشد به زور متوسل شود. قدرتی که به زور متوسل می‌شود، اعتراف می‌کند که روند و سیستم مطابق با منافع من نیست و این باید دگرگون شود. وقتی یک سوپر پاور بارها به جنگ متوسل می‌شود، اعتراف می‌کند که به شدت تحت فشار است و موقعیت هژمونیکش در معرض خطر جدی است.

نکته سوم هویت و منافع و ایجاد رابطه فعال و فزاینده بین این دو مقوله است. یعنی قدرت هژمون باید ضمن حفظ هویتش بتواند منافع خود را تأمین کند. اگر به خاطر منافعش، هویتش را زیر سؤال ببرد، از جایگاه هژمونیک نزول کرده است. همه مطلعند که آمریکایی‌ها خود را صاحب ارزش‌های دموکراتیک می‌دانند و اساساً نظریه پایان تاریخ بر محور مقوله دموکراسی و لیبرالیسم مطرح شد. زمانی که آمریکایی‌ها از رژیم‌های دیکتاتور به دلیل منافع خود حمایت می‌کنند یا به دلیل منافع با دولت‌های دموکراتیک در می‌افتند، به این معناست که بین منافع و هویت فاصله افتاده است و آمریکایی‌ها کاری می‌کنند که با هویت‌شان ناسازگار است.

این سه عنصر در قدرت هژمون عناصر اساسی هستند و بر اساس این موضوع کاری که تسخیر لانه جاسوسی آمریکا علیه آمریکا انجام داد این بود که در بعد دوم و سوم یعنی در قدرت نظم‌دهندگی و در هویت، منافع شکاف بزرگی بین آمریکایی که دنبال قدرت تک هژمون بود و بین واقعیت حاکم بر عرصه بین‌المللی ایجاد کرد. زمانی که آمریکایی‌ها به صحرای طبس حمله کردند، اولین ضربه را به خودشان زدند و آن ضربه این بود که آمریکایی‌ها می‌خواستند نشان دهند تسخیر لانه جاسوسی یک اقدام غیر قانونی است. حمله آمریکا به طبس در منظر حقوقی یک اقدام غیرقانونی‌تری محسوب می‌شد. ضربه دوم شکست این عملیات بود. اینکه آمریکایی‌ها قادر نباشند، عملیاتی را با زیر پا گذاشتن هنجارهای بین‌المللی به کشوری وارد شوند، اما در عین حال نتوانند برنامه خود را به مرحله اجرا بگذارند. حال آنکه فاصله تسخیر لانه جاسوسی تا زمان حمله آمریکا به طبس حدود 6 ماه طول کشیده است. این زمان بسیار زیاد است برای کسی که ادعای قدرت هژمون دارد و می‌گوید من می‌توانم مدیریت کنم.6 ماه بعد از تسخیر لانه جاسوسی آمریکایی‌ها دست به عملیاتی بزنند و در آن عملیات شکست بخورند، ضربه سنگین به آمریکایی‌ها بود.

در صحنه‌های دیگر آمریکایی‌ها ناچار شدند که یا از قدرت اجبار استفاده کنند یا اینکه از قدرت‌هایی که بر مبنای زور رویه‌ای را ایجاد کردند،‌ حمایت کنند که حمایت صریح آمریکایی‌ها از صدام حسین در جنگ هشت ساله علیه ایران، حمله آمریکا به منطقه نفتی ایران در خلیج‌فارس و حمله آمریکایی‌ها به هواپیمای مسافربری نمونه‌هایی از این مسئله است. در کنار این موضوع توسل آمریکایی‌ها به تحریم و اصرار پی در پی بر تحریم و اینکه مطلع هستیم آمریکایی‌ها یک بار دیگر محدودیت‌ها علیه ایران را تمدید کردند. آقای اوباما سند تجدید 37 ساله تحریم آمریکا علیه ایران تمدید شد. این نشان‌دهنده این است که آمریکایی‌ها ناچار هستند از زور و اجبار استفاده کنند، بنابراین قدرت نظم‌دهنده آنها با این کار زیر سؤال می‌رود. وقوع تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران بین هویت و منافع آمریکا شکاف بزرگی ایجاد کرد و آمریکا در معرض نقد و تعرض و تعریض قرار داد. لذا از آن پس مصیبت‌هایی که برای آمریکایی‌ها پدید آمد،‌ بسیار زیاد بودند که آمریکایی‌ها هم به این مسئله اذعان داشتند. برای مثال آقای سایروس فنس که در آن مقطع وزیر خارجه آمریکا بود، در کتاب توطئه در ایران ترجمه محمود مشرقی و سازمان انتشارات هفته آن را منتشر کرده است، به لانه جاسوسی آمریکا در ایران اشاره می‌کند و می‌گوید این آغاز یک داستان دردناک برای آمریکا و یکی از پیچیده‌ترین مشکلات سیاست خارجی آمریکا بود. همین‌طور همیلتون جوردن در کتاب بحرانش به تحقیری که از ناحیه تسخیر لانه جاسوسی آمریکا دامن‌گیر آمریکا شد، اشاره می‌کند و می‌گوید نمی‌توانیم این تحقیر را تحمل کنیم.

یکی از مقامات کاخ سفید می‌گوید در طول 44 روز ما هر صبح با آخرین گزارشات رسیده از تهران و با زنگ تلفن در مورد خبری از ایران از خواب برمی‌خاستیم و شب‌ها مأیوس از کسب نتیجه به خواب می‌رفتیم. همین‌طور هنری پرکتک که مسئول میز ایران در وزارت خارجه آمریکا و حدود 6 سال در ایران کارشناس مسائل نظامی و سیاسی سفارت آمریکا در تهران بوده است، در آن زمان اشاره می‌کند به زمانی که از رادیو خبر تسخیر لانه جاسوسی را شنیده است و می‌گوید با خودم فکر کردم که حسابی در یک دردسر بزرگ افتادیم. در جاهای دیگر هم به این استیصال اشاره شده است. هنری پرکتک می‌گوید در تمام دوران بحران و گروگانگیری مجبور بودیم که فکر کنیم به همین زودی‌ها قضیه را فیصله می‌دهیم، کار دشوار و طولانی برای‌مان غیرقابل تصور بود. ناگزیر افتادیم به استیصال و آزمودن روش‌هایی که روزنه امیدی هم نمی‌گشودند.

بعد از آن آمریکایی‌ها برای اینکه بتوانند این مسئله را جمع کنند و مانع از افتضاح بیشتری شوند، هیئت پنج نفره را با حضور خوشنام‌های هیئت حاکمه آمریکا – آنهایی که نزد ایران و مسئولان آن زمان اعتبار داشتند مانند آقای رمزی کلارد که دادستان پیشین آمریکا و منتقد محسوب می‌شد و آقای بیل میلر که سال‌ها در ایران خدمت کرده بود و با بعضی از اپوزیسیون‌ها روابطی داشت، آقای استند اسکدرو که افسر بود و به زبان فارسی مسلط بود و با طیف‌هایی در ایران ارتباط داشت، همان‌طور یک افسر امنیتی به همراه آقای پرکت – وارد ایران شوند، پرکت می‌گوید من متن نامه بسیار نرم و لطیفی را خطاب به آیت‌الله خمینی نوشتم و با چنین نامه‌ای راهی ایران شدیم. ناچار بودیم در اسپانیا سوخت‌گیری کنیم. در نهایت شرایط دشواری برای ما پیش آمد. ایرانی‌ها پیغام‌های متعددی برای ما ارسال می‌کردند. اولین‌بار به ما می‌گفتند ما نمی‌توانیم شما را با هواپیمای بزرگ آمریکایی بپذیریم، سپس گفتند شما را با هواپیمای نظامی نمی‌پذیریم. در انتها گفتند شما باید با هواپیمای مسافربری به ایران سفر کنید. در نهایت زمانی که در کنسولگری آمریکا در استانبول بودیم، سرکنسول به ما اطلاع داد که ایرانی‌ها شما را نمی‌پذیرند و آقای باب هاتون، سرکنسول گفت: ایرانی‌ها می‌گویند کلاً نمی‌توانید بیایید. این اتفاق هزیز ذلتی است که یک ابرقدرت می‌تواند در حل یک پرونده‌ای که کاملاً به اتباع و سیستمش مربوط است حل کند. معلوم است که چنین مسئله‌ای چه وضعیتی را برای آمریکایی‌ها پدید می‌آورد.

بنابراین می‌توانیم بگوییم ماجرای تسخیر لانه جاسوسی، قدرت هژمونی که آمریکا را به شدت به مخاطره انداخت و شرایطی را پدید آورد که آمریکایی‌ها نتوانستند از آن بعد هیچ پرونده مرتبط با منطقه را آن طور که مطابق با منافع و الگوی خودشان بود، مدیریت کنند. کلمه هیچ پرونده را می‌توانیم با تأکید بگوییم. از این به بعد سراغ تک‌تک پرونده‌ها برویم تا ببینیم آمریکایی‌ها در این مقطع مهم‌ترین پرونده پیش روی‌شان پرونده فلسطین بود. همزمان با انقلاب اسلامی و با شنیدن اولین علامت‌های وقوع انقلاب در ایران ماجرای کمپ دیوید را دنبال کردند. تا امروز که گذشته و آمریکایی‌ها برای حل پرونده مطابق با الگوی خودشان، بارها نماینده ویژه تغییر دادند و هیئت‌ها در پس هیئت‌ها تغییر کردند، حتی زمانی آمریکایی‌ها دست‌های خود را بالا می‌بردند و هیئت چهار جانبه‌ای به رهبری آقای بلر تشکیل شد و در یک پکیجی که روس‌ها، اروپایی‌ها، آمریکایی‌ها، سازمان ملل وجود دارد، مسئله را مدیریت کنند، بلر اظهار کرد در مأموریت خودش شکست خورده است. بنابراین آنها نتوانستند زمانی که انقلاب اسلامی ایران پیروز شد، پرونده فلسطین به شدت ضعیف شده بود و جنگ‌های پی‌درپی با پیروزی اسرائیل تمام شده بود، طرف فلسطینی خسته شده بود، نوای سازش در جهان عرب و بین فلسطینی‌ها به گوش می‌رسید و در نهایت کسی طرف فلسطین نبود و همه طرف اسرائیل بودند، اما در عین حال آمریکایی‌ها همین پرونده ضعیف را تا امروز نتوانستند مطابق با الگوی خودشان به نتیجه برسانند. یکی از پرونده‌ها پرونده جنگ ایران و عراق بود که اساساً بنا بود ایران شکست‌خورده از این جنگ خارج شود، ولی ایران پیروز از این جنگ بیرون آمد.

بنابراین می‌توان گفت تسخیر لانه جاسوسی پایانی بر آمریکا به عنوان قدرت هژمون بود و پایانی بر هر نوع هژمونی‌گرایی در روند و وضعیت بین‌المللی بود. نه فقط قدرت هژمون آمریکا شکسته شد، اساساً تمام قدرت‌هایی که قبل از انقلاب ایران به گونه‌ای خدمت می‌کردند، یا در سطح قدرت هژمون یا پیرامون هژمون مانند فرانسه و انگلیس، از موقعیت‌های‌شان به شدت کاسته شد. یک نمونه از این مسئله را می‌توان در شکسته شدن اقتدار فرانسه در لبنان نگاه کنیم. قبل از انقلاب اسلامی ایران، فرانسه تعیین‌کننده صحنه لبنان بود، اما امروزه انتخابات ریاست جمهوری، انتخاب نخست‌وزیر و روند امنیتی و سیاسی کاملاً خارج از اراده و چارچوب فرانسوی‌ها شکل می‌گیرد، حتی امروزه فرانسوی‌ها رابطه گذشته‌شان با مسیحیان لبنان از دست داده‌اند. بنابراین این ماجراها کلاً وضعیت نظام بین‌المللی را با یک فضای جدیدی مواجه کرد.

ج) تاثیرات منطقه ای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا

مدیر موسسه مطالعات راهبردی اندیشه سازان نور در این خصوص اظهار داشت: اولین واکنش‌های منطقه‌ای از سوی ملت‌ها صورت گرفت که دسته‌دسته ملت‌های مسلمان در منطقه و خارج از منطقه به سفارت‌خانه‌های ایران می‌رفتند و با سخنرانی در سفارت یا با امضای دفتر سفارت یا با صدور بیانیه اعلام می‌کردند که در کنار ملت ایران هستند و هر نوع اقدام علیه ایران را تلافی می‌کنند. این مسئله بسیار گسترده بود. حتی در کشورهای اروپایی مسلمانان غیرایرانی مراجعه می‌کردند و این یک موج عظیم منطقه‌ای را به نفع جمهوری اسلامی ایران در اینجا پدید آورد. در سطح دولتی هم ایران در این مقطع مهجور نیفتاد. بهترین موضع را سوریه گرفت که بلافاصله آقای حافظ اسد بیانیه صادر کرد و پشتیبانی خودش را از اقدام دانشجوهای ایرانی در تسخیر سفارت آمریکا بیان کرد و در بیانیه‌اش گفت اقدام علیه ایران بشکه باروت خاورمیانه را به آتش خواهد کشید. بنابراین این یک تهدید ضمنی از سوی سوریه به آمریکایی‌ها هم بود و در بیانیه‌اش از اعراب خواست که با ایران متحد شوند و همین‌طور درخواست کرد که در اجلاسیه اتحادیه عرب که در آن زمان قرار بود در تونس برگزار شود، گفت این را در دستور کار اجلاس قرار دهید و خواستار این بود که اتحادیه عرب یکپارچه به نفع ایران بیانیه‌ای صادر کند که البته با مخالفت سعودی‌ها، کویتی‌ها، قطری‌ها و اماراتی‌ها این مسئله انجام نشد. کشورهای عربی با محوریت سوریه، جبهه‌ای را ایجادکردند. همان‌طور جبهه آزادی‌بخش الجزایر که حزب حاکم در آنجا بود، طی بیانیه مشترکی که با کنگره لیبی صادر کرد، از ایران حمایت کردند و فشار علیه ایران را محکوم کرد. روزنامه این جبهه که روزنامه دولت به حساب می‌آمد، نوشت آمریکایی‌ها به بهانه لانه جاسوسی اموال ایران را بلوکه می‌کنند که می‌تواند مقدمه بلوک کردن اموال اعراب هم باشد و از کشورهای عربی خواست که اموال‌شان را از کشورهای آمریکایی خارج کنند. لیبی واکنش نشان داد. آقای عزالدین مدروک که وزیر نفت لیبی بود درخواست تحریم نفتی غرب در دفاع از ایران را مطرح کرد و قطع رابطه دیپلماتیک و اقتصادی کشورهای عربی با آمریکا را خواستار شد و در لیبی سفارت آمریکا به آتش کشیده شد که این اتفاق بسیار مهم بود. جنبش امل در لبنان که در آن مقطع تنها جنبش اسلامگرا به حساب می‌آمد، بیانیه‌ای صادر کرد که نیروهای مؤمن و شرافتمند در کنار ایران قرار دارند. سازمان آزادی‌بخش فلسطین اعلام کرد که به نیروهایش آماده‌باش داده است تا در صورت نیاز ایران به کمک ایران بشتابند. در آفریقای جنوبی کنگره ملی آفریقای جنوبی که امروزه قدرت را در این کشور در دست داد در بیانیه‌ای پشتیبانی خود را از ایران اعلام کرد. در پاکستان تقریباً در سطوح دولتی از ایران پشتیبانی شد، سفارت آمریکا در اسلام‌آباد ‌به آتش کشیده شد به شکلی که سفارت آمریکا کاملاً از بین رفت. در کویت هم تظاهرات بزرگی در جلوی سفارت آمریکا انجام شد. بنابراین در سطوح دولتی هم این مسئله چیزی عجیبی تلقی نشد. به عنوان یک واکنش طبیعی در برابر آمریکا تلقی شد.

لذا می‌توان گفت احساس عمومی دولت‌ها و ملت‌ها با ایران بود.

نکته مهمی که در منطقه در بازتاب تسخیر لانه جاسوسی قابل تأمل است این است که لانه جاسوسی کشورهای منطقه را به دو دسته تقسیم کرد. منطقه‌ای که هویت نداشت. کشورهایی مانند عربستان، پاکستان، ترکیه، اسرائیل، مصر معروف بودند که وضعیت‌شان معلوم بود. یک سری کشورهای دیگری بودند که دولت‌هایی وجود داشتند اما دولت‌های خاموش و طرف کسی نبودند. لانه جاسوسی بخش مسلط را زیر فشار مسلمانان قرار داد و از موقعیت‌شان کاست. برای مثال ترکیه، عربستان، رژیم صهیونیستی، مصر و... تقریباً حالت خاموش پیدا کردند و متهم شدند به اینکه آنها عوامل استعمار هستند و سبب مشکلات برای جهان اسلام می‌شوند. از آن طرف کشورهای خاموش را فعال کرد، به این صورت که کشوری مانند الجزایر بگوید اعراب باید اموال‌شان را از بانک‌های آمریکایی خارج کنند. یا سفارت آمریکا در جاهایی باید به آتش کشیده شود. یا دولتی با ایران اعلام حمایت کند. یا یاسر عرفات اعلام کند که آماده‌باش داده است و...

موضوع تسخیر لانه جاسوسی آمریکا یک جبهه‌ای حول محور ایران درست کرد و این جبهه هویت ضدیت با آمریکا پیدا کرد که مسئله بسیار مهمی است. ظرفیت لانه جاسوسی، قدرت منطقه‌ای را برای جمهوری اسلامی ایران پدید آورد و از آن پس این جبهه لجستیک فکری، سیاسی، امنیتی و سخت‌افزاری و نرم‌افزاری جمهوری اسلامی را در سطح منطقه پدید آورد.

این موضوع پایه اتفاقاتی که امروزه در منطقه شاهد هستیم، شد. امروز در منطقه همان جبهه 13 آبان را داریم. یک طرف آمریکایی‌ها و عوامل‌شان هستند و طرف دیگر ایران و هوادارانش است. اگر 13 آبان پیش نیامده بود، اساساً جبهه‌ای شکل نمی‌گرفت. ایران باید به تنهایی بار انقلابش را به دوش می‌کشید. 13 آبان بود که ایران را صاحب جبهه کرد و از آن بعد بار انقلاب اسلامی توزیع شد و بلکه انرژی را پدید آورد که این انرژی نه فقط با انرژی که آمریکایی‌ها برای پیگیری سیاست‌های تجاوزکارانه خودشان ایجاد کردند، برابری می‌کند، بلکه این انرژی ناشی از 13 آبان برتری پیدا کرده است و امروز در سوریه انرژی 13 آبان است که نزاع را تعیین می‌کند. این انرژی 13 آبان است که در عراق وضعیت تروریسم را مشخص می‌کند و به حاشیه می‌برد. این انرژی 13 آبان است که در یمن تمام توطئه‌های علیه یمن را بر هم می‌زند. بنابراین 13 آبان از این جهت مبدأ یک جبهه‌بندی حول جمهوری اسلامی است که به صورت پیشرو عمل می‌کند و امروز 37 سال بعد از تسخیر لانه جاسوسی هنوز شعارهای 13 آبان در سطح منطقه در افکار عمومی منعکس است.

اگر 13 آبان نبود، انرژی که برنامه نظامی آمریکا در افغانستان را با شکست مواجه کرد، وجود نداشت

کارشناس ارشد مسائل سیاسی در پایان در خصوص پیرامون شبهاتی که برخی ها مطرح می کنند مبنی براینکه تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران باعث شد باعث شد که پای آمریکایی ها به منطقه باز شود نیز گفت:

در واقع اینها باید ابتدا ثابت کنند که پای آمریکا باز نبوده است، تا بعد دیده شود که چه عاملی باعث باز شدن پای آمریکایی‌ها به منطقه شده است.

آیا آمریکایی‌ها در ایران نبودند؟ همه می‌دانند که کمترین آمار 50 هزار مستشار نظامی، انواعی از پایگاه‌های نظامی آمریکا در مناطق شمالی و غربی ماست و اساساً ایران عضو پیمان نظامی به نام سنتو است که این پیمان یک حلقه از زنجیره پیمان‌های نظامی است که آمریکایی‌ها در سطح منطقه ما و در سطح اروپا و شرق آسیا داشته‌اند.

سؤال دیگر این است که آیا آمریکایی‌ها در پاکستان نبودند؟ دولت نظامی پاکستان، دولت قبل از ضیاءالحفر هویت نظامی نداشتند و پایگاه‌های نظامی به آمریکایی‌ها نداده بودند. آیا بندر جوانه پاکستان از ده‌ها سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در سیطره آمریکایی‌ها نبوده است؟‌ آیا این بندر با جزیره دیگو بارسیا در شرق اقیانوس هند مرتبط نبوده است؟ آیا آمریکایی‌ها در ترکیه نبودند؟ پایگاه اینجرلیک قبل از تسخیر لانه جاسوسی ایجاد شده یا بعد از آن؟ همین‌طور آمریکایی‌ها در منطقه خلیج فارس در منامه که مرکز سرفرماندهی دریایی ناوگان پنجم آمریکاست، قبل از انقلاب به وجود آمده است یا بعد از انقلاب؟ پایگاه‌های نظامی آمریکا در دمام، زهران، کویت، عمان، امارات،‌ مرکز فرماندهی هوایی آمریکایی‌ها در جزیره سوقطره مربوط به قبل از تسخیر لانه بوده یا بعد از آن؟

کاملاً واضح است که اساساً منطقه ما بخشی از زنجیره آمریکا بوده است و براساس تئوری که بین چرچیل و روزبل در اثنای جنگ جهانی دوم رد و بدل شد، بنا بود که اساساً به تعبیر چرچیل که گفته بود باید دور این کثافت – منظور شوروی بود – را باید نوار گرفت، این منطقه نوار نظامی آمریکا بوده است و مسئله ژاندارمری در زمان نیتسون مطرح شده است. بنابراین اساس اینکه سیاست‌های نظامی و نظامی‌گری در اینجا به لانه جاسوسی مربوط می‌شود، حرف بی‌منطق و بی‌سندی است. اما اگر یکی بگوید جنگ اتفاق افتاده است و قبلاً از این جنگ‌ها نبوده است، محل سؤال است. آیا جنگ زفار، سومالی، درگیری‌هایی که در حد محدود بین ایران و عراق در سال 54 پیش آمد و اتفاقاتی که در این مناطق بوده است، دورتر از ما جنگ 52 ویتنام رخ داده است. ضمن اینکه اساساً اگر چنانچه ماجرای تسخیر لانه جاسوسی نبود، اینها ثابت کنند که جنگ نمی‌شد. ما می‌گوییم اگر تسخیر لانه جاسوسی نبود و انقلاب اسلامی بود، آمریکایی‌ها حتماً جنگ می‌کردند؟ در آن صورت انرژی که در مقابل آمریکا بایستد و تجاوز آمریکا به افغانستان و عراق را خنثی کند، وجود نداشت.

یعنی امکان خنثی‌سازی وجود نداشت، نه اینکه امکان جنگ وجود نداشت. جنگ آمریکا براساس قدرت هژمونیکش دنبال می‌کرد، اساساً در متن برنامه آمریکا این بود که منطقه‌ای که از کنترلش خارج می‌شود با جنگ تحت کنترل در بیاورد. اگر 13 آبان نبود، انرژی که برنامه نظامی آمریکا در افغانستان را با شکست مواجه کرد، وجود نداشت. بزرگ‌ترین ناراحتی آمریکا هم این است که می‌گوید کسی که برنامه‌های ما را با شکست مواجه کرده است، ایران است که با محوریت‌بخشی به مقاومت دائماً زمین زیر پای ما را به لرزه در می‌آورد.

منبع: فارس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس