گویندۀ اخبار با حرارت عجیبی متن پیام حضرت امام(ره) به مناسبت پذیرش قطعنامه را می خواند. نفس ها در سینه حبس شده بود. ما بهت زده به هم نگاه می کردیم و فقط صدای گویندۀ خبر شنیده می شد: «... خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده های معظم شهدا! و بدا به حال من كه هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر كشیده ام و در برابر عظمت و فداكاری این ملت بزرگ احساس شرمساری می كنم و بدا به حال آنانی كه در این قافله نبودند ...» متن پیام که به اینجا رسید حال حسن انصاری تغییر کرد.
شب موقع خوردن غذا، حسن که خیلی آرام شده بود با صدایی گرفته رو به بچه ها گفت: «ننگ بر کسی که زنده باشه و امامش جام زهر بنوشه ». سنگینی حرفش هوای دل بچه ها رو عوض کرد.
یکی دو روز از این ماجرا گذشت. ارتش عراق می خواست از غفلت نیروهای ما که بعد از پذیرش قطعنامه حال و روز خوبی نداشتند برای اشغال خوزستان استفاده کنه. به گمانم 31 تیر بود که ما برای اعزام به منطقۀ پاسگاه زید و شلمچه آماده شدیم. بچه های دستۀ ما با روحیۀ خوبی منتظر طلوع خورشید و دستور حرکت بودند. حسن انصاری که بر عکس چند شب پیش حال خوشی داشت به بچه ها گفت: «هر کی دوست داره بیاد با من عکس یادگاری بگیره ... من فردا رفتنی ام»
گرفتن عکس های یادگاری که تمام شد حسن انصاری تو جمع رفقا گفت: «برادر شهیدم توی خواب قول داده که من رو با خودش ببره».
نفر دوم ایستاده از راست شهید حسن انصاری / نفر اول نشسته از راست راوی خاطره
روز اول مرداد در منطقه عملیاتی شلمچه برادر حسن به قولش عمل کرد. انصاری که شهید شد یاد حرف سنگین اش افتادم ؛ « ننگ بر کسی که زنده باشه و امامش جام زهر بنوشه»...
*راوی رزمندۀ جانباز سید کاظم متولیان