کد خبر 632273
تاریخ انتشار: ۲۷ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۶:۰۹

در معنای خاص لابی کردن یعنی تلاش برای تاثیر‎گذاری بر تصمیم گیری‎‎های دولت و تامین منافع گروه‎‎های صاحب نفوذ (گروه‎‎هایی با سازماندهی منسجم یا غیر منسجم اما دارای اهداف و منافع مشخص و معین که برای تحقق آنها به ‎دنبال تاثیر‎گذاری بر روند سیاسی یا تصمیم گیران مرتبط هستند که البته به گروه‎‎های فشار، گروه‎‎های لابی یا گروه‎‎های حامی نیز معروفند).

 به گزارش مشرق، لابی کردن چیز غریبی نیست. همه ما به نوعی شخصا تجربه لابی کردن در معنای کلی آن را داشته‎ایم. بسیار معمول است که از کسی بخواهیم کاری را که در راستای منافعمان است، انجام دهد یا از انجام کاری که علیه منافع ماست خودداری ورزد. در معنای خاص لابی کردن یعنی تلاش برای تاثیر‎گذاری بر تصمیم گیری‎‎های دولت و تامین منافع گروه‎‎های صاحب نفوذ (گروه‎‎هایی با سازماندهی منسجم یا غیر منسجم اما دارای اهداف و منافع مشخص و معین که برای تحقق آنها به ‎دنبال تاثیر‎گذاری بر روند سیاسی یا تصمیم گیران مرتبط هستند که البته به گروه‎‎های فشار، گروه‎‎های لابی یا گروه‎‎های حامی نیز معروفند).
 
مجموعه فعالیت‎ها و اقداماتی را که گروه‎‎های مذکور برای تغییر وضعیت سیاسی موجود یا حفظ آن در راستای منافع خود انجام می‎دهند لابی کردن می‎نامند. به ‎عبارت دیگر لابی کردن مجموعه‎ای از روش‎‎های ارتباطی با مقامات مسئول برای تاثیر‎گذاری و تعیین روند یا شرایط سیاسی است که می‎تواند به دو شکل مستقیم یا غیر مستقیم انجام شود. واژه لابی در معنای خاص آن برای نخستین‎بار در میانه قرن 16 میلادی به‎ کار گرفته شد. این کلمه بیشتر به سالن‎ها و راهرو‎های مجلس عوام کشور انگلستان که در آنها مردم خواسته‎‎های خود را به نمایندگان عرضه می‎داشتند، اطلاق می‎شد. فرهنگی که دو قرن بعد به آمریکا صادر شد.

لابی‌گری در دموکراسی مدیسونی
 
جیمز مدیسون چهارمین رئیس‎جمهور آمریکا و از بنیان‌گذاران این کشور معتقد بود که مردم برای اینکه بتوانند بهتر از منافع خود دفاع کنند بایستی به‎ صورت گروهی و در دسته‎‎های مشخص عمل کنند. مدیسون منظور خود از دسته را، که امروز تحت عنوان لابی‎ها می‎شناسیم‎، شماری از مردم بدون توجه به اینکه در اکثریت یا اقلیت قرار دارند، دانسته است که به ‎خاطر داشتن انگیزه‎ها، خواست‎ها یا منافع مشترک متحد شده و فعالیت می‎کنند. به اعتقاد مدیسون شکل‎گیری دسته‎ها به‎ عنوان پدیده‎ای طبیعی در سرشت انسان نهادینه شده است. در متمم اول قانون اساسی ایالات متحده نیز به لابی‎ها و لابی‌گر‎ها اشاره شده و عملا با تضمین حق در خواست از حکومت، حق لابی کردن مشروعیت یافته است. بر این اساس لابی‌گران و گروه‎‎های ذی‌نفوذ از بدو شکل‎گیری حیات سیاسی در ایالات متحده همواره بخشی از آن بوده‎اند. اولین استفاده از کلمه لابی توسط قانونگذاران آمریکایی به سال 1808 میلادی باز می‎گردد و می‎توان گفت که از آن زمان تاکنون کلمه «لابی» به جزئی از فرهنگ سیاسی ایالات متحده تبدیل شده است به‎ گونه‎ای که تصور سیاست در این کشور بدون در نظر گرفتن لابی‎ها غیر ممکن است.
 
الکسی‌ دو‌توکویل زمان شروع لابی‌گری در ایالات متحده را دهه 1830 میلادی عنوان داشته و خاطرنشان کرده که در آن زمان مردم آمریکا به‎ شدت به‎دنبال ایجاد و سازماندهی گروه‎‎های ذی‌نفوذ یا همان لابی بوده‎اند. این اعتقاد نیز وجود دارد که سنت لابی کردن بین سال‎های 1869 تا 1877 یعنی در زمان ریاست‎جمهوری یولیسس گرانت رواج یافته است. به گفته مورخان همسر گرانت به او اجازه نمی‎داد که در کاخ سفید سیگار بکشد، از این رو وی از لابی هتل «ویلارد» که در نزدیکی کاخ سفید قرار داشت برای سیگار کشیدن و استراحت کوتاه استفاده می‎کرد. حضور ممتد گرانت در لابی هتل ویلارد این فرصت را در اختیار سیاستمداران و دیگر افراد قرار می‎داد تا عرض حال نموده و درخواست یا دیدگاه خود را ارائه نمایند. از آن زمان تا‎کنون گروه‎‎های لابی بسیاری به‎ وجود آمده‎اند و نوعی دموکراسی مدیسونی در آمریکا درجریان است.

مجلس سوم قانون‎گذاری
 
تمرکز لابی‎ها و حوزه علاقه‎مندی لابی‌گران در آمریکا نخست در مجلس نمایندگان و مجلس سنای این کشور و سپس مجالس ایالتی است، یعنی جایی که آنها می‎توانند از منافع موکلان خود دفاع کنند یا باعث پیشبرد منافع آنان شوند. البته میزان لابی‌گری در مجالس ایالتی در چهار دهه اخیر و به ‎دنبال ایجاد اصلاحات در ساختار قانون‎گذاری آمریکا از یک سو و افزایش اختیارات و قدرت تصمیم‎گیری ایالت‎ها از سوی دیگر افزایش چشم‎گیری یافته و عملا می‎توان گفت که در آمریکا هیچ نهاد، گروه یا سازمانی وجود ندارد که به شکل مستقیم یا غیر مستقیم به یک یا چند گروه لابی‎گر وابسته نباشد. به‎عبارت بهتر لابی و لابی‌گری به بخشی از روند قانون‎گذاری در ایالات متحده تبدیل شده‎ و روند قانون‎گذاری در این کشور بدون لابی‌گران به نقشه‎ای تشبیه شده که در آنها فقط بزرگ راه‎ها نشان داده شده است، حال آنکه لابی‌گران به ‎مثابه میان‌برها، جاده‎‎های فرعی، و راه‎‎های دسترسی می‎باشند و به‎ خاطر نفوذ و تاثیرشان در روند قانون‎گذاری، لابی‎ها بعد از مجلس نمایندگان و مجلس سنا به «مجلس سوم قانون‎گذاری» شهرت یافته‎اند.
 
رونق بازار لابی ها
 
بررسی تحولات سیاسی ایالات متحده در نیمه دوم قرن بیستم نشان می‎دهد که از دهه 1960 سطح بسیج سیاسی در نظام سیاسی این کشور با گسترش شمار گروه‎‎های ذی‌نفوذ و نیز شمار موضوعات و مسائل مورد بررسی در کنگره به شکل چشم‎گیری افزایش یافته است. بسیاری از این گروه‎ها در واکنش به طرح‎‎های دولتی تشکیل شده‎اند و افزایش شمار این طرح‎ها و گسترش آن‎ها به رشد هم‎زمان لابی‌گری در ایالات متحده انجامیده است. علاوه بر این، افزایش تعداد لابی‎ها معلول ظهور و رشد جامعه مدنی می‎باشد. البته گسترش گروه‎‎های ذی‌نفود و حضور آنها در ایالت‎‎های آمریکا از تحولات دیگری نیز نشأت می‎گیرد. به ‎عنوان مثال در دوران نیک سون، فورد، کارتر، ریگان و کلینتون دولت فدرال بسیاری از تعهدات و وظایف خود را به دولت‎‎های ایالتی محول کرد، این کار، خلأ قانون‎گذاری در ایالت‎ها را به‎ همراه داشت. در نتیجه مجالس ایالتی شروع به قانون‎گذاری در بسیاری از موضوعات کردند. نتیجه چنین تحولاتی این بود که گروه‎‎های ذی‌نفوذ مراکز ایالت‎ها را به محل اصلی فعالیت‎‎های خود تبدیل کرده‎اند و تلاش می‎کنند تا خواست‎‎های خود را ایالت به ایالت پیش ببرند.

در سطح فدرال نیز عاملی که باعث تغییر کمی و کیفی لابی‌گری شد، گسترش و تکثر منافع گروه‎‎های مختلف بود. از همین رو لابی و لابی‌گری امروزه در ایالات متحده ماهیتی کاملا متفاوت از گذشته پیدا کرده است. در این راستا انواع لابی کردن و تکنیک‎‎های آن تغییر یافته و بسیار حرفه‎ای شده است. به دلایل فوق تغییر روند قانون‎گذاری را نیز بایستی افزود. از دهه 1960 به این سو یعنی از زمان اجرای اصلاحات قانون‎گذاری در آمریکا، قانون گذاران و مجالس آن‎ها به شکل ویژه‎ای مدرن و به روز شده و ویژگی‎‎های جدیدی یافته‎اند. این تغییرات و به ‎خصوص افزایش شمار کارکنان حرفه‎ای در مجالس بر توانایی قانون گذاران افزوده و با ارتقا اعتماد به نفس آن‎ها باعث استقلال بیشتر از قوه مجریه شده است. این ارتقا جایگاه قوه قانون‎گذاری عملا باعث ارتقا جایگاه مجلس سوم یا همان لابی نیز شده است. تقسیم و توزیع قدرت در قوه مقننه نیز از دیگر دلایل افزایش و رونق نقش لابی در ایالات متحده است.

جایگاه لابی‌گری در عرصه سیاسی آمریکا
 
در ارتباط با جایگاه لابی‌گران در عرصه سیاسی آمریکا باید خاطر نشان ساخت که از یک سو آنهایی که لابی‌گران را استخدام می‎کنند، چه به‎عنوان مشاور و چه به‎ عنوان لابی‌گر،‎ برای آنها و خدمت‌شان اهمیت بسیار زیادی قائل هستند، به‎عبارت دیگر، وجود لابی‌گران حرفه‎ای در کنگره یا مجالس ایالتی برای دفاع از منافع گروه‎‎های ذی‌نفوذ امری حیاتی است. از سوی دیگر کسانی که با لابی‌گران سر و کار دارند‎، قانون گذاران و پرسنل آنها، اصولا به اطلاعاتی که توسط لابی‌گران منتقل می‎شود وابسته‌اند. قانونگذاران برای قانون‎گذاری نیازمند آگاهی از دیدگاه و موضع‎گیری گروه‎‎های مختلف در قبال مسائل موجودند و این آگاهی را لابی‌گران می‎توانند به‎ وجود آورند. از این رو همه از دید گروه‎‎های ذی‌نفوذ و هم از دید قانون گذاران لابی‌گران نقش بسیار مهمی را بر عهده دارند.
 
اما از دیدگاه عمومی ممکن است که نقش لابی‌گران این‎گونه نباشد و آنها به‎ عنوان تهدیدی علیه دموکراسی در آمریکا ارزیابی شوند. طبق این دیدگاه، لابی‌گران با فعالیت‎های خود بعضا منافع اقلیت را بر اکثریت غالب می‎سازند. علاوه بر این فساد‎های مالی مرتبط با لابی‌گران نیز خطری علیه دموکراسی است. از این رو دیدگاه بسیاری از مردم آمریکا درباره لابی‌گران و گروه‎‎های ذی‌نفوذ منفی است. از دید آنها کنگره اصولا در اختیار گروه‎‎های ذی‌نفوذ قرار داد و لابی‌گران از قدرت بسیار زیادی برخوردارند، قدرتی که آن را در راستای منافع عمومی یا آنچه که عامه مردم درباره آن نگران هستند به‎کار نمی‎گیرند.
 
منبع: پنجره

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس