به گزارش مشرق، سیاست سرگرمی است. یک سرگرمی با سناریوهای سنگین، وقایع نگاری دقیق، ستاره آرایی شده، مبتنی بر رتبه بندی، با بازاریابی گسترده، تمرینی پر هزینه در مورد چگونگی فروش محصول- که در این مورد یک نامزد ریاست جمهوری است- برای خیره کردن چشم مصرف کنندگانی که بین تصویر و محتوا، تقریبا همواره تصویر را انتخاب می کنند.
انتخابات ریاست جمهوری سال جاری همچون اکثر انتخابات های دیگر سال های اخیر، به چیزی تبدیل شده که دانیل بورستین با عنوان «شبه رویداد» از آن یاد می کند: تولید، جفت و جور و سرهم شده، عاری از هر گونه ارزش ذاتی برای تاکید بر ارزش تبلیغ آن به عنوان یک کالای تجاری. این نتیجه غایی فرهنگی است که درحال دور شدن از اصل و محتوا و حرکت به سمت اصالت حس در عصر رسانه های جمعی است.
همانطور که نوآم چامسکی نویسنده به درستی خاطر نشان کرده «هیچگاه نباید فراموش کنیم که کارزارهای سیاسی از سوی همان کسانی طراحی می شوند که کارشان فروش خمیردندان و اتومبیل است.» به عبارت دیگر یک محصول به دقت و با هنرمندی تهیه و آماده شده توسط یک گروه نخبه پول محور به ما فروخته می شود؛ گروهی که استاد هنر ایجاد این باور در اجتماع هستند که آنها دقیقا به همان چیزی نیاز دارند که این گروه در پی فروش آن به آنهاست، خواه این چیز یک ابزارک جدید برخوردار از تازه ترین فناوری ها یا وسوسه انگیزترین ابزار جنسی باشد یا سیاستمداری برخوردار از بیشترین کاریزما.
اگر با علاقه در یک گردهمایی سیاسی شرکت کنید، خواهید دریافت که یک واقعیت جایگزین در حال مکیدن شماست، واقعیتی چنان پر زرق و برق، پر ستاره و از نظر عاطفی پربار و سرگرم کننده که فراموش می کنید در یک دولت پلیسی زندگی می کنید. نمایش صحنه ای استادانه آماده شده، لباس ها، بازیگران، فیلمنامه، نور، موزیک، داستان پر کشش: همگی با استادی و دقت تنظیم شده اند تا به نیاز جامعه برای نان و سیرک، انحراف حواس و سرگرمی و شکوه و زرق و برق و حواشی پاسخ دهند.
سیاست به یک رئالیتی شو، یعنی پر طرفدارترین شکل سرگرمی در آمریکا تبدیل شده که پول و سود، نقش و نگار و گشت و گذار، جار و جنجال و فردمحوری بر آن حاکم است و این تضمین را به وجود می آورد که ذره ای از حقایق ملموس و واقعی به گوش مردم نمی رسد.
با این اوضاع چه کسی به تیراندازی های پلیس، کشتارهای پهبادی، یورش تیم های ضربت، طرح های ضبط اموال، زندان های خصوصی، مدار بسته حرکت جوانان از مدرسه به زندان، مجرم سازی بیش از حد، سانسور یا هر شرّ دیگری که آفت کشور و ملت ماست، اهمیتی می دهد وقتی می تواند به زمزمه های پل سایمون گوش بسپارد، به همراه سارا سیلورمن بخندد و از دیدن دورنمای پیشرفت در آمریکا از منظر بانوی اول، نگاهش در ابری از خلسه فرو رود؟
ولی اشتباه نکنید: آمریکاییان فقط فکر می کنند که آنها در حال انتخاب رئیس جمهوری بعدی هستند.
اما در حقیقت آنها در حال گرفتار شدن در توهم مشارکت هستند که در مناسک اطمینان بخش رای دادن به اوج خود می رسد. این تنها یک «قرص آبی» دیگر است، یک واقعیت تولید شده که از اساس، به منظور سازگار و همخوان نگه داشتن خلق الناس و متقاعد کردنشان نسبت به اینکه رایشان به حساب می آید و اینکه آنها همچنان بر روند سیاسی نفوذ و اثرگذاری دارند، ترتیب داده شده است.
کشور در حال غرق شدن در بدهی است، اقتصادی کند آن را فلج کرده، دست پلیس نظامی شده بر جان و مال مردم باز گذاشته شده، نظارت های گوناگون در همه جای آن جریان دارد، در محاصره جنگ های بی پایان و نیات مجموعه نظامی- صنعتی برای آغاز کردن جنگ های جدید قرار دارد و سیاستمداران فاسد تمام سطوح دولت را به اشغال خود درآورده اند. در عین حال ما در حال بحث بر سر این هستیم که برای سال های پیش رو، این افتخار را به کدام عروسک دست نشانده شرکتی بدهیم که پولمان را به سرقت برد، حریم خصوصی مان را زیر پا بگذارد، از اعتمادمان سوءاستفاده کند، آزادی هایمان را تضعیف کند و ما را در بدهی و فلاکت بیشتر فرو برد.
در روز انتخابات هیچ اتفاقی رخ نمی دهد که آلام مردم آمریکا را تخفیف دهد.
دولت همانگونه که هست- فاسد، متکبر و تحت کنترل شرکت های ابرثروتمند، لابی گران و گروه های دارای منافع خاص- دست نخورده باقی خواهد ماند. و «ما مردم» - زیر بار مالیات های بیش از حد، تحت سلطه پلیسی بیش از حد، زیرفشارهای مالی بیش از حدی که دولت بر گرده مان می گذارد، بی آنکه کسانی که ما را نمایندگی می کنند حرف دل مان را بزنند و همچنان دیوارهای زندانی را که پیرامون ما کشیده شده نادیده می گیرند ـ، چون همیشه در امتداد جاده فلاکت، افتان و خیزان پیش خواهیم رفت.
با وجود حدود 22 لابی گر در ازای هر عضو کنگره، این آز و طمع شرکتی است که همچنان درباره سرمایه های کشور تصمیم گیرنده است، در حالی که نمایندگان منتخبمان غنی تر و مردم فقیرتر می شوند. و انتخابات ها همچنان تحت هدایت پول های به دست آمده از قِبل جنگ و صاحبان منافع شرکتی خواهد بود تا ارزش هایی چون صداقت، درستکاری و خدمت به مردم. فقط فکر کنید: برآورد شده است که بیشتر از 5 میلیارد دلار در انتخابات ریاست جمهوری سال جاری هزینه خواهد شد در حالی که حتی یک ریال این پول عملا نقشی در کاهش تکاپوی هر روزه آمریکاییان عادی برای گذران زندگی شان نخواهد داشت.
و مجموعه نظامی- صنعتی همچنان به مکیدن خون ما ادامه خواهد داد. از سال 2001 آمریکاییان در هر ساعت 10 و نیم میلیون دلار برای مشغله های نظامی متعدد خارج از کشور از جمله درعراق و افغانستان هزینه پرداخته اند. از این رقم 2.2 میلیون دلار درهر ساعت برای حفظ موجودی اتمی آمریکا، 35 هزار دلار در هر ساعت برای تولید و حفظ مجموعه موشک های تام هاوک ما مصرف رسیده است. بعلاوه اینکه کمک های دولت به دیگر کشورها برای تکمیل زرادخانه های آنها نیز به بهای هر ساعت یک میلیون و 610 هزار دلار از جیب مالیات دهندگان آمریکایی تمام شده است.
باز هم باید گفت که در مواجهه با واقعیت ترسناک و ظاهرا یأس آور دولت پلیسی آمریکا، قابل درک است که چرا آمریکاییان به واقعیت گریزی پناه می برند. زمانی تی اس الیوت گفته بود: «بشریت نمی تواند مقدار زیادی از واقعیت را تاب بیاورد.» شاید این یکی از دلایلی باشد که ما این چنین به حوزه ناواقعیت تجربه سیاسی آمریکایی کشانده می شویم: ناواقعیتی آمیخته از مناظر تماشایی و خیال و مضحکه که در یک وعده پر زرق و برق از واقعیت گریزی به خورد ما داده می شود.
صراحتا بگویم، این رفتار واقعیت گریزی باشد یا نباشد، آمریکاییان باید دیوانه باشند که به آن تن دهند.
بسیاری از سیاستمداران ما همچون پادشاهان زندگی می کنند. سوار بر لیموزین هایی با شوفرهای شخصی می شوند، با جت های خصوصی پرواز می کنند و غذاهای مجللی را می خورند که هزینه همگی شان از پول مالیات دهندگان آمریکایی تامین شده است. آنها از کسانی که نمایندگی شان را می کنند بسیار فاصله دارند. با داشتن چنین شیوه زندگی پرتجملی، شناسایی «آدم کوچولوها» دشوار می شود؛ نجاران، لوله کش ها و کارگران یدی که از این ماه تا ماه دیگر گذران زندگی می کنند و چرخ های کشور را با دلارهایی که با مشقت به دست آورده اند و با عرق جبین خود، می چرخانند.
البته به نظر می رسد که سیاستمداران فقط در ماه های منتهی به یک انتخابات است که به یاد حوزه های انتخاباتی شان می افتند و با این حال از «ما مردم» همچنان سوءاستفاده می کنند، غفلت می ورزند و موضوع فساد و دروغشان قرار می گیریم. ما برای این برخورد زننده ای که با ما می شود بهانه هایی می تراشیم، وقتی به ما نیرنگ می زنند آن را لاپوشانی می کنیم و همواره امیدوار می مانیم که اگر فقط مدتی طولانی تربه آنها بچسبیم، در نهایت رفتار آنها با ما کاملا خوب خواهد شد.
هر مردمی دولتی را بر سر کار می آورند که استحقاقش را دارند.
مهم نیست در انتخابات ریاست جمهوری نوامبر آینده کی برنده می شود، اما در این واقعیت کمترین تردیدی نیست که بازندگان آن مردم آمریکا خواهند بود.
همانگونه که جن شارپ استاد علوم سیاسی خاطرنشان می کند: «دیکتاتورها به این حیطه نزدیک نمی شوند که اجازه برگزاری انتخابات هایی را بدهند که می تواند آنها را از تخت سلطنتشان به زیربکشد.» من در کتابم «میدان جنگ آمریکا: جنگ با مردم آمریکا» روشن کرده ام که تشکیلات- دولت سایه و شرکای شرکتی اش که واقعا نمایش را می چرخانند، نخ ها را می کشند و سیاست ها را دیکته می کنند، فارغ از اینکه چه کسی در دفتر بیضی نشسته است- خیال ندارند به کسی اجازه دهند قدرت را به گونه ای تصرف کند که ساختارهای قدرتشان را نقش برآب خواهد کرد. کسانی که در گذشته کوشیده اند این کار را انجام دهند، به شکلی موثر از گردونه کنار گذاشته شده اند.
با این حساب چه راه حلی در قبال این نمایش آشکار نخبه گرایی امپریالیستی که خود را در کسوت امر عوام فریبانه دولتی دارای نمایندگی در آورده، وجود دارد؟
از ادامه دادن این بازی دست بردارید. از حمایت کردن این سیستم دست بردارید. از دفاع از بی خردی دست بردارید. فقط دست بردارید.
واشنگتن با پول است که زنده است، پس از دادن پولتان دست بردارید. از دور ریختن دلارهاتان که با مشقت به دست آورده اید به پای سیاستمداران و گروه هایی که به شما به چشم چیزی نه بیشتر از یک وسیله برای رسیدن به یک هدف نگاه نمی کنند، دست بردارید. سازمان های مردمی ارزشمند و سازمان های غیر انتفاعی بی شماری در جامعه ما در کارند تا برای نیازهای واقعی چون عدالت، فقر، بی خانمانی و از این قبیل پاسخی بیابند. از آنها حمایت کنید تا شاهد تغییری باشید که واقعا باور دارید می تواند زیرگوش خودتان اتفاق بیفتد.
سیاستمداران به رأی وابسته اند، بنابراین از دادن رای خود به آنها دست بردارید.
از خرید این دروغ که رأی شما اهمیت دارد، دست بردارید. این رأی شما نیست که یک رئیس جمهور را انتخاب می کند. با وجود این واقعیت که 218 میلیون شهروند واجد رأی در این کشور وجود دارد (که تنها نیمی از آنان عملا رای می دهند) این کالج انتخاباتی مرکب از 538 فرد دستچین شده از سوی احزاب نامزدهای متبوعه است که عملا رئیس جمهور بعدی را انتخاب می کند. تنها چیزی که شما با مشارکت کردن در «مناسک اطمینان بخش» رأی دادن انجام می دهید، تداوم بخشیدن به این توهم است که ما یک جمهوری دمکراتیک داریم. اما چیزی که داریم یک دیکتاتوری است یا آنطور که مارتین گیلنز و بنجامین پیچ دانشمندان علوم سیاسی می گویند، «ما مبتلا به شکلی از سلطه نخبگان اقتصادی هستیم.»
یک دولت سالم و دارای نمایندگی واقعی مردم سخت کار می کند. وظیفه خود می داند که شهروندان نسبت به مسائل آگاه شوند و از چند و چون عملکرد دولت اطلاعات لازم را داشته باشند و تمایل داشته باشند برای مشارکت های باقی مانده در مواقع لزوم دست به فداکاری بزنند، چه از طریق گذشتن از خیر تماشای فوتبال دوشنبه شب آتی به منظور شرکت کردن در جلسه شورای شهر باشد و چه به جان خریدن خطر دستگیری به خاطر جمع شدن مقابل دفتر یک سیاستمدار.
چنین دولتی شهروندان را علاقه مند به انجام عمل می خواهد تا غرولند و شکوه و شکایت کردن. ما باید دست به عمل بزنیم و همواره این را در ذهن داشته باشیم که وظایف شهروندی تا مدت ها بعد از عمل رأی دادن نیز امتداد پیدا می کند.
نویسنده: جان دبلیو وایتهد[1]
ترجمه: محمود سبزواری
منبع: http://www.informationclearinghouse.info/article45201.htm
[1] . John W. Whiteheadوکیل و نویسنده که عمدتا از حوزه قانون اساسی و حقوق بشر فعالیت دارد.