برخی و شاید بسیاری از تحلیل گران و مفسران سیاسی این انتخاب جمعی مردم انگلستان را نشان از بی خردی سیاسی آن ها دانستند. هر چند این انتخاب سیاسی جمعی مردم بریتانیا در بلندمدت هزینه سنگینی را بر این کشور تحمیل خواهد کرد اما به واقع این چنین نیست که مفسران این رفراندوم و انتخاب جمعی را به حساب بی خردی سیاسی مردم انگلستان بگذارند. رأی و انتخاب مردم بریتانیا در اصل اعتراض و رویگردانی شدیدی بود بر دو موضوع بوروکراسی شدید و نئوفئودالیسم که بر اتحادیه اروپا حاکم شده است.
اتحادیه اروپا بر خلاف معیارها و مبناهای نخستین و وعده سرزمین موعود رفته رفته از یک ساز و کار دیپلماتیک دموکراتیک به یک ساز و کار بوروکراتیک دیپلماتیک استحاله شد و روز به روز کاغذ بازی ها و زد و بندهای اداری در آن روندی تصاعدی و بسیار خسته کننده یافت.
البته منظور این نیست که روند معمول و مشهود اداری اتحادیه اروپا دموکراتیک نیست و دموکراسی در نهادهای اتحادیه نهادینه نیست. بلکه منظور این است که بوروکراسی لازم که هر نهادی برای پیشبرد برنامه هایش لازم دارد در اتحادیه اروپا لگام گسیخته شده و هر مدیری و هر رییسی و هر نماینده یی و هر کمیسری دفتر و دستک مخصوص به خود را دارد و جلسات و برو بیاهای خود را برگزار می کند. همین گونه که آورده شد بوروکراسی لازمه هر نهادی در هر جامعه یی است. اما آن گاه که بوروکراسی لگام پاره کند به یک نکبت دست و پا گیر تبدیل می شود که انسان تنها راه نجات و رهایی خود را در دوری از این کلاف سر در گم می یابد. این چهره ی مشوش و چنبره بوروکراسی است که در ادبیات سیاسی مورد نکوهش است.
از آن جایی که بوروکراسی لگام گسیخته چسبنده است و دست و پای مردم را می بندد بسیار مورد خواست و دلخواه دیکتاتوران و نظام های دسپوت است. پس بوروکراسی هم می تواند اسبی اصیل باشد و هم قاطری بد اصل. به عبارتی دیگر بوروکراسی اسب اصیلی ست که این استعداد را دارد تا به قاطری بد اصل تغییر ماهیت دهد. بر همین اساس هم بریتانیایی ها زمانی که متوجه شدند بوروکراسی معتدل و سازنده به یک کلاف به هم تنیده تبدیل شده است ساز جدایی از اتحادیه اروپا و بوروکراسی بروکسل را نواختند.
اما همین گونه که آورده شد موضوع جدایی انگلستان از اتحادیه اروپا بر دو اساس استوار است. نخست بوروکراسی بود که به آن پرداختیم. اما بخش دوم این نارضایتی ریشه در از بین رفتن دولت- ملت های اروپایی و محو شدن این دولت – ملت ها در ساختار شبکه یی گسترده تحت عنوان اتحادیه اروپا دارد. نباید از خاطر دور داشت که اروپاییان خاطره یی بسیار بد از فئودالیسم دارند. اروپاییان تنها سه سده است که با سلطه فئودالیسم اروپایی به مبارزه برخاسته اند و به معنای واقعی تنها یک سده است که آشکارا از فئودالیسم رهایی یافته اند.
اکنون اتحادیه اروپا آرام آرام و پنهانی کشورها را به ایالت ها تبدیل ساخته و رهبران سیاسی کشورها در اصل بزرگ فئودال های هر ایالت به شمار می آیند. چون همین طور که در عصر فئودالیسم اروپا هر ایالت و یا منطقه توسط چند فئودال اداره می شد و این فئودال ها تحت سرپرستی یک فئودال بزرگ قرار داشتند و فئودال بزرگ که با عناوین "کنت" و "لرد" و "دن" شناخته می شدند تحت فرمان پادشاهانی بودند که در "رم" و "واتیکان" و "پاریس" و "برلین" و "لندن" و ... قرار داشتند و سالیانه به آن ها مالیات پرداخت می کردند. اکنون هم وضعیت اتحادیه اروپا به همین صورت است هر چند تغییراتی مدرن در روش فئودالیسم بوجود آورده اند. اما وضعیت بیش و کم همان وضعیت فئودالیسم سابق اروپایی ست و بزرگ فئودال ها تحت سرپرستی بروکسل قرار دارند و به بروکسل مالیات پرداخت می کنند.
این وضعیت فئودالیسم نوین چندان به مذاق ناسیونالیست های اروپایی خوش نیامده است. اما بریتانیایی ها در اعتراض به این نئوفئودالیسم نسبت به دیگر اروپاییان پیش گام شدند. اگر اروپاییان و به خصوص ناسیونالیست های اروپایی پیش تر به اتحادیه اروپا چندان معترض نبودند بر این اساس بود که اتحادیه اروپا از یک جانب چندان دچار بوروکراسی تنیده نبود و از جانبی دیگر وجود ملیت و روح ملی از جانب اتحادیه اروپا و بروکسل چندان مورد بی توجهی و بی مهری قرار نگرفته بود.
بر این اساس نخستین رویارویی جدی با اتحادیه اروپا در انگلستان سربرآورد به نتیجه نشست. اکنون مخالفان رفراندوم استقلال و جدایی بریتانیا از اتحادیه ی اروپا سازی را کوک کرده اند مبنی بر این که مخالف این رفراندوم هستند و باید رفراندومی دیگر برگزار شود و این ادعا را پیش کشیده اند که قانون اساسی هم به آن ها این حق را می دهد. اگر رفراندوم دیگری در این راستا برگزار شود رفراندوم دوم را باید نشان بی خردی سیاسی مردم انگلستان دانست. کسانی که مخالف رفراندوم نخست و مخالف نتیجه ی رفراندوم نخست هستند به جد باید مدنظر داشته باشند شکست کنونی با اختلاف 4 درصد آرا یک شکست مفتضحانه نیست بلکه حتا می توان آن را یک شکست آبرومندانه دانست. به خوبی آشکار است که مخالفان رفراندوم نخست بر اساس منافع مادی مخالف نتیجه ی آن هستند. ولی باید در نظر داشته باشند اگر رفراندوم دومی برگزار شود هم شکست مفتضحانه یی خواهند خورد و هم منافع مادی خود و انگلستان را بیش از پیش به خطر خواهند انداخت.
اما چرا رفرندوم دوم برای مخالفان رفراندوم نخست می تواند بسیار خطرناک باشد؟ دو مورد و به عبارتی دو موضوع به یاری مخالفان جدایی انگلستان از اتحادیه ی اروپا آمد تا دچار شکست سنگین نشوند و با یک شکست آبرومندانه میدان مبارزه را واگذار کنند. این دو مورد نخست ترور خانم "جو کاکس" نماینده ی حزب کارگر در مجلس عوام بریتانیا است که از مخالفان جدایی بریتانیا از اتحادیه ی اروپا بود و مرگ تراژیک او یک وضعیت احساسی را به سود مخالفان جدایی بوجود آورد و دوم رأی های سرگردانی بود که مسیر و مقصد خود را نمی دانستند و بر سر دو راهی قرار داشتند و بر اثر تبلیغات مخالفان جدایی انگلستان از اتحادیه ی اروپا به سود آن ها به صندوق ریخته شد.
مخالفان جدایی از اتحادیه ی اروپا که اکنون خواستار رفراندوم دیگری هستند باید به جد مدنظر داشته باشند که از یک جانب اکنون شوک و وضعیت احساسی که پس از ترور خانم کاکس بر مردم بریتانیا حاکم شده بود از جامعه رخت بربسته و از جانبی دیگر بسیاری از رأی های سرگردان که به سود مخالفان جدایی راهی صندوق های رأی شده بود اکنون جذب ناسیونالیسم جبهه ی جدایی خواه شده است و اگر باری دیگر رفراندومی دیگر برگزار شود این رأی ها راهی جیب جدایی طلبان خواهد شد. بر همین اساس پاسخ و نتیجه ی رفراندوم دوم برای مخالفان جدایی شکستی سخت و غیر آبرومندانه را در پی خواهد داشت.
بر اساس آنچه آمد رفراندوم حق مردم انگلستان بود و مردم این کشور از این حق در برابر بوروکراسی و نئوفئودالیسم اتحادیه ی اروپا جبهه گرفتند و حساب خود را از حساب اتحادیه ی اروپا جدا ساختند. اما این جدایی طلبی از اتحادیه ی اروپا و استقلال انگلستان از اتحادیه هزینه ها و عوارضی برای انگلستان در پی خواهد داشت که گریزی از آن نیست.
بریتانیا از چهار بخش که شامل انگلیس و اسکاتلند و ولز و ایرلند شمالی می باشد تشکیل شده است. اکنون اگر به درصد آرا در این چهار بخش نگریسته شود خواهیم یافت که اسکاتلند و ایرلند شمالی رأیی بر خلاف انگلیسی ها و ولزی ها به صندوق ریخته اند و این دو بخش خواهان ماندن با اتحادیه ی اروپا هستند. به عبارتی رفراندومی که در بریتانیا برگزار شد به صورت آشکار رفراندوم جدایی بریتانیا از اتحادیه ی اروپا بود و به صورت غیر آشکار و حتا ناخواسته رفراندوم اتحاد چهار بخش بریتانیا بود. به عبارتی دیگر به صورت غیر مستقیم بریتانیا رأی بر جدایی از اتحادیه ی اروپا داد واسکاتلند و ایرلند شمالی هم رأی بر جدایی از انگلستان دادند.
فروریزی بریتانیا و جدایی چهار بخش اسکاتلند و ولز و ایرلند شمالی و انگلستان نه تنها محتمل بلکه مرحله ی بعدی سناریوی استقلال بریتانیا و اتحادیه ی اروپا خواهد بود. نباید از خاطر دور داشت که دو سال پیش و همین سال 2014 بود که اسکاتلندی ها رفراندوم استقلال از انگلستان را برگزار کردند که استقلال طلبان اسکاتلندی با درصد ناچیزی رفراندوم را به جبهه ی مخالف که خواهان بودن با انگلستان بودند باختند. اما اکنون زمانی دیگر و وضعیتی دیگر است. همین اکنون و با رفراندوم استقلال بریتانیا از اتحادیه ی اروپا اسکاتلندی ها به صورت غیرمستقیم حساب خود را از انگلستانی ها جدا ساخته اند و خواهان بودن با اتحادیه ی اروپا هستند و رییس دولت اسکاتلند پیشاپیش بحث رفراندوم استقلال اسکاتلند را از انگلستان پیش کشیده است. حتا اگر رییس دولت اسکاتلند موضوع رفراندوم استقلال اسکاتلند از انگلستان را هم پیش نکشیده بود خواهی نخواهی و بدون شک استقلال طلبان اسکاتلندی با این آمار بالای آرایی که اکنون در اختیار دارند موضوع جدایی و استقلال اسکاتلند از انگلستان را پیش می کشیدند و اجرایی می ساختند.
با این رفراندومی که بریتانیا برای جدایی از اتحادیه ی اروپا برگزار کرد جان استقلال طلبان اسکاتلندی قوتی تازه یافته است و با این آمار بالا و متفاوت آرا با انگلستانی ها بدون شک رفراندوم دوم استقلال از انگلستان را برگزار خواهند کرد و بدون شک این بار با آمار بسیار بالایی نسبت به رفراندوم نخست رفراندوم جدایی از انگلستان را خواهند برد. این روند برای ایرلند شمالی هم الگو خواهد شد. هر چند این احتمال وجود دارد که ایرلند شمالی پیش گام شود و برای اسکاتلندی ها الگو باشد و در رفراندوم نخست به جدایی از بریتانیا رأی دهند. ایرلندی ها سابقه ی بسیار بلندی در مبارزه و استقلال طلبی از انگلستان دارند و اکنون با این رفراندوم جدایی انگلستان از اتحادیه ی اروپا به صورت غیرمستقیم به یک اتحاد و اجماع نظر دست یافته اند که تا کنون به آن دست رسی نداشته اند. البته باید در نظر داشت که ناخواسته مردم اسکاتلند و ایرلند شمالی به این اتحاد و اجماع نظر دست یافته اند و زمانی که برای رفراندوم استقلال از انگلستان به پای صندوق رأی بروند بسیار بیش از این به اتحاد خواهند رسید و آرایی بیش از رأی کنونی که متفاوت از انگلستان برای ماندن در اتحادیه ی اروپا به صندوق ها ریخته اند به صندوق های رأی خواهند ریخت.
اما آیا با آمار کنونی ولز با انگلستان خواهد ماند؟ در رفراندوم استقلال بریتانیا از اتحادیه ی اروپا برخلاف اسکاتلند و ایرلند شمالی ولز همگام با انگلستان بود. اما این همگامی یک همگامی پایدار و ماندگار نخواهد بود. رفراندوم اسکاتلند وایرلند شمالی و استقلال آن ها از انگلستان بدون شک الگو و سرمشق بسیار مهم و برانگیزاننده یی برای ولزی ها خواهد بود و به صورت مستقیم و جدی حس ناسیونالیستی را در میان ولزی ها بیدار خواهد ساخت.
جان این مطلب. در اصل رفراندوم استقلال و جدایی بریتانیا از اتحادیه ی اروپا رفراندوم و بیانیه ی استقلال چهار کشور انگلستان و اسکاتلند و ولز و ایرلند شمالی است.
اما عوارض استقلال بریتانیا از اتحادیه ی اروپا محدود به مرزهای بریتانیا نخواهد بود. هم اکنون و صبح روزی که نتیجه ی رفراندوم استقلال بریتانیا اعلام شد بر پیکره ی اتحادیه ی اروپا لرزه یی سخت وارد آمد. رهبران اتحادیه ی اروپا هر چند تلاش می کنند تا جدایی انگلستان از اتحادیه را تنها جدایی یک عضو جلوه دهند عوارض و هزینه های آن محدود به مرزهای انگلستان نخواهد بود. جدایی انگلستان از اتحادیه ی اروپا سرمشق مناسبی برای استقلال طلبان هلندی و فرانسوی و آلمانی خواهد بود. پس از رفراندوم استقلال بریتانیا تمامی اذهان متوجه جدایی طلبان هلندی و فرانسوی شده است. اما مهم ترین رخ داد پس از این رفراندوم بریتانیا سر برآوردن ناسیونالیسم آلمانی خواهد بود. رخ دادی که حتا از استقلال بریتانیا هم برای اتحادیه ی اروپا مهم تر است. فروریزی اتحادیه ی اروپا بسیار محتمل است.