به گزارش مشرق، سعید حاجیپور* طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت:
داستان جماعت ایرانی و آمریکا مفصل است. از 28 مرداد 32
شروع میشود تا همین دیروز و امروز و در آینده هم ادامه دارد. کتاب «داستان
ما و ایرباس» هم حجم کمی ندارد. بعضاً تأخیرها و نقصهای فنی، ما و ایرباس
را به هم میرساند و نقل محافل و رسانهها میشود. اما داستان و حکایت ما،
ایرباس و آمریکا خیلی زیاد نیست و شاید بتوان گفت 2 مورد بیشتر نیست.
داستان اول: شخصیتهای اصلی در داستان اول از این قرار است. 12 تیر سال
67، هواپیمای ایرباس A300، پرواز شماره 655 شرکت هواپیمایی ایرانایر،
پرواز بندرعباس- دوبی، خلیجفارس، ناو «یواساس وینسنس»، فرمانده «ولیام
راجرز»، شلیک 2 موشک، 290 سرنشین از جمله 66 کودک.
یکی از شخصیتهای این داستان امیر دریادار سرنوشت، فرمانده عملیات
جمعآوری اجساد قربانیان حادثه ایرباس در خلیجفارس است.
وی در مصاحبهای
با خبرگزاری فارس درباره این عملیات میگوید: «جمعآوری اجساد و بقایای
هواپیما با بهکارگیری حدود 80 غواص و تمام امکانات منطقه یکم دریایی، حدود
52 روز طول کشید. 2 ناو تنب و لاوان، 2 فروند هواناو(هاورکرافت) و 4 فروند
بالگرد هم در اختیار ما بود که به صورت شبانهروزی کار میکردیم. درجه
حرارت سطح آب به هنگام انجام عملیات، بیش از 50 درجه بود که کار را خیلی
سختتر میکرد. اجساد را بهم میبستیم و در آخرین مرحله که بالگرد یا
هواناو در صحنه حاضر میشد، آنها را داخل کیسههای ویژه قرار میدادیم تا
خونابه در مسیر نریزد. اجساد اکثرا به دلیل ماندن در آب، باد کرده بودند.
شلیک موشک دوم هم باعث شده بود تا پوست سر و بدن آنها کنده شود و مسافران
از داخل هواپیما به بیرون پرتاب شده و در هوا متلاشی و به کف دریا ریخته
شوند. گوشت بدن اکثر جسدها کنده شده بود و تعداد کمی مثلا کسانی که شلوار
جین به پا داشتند، بقایایی از جسد در آنها دیده میشد. دل و روده این
اجساد بر روی آب شناور بود و ما مجبور بودیم گاهی 50-40 متر این بقایا را جمعآوری کنیم. اجساد در تابوت هم جا نمیگرفتند و
ما به ناچار آنها را در برانکاردهای توری قرار داده و با هواناو و بالگرد
به بندرعباس منتقل میکردیم.
در نهایت توانستیم جسد 187 نفر از 290 مسافر ایرباس را جمعآوری کنیم. پس
از جمعآوری اجساد به سراغ بقایای هواپیما رفتیم و تمام آن را به همراه
جعبه سیاه هواپیما جمع کردیم. جمعآوری اجساد، صحنههای تکاندهنده زیادی
داشت به طوری که وقتی تصویربردار صداوسیما از صحنه فیلمبرداری میکرد،
دچار مشکل شد و نتوانست وضعیت را تحمل کند. دوربین را گذاشت و رفت».
داستان دوم: داستان جدید ما، ایرباس و آمریکا به همین چند ماه اخیر
بازمیگردد. داستان از سفر رئیسجمهور محترم به فرانسه آغاز میشود. همان
سفری که خورشید تابان برجام تشعشعات خود را نمایان میکند و قرارداد خرید
118 فروند هواپیمای ایرباس خبرساز میشود. خبری که جماعتی خوشحال میشوند
چراکه این قرارداد را نتیجه نگرانی موسیو «اولاند» برای اشتغال جوانان
ایرانی میدانند. حالا با چه منطق و دلیلی، رجوع شود به یادداشت «به نام
جوان ایرانی، به کام جوان فرانسوی» انتشاریافته در همین روزنامه به تاریخ
21 بهمن 94. اما این داستان اینگونه به پایان نمیرسد و اساساً بدون حضور
آمریکا قرار نیست به سرانجام برسد. داستان از این قرار است که مسترهای
آمریکایی که بعد از نشستهای بسیار در اطراف و اکناف کره زمین توانستند
برجام تابان را به سرانجام برسانند احساس میکنند در رقابت با برادرهای
فرانسویشان از قافله عقب ماندهاند و خرید 118 فروند هواپیما از شرکت
فرانسوی ایرباس ناسپاسی طرف ایرانی را نشان میدهد. حال که ایرانیان
اینچنین در مقابل کدخدا ناسپاس هستند چارهای نیست که قرارداد خرید ایرباس
معلق شود تا بزرگ و کوچکی جهان مشخص شود. لذا اجرای این قرارداد منوط
میشود به اجازه وزارت خزانهداری آمریکا تا جماعت ایرانی هیچگاه به فکرش
خطور نکند که میتواند کدخدا را دور بزند.
حال چه باید کرد؟
با کمی تغییر و تحریف میتوان گفت کدخدا گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت
گشاید در دیگری. و آن در دیگر خرید هواپیما از شرکت آمریکایی بوئینگ است.
ابتدا فکر میکردیم این جماعت آمریکایی واقعا باهوش و با ادب هستند و تلاش
میکنند این رفتار خود را با سیاستورزی و پنهانکاری مدیریت کنند اما گویا
خبری از این حرفها نیست چراکه اخیرا وزیر خارجه آمریکا در مصاحبهای علنا
میگوید: «بیمعنی بود که واشنگتن مذاکره کند و کارگران فرانسوی ایرباس به
جای کارگران آمریکایی بوئینگ از ثمره آن بهرهمند شوند». و این یعنی نهایت
صداقت طرف آمریکایی در مقابل ناسپاسی طرف ایرانی!
نتیجه این داستان هم از
این قرار است که تا زمانی که ایران اقدام به خرید هواپیما از بوئینگ
آمریکایی نکند و این قرارداد به اجرا نرسد خبری از هواپیماهای ایرباس
فرانسوی هم نیست و اساسا اشتغال جوان آمریکایی مقدم بر اشتغال جوان فرانسوی
و هردوی آنها مقدم بر اشتغال جوان ایرانی است.
چراکه در این وانفسای
تعطیلی کارخانهها، خریدهای میلیاردی هواپیما در نگاه مسؤولان- که از
مسافران همیشگی آن در مأموریتها هستند- بر اشتغال جوان ایرانی اولویت
دارد.
*کارشناس ارشد اقتصاد
کتاب «داستان ما و ایرباس» حجم کمی ندارد. بعضاً تأخیرها و نقصهای فنی، ما و ایرباس را به هم میرساند و نقل محافل و رسانهها میشود. اما داستان و حکایت ما، ایرباس و آمریکا خیلی زیاد نیست و شاید بتوان گفت 2 مورد بیشتر نیست.