اين جنايت از نظر ميزان تلفات انساني، هشتمين جنايت مرگبار هوايي تاريخ است. ويليام راجرز فرمانده ناو جنگي امريكا كه مسبب اين حادثه بود در پايان خدمت خود مدال شجاعت گرفت تا زخمي كه بازماندگان اين حادثه بر روح و جانشان داشتند عميقتر شود.
علياصغر اكرمي 45 ساله يكي از مسافران اين هواپيما بود كه وقتي از سه فرزند و همسرش خداحافظي كرد هيچگاه فكر نميكرد به دستور فرمانده ناو وينسنس، ديگر خانوادهاش را نخواهد ديد.
حالا مهدي اكرمي پسر شهيد كه آن روزها كودكي هفت ساله بود در گفت و گو با روزنامه جوان از نبود پدر در زندگياش و داغ غمي كه در تمام اين سالها تازه مانده ميگويد.
براي شروع برگرديم به 12 تير ماه سال 1367. آن روز خاطرتان هست دقيقاً چه اتفاقي افتاد و چطور متوجه ماجرا شديد؟
آن روز هنوز هفت سالم تمام نشده بود. ظهر در خانه خوابيده بودم. بعضي از دوستان و اقواممان از ماجرا باخبر شده بودند ولي خانوادهما هنوز از واقعه خبر نداشت. ناگهان چند نفر از اقوام به خانهمان آمدند و گفتند يك ناو امريكايي هواپيمايي كه مقصدش دبي بوده را با موشك زده و هواپيما سقوط كرده است. آن لحظه نگفتند همه سرنشينان هواپيما شهيد شدهاند و اين طوري خبر را گفتند تا ما راحتتر بتوانيم موضوع را هضم كنيم. چند روز كه گذشت رفته رفته اخبار بيشتر و موثقتري آمد و فهميديم اصل قضيه چه بوده است. آن زمان دامادمان در آن مناطق سرباز بود و جزو كساني بودند كه در جزيره «هنگام» اجساد را از آب بيرون ميآوردند و تعريف ميكرد چه اتفاقاتي افتاده است. من تا مدتها باورم نميشد كه براي هميشه پدرم را از دست دادهام.
به نظر شما چقدر باورپذير است كه يك ناو جنگي بر اثر يك اشتباه يك هواپيماي ايرباس را با موشك بزند؟
من از بچگي علاقه زيادي به خلباني داشتم و از همان زمان عكس هواپيماها را جمع ميكردم و مطالب زيادي درباره هواپيماها ميخواندم و يكسري مطالب درباره هواپيما ميدانستم. اصلاً باورم نميشد كه يك ناو با آن عظمت و بزرگي كه قابليتهاي ويژهاي در تشخيص هدف از راه خيلي دور دارد و جزئيات خيلي خاصي از هدفش به دست ميآورد اشتباهي يك هواپيما را بزند. اين ناوها حتي اگر هدفشان اندازه يك لكلك باشد را تشخيص ميدهند و ميفهمند جزئياتش به چه شكل است و برايم جالب بود چطور يك هواپيما از فاصله 800 متري را تشخيص نداده و به آن شليك كرده است. از همان كودكي اين برايم سؤال بود و ميگفتم آخر چرا امريكاييها بايد اين كار را انجام بدهند و اين همه انسان را بكشند؟ بعدها شنيدم كه انگار آن زمان آنها به حريم دريايي ايران تجاوز كرده بودند. بعد مثل اينكه پيغامي كه براي هواپيما فرستاده بودند هم درست و واضح نبوده است. به هرحال به عمد هواپيما را زده بودند. منتها حتي مسببان اين حادثه مدال افتخار گرفتند. از اينكه 290 انسان بيگناه را كشتهاند مدال افتخار گرفتند و هضم اين اتفاق از هر چيزي حتي شنيدن خبر شهادت پدرم سختتر بود.
احساستان از ديدن صحنه مدال گرفتن كاپيتان قاتل امريكايي چه بود؟
به مرور كه بزرگتر شدم و چيزهاي بيشتري شنيدم روزي كه تصوير مدال گرفتن فرمانده ناو را ديدم به حدي در من تنفر ايجاد شد كه اگر زماني مجالي پيدا شود حتماً اين كارشان را جبران ميكنم و حتماً جبران خواهم كرد. امكان ندارد عكسهاي مدال دادن و مدال گرفتنشان از ذهنم پاك شود. حساب كنيد يك پسر هفت ساله كه قرار بوده پدرش به سفري چند روزه برود و برگردد ناگهان ظهر از خواب بيدار ميشود و ميبيند هواپيمايي كه پدرش داخلش بوده را با موشك زدهاند. هر روز وقتي آن ساعات ميشود آن احساس كابوسوار سراغم ميآيد و هنوز رهايم نكرده است.
يعني بعد از اين همه سال آن احساسي كه در 12 تير سال 67 داشتيد باز به سراغتان ميآيد و همراهتان است؟
ساعت2 تا 4 بعدازظهر هر روز برايم كابوسوار است. دقيقاً مانند يك كابوس است. وقتي به يك بچه كه شديداً به پدرش وابسته است بگويند پدرت جانش را در هواپيما از دست داده تأثيرش تا پايان عمر هيچوقت از بين نميرود. بعد كه بزرگتر ميشوي با خودت فكر ميكني واقعاً پدر من و ديگر مسافران آن هواپيما به چه گناهي جانشان را از دست دادند؟
بعد از فوت پدر زندگيبرايتان چگونه گذشت؟
زندگي برايمان خيلي سخت شد. واقعاً زندگيمان عوض شد و نبود پدر برايمان سخت بود. مادرم در اين سالها تلاش بسياري كرد تا كمتر متوجه سختيها باشيم. سعي ميكرديم نبود پدر را هضم كنيم و واقعاً روزهاي دشوار و سختي را پشت سر گذاشتيم. بالاخره توكل به خدا كرديم و زندگيمان را ادامه داديم. پدرم خيلي محبوب بود و خيلي دوستش داشتند. ما آن زمان بندر لنگه بوديم و يكي از دوستانش كه از ريشسفيدهاي آن محل بود تعريف ميكرد يك روز با پدرت كنار مغازه ايستاده بوديم كه پيكر شهيدي را براي تشييع آوردند. پدرت به من گفت كه ميشود يك روز ما هم شهيد شويم و اين همه آدم براي تشييع جنازهمان بيايد. تعريف ميكرد كه چند وقت بعد هم پدرت شهيد شد و هم خيلي بيشتر از آن آدم براي تشييع جنازهاش آمد.
توانستيد پيكر پدرتان را پيدا كنيد؟
بله، كمي آسيب ديده بود ولي خدا را شكر پيدا شد. البته يك دوستي داشت كه همسفرش بود، هيچ اثري از پيكرش پيدا نشد. حتي خانوادهاش جايزهاي براي پيدا كردن پيكرش گذاشتند كه در آخر پيدا هم نشد.
شما با ديگر خانوادههاي آسيبديده ارتباط داشتيد تا از حال و روزشان آگاه شويد؟
تا حدودي در جريان بعضي از خانوادهها بودم. در مناطق جنوبي به اين صورت است كه امرار و معاش خانواده به شدت به پدر خانواده وابسته است و نانآور اصلي پدر خانواده است. ممكن است در خيلي مناطق مادر شاغل باشد اما در منطقه ما خانوادهها خيلي به پدر وابستگي داشتند. چند خانوادهاي كه من ميشناختم از جمله خانواده خودمان به لحاظ مسائل مالي و معيشتي خيلي اذيت شدند و عذاب كشيدند. روحيهشان خيلي به هم ريخته بود و عذاب ميكشيدند. بيشترشان توسط فاميل و بستگان حمايت شدند. يادم هست بيشتر خانوادهها از لحاظ روحي و رواني خيلي به هم ريخته بودند. زمان دانشگاه دوستي داشتم كه كاملاً با جزئيات ماجرا آشنا بود و فكر ميكردم كسي از خانوادهاش در هواپيما بوده و جانش را از دست داده بود، بعدها كه صحبت كرد گفت به قدري از اين واقعه ناراحت شده بود كه جزئيات ماجرا را درآورده بود و ميگفت چقدر احمقانه است كسي بخواهد حرفهايشان را باور كند. اينكه امام فرمود امريكا شيطان بزرگ است واقعاً اينها شيطاني روي زمين هستند. همين الان ببينيد در سياست چه بلايي سرمان درميآورند.
آيا شما و خانوادهتان امريكاييها را بخشيديد و ميتوانيد به آنها و حرفهايشان اطمينان كنيد؟
به هيچ عنوان! آنها بچه نبودند كه بگويند ما اشتباه كرديم. زماني كه ناو امريكايي هواپيماي ايراني را زد آنها بيتجربه نبودند. اينها مدال افتخار براي اين كار گرفتند. حالا ميگوييم آن موقع آنها را جو گرفت و آن حادثه اتفاق افتاد ولي بعدش ديگر چرا به آنها مدال دادند. آخر اين كار مدال دادن دارد؟ شما بياييد نزديك به 300 آدم بيدفاع و بيگناه را تكه تكه كنيد بعد بيايند مدال افتخار هم بهتان بدهند. اصلاً اين كار و رفتارشان قابل پذيرش نيست.
كساني كه در محيطهاي جنگي و شرايط جنگي فرمانده ميشوند آدم معمولي نيستند و افراد صبور، باحوصله، باتجربه و باهوش را فرمانده ميكنند. چطور آن فرمانده اشتباه جبرانناپذيري به آن بزرگي انجام داد؟ مگر ميشود بلايي كه سرمان آوردند از ذهنمان پاك شود؟
كارشان يك نامردي به تمام معنا بود. اگر امروز امريكا بگويد من تمام بديهايم در حق شما را كنار ميگذارم و با شما صادقانه خوب خواهم شد مثل اين ميماند كه يك نفر در روز بگويد شب است. باورش برايم سخت است. اگر همين امروز بگويند ما غلط كرديم و از امروز ميخواهيم با شما خوب باشيم من ميگويم قبول است فقط به يك سؤالم جواب بدهيد. اين سؤالي است كه هميشه همراهم بوده و هيچوقت جوابش را پيدا نكردهام. اينكه چطور از هزاران كيلومتر آن طرفتر اين همه هزينه ميكنيد تا بياييد اينجا حضور داشته باشيد و بخواهيد با من احوالپرسي كنيد؟
آخر شما با ايران چه كار داريد؟ به نظرتان عاقلانه است كسي از آن طرف دنيا بكوبد و بيايد اينجا بعد خيرمان را هم بخواهد. اگر كمي كلاهمان را قاضي كنيم ميبينيم حرفهايي كه ميزنند خندهدار است. نميدانم چه فكري كردهاند و خيال ميكنند با بچه طرف هستند.
آن سال هم سال امضاي قطعنامه بود و شايد ميخواستند از اين طريق روي ايران فشار بياورند؟
صد در صد بدون ارتباط نيست. اينها ميخواستند دو كشور قطعنامه را بپذيرند و سعي ميكردند از حوادث اينچنيني به عنوان اهرم فشار استفاده كنند. البته نميدانستند هر چقدر فشارها بر ايران بيشتر شود مردم مقاومتر ميشوند. ميديدند هر كاري با ايران ميكنند ايران تسليم نميشود. رفته رفته وضعيت جنگ هم با وجود تحريمها به نفع ايران ميشد. در طول هشت سال جنگ براي آسيب زدن به ايران، صدام را جلو انداختند وقتي در پايان جنگ به اهدافشان نرسيدند خواستند با زدن هواپيماي ايرباس از ايرانيها زهر چشم بگيرند.
آيا غرامتي از امريكاييها براي اين جنايت گرفتيد؟
ايران به دادگاه لاهه شكايت كرده بود و غرامتي هم پرداخت شد. خوشبختانه ايران آن زمان تلاشهاي زيادي كرد و توانست غرامت اين خسارت را بگيرد. البته هفت، هشت سال براي پرداخت غرامت زمان برد ولي اين پول براي تمام بازماندگان فاجعه هيچ اهميتي نداشت. هيچ كس راضي نبود جان يكي از اعضاي خانوادهاش را بگيرند بعد براي جبران بخواهند به او پول بدهند. مگر ميشود با جان انسانها معامله كرد؟ مگر ميشود با پول جانباختگان آن جنايت را زنده كرد؟ اين فاجعه هيچگاه از ياد هيچكس نخواهد رفت.