
از زماني که ملک عبدالله (پادشاه اردن) و در پي او حسني مبارک (رئيس جمهور مصر) از شکل گيري هلال شيعي ابراز نگراني کردند مشخص بود که تلاش عمدهاي به لحاظ تبليغي و رواني براي به مخاطره افکندن موقعيت شيعيان در منطقه در حال شکلگيري است.
اگرچه در بحث هلال شيعي از کشورهايي با محوريت ايران، لبنان، عراق و سوريه نام برده ميشود، اما بايد در نظر گرفت که در ارائه اين فهرست تعمدي وجود دارد تا احياناً به لحاظ تبليغاتي نامي از کشورهايي که امکان اوجگيري فعاليتهاي شيعي در آنها وجود دارد به ميان آورده نشود.
در ساختار سياسي کشورهايي که به عنوان محور هلال معرفي شدهاند شيعيان به عنوان قدرت اول يا قدرت مؤثر نقشآفريني ميکنند، اما خارج از اين فهرست، برخي از کشورها نظير يمن و بحرين عليرغم برخورداري از جمعيت قابل توجه شيعي با محدوديت سياسي، فرهنگي و اجتماعي فراواني روبهرو بوده و هستند.
در مورد بحرين، متأسفانه اين واقعيت بسيار پررنگ جلوه ميکند و به حق بايد شيعيان اين کشور را اکثريتي فراموش شده دانست چون برابر آمار موجود، جمعيت فعلي شيعيان در بحرين 490 تا 500 هزار نفر برآورد ميشود که در مقايسه با کل جمعيت اين کشور (حدود 700 هزار نفر) اکثريت قابل ملاحظهاي است.
شيعيان بحرين در گذر تاريخ
برابر با منابع تاريخ، ريشه شيعيگري در بحرين قدمتي به درازاي تاريخ صدر اسلام دارد.متون دست اول، بحرين را بخشي از خاک ايران ميدانند که همزمان با رسالت حضرت ختميمرتبت، والي آن منذر بن ساوي از سوي پادشاهان ايران مشغول رتق و فتق امور سياسي و اداري آنجا بود. پيامبر اکرم(ص) علاء بن حضرمي را همراه نامهاي به سوي او فرستاد تا بحرينيها را به اسلام دعوت کند يا آنها جزيه بپردازند. پيامبر(ص) در اين نامه، منذر را به اسلام دعوت فرمود. منذر بن ساوي نامهاي به پيامبر(ص) نوشت و اسلام خود را به اطلاع آن حضرت رساند و نوشت که من نامه شما را براي مردم هجر خواندم گروهي اسلام را خوش داشتند و مسلمان شدند و برخي هم ناخوش ميدارند، و در اين سرزمين گروهي يهودي و مجوسي هم زندگي ميکنند، در مورد آنان دستور خود را براي من بنويس. ميان علاء و منذر صلح برقرار شد و مبلغ جزيه را براي هر شخص بالغ يک دينار تعيين کردند. در بحرين جنگي رخ نداد. بعضي مسلمان شدند و برخي صلح کردند.
بعد از کنارهگيري علاء، پيامبر(ص) شخصي به نام ابان بن سعيد را به بحرين گسيل داشت. وي از دوستان و شيعيان علي(ع) بود و بنا به تعبيري، وي نخستين کسي بود که نهال ولاي اهلبيت(ع) را در سرزمين بحرين غرس کرد. بعد از وفات پيامبر(ص)، ابان بحرين را ترک کرد و به مدينه بازگشت و خليفه اول دوباره علاء بن حضرمي را جايگزين او کرد.
بحرين بعد از مدتي درگير جنگ رده شد همان نبردي که طبق روايت منابع اسلامي به واسطه برخي از مسلماناني که از دين برگشتند بروز کرد. خليفه اول براي سرکوب اين فتنه سعي بليغي کرد و در نهايت توانست بر اين شورش فائق آيد.
محبت اهلبيت(ع) که در زمان ابان در بحرين جوانه زد، در زمان خلافت علي(ع) بارور شد و برخي از والياني که از سوي حضرت امير اداره امور را به عهده گرفتند در نزديکي اهالي اين منطقه، به سيره اهلبيت(ع) تلاش مؤثري نشان دادند که از جمله ميتوان به عبدالله بن عباس، نعمان بن عجلان و عمر بن ابي سلمه اشاره کرد.
افزون بر اين عامل، عامل ديگري نيز در تشيع مردم بحرين مؤثر بود: اصحاب و فرماندهان لشکر اميرالمو›منين(ع) که عموماً از عبدالقيس و ربيعه و از اهالي اصيل بحرين بودند، از جمله آنها ميتوان زيد بن صوحان و صعصعة بن صوحان عبدي و حکيم بن جبله عبدي و حارث بن مره عبدي و رشيد هجري را نام برد. شرح احوال اين رجال نشان ميدهد که تشيع در بحرين منشأ کاملاً عربي دارد و به دوران زمامداري علي(ع) بازميگردد.
پايداري بحرين بر مذهب تشيع ادامه پيدا کرد تا زماني که عبدالملک بن مروان به حکومت رسيد و کوفه را پس از کشته شدن مصعب بن زبير فتح کرد. برخي از شيعيان از ترس کيفر عبدالملک به بحرين رفتند. خليفه اموي سپاهياني را به بحرين فرستاد اما آنها در دستگيري شيعيان ناموفق بودند تا اينکه با تطميع برخي از افراد توانستند بر شيعيان دست يابند. اگرچه تعدادي از شيعيان به قتل رسيدند، اما افراد باقيمانده با وجود تهديد فراوان از تشيع دست نکشيدند و عبدالملک که از کسب قدرت مجدد شيعيان بيمناک بود سعي کرد با آنها از در مصالحه درآيد.
در نيمهء نخست قرن دوم هجري، نام برخي از شخصيتهاي بحريني همچون ابولبيد هجري، وليد بن عروة شيباني و عبدالله بن بکير هجري در ميان اصحاب امامان باقر و صادق(ع) به چشم ميخورد. همچنين از دو تن از ياران امام صادق(ع)، به نامهاي مسمع بن عبدالملک و حکم بن علباء اسدي ميتوان ياد کرد که مدتي در بحرين در مسند حکومت بوده، و وجوه شرعي خود را به آن امام(ع) ميپرداختهاند.
يکي ديگر از وقايع مربوط به بحرين حضور قيام صاحب الزنج است. وي به سال 249 ق از سامرا به بحرين رفت و آنجا دعوي کرد که علي بن محمد بن فضل بن حسن بن عبيد الله بن عباس بن علي بن ابيطالب است و در هجر مردم را به اطاعت خويش فراخواند که جمعي انبوه از مردم آنجا از او پيروي کردند، جمعي نيز دعوت او را نپذيرفتند و ميان موافقان و مخالفان وي درگيري رخ داد و جمعي در اين کارزار کشته شدند.
در سال 286 هجري، ابو سعيد گناوي با تصرف شهر لحسا، حکومت قرامطه را در بحرين بنا نهاد و استقلال آن را اعلام کرد.با تضعيف قرامطه، عيونيها از طايفه عبدالقيس به کمک سلاجقه عراق بر بحرين حاکم شدند. آنگاه خاندان شيعي آل عصفور به کمک اتابکان فارس بر عيونيها غلبه کردند.در اواخر قرن نهم هجري، سيف بن زامل دست به شورش زد و حکومت را از دست بنيعصفور گرفت و حکومت بني جبر را که مالکي مذهب بودند بر پا ساخت.
به لحاظ فکري و روشمندي علمي ميان حوزه بحرين و ساير حوزههاي شيعي تفاوتهايي وجود دارد. حوزه علميه بحرين از دوره صفويه فعاليت خود را آغاز کرده و جريان اخباريگري در همين حوزهها طرفداراني پيدا کرد و در نقطه مقابل تفکر اصولي قرار گرفت. در رأس اخباريون بحرين، شيخ يوسف بحراني قرار داشت که اخباري ميانهرو توصيف ميشد. تشيع در بحرين برخلاف ايران، منشأي عربي دارد و کسي از آنان ادعا نميکند که مثلاً زاده تفکرات ايراني است. شيعيان بحرين هويت خود را در درجه اول عربي اسلامي و در درجه دوم شيعي و منتقد ميدانند و برخلاف بعضي جريانهاي شيعه در اين کشور، بر حفظ اين هويت عربي تأکيد ميورزند.
جدايي از ايران
از زماني که استعمار براي يافتن منابع اوليه و پيدا کردن بازاري جديد براي محصولات توليد خود به فکر اشغال و تصرف ساير کشورها افتاد، حوزه خليج فارس صحنه آمد و شد عوامل بيگانه شد.
از اوايل قرن شانزده ميلادي با هجوم پرتغال به خليج فارس (در سال 1506)، بسياري از نقاط از جمله جزيره هرمز و مجمعالجزاير بحرين (در سال 1521) به تصرف و اشغال آنها درآمد، اما با شکست پرتغاليها توسط شاه عباس در سال 1602 مجمع الجزاير بحرين مدت 180 سال ضميمه خاک ايران شد. در سال 1783 (يا 1782) شيخ احمد بن خليفه از قبيله بني عتبه و از خاندان خليفه که از منطقه نجد در مرکز عربستان به کويت مهاجرت کرده بود، به اين سرزمين حمله کرد و پس از شکست سربازان ايراني بر آن استيلا يافت. از آن پس، حکومت بحرين با حمايت همه جانبه سياسي استعماري انگلستان در اختيار اعضاي خاندان خليفه (آل خليفه) قرار گرفت.
در زمان شيخ سلمان بن احمد (شيخ بحرين) در ژانويه 1820 قرارداد صلح عموي يا قرارداد اساسي (و در واقع همان قرارداد انقياد و تحت الحمايگي) را با انگلستان امضا کرد و از اين پس مدت 150 سال بحرين زير نفوذ انگليس قرار داشت.
دولت ايران در مدت يک و نيم قرن حاد شدن مسئله بحرين (1970-1820) و دخالت و سلطه انگلستان بر آن جزيره، هيچگاه جدايي بحرين از خاک ايران را نپذيرفت ولي در عين حال، قدرت انجام عمل حادي عليه انگليس را نيز نداشت.
پس از انتقال سلطنت از سلسله قاجار به پهلوي، ايران خواستار اعاده حق حاکميت خود بر اين سرزمين شد. در مقابل، حکومت بحرين نيز با مشورت و خط دهي مشاوران و کارگزاران انگليسي مقيم بحرين، بر آن شد تا ساختار جمعيتي و مذهبي اين شيخ نشين کوچک را حتيالامکان با اکثريت دادن به عربهاي سني مذهب تغيير دهد. از اينرو، با سياستهايي که به کار برد هزاران تن فلسطيني و اعراب ديگر از کشورهاي مختلف عرب به بحرين هجوم آوردند.
در دوران سلطنت محمدرضا پهلوي، حداقل در دو برهه زماني مسئله مالکيت و حاکميت ايران بر بحرين به صورت حادتر مطرح شد. در اسفند 1329 در لايحه مربوط به ملي کردن صنعت نفت ايران که براي تصويب به مجلس شوراي ملي ارائه شد، شرکت نفت بحرين نيز در طرح ملي شدن قرار داشت چراکه مجمع الجزاير بحرين بخشي از سرزمين ايران را تشکيل ميداد. بار دوم در آبان ماه 1336 هيأت وزيران با حضور شخص شاه لايحهاي را براي تقديم به مجلس آماده کردند که به وضوح نشان دهنده حق و ادعاي مالکيت ايران بر بحرين بود. در اين لايحه کشور از نظر اداره سياسي به چهارده استان تقسيم ميشد که بحرين استان چهاردهم را تشکيل ميداد.
زماني که بحث تشکيل فدراسيون با حضور بحرين و برخي از کشورهاي حاشيهاي خليج فارس توسط انگليس مطرح شد دولت ايران به شدت به اين موضوع اعتراض کرد، اما در نهايت بعد از مذاکراتي که آشکارا و پنهان ميان ايران، انگليس، عربستان و آمريکا انجام شد، محمدرضا پهلوي در يک مصاحبه مطبوعاتي در دهلي نو در تاريخ 4 ژانويه 1969 اعلام کرد که اگر مردم بحرين خواهان پيوستن به کشورم [ ايران ] نباشند ايران از ادعاهاي سرزمينياش نسبت به اين جزيره خليج فارس دست خواهد کشيد. بالاخره پيشنهاد رسمي شاه از طريق گفتوگوهاي بعدي ايران با انگلستان و دبيرکل سازمان ملل (اوتانت) در اوايل سال 1970 به نتيجه نهايي رسيد و شوراي امنيت نير در تاريخ 30 آوريل 1970 آن را مورد تأييد و تصويب قرار داد.
حضور منتقدانه شيعيان بحرين در عرصه سياست
کشور کوچک بحرين از هنگام استقلال در سال 1971 تحت حاکميت اقليت سني آل خليفه قرار داشته است. با وجود اينکه اکثريت جمعيت بحرين را شيعيان تشکيل ميدهند، حکومت بحرين طي سه دهه اخير همواره در پي ايجاد محدوديتهاي مدني، سياسي و اجتماعي براي شيعيان بوده است. شيخ حمد بن عيسي آل خليفه، پادشاه بحرين، در سال 1999 به قدرت رسيد و در ابتداي زمامداري خود قول اصلاحات سياسي و اقتصادي و رفع تبعيض عليه شيعيان را داد.
شيخ حمد بن عيسي آل خليفه براي تحقق وعدههايي که داده بود تغييراتي را به نفع شيعيان صورت داد. او در اوايل حکومتش هزاران زنداني سياسي را آزاد و زندانهايي را که در آنها شکنجه صورت ميگرفت تعطيل کرد و به تبعيديان اجازه داد تا به وطن خود بازگردند. شيخ حمد همچنين اجازه داد تا روزنامههاي اپوزيسيون، گروههاي حقوق بشر و سازمانهاي غيردولتي تأسيس شوند و با يک آزادي نسبي فعاليت کنند. البته فعاليت احزاب سياسي در اين کشور همچنان ممنوع است، اما انجمنهاي سياسي به عنوان جايگزين آنها در حال فعاليت هستند.
از اواخر دهه 1929-1920 به علت ايجاد ثبات نسبي در حکومتهاي مرکزي، آزار فيزيکي شيعيان مناطق خليج فارس تا اندازهاي کاهش يافته است، ولي همچنان محدوديتهاي شديدي بر قاطبه شيعه تحميل ميشود. در جزيره اصلي بحرين (منامه) شيعيان فقط پنج پست وزارتي (وزارت بهداشت، امور حقوقي، تجارت و کشاورزي، آب و برق، حمل و نقل) را بر عهده دارند. حکام عرب در عين حال مراقب بودهاند شيعيان را کامل طرد نکنند چون محل سکونت جمعيتهاي شيعهنشين بيشتر نزديک چاههاي نفتي مانند رأس تندره قرار دارد از اينرو، همکاري با شيعيان براي حفظ امنيت ملي حياتي است. (شيعيان بحرين، هفتهنامه پرتو سخن، 1385/1/23)
اوج اختلافات و درگيري داخلي از زمان انحلال مجمع ملي اين کشور در سال 1975 شروع شد. پس از انحلال مجمع ملي،شيعيان بيش از 30سال مشارکت در روند سياسي بحرين را تحريم کردند و به مقابله با رژيم حاکم روي آوردند. در درگيري شيعيان با نيروهاي امنيتي طي سالهاي 1994 تا 1999 دستکم 38 تن کشته و صدها تن زنداني شدند. يکي از رهبران اين شورشها شيخ عبدالامير الجمري بود که نقش مهمي در قيام شيعيان در دهه 90 داشت، اما با اصلاحات سياسي شاه حمد دوباره پارلمان در سال 2002 تأسيس و انتخابات سراسري برگزار شد. هرچند برخي از جريانهاي شيعه اين انتخابات را تحريم کرده بودند، اما با اين حال، در آن زمان 12 نماينده شيعه به پارلمان راه يافتند.
شيعيان بحرين دولت اين کشور را متهم ميکنند که اجازه ميدهد سنيهاي غيربحريني، تابعيت اين کشور را بپذيرند تا تعادل جمعيتي سني شيعه کشور را برهم بزند. البته مقامات رسمي بحرين وجود چنين تلاشهايي را انکار ميکنند، اما شيعيان بر وجود چنين حقيقتي اصرار و تأکيد دارند، هرچند شيعيان در خصوص اين موضوع که براي جنگيدن براي کسب حقوق خود بايد به اقدامات سياسي رو بياورند يا درگيريهاي خياباني، هنوز در ترديد به سر ميبرند.
با توجه به گسترش نارضايتي شعيان بحرين از استمرار تبعيض هيأت حاکمه سني، هزاران نفر از مردم بحرين در پاسخ به دعوت چهار جمعيت سياسي معارض دولت بحرين، در بعدازظهر روز جمعه 1984/9/18 در يک راهپيمايي گسترده در منامه پايتخت بحرين شرکت کردند. اين راهپيمايي که حقوق و کرامت نام داشت، به دعوت جمعيتهاي الوفاق اسلامي ، العمل الاسلامي ، وعد و تجمع قومي و با حمايت مجلس اسلامي علماي بحرين و در سالگرد تصويب اعلاميه جهاني حقوق بشر صورت گرفت و دهها هزار نفر از مردم بحرين، اعم از مردان و زنان، در آن شرکت کردند.
معترضان خواستار رفع هرگونه تبعيض و توجه هيأت حاکمه نسبت به خواستههايشان شدند. راهپيمايان در اين مراسم که علما و چهرههاي سرشناس سياسي آنها را همراهي ميکردند، در بيانيهاي با محکوم کردن برخي از اقدامات دولت بحرين در ناديده انگاشتن حقوق و آزاديهاي ملت، خواستار توجه به حقوق بيکاران، شهدا و قربانيان شکنجه نيروهاي امنيتي و ساير فعالان سياسي شدند.
سنيان بحرين که تحت نفوذ سلفيان قرار دارند و در اداره سياسي اين کشور ديدگاهي متصلبانه دارند، حتي در عرصه آموزش نيز ايجاد تنفر و دشمني در مورد شيعيان را در دستور کار خود قرار دادند. براي مقابله با اين القائات، رهبران سياسي شيعه بحرين اعلام کردند در صورت استمرار اهانت به شيعيان در مدارس، از شرکت فرزندان خود در کلاسهاي تربيت اسلامي جلوگيري خواهند کرد.
محمدهادي الغريفي، عضو انجمن علماي مسلمان در بحرين، در اينباره گفت: اولياي دانشآموزان بايد اعتراضات و انتقادات خود را از نحوه آموزش در مدارس، تقديم علماي دين کنند و در صورت لزوم، علما حکم حذف برخي از دروس را صادر خواهند کرد. از سوي ديگر، دکتر ماجد النعيمي، وزير آموزش و پرورش بحرين، به انجام برخي اصلاحات در نظام آموزشي اين کشور وعده داد.
با توجه به وجود تنگناهاي سياسي و فرهنگي، شيعيان سياست تحريم عليه هيأت حاکمه بحرين را در پيش گرفتند، اما در چند سال اخير با توجه به پيروزيهاي نيروهاي شيعي در عراق، ساير شيعيان منطقه که قبلاً راههاي خشونتآميز را براي مطرح کردن خواستههاي خود در پيش گرفته بودند و عمدتاً سياست تحريم و عدم شرکت در انتخابات را دنبال ميکردند بنا به توصيه علما و رهبران فکري خود در سايه تحولات اخير بينالمللي و منطقهاي رويکردي دموکراتيک را در پيش گرفتند.
شعار اساسي شيعيان عراق تحت عنوان يک فرد، يک رأي که حضور موفق گروههاي شيعي را در پي داشت چنان در منطقه طنينانداز شد که ترکيب 45 درصدي شيعي لبنان و جمعيت 75 درصدي شيعي بحرين با اشتياق فراوان و براي تکرار تجربه موفق عراق در انتخابات حضور گسترده پيدا کردند.
پارلمان بحرين، يک شوراي مشورتي با 40 نماينده نيز دارد که همه اعضاي آن توسط شيخ حمد بن عيسي آل خليفه، پادشاه بحرين، انتخاب ميشوند و اختيار دارد همه مصوبات پارلمان را رد يا تاييد کند.
در دومين دوره انتخابات پارلماني بحرين، 295 هزار واجد شرايط راي دادن ميتوانستند 39 نماينده را از ميان 207 نامزد که 17 نفر آنان زن هستند، انتخاب کنند.
با حضور گسترده شيعيان، بزرگترين و مهمترين حزب شيعيان بحرين، جمعيت وفاق ملي اسلامي به رهبري روحاني پرطرفدار، شيخ علي سلمان، در اولين دوره انتخابات پارلماني 16 کرسي را از آن خود کردند و در دور دوم نيز توانستند يک کرسي ديگر را در اختيار گيرند.
در حال حاضر، شيعيان بحرين عليرغم همه تنگناهاي موجود، سياست حضور فعال در عرصه سياسي را در پيش گرفتهاند و قصد دارند با اين رويکرد ديپلماتيک، نظام حاکم را به قبول خواستههاي مشروع خود وادارند.