کد خبر 58233
تاریخ انتشار: ۲ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۰:۲۹

از زماني‌كه گروهي بنام طالبان در سال 1995 با حمله به شهرك سرحدي سپين بولدك در مرز ميان افغانستان و پاكستان پا به صحنه ناامني‌هاي افغانستان نهادند، حدود 16سال سپري شد اما شناخت از اين گروه امروز همان‌قدر مواجه به ابهام است كه 16سال قبل بود.

به گزارش مشرق به نقل از شرق، وقتي با يك ژورناليست، كارشناس امور سياسي يا ديپلمات غربي در مورد طالبان صحبت مي‌كنم، براي آنان قابل درك نيست كه گروهي در ظاهر ضعيف با بزرگ‌ترين قدرت نظامي عصر پنجه در افكنده‌اند اما چنان به پيروزي خويش و شكست دشمن باور دارند كه در وجه‌المصالحه، به چيزي كمتر از همه چيز راضي نيستند! گروهي كه قدرت سياسي را با ديگران غير قابل تقسيم مي‌دانند و مي‌خواهند معيارهاي حاكم بر جامعه بسته خودشان را- اگر نگوييم بر همه جهان- لااقل بر سراسر افغانستان تعميم دهند. در جهت ابهام‌زدايي از چهره اين گروه، يك راه اين است كه به جست‌وجوي موارد مشابه در تاريخ پرداخت و به مصداق‌هاي هر چند نه چندان كامل از تاريخ استناد كرد و با مقايسه اين گروه به آن موارد از شباهت‌ها تا حدي شناخت از اين پديده را به ذهن نزديك كرد.

موجوديت يك رهبر پرجاذبه و پيرواني از جان گذشته و آماده قرباني شدن، آيا تا حدي شبيه به ماجراي حسن‌صباح و پيروان او در قلعه الموت نيست؟ به خاطر همين شباهت «از نظر ساختار گروهي نه از ديد عقيدتي» است كه من به اين باورم طالبان يك گروه اجتماعي بسته‌اند و وقتي به يك كارشناش غربي مي‌گويم كه طالبان يك فرقه‌اند، نگران مي‌شود! جنگ با پيروان فرقه دشوار، دفاع در برابر آنان دشوار‌تر و رسيدن به تفاهم با آنان حتي ناممكن است! از ديد جامعه‌شناسان، ظهور و رشد گروه‌هاي اجتماعي بسته در قدم اول ناشي از شكست روند پيوستن افراد به اجتماع است كه خصلت‌ها و ارزش‌هاي مثبت اكتسابي به‌ خوبي در افراد منتقل نشده است. در روندي از اين دست، رشد شخصيت در چنين افراد با چالش مواجه شده و نمي‌توانند كنش‌ها و واكنش‌هاي خود را با خواست‌هاي اكثريت افراد جامعه هماهنگ سازند. خانواده بنياد اصلي پروسه اجتماعي‌شدن افراد را تشكيل مي‌دهد كه در چارچوب آن انسان ارزش‌هاي هويتي خود را كسب مي‌كند، خود را بخشي از اين نهاد اجتماعي احساس كرده و آينده خود را در پرتو آن مجسم مي‌سازد. جنگ و نابساماني‌هاي چندين دهه در افغانستان مشكلات اجتماعي را موجب شده كه ظهور طالبان را بايد در محدوده همين گسست‌هاي اجتماعي به بررسي گرفت. كساني از كودكي از آغوش خانواده جدا شده و به مدرسه فرستاده مي‌شوند كه زندگي در آن محيط وسواس‌هاي خودش را دارد.

رابطه فرد با گروه‌هاي مشاركتي يا تعلقي متزلزل شده و تصور از يك جامعه ايده‌آل، محدود به شيوه زندگي در محيط دربسته و سربسته‌اي به نام مدرسه مي‌شود. تقريبا تمام رهبران طالبان دوران كودكي را با تجربه تلخ يتيم بودن به سر آورده بودند و پدران بسياري از آنان در جنگ عليه تجاوز اتحاد شوروي كشته شدند. سلسله‌اي كه در نبرد با آمريكايي‌ها پي گرفته شده و اينك نسل دوم در حال سربرآوردن است كه بيشتر فرزندان كشته شده‌هاي نبرد با آمريكا هستند. جهاد عليه اتحاد شوروي و وقايع بعد از آن و به‌خصوص حمله آمريكا به افغانستان، خارجي‌ها را هم به اين صف آورد. طالبان پشتون، پاكستاني، چچن، ازبك، تاجيك، ايغور و عرب به هم پيوستند. اينها زبان همديگر را نمي‌دانستند اما با هم در يك صف بودند. عاملي كه آنان را باهم پيوند مي‌داد، مدرسه بود. فشار بر گروه‌هاي بسته فرقه‌ها مي‌تواند آنها را به هم نزديك‌تر سازد. سلفي‌هاي القاعده و طلبه‌هاي علوم ديني مدرسه ديوبندي حقانيه با هم در يك سنگر قرار گرفتند. فشار‌هاي بين‌المللي موجب شد تا حتي در مواردي اختلافات ايدئولوژيك نيز ناديده گرفته شود.

شايعات مذاكرات حكومت افغانستان با طالبان

با چنين گروهي زبان مشترك براي مذاكره و تفاهم يافتن بسيار دشوار است. دو مشخصه در طالبان بسيار بارز است؛ نخست اينكه از زمان قيام‌شان تا امروز هيچ‌گاه دچار دوپارچگي نشدند و وحدت بي‌مانندي را تحت رهبري ملامحمد عمر از خود به نمايش گذاشتند و دوم اينكه هيچ‌گاه و در حالات بسيار دشوار نيز حاضر به كنار آمدن و ساختن حكومت مشترك با مخالفان‌شان نگرديدند. از سال 1995 تا امروز خواست‌شان از مخالفان فقط و فقط سلاح بر زمين نهادن و تسليم شدن است.

آمريكا به علت عدم شناخت از اين گروه، براي گزينه جنگ اولويت قايل شد و بر تعداد سربازان خويش در افغانستان افزود تا در ميدان جنگ طالبان را ضعيف ساخته و در نتيجه آنها را مجبور به مذاكره كند، در حالي‌كه طالبان را عادت بر اين است كه وقتي احساس ضعف كنند، امتياز نمي‌دهند، بلكه از انظار غايب مي‌شوند. در سال 2001 وقتي احساس كردند حمايت مردمي را از دست داده‌اند، تسليم نشدند، بلكه ترجيح دادند تا به زندگي عادي برگردند يا مخفي شوند. زماني‌كه خارجي‌ها و نيروهاي دولتي در 2001 در شمال بيش از پنج‌هزار اسير طالب را كشتند و به آزار روستانشينان جنوب پرداختند، فرصت بازگشت مجدد طالبان در اواخر سال 2003 مساعد شد. مدت‌هاست كه حكومت افغانستان از مذاكره با طالبان سخن مي‌گويد.

گاهي نمايندگان حكومت مدعي مي‌شوند كه مذاكره در سطح بالا با طالبان در جريان است اما هر بار از گفتن نام نمايندگان طالبان كه با آنها به گفت‌وگو نشسته‌اند، خودداري مي‌كنند. اين‌گونه شايعه‌پراكني به حدي مضحك شد تا اينكه سرانجام رييس‌جمهور كرزاي اعلام داشت كه هيچ‌گونه ديدار رسمي با طالبان صورت نگرفته و اگر ديدارهايي هم صورت گرفته با افراد رده‌هاي پايين بوده است. حكومت افغانستان براي مذاكره با طالبان شوراي‌عالي صلح را بنياد نهاد اما اين شورا نيز تاكنون با وجود تلاش‌هاي فراوان، موفق به تماس با رهبران بلندپايه طالبان نشده است. موضع رسمي طالبان تاكنون رد هرگونه پيشنهاد مذاكره با حكومت افغانستان بوده است. اين موضع طالبان در حقيقت يادآور موضعي است كه مجاهدين در آستانه خروج نيروهاي اتحاد شوروي از افغانستان داشتند. در آن زمان موضع مجاهدين اين بود كه نه با حكومت دكتر نجيب‌الله بلكه با روس‌ها مذاكره خواهند كرد. با روس‌ها مذاكره صورت گرفت و آنها افغانستان را ترك كردند اما مشكل ميان افغان‌ها به حال خود باقي ماند. به نظر مي‌رسد كه يك‌بار ديگر اشتباه گذشته تكرار مي‌شود. طالبان اين خواست حكومت كابل را كه به پروسه سياسي بپيوندند، كاملا رد كرده‌اند. آنها به صراحت مي‌گويند كه قصد احياي امارت اسلامي را دارند. هنوز هم در جامعه بسته آنان مجالي براي حضور ديگران نيست.

مذاكره با سازمان ملل و آمريكا

طالبان از اوايل سال 2009 مذاكراتي را با نماينده سابق سازمان ملل‌متحد در امور افغانستان (كاي آيده) آغاز كردند. كاي آيده به طالبان گفت كه وي از دو مزيت برخوردار است كه مي‌تواند مورد اعتماد آنها قرار گيرد؛ نخست اينكه وي تابعيت كشوري را دارد كه در مذاكرات مخفي ميان فلسطيني‌ها و اسراييل نقش داشت و تلاش كرد تا فلسطيني‌ها داراي كشوري مستقل شوند. نروژ با مسلمانان دشمني ندارد و در مذاكرات براي صلح به عنوان يك مرجع بي‌طرف مي‌تواند زمينه‌سازي و وساطت كند و طالبان مي‌توانند به شخص وي اعتماد كنند.

از جانب ديگر وي نماينده سازمان ملل متحد است و طالبان هم نمي‌توانند همه مراجع بين‌المللي را رد كنند و با همه خصمانه برخورد كنند. وي به عنوان نماينده سرمنشي سازمان ملل متحد در افغانستان نيز مي‌تواند ميان طالبان و حكومت افغانستان وساطت كند. پاكستاني‌ها زمينه اين مذاكرات را مهيا كردند اما مي‌خواستند اين مذاكرات به شكلي به پيش برود كه تحت كنترل خودشان باشد و منافع بلندمدت پاكستان در نظر گرفته شده و به‌خصوص حدود رابطه هند و افغانستان به خواست پاكستان تعيين شود.

پاكستاني‌ها به طالبان گفتند كه در جهان هيچ كشوري حاضر به حمايت از آنان نيست بنابراين آنها چاره‌اي جز كنار آمدن با خواست‌هاي پاكستان ندارند. ملا برادر تلاش داشت تا وابستگي طالبان به پاكستان را به حداقل برساند و به‌خصوص براي دوام يك جنگ چريكي درازمدت و متكي به منابع مالي داخلي تلاش داشت در حالي‌كه پاكستان چنين نمي‌خواست. ملا برادر قبل از اينكه به دست پاكستاني‌ها زنداني شود، در مصاحبه‌اي كه در يك سايت اينترنتي طالبان به نام امارت اسلامي به نشر رسيد، مطالبي را بيان كرد كه براي پاكستاني‌ها خوشايند نبود. وي گفت كه ما را متهم به وابستگي به پاكستان مي‌كنند، در حالي‌كه ضربه‌اي كه پاكستان به طالبان وارد آورد، به مراتب از ضربه آمريكا خطرناك‌تر بود. فقط يك انسان ناقص‌العقل مي‌تواند از اين به بعد به پاكستان اعتماد كند. وي در همين مصاحبه گفته بود كه طالبان فقط با آمريكا حاضر به مذاكره‌اند تا راه امن خروج از افغانستان را به آنها نشان دهند. البته به اين شرط كه آمريكا اعلام كند نيروهاي خود را به صورت كامل و بدون قيدوشرط از افغانستان خارج مي‌كند. به خواست آمريكايي‌ها در اواخر سال 2010ميلادي تماس‌هايي ميان طالبان و ايالات‌متحده آمريكا برقرار شد كه ظاهرا طيب آغا مسوول دفتر سياسي طالبان در اين مذاكرات شركت داشت.

موضوع اين مذاكرات آن‌گونه كه طالبان گفته‌اند، در مورد آزادي يك سرباز آمريكايي است كه بيش از يك سال قبل توسط طالبان اسير شده است. در برابر آزادي اين سرباز، طالبان از آمريكا خواستار آزادي تمام زندانيان افغان از زندان گوانتانامو شده‌اند. آمريكا تاكنون در برابر اين خواست به دفع‌الوقت پرداخته است، شايد به اين اميد كه از فرصتي كه به دست آمده حداكثر استفاده را ببرد. در حالي‌كه طالبان تاكيد دارند كه مذاكرات بايد محدود به قضيه تبادل اسرا باشد، آمريكا پيشنهادي به جانب طالبان ارايه داده كه از طرف طالبان ناديده گرفته شده است. در اين مذاكرات آمريكايي‌ها از طالبان خواسته‌اند تا براي حل بحران افغانستان يكي از دو گزينه زير را بپذيرند: گزينه نخست ساختن حكومت مشترك با حكومت موجود در كابل است كه در آن طالبان نقش مهم داشته باشند؛ طالبان در مقابل بايد سلاح خود را بر زمين نهاده، ارتباط خود را با گروه‌هاي تروريستي قطع كرده و از خشونت دست بردارند.

اگر طالبان قانون اساسي موجود را نمي‌پذيرند، آنها حتي در پذيرفتن تمام قانون اساسي افغانستان نيز مجبور نيستند و مي‌توان روي اين مساله در يك لويه جرگه به توافق رسيد تا برخي از مواد قانون اساسي تعديل شود. اما اگر طالبان حاضر به قبول حكومت مشترك نيستند، پس مي‌توانند نوعي نظام فدرالي را بپذيرند كه طالبان در بخشي از افغانستان حكومت خود را داشته باشند. در اين صورت آنها از جنگ دست مي‌كشند. رابطه خود را با القاعده قطع كرده و به اصول روابط بين‌الملل احترام خواهند گذاشت. كابل به عنوان يك شهر بي‌طرف محل مذاكرات ميان دو طرف خواهد بود و بعد از دو يا سه‌سال، مردم افغانستان در يك همه‌پرسي شركت خواهند كرد و با راي خود مشخص خواهند كرد كه دموكراسي را مي‌پذيرند يا امارت اسلامي طالبان را.

در آن صورت طالبان بايد به راي مردم احترام بگذارند. در صورت قبول هر يك از اين دو گزينه از سوي طالبان، آمريكا و سازمان ملل‌متحد نام رهبران اين سازمان را از فهرست سياه بيرون مي‌كنند و زندانيان آنان نيز آزاد خواهند شد. براي تضمين عملي شدن اين طرح و تامين صلح در افغانستان و كم اثر ساختن مداخلات كشور‌هاي همسايه، بايد طالبان به حضور نيروهاي آمريكايي براي مدت از قبل تعيين شده (نه دايمي) در افغانستان راضي شوند. پذيرفتن هر دو گزينه براي طالبان بسيار دشوار است زيرا طالبان به چيزي كمتر از همه افغانستان قانع نيستند و به‌ جاي شركت در قدرت با ديگران، خواهان تشكيل امارت اسلامي‌اند. در مورد گزينه دوم يا نظام فدرالي هم آن را قدم نخست به سوي تجزيه مي‌دانند. به همين دليل طالبان اين درخواست‌هاي آمريكا را ناديده گرفته و مذاكرات را فقط محدود به تبادل زندانيان كرده‌اند.

فداييان

جنگ طالبان يك جنگ چريكي بسيار خشن است. آنها از اينكه از صحنه‌هاي سر بريدن اسيران‌شان فيلم و عكس تهيه كنند و آن را به نمايش بگذارند ابايي ندارند. به همين دليل جاسوسان از ترس، توان قدم نهادن به مناطق تحت نفوذ آنان را ندارند. فداييان، گروه قابل احترام در ميان طالبان‌ هستند كه از ميان شاگردان مدارس ديني انتخاب شده و قبل از فرستاده شدن به ماموريت، چندين بار مورد امتحان قرار مي‌گيرند.

در ابتدا، كار آنان فقط خود را منفجر ساختن در مكان‌هاي خاص بود اما اكنون به دستور رهبر طالبان، فداييان بايد آموزش‌هاي نظامي ويژه ببينند و در جريان عمليات در حالي‌كه كمربند انفجاري به كمر دارند، با سلاح به نبرد بپردازند تا نتيجه كار موثر‌تر باشد. طالبان در بعضي موارد از اطفال كم سن و سال هم براي عمليات فدايي استفاده كرده‌اند. در اين اواخر طالبان با بهره‌گيري از فداييان دست به كشتار شخصيت‌هاي مهم دولت زده‌اند. احمدولي كرزاي برادر رييس‌جمهور به دست فرمانده محافظانش كشته شد كه قاتل، شخص بسيار قابل اعتماد وي بود. در بسياري از ترور‌ها و حملات طالبان، نشانه‌هايي وجود دارد كه بدون همكاري افراد با نفوذ در دولت، آنها قادر نبوده‌اند كه چنين كاري را انجام دهند.

در مواردي كساني دست به عمليات فدايي مي‌زنند كه هيچ رابطه‌اي ميان آنان و طالبان متصور نيست. از جمله در حمله به وزارت دفاع كه فرد حمله‌كننده از لندن آمده بود. در مورد ديگر يك خلبان نظامي افغان چند تن از خلبان‌هاي آمريكايي را به ضرب گلوله از پا درآورد و بعد خودكشي كرد. اين مرد سال‌ها در نيروي هوايي خدمت كرده بود و حتي به گفته همكارانش شخص مذهبي هم نبود اما چند هفته قبل از از واقعه، وي ناگهان تغيير كرد. تسبيح در دستش ديده مي‌شد و در اوقات بيكاري ذكرهايي را زير لب زمزمه مي‌كرد.

اين تغيير از نظر دوستانش پنهان نماند كه گاهي در مورد چنين تغييري با وي شوخي مي‌كردند اما او جوابي نمي‌داد. بعد از وقوع حادثه بود كه طالبان اعلام كردند اين شخص با آنها در رابطه بوده است. اين‌گونه تغيير ناگهاني در رفتار سردار محمد كه احمدولي كرزاي را به قتل رسانيد نيز ديده شده بود. آخرين قتل از اين سلسله، كشته شدن جان‌محمد وزير مشاور حامد كرزاي بود كه همراه با يك نماينده ولايت ارزگان در پارلمان در منزلش به قتل رسيد. يكي از اين دو فدايي ساعت‌ها در برابر نيروهاي دولتي مقاومت كرد و تسليم نشد تا اينكه در اثر حمله هلي‌كوپتر‌هاي آمريكايي به قتل رسيد. آيا اين فداييان شبيه به فداييان قلعه الموت نيستند؟

استراتژي رزمي آمريكا در برابر طالبان

موسسه تحقيقاتي راند كه از موسسات مشاوره‌دهنده به وزارت دفاع آمريكا «پنتاگون» است چندسال قبل مشورت داده بود كه براي كنترل ناامني‌ها در افغانستان براي هر هزار جمعيت، بايد 11سرباز در اين كشور مستقر شود. با اين برآورد، اگر جمعيت افغانستان را 30ميليون نفر تخمين بزنيم، مقابله با ناامني‌ها در افغانستان نيازمند 330هزار سرباز مسلح است. آمريكا و متحدانش از سال 2001 تا ماه جولاي 2011 تعداد سربازان‌شان را به حدود 150هزار سرباز افزايش دادند. نيروهاي مسلح افغانستان شامل اردو و پليس ملي نيز به بيش از 300هزارنفر افزايش يافت. اما ناامني‌ها نه‌تنها كاهش نيافته بلكه روندي روبه رشد داشته است.

آمريكايي‌ها تعداد طالبان مسلح را بين 15 تا 25هزار نفر تخمين زده بودند كه از آن ميان بين هفت تا 10هزار نفر نظر به فصول مختلف سال به صورت دايمي مشغول نبرد بوده بقيه جنگجويان فصلي هستند. طالبان نظر به محدويت‌هايي كه از نظر تامين اسلحه و نياز‌هاي لجستيكي و مالي دارند، نمي‌توانند تعداد افراد مسلح خود را افزايش دهند و به همين دليل بيشتر به بمب‌گذاري‌هاي كنار جاده و حملات انتحاري دست مي‌زنند. از كود شيميايي «آمونيوم نيترات» كه از پاكستان به مناطق تحت كنترل آنان قاچاق مي‌شود، براي ساختن بمب‌هاي كنار جاده استفاده مي‌كنند.

 نقش پاكستان

انگليس و آمريكا در سال 1947 پاكستان را براي مقابله با اتحاد شوروي به ميان آوردند. از آن زمان تاكنون ديد آمريكا به پاكستان يك ديد ابزاري بوده است. گفته مي‌شود كه طالبان تحت نفوذ پاكستان‌اند و بر طبق برنامه‌هاي سازمان استخبارات نظامي اين كشور عمل مي‌كنند. اما در اين مورد تا حدي مبالغه شده و البته خود پاكستان در ايجاد اين ذهنيت بي‌نقش نبوده است. امروز بسياري به اين باور‌ هستند كه اگر پاكستان بخواهد. مي‌تواند طالبان را به ميز مذاكره بياورد و مشكل افغانستان را حل كند، چنين تصور از توان پاكستان موجب شده تا اين كشور از آمريكا امتياز بگيرد. سوال اين است كه اگر پاكستان از چنين تواني برخوردار است چرا مشكل خود را با طالبان خودش حل نمي‌كند؟ بعضي‌ها به اين باورند كه پاكستان مي‌خواهد طالبان را مجددا در افغانستان به قدرت برساند كه اين تصور كاملا اشتباه است. پاكستان از طالبان در افغانستان به شكل يك وسيله فشار بر آمريكا و گرفتن امتياز استفاده مي‌كند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 2
  • نیل احمدی ۲۱:۲۳ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۰
    0 0
    بعد از عرض سلام از نویسنده این مقاله احترامانه تقاضا میشود، هنگامیکه حتی مفاهیم از یک کتاب را در مقاله خود استفاده میکند باید از امانت داری کار گرفته منبع آنرا ذکر کند. محتوای تحلیل جامعه شناسی،پارگراف دوم و سوم این مقاله از کتاب دکتر احمدسیر مهجور استاد جامعه شناسی در فرانسه است که زیر نام گروه های اجتماعی بسته از طرف انتشاران جامعه دوسال قبل به چاب رسید ، اقتباس شده است. موفق و کامگار باشید

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس