گروه فرهنگي مشرق- اينکه دانشجويان دانشکده هاي فني هميشه در راس حرکت ها و جنبش هاي دانشجويي قرار مي گيرند و مي گرفتند، تجربه اي نيست که به يکي دو نسل اخير محدود شود بلکه اين تجربه را تقريبا همه نسل دانشگاه ديده ي ايران از دهه هاي بيست و سي تا دهه هشتاد قرن شمسي اخير ديده و لمس کرده اند. هر گروهي نيز از اين رخداد تعبير و تفسير و توضيح خودش را دارد. عده اي معتقدند که دانشجويان فني در ايران باهوش تر هستند، دليل آن هم عدم توازن در سيستم تحصيلي ما در ايران است که تقريبا اکثر دانشجويان نخبه را به سمت دکتر و مهندس شدن مي کشاند.
نظريه ديگر اين است که دانشجويان فني به دليل برخورد روبنايي شان با پديده ها معمولا به انقلاب و تغيير نزديک تر از دانشجويان علوم انساني هستند که معتقدند ريشه پديده ها عميق تر از آن هستند که با تغييرات سريع بشود آنها را تغيير داد و الخ.
البته ما را با اين ريشه ها چندان کاري نيست؛ مساله اينجاست که بعد از تغييرات سياسي که معمولا به انقلاب ختم مي شود؛ همين قشر به عنوان قطعات تشکيل دهنده نظام جديد برآمده از انقلاب حضور پيدا مي کنند.
اوضاع درباره انقلاب اسلامي البته تا حدود زيادي متفاوت بود. ماجرا اين بود که انقلاب اسلامي محصول يک گفتمان منتقد مبتني بر انديشه سياسي برآمده از فقه شيعي بود و توسط فقيهان و فيلسوفان شيعه رهبري مي شد و دانشجويان و دانش آموختگان فني موتور محرکه و قوه پيش برنده نهضت بودند. اما در سال هاي پس از انقلاب کم کم اين قشر پا به عرصه مديريت کشور گذاشت. آن دسته از اين مهندسان که به موقعيت هايي اجرايي مانند حضور در جبهه هاي جنگ رفتند، توانستند با علاوه کردن انگيزه، عقيده و تبعيت کارهايي را به انجام برسانند که در شرايط عادي امکان پذير نبود و همان موتور محرکه و هوش و نوسازي در کار آمد. اما ماجرا در عرصه هاي استراتژيک آرام آرام، خصوصا از ميانه سال هاي دهه 60 متفاوت شد.
مهندسان مسلماني که حالا مديران بخش هاي مختلف نظام شده بودند بر اساس سوابقشان در نهضت انتخاب مي شدند و البته اين مهندسان بر مسند تصميم گيري و تصميم سازي قرار مي گرفتند.اين عرصه ها بيش از آنکه مربوط به صنعت و توليد باشد به عرصه هاي اصلي مديريت کشور باز مي گشت. از سياست خارجي گرفته تا اقتصاد و البته فرهنگ پر بود از دکتر، مهندس هايي که درباره حوزه هاي مديريتي جديدشان سخنراني هاي غراء مي کردند.
حقيقت اين است که مهندس، مهندس است و کارش با روبنا است. براي مهندس مهم اين است که سيستم حرکت کند و کار کند و اينکه چگونه کار مي کند؛ مساله ديگري است. اين که يک دانش آموخته رشته فني همه آمال و آرزوهايش را در دنياي غرب ببيند جايي براي انتقاد ندارد؛ او با تکنولوژي سر و کار داشته و مهد تکنولوژي غرب است.
اين گونه بود که صداي پاي تکنوکراسي در تفکر مديريتي مهندسان مسلمان آمد؛ چرا که اين نسل روش ديگري در مديريت نمي شناختند و فقه و فلسفه نيز اندک اندک به بهانه ي اينکه در بسياري از عرصه ها هنوز به جواب نرسيده اند کنار گذاشته شدند تا از باب اضطرار تک تک قوانين اقتصادي و اجتماعي و حتي فرهنگي و رسانه اي تجربه شده و جواب پس داده، به کار بسته شوند اگر چه نتيجه آن چيزي نباشد که پيش از اين شعارش را داده اند، اما هر چه که باشد نتيجه مي دهند.
همه چيز از اقتصاد شروع مي شود. چند سال پيش کتابي با عنوان "اقتصاد سياسي" ايران منتشر شد که مجموعه گفت و گويي با کساني بود که نقش هاي اصلي را در شکل دادن به ساختار اقتصادي ايران پس از انقلاب داشتند. اما در پشت جلد کتاب بخشي از گفت و گو ها منتشر شد بود که چهره واضحي از نقطه عطف تاريخي را در اقتصاد نشان مي دهد؛ يکي از گفت گو شوندگان از تلاش هاي انقلابيون در سالهاي پس از پيروزي براي شکل دادن به مدل اقتصاد اسلامي گفته بود و بعد با طعنه تصريح کرده بود که آنها به جايي نرسيدند و آن مدل فراموش شد.
حقيقت اين است که اين قشر از مديران و ميراث داران انقلاب هنوز به شعارهاي صدر انقلابي شان ايمان داشتند اما عمل گرايي و فاصله مقام ايمان عمل براي آنها چشم انداز ديگري را رقم زده بود.نسل کارگزاران سازندگي اين گونه شکل گرفت؛ هر چند نبايد حضور برنامه ريزاني که از ابتداي کار مکتبي ديگر را برگزيده بودند و به دين آن ايمان داشتند را ناديده گرفت. در حقيقت اين مهندسان مسلمان چرخ دنده هاي اين مکتب جديد شدند. مکتبي که تئوريزه شد و نسل هاي جديد آن را دوباره پي ريزي کردند و اين بار ديگر حتي کسي کاري به شعارهاي گذشته نداشت. استفاده از جهت اضطرار جاي خود را به بهترين راه حل داد و خود هدف شد و مهندسان مسلمان جاي خود را به مشق کنندگان فلسفه کانتي دادند و شدند "راست هاي جوان".
****
در ابتداي دهه هشتاد نسل ديگري از مهندسان مسلمان گام به ساحت سياست گذاشتند.آن دسته از مهندساني که زماني در عرصه هايي چون دفاع مقدس تخصص را به خدمت تعهد گرفته بودند و در سالهاي پس از جنگ نيز از مسووليت هاي اجرايي اکثرا پا پس کشيدند؛ دوباره آمدند تا شعار هاي اصلي انقلاب را، يعني عدالت، استکبار ستيزي و استقلال طلبي.
ظهور بروز آبادگران، که از اتفاق نامي شبيه کارگزاران سازندگي داشت، طلايه همين نسل بود تا در کمتر از يکي دو سال، گروهي ديگر از مهندسان مسلمان اين بار با شعارهاي صدر انقلاب، عنان مديريت را به دست بگيرد.
براي نسل جديد مديريتي مهندسان مسلمان شعارهاي صدر انقلاب نقشه راه بود و به نوعي ظهور ايشان را نوعي بازگشت به اصل انقلاب تفسير مي کردند، اما واقعيت اين بود که روش ها تغييري نکردند.درست است که اهداف متفاوت بود؛ اما رونماگرايي که خصلت تحليل مهندسي است همچنان در روش ها ظهور و بروز پيدا مي کرد.
درست است که نسل جديد نخواستند و نمي خواستند که اقتضائات دنياي مدرن مهد فناوري و ليبراليسم اقتصادي را که در نهاد خود اقتصادش و به تبع آن سياست اش ذيل اخلاق نمي گنجيد را بپذيرند، اما آرام آرام انتقاداتشان از زير بنا به رو بنا رفت. مهندسان مسلمان اين نسل بيش از همه با روش ها خو کرده اند تا نفس اتفاقات. اگر بحث بودجه ريزي است، اگر بحث توسعه است و اگر مباحث فرهنگي.
اشتباه نکنيم اين يک روند است، اين طور نيست که دولت نهم يک دفعه از خواب بيدار شده باشد و در دولت دهم شعارهايش عوض شده باشند.ميانه آرمان و عمل فضاي خالي است که ايدئولوژي آن را پر مي کند و در تفکر مهندسي که تنها به روش هاي اجرا مي پردازد اين فضا همچنان خالي است.
اگر ليبرال دموکراسي و ليبراليسم اقتصادي ستون هايي هستند که امروز تمام بار زندگي اجتماعي، سياسي و حتي فرهنگي جهان باصطلاح اول بر آن استوار است، مجموعه اي مفصل از ريز ترين دستورالعمل هاي زندگي و سلوک است که جامعه و اخلاق اجتماعي را مي سازد و اين طور نيست که تنها بر يک روش عملکرد استوار باشد که با تغيير آن روش بشود کل سيستم را تغيير داد. هر چند که تفکر مهندسي اين طور برداشت مي کند و مي پندارد که با تغيير در اجرا مي شود همه چيز و حتي نتيجه را تغيير داد و عجيب نيست که برخي پس از انقلاب اسلامي به دنبال "ژاپن و سوييس اسلامي" بودند.
مهندسان مسلماني که نسل جديد مديريت انقلابي را تشکيل مي دادند نتوانستند و نخواستند اين فاصله را پر کنند. البته تا حدودي در برخي موارد روش ها اصلاح شد اما از آنجا که حتي روش تحليل بر اساس روش تحليل مهندسي طراحي شده بودند؛ همه چيز تغيير کرد. تحقق شعار ها مستلزم استلزامات مهندسي است، ساده بگوييم تا قدرتي نباشد چرخ هيچ ماشيني نمي گردد و اين همان چيزي است که به عنوان الفباي زبان تکنولوژي در دانشگاه ها بي اندکي تغيير تدريس مي شود. بر همين اساس است که کسب قدرت در اولويت قرار مي گيرد، اگر اساس خدمت است بدون قدرت نمي شود خدمت کرد و براي جذب قدرت بايد حمايت ها را جذب کرد و ارکان قدرت را در دست گرفت و اينجاست که نسخه از پس نسخه مي آيد بي آنکه کسي از ماهيت اين نسخه ها سوالي بپرسد. کسب قدرت همان اضطراري است که نسل اول مهندسان انقلابي مسلمان را به سمت و سوي ديگر برد؛ بگذريم که اين اضطرار در وادي اقتصاد حتي کوچکترين حساسيتي برنيانگيخت آنچنان که انگار همه لوازم اين اضطرار در دنياي اقتصاد پذيرفته شده بود.
به نظر مي رسد امروز و در دهه چهارم انقلاب جاي فقه و اخلاق و مهم تر از آن اعمال قوانين آنها بدون توجه به نظام ارزش گذاري تکنولوژيک، خالي است. عقيده و راه و روش خود را پيدا خواهد کرد!
والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا
صدق الله العلي العظيم
کد خبر 57405
تاریخ انتشار: ۲۸ تیر ۱۳۹۰ - ۰۰:۳۹
- ۴ نظر
- چاپ

امروز و در دهه چهارم انقلاب جاي فقه و اخلاق و مهم تر از آن اعمال قوانين آنها بدون توجه به نظام ارزش گذاري تکنولوژيک خالي است. عقيده و راه و روش خود را پيدا خواهد کرد!