گروه فرهنگی مشرق - نام خسرو خسروشاهی با نام آلن دلون، آل پاچینو و آمیتاب باچان عجین شده است و شاید او تنها دوبلوری باشد که صدایش دهان به دهان در میان خیلیها چرخیده و هر کس به نوعی جملات و لحن صدای او را تقلید می کند.خسروشاهی زاده سال ۱۳۲۰ در تهران است و امسال همزمان با سال ۹۵ وارد ۷۵ سالگی می شود. خسروشاهی برادر همسر زنده یاد احمد رسول زاده است و اصلا رسول زاده باعث شد تا وی به این حرفه وارد شود. خودش می گوید با اصرار زیاد به دوبله وارد شد درحالیکه رسول زاده مخالف بود و البته حالا خودش هم به هر کسی که بخواهد وارد این حوزه شود توصیه می کند که کار و حرفه دیگری را در پیش بگیرد.دوبلور فیلم های «پدرخوانده» در این گفتگو از ارتباط خود با کارگردانان خارجی برای دوبله فیلم هایشان، سخن گفت و بیان کرد که در ابتدای ورودش به حرفه دوبله در دهه ۴۰ تا سه سال در اتاق ضبط اجازه نشستن نداشته است.خسروشاهی همچنین به ممیزی فیلم ها که بدون آگاهی و براساس سلیقه انجام می شود اشاره کرد و گفت که این ممیزی ها باعث می شود فحشا، آلودگی و جرم و جنایت ها از فیلم های غرب حذف شود و آنها را مردمی پاک نشان دهد.
*زنده یاد احمد رسول زاده معرف شما به دوبله بود و شما گاهی در خاطرات خود به این موضوع اشاره کرده اید اما دوست داریم که بدانیم این دعوت صرفا از طرف ایشان صورت گرفت یا خواست خود شما هم بود؟
- خیر اصرار خود من بود. من می خواستم دوبلور شوم اما او مخالف بود و حتی تا سال ها اصرار داشت که کسی نداند که من و او با هم فامیل هستیم و می گفت ممکن است با خود فکر کنند که چون او مدیر دوبلاژ است من هم از طریق او وارد کار شده ام و حتی بعد از اینکه اکثر مدیران دوبلاژ یک رُل نقش اول برای دوبله به من دادند او یک رُل نقش پنجم به من داد.
*می توان او را مرشد و استاد شما در دوبله دانست.
- بله، واقعا همین طور بود.
*چرا همیشه پیشکسوتان در حوزه دوبله ابتدا کسانی را که می خواهند وارد این حرفه شوند، نهی می کنند؟
- خود من هم همین کار را می کنم و اگر قرار باشد توصیه ای به جوانان علاقه مند به دوبله کنم، میگویم این کار بی سرانجام است و در نهایت به خسروشاهی تبدیل خواهند شد. فکر میکنم زمانی که جامعه ایران به سمت سهل پسندی و آسان گیری می رود، کیفیت کار خوب و بد دیگر برای کسی اهمیتی ندارد. در مورد این مساله کسانی که برای رسانه ها و تلویزیون نسخه می نویسند که برنامه ها چگونه باشند، باید پاسخگو باشند که چرا سلیقه مردم این قدر پایین آمده است. شاید به دلیل فیلم و سریال هایی است که پخش می شود و شاید به دلیل سبک زندگی امروز ما است. گویی این روزها با همه چیز شوخی داریم. اکنون فیلم و سریال های بسیار خوبی در جهان وجود دارد اما ما دیگر آنها را نمی بینیم.
همانطور که گفتم همه چیز به شوخی گرفته می شود اگر به بعضی از سالن های سینمایی مراجعه کنید، می توانید دوبله همزمان آثار را ببینید. یعنی فیلم را به زبان اصلی نمایش می دهند، عده ای روی صحنه میروند و به طور همزمان جای شخصیت ها صحبت می کنند و مردم هم میخندند. در حالی که دوبله یک کار جدی است و دوره ای دوبله ایران مورد تحسین دنیا بود. من زمانی که خواستم «جنگ ستارگان» را دوبله کنم با جرج لوکاس کارگردان این فیلم به صورت تلفنی حرف زدم و راهکار و روش خود را برایش شرح دادم به این ترتیب او پذیرفت که فیلم در ایران دوبله و بعد در آمریکا میکس شود و همین اتفاق هم افتاد. استنلی کوبریک و ویلیام فریدکین ... نیز در جریان دوبله من نسبت به کارهایشان قرار می گرفتند. الان دیگر این گونه نیست و هر کسی از هر جایی قهر می کند وارد این حرفه می شود.
- شما می بینید که در این سال ها چقدر صداهای متعددی به دوبلورهایی که با شوق، عشق و علاقه کار می کرده اند، اضافه شده است. آن صداهای عاشق به خاطر پول وارد این حرفه نشده بودند و برای گفتن یک نقش ساعت ها صبر می کردند اما کدام یک از صداهای جدید در کنار آن صداها قرار گرفته است؟ من در ابتدای ورود به دوبله حدود ۳ سال حتی اجازه نداشتم در گوشه اتاق ضبط بنشینم تا بتوانم نقشی را بگویم و حالا عده ای همان ابتدا که به کار وارد می شوند، می خواهند نقش اول یک فیلم یا سریال را بگویند. من سال های سال است به هر جوانی که می خواهد وارد این حرفه شود، می گویم هر کاری که انتخاب کند از این حرفه بهتر است. بسیاری از دوبلورهای ما حتی نتوانسته اند با درآمد حرفه خود ازدواج کنند. به طور مثال خود من را شاید سالی برای دوبله ۶ فیلم به کار دعوت کنند و اگر هر فیلم ۱۵۰ هزار تومان باشد حدود ۹۰۰ هزار تومان دریافت خواهم کرد. آن دسته از جوانانی که فکر می کنند ما ماشین آخرین مدل سوار می شویم باید این مسائل را بدانند. اگر دستمزدها در تلویزیون در این سال ها با تورم جلو می رفت شاید ما هم وضعیت بهتری داشتیم چون کار اصلی ما در تلویزیون است.
*آیا استودیوهای شخصی نمی توانند این خلاء را جبران کنند. به طور مثال موسسه فرهنگی و هنری قرن ۲۱ زمانی آثار بسیار خوبی داشت و از دوبلورهای حرفه ای بهره می گرفت.
- خوبی تلویزیون این است که هیچ منعی برای آوردن دوبلور ندارد و اگر بخواهد، می تواند از ۱۰ دوبلور حرفه ای برای یک فیلم استفاده کند. بعضی از مشکلات این حوزه نیز از طرف خود ما دوبلورها است. میدان دید ما کم شده است و فیلم ها را نمی شناسیم. من نمی خواهم به همکاران توهین کنم ولی آنقدر دلمرده و خسته شده اند که فیلم های روز را نمی بینند. نباید فکر کنیم که حتما همه هنرپیشه ها باید آنتونی کوئین و دیگر هنرپیشه های سینمای کلاسیک باشند.
* روحیه افرادی چون شما است که فیلم را به زبان اصلی پیدا می کنید و در دوبله یک فیلم این چنین کنکاش می کنید وگرنه این کار نفعی برای شما ندارد.
- خیر، نفعی ندارد. تنها می توان به این پرداخت که چقدر حرفه دوبله سطحی گرفته شده است و مترجم یا دوبلور هر واژه ای را در کار خود قرار می دهد. من پسری دارم که وقتی خیلی کوچک بود و به تازگی می توانست صحبت کند، ناسزایی را مدام بیان می کرد که ما ابتدا متعجب شدیم و بعدا فهمیدیم که آن واژه را از یک کارتون آموخته است. امروز هم گاهی همکاران خود من دوبله ها را با بی میلی انجام می دهند و من شنیدم که در جشنواره فیلم فجر یک کار انیمیشن دوباره دوبله شد چراکه صداپیشه شخصیت ها به طور مناسب انتخاب نشده بود.
*اگر مسائلی را که گفتید در نظر بگیریم و همچنین انتقاداتی را که ابتدای صحبت مطرح کردید و گفتید که جوانان به سمت دوبله نیایند در کنارش بگذاریم، این نتیجه را می گیریم که به خاطر عشق و علاقه خودتان در دوبله حضور داشتید و حداقل مقابل وجدان خودتان، شرمنده نیستید. این که دوبله قدیم، مقبول مخاطب واقع می شود یا فیلمی مانند «مخمصه» هنوز با دوبله شما دیدنی است، به دلیل داشتن همین روحیه است. نکته همین جاست که صداهای قشنگ و زیبا هنوز هستند ولی این روحیه دیگر وجود ندارد. صدایی مثل صدای شما یا صدای مخملی مانند صدای ناصر طهماسب وجود دارد ولی آن روحیه که در دوبله دهه ۴۰ وجود داشت، دیگر نیست. به نظرم نبود این روحیه هم از مینی مالیستی شدن زندگی ها و هجوم تکنولوژی هایی چون گوشی هوشمند همراه، نرم افزار تلگرام و ... نشات می گیرد. وقتی می گویید که دوبله بد یک اثر را با زبان اصلی همان فیلم مقایسه کرده اید، ناشی از جدیت و دغدغه داشتن شما برای این کار است. وقتی این دغدغه در دهه ۴۰ یا چند دهه اخیر وجود داشت، دوبله های خوب متولد می شد.
- داشتن این روحیه زیاد سخت نیست. شاید آسان ترین کار باشد. انجام دادن کار خوب، خیلی راحت تر از انجام دادن بد کار است. وقتی گوینده خوبی را می آورید که جای یک هنرپیشه، نقش بگوید دیگر معطل کردن کار و چانه زدن معنی ندارد. اگر گوینده بدی را برای یک نقش انتخاب کنید، کلافه خواهید شد و آخر سر هم کار، آن طور که باید نمی شود. ولی وقتی گوینده ای مثل منوچهر اسماعیلی یا سعید مظفری را برای یک نقش انتخاب کنید، خیالتان راحت است.
سال گذشته «نیمه شب در پاریس» وودی آلن را دوبله کردم؛ فیلمی که آرزوی دوبله اش را داشتم. «عزیز میلیون دلاری» کلینت ایستوود هم همین طور. انسان هایی که دوراندیشی ندارند، مخالف دوبله این فیلم بودند. من به دوستان استودیوی قرن بیست و یکم گفتم این فیلم را دوبله کنید و در آرشیوتان نگه دارید؛ این فیلم، یک فیلم اسکاری است. یکی از ماندگارترین فیلم های تاریخ سینماست. ما این فیلم را دوبله و یک پول معقول را بین گویندگان تقسیم کردیم.
یکی دیگر از فیلم هایی که قرار است دوبله کنم، «بوی خوش زندگی» با بازی آل پاچینو است که به خاطرش برنده اسکار شد. این فیلم را از روی یک نسخه ایتالیایی ساخته اند که ویتوریو گاسمن در آن بازی می کرد. آن زمان که خیلی جوان بودیم، سینما آسیا این فیلم را نمایش می داد و توانستم ۵ یا ۶ دقیقه اش را ببینم. شاهکار بود. «بوی خوش زندگی» که آل پاچینو در آن بازی کرده، پیش از این یک بار دوبله شده است؛ البته ۷۰ یا ۷۵ دقیقه اش. هیچ نیازی نبوده که این فیلم، این گونه قیمه قورمه شود. این فیلم حرف های مهمی دارد. جالب است که هنوز که هنوز است، طرفداران این فیلم در دنیا با هم در ارتباط اند و یکی جملهای از فیلم را می فرستد و دیگری هم با دیالوگی دیگر از فیلم، جوابش را می دهد.
نظرگاهی که شخصیت جناب سرهنگ در فیلم درباره زندگی دارد و می خواهد خودش را بکشد، یا همراهی اش با پسری جوان، داستانی را شکل می دهد که حرف ها و مفاهیم مهمی در خلالش زده می شود. این فیلم حرف های ناجور و بی تربیتی هم دارد اما وقتی دیالوگ ها در جای خودشان ارائه می شوند، در فراز دیگری از فیلم که وقت نتیجه گیری است، فایده شان مشخص می شود که شخصیت چه بوده و از کجا، به این جا رسیده است. مخاطبی که آن نسخه دوبله را از این فیلم می بیند، با خود چه خواهد گفت؟ می گوید این فیلم نه سر دارد نه ته! ما فیلم را برای بچه های هشتم دبستان که دوبله نمی کنیم. برای مخاطبان بزرگسال این کار را می کنیم تا از فیلم نتیجه ای بگیرند.
مثلا پایان بندی فیلم «عزیز میلیون دلاری» طوری است که شخصیت کلینت ایستوود، دختر جوان را روی تخت بیمارستان می کشد و به اصطلاح دیگر، خلاصش می کند تا رنج معلول بودن را تحمل نکند. وقتی می بیند فلاکت زده و مرگ مغزی شده، سیم های دستگاه را قطع می کند و می رود. فیلم هم تمام می شود. شخصیت کلینت ایستودد در این فیلم هر یکشنبه به کلیسا می رود و با شخصیت کشیش، کل کل دارد و به او می گوید هر چه خدا را صدا می زنم، جوابم را نمی دهد و با من راه نمی آید. کشیش هم می گوید تو مرتدترین آدمی هستی که دیده ام چون ۲۷ سال است که یکشنبه ها به کلیسا می آیی و باز از این حرف ها می زنی. جالب است که با دیدن این فیلم، عشق شما به خدا بیشتر می شود. آخر فیلم که شخصیت ایستوود می خواهد دختر جوان را بکشد، می رود و با کشیش حرف می زند. جمله کشیش خیلی جالب است که تو چه کاره هستی؟ آن که جان داده خودش هم جان را می گیرد.
ببینید، ما اصل و پایه را روی این می گذاریم که یک فیلم خوب را به درستی دوبله کنیم. نه این که سراغ فیلم های بد و منحرف کننده برویم. شنیده ایم بعضا می گویند دوبله فلان سال! و سال های پیش و پس از انقلاب را مطرح می کنند. ما پس از انقلاب هم، کم فیلم های عجیب و غریب دوبله نکرده ایم و به نظرم این تقسیم بندی صحیح نیست. در سال های پس از انقلاب، وقتی نوار ویدیویی رواج داشت برای استودیوی مسترفیلم، فیلم های بسیاری خوبی دوبله می کردیم؛ به یاد دارم که فیلم هندی دوبله نمیکردیم و آثار درجه یکی میانشان بود. نجات یافتگان، برباد رفته، جنگ ستارگان ۲ و ۳ و ۴ و مردی برای تمام فصول، از جمله این فیلم ها بودند که از قد و قامت نوار ویدیویی خارج بود و کسی فکر نمی کرد چنین دوبله هایی برای این فیلم ها روی نوار وی اچ اس، ارائه شود. تا آمدیم بجنبیم، کار ویدیو به دلیل سخت گیری هایی تعطیل شد و گفتند ویدیو با خود فحشا می آورد.
حالا هم تا حرف فیلم خارجی می شود، عده ای که از دولت پول گرفته و فیلم می سازند، دادشان به آسمان می رود که «نه آقا! چرا فیلم خارجی؟» تا فیلم خارجی نیاید، رقابتی صورت نمی گیرد و وضع سینما درست نمی شود. زمانی بود که ۱۵ فیلم خارجی روی پرده سینما بود و ۳ تا فیلم فارسی و ۲ فیلم هندی هم در کنارشان اما می دیدید این ۳ تا و ۲ تا هندی از کل آن ۱۵ فیلم خارجی، بیشتر می فروختند. هر کدام هم مشتری و مخاطب خودش را داشت. نتیجه برخوردهایی که شد و می شود، وضعیت فعلی است که مخاطب کپیِ با کیفیت آینه فیلم را در خانه اش می بیند که بعضی از این کپی ها واقعا زیرنویس های خوبی دارند. خب دیگر چه نیازی است که طرف به سینما برود و فیلم ببنید؟
* به فیلم هندی اشاره کردید. دیدن برخی فیلم های هندی که دوبله و پخش شده اند، گاهی واقعا موجب حرص خوردن من می شود. چرا که می گویم دوبلور از شخصیت بازی جلوتر است. آیا خودتان به فیلم های هندی علاقه داشتید که دوبله شان کردید؟
- بعضی از فیلم های هندی، خیلی خوب هستند.
* فیلم هندی، واقعا برای خود مقوله ای است.
- یک فیلم در هند اخیرا فروش خوبی داشته است. اسم این فیلم این است: «بهترین هدیه ای که خدا به من داده عشق است». بازیگر این فیلم سلمان خان است و فیلم در آمریکا هم فروش بسیار خوبی داشته است. یا چند وقت پیش یک فیلم هندی نگاه می کردم باعث شد به مسئولان بگویم شما که می گویید قصه نداریم، این فیلم را ببینید. این فیلم خیلی جالب است. اجازه بدهید خلاصه ای از داستان این فیلم را بگویم.
خانواده ای در یکی از روستاهای پاکستان هستند که یک دختربچه بسیار زیبا دارند. این دختربچه در نهایت زیبایی است اما کر و لال است. قرار می شود این بچه برای درمان، به همراه مادرش سوار قطار شده و به کراچی برود. شب در ایستگاه وقتی که قطار توقف کرده، بچه از پنجره گوسفند و بره ای را می بیند و به خاطرشان از قطار پیاده می شود. قطار هم راه افتاده و در حالی که مادر هنوز در خواب است، ایستگاه را ترک می کند. قطار بعدی که می آید، دختر فکر می کند به همان مقصد می رود و سوارش می شود اما قطار به دهلی می رود. در این فیلم هم سلمان خان ایفای نقش می کند و شخصیت یکی از هندوهای تندرو را ایفا می کند که برای هر کاری باید از خدا اجازه بگیرد، مثلا این غذا را بخورم یا نخورم. گوشت نمی خورد و همیشه با خود درگیر است که الان فلان کار را بکنم یا نکنم! این بچه در خلال اتفاقات فیلم به دست این مرد هندو می رسد. هدفم از تعریف داستان فیلم این است که چگونه می شود با یک فیلم، بین دو ملت آشتی برقرار کرد! در ادامه فیلم وقتی شخصیت سلمان خان می خواهد این بچه را به نوعی در بازار دهلی گم کند و از دستش خلاص شود، متوجه می شود که دختربچه به یک نمازخانه رفته و به دنبال بچه، وارد نمازخانه می شود. آن مکان برای مسلمان های پاکستانی است. آنجا متوجه می شود که بچه، از کشور پاکستان آمده است.
خلاصه به هر ترتیبی، بچه را به پاکستان می برد و قاچاقی وارد این کشور می شود. اما ماموران مرز سعی در برگرداندنش دارند. او هم می گوید من پیرو آیینی هستم که دروغ را بد می داند. وقتی مرد می گوید که قصدش برگرداندن دختربچه به کشورش است، می گویند کارت را ندید می گیریم، برگرد برو. داستان را خلاصه کنم و به همان نکته آشتی ملت ها اشاره کنم که در ادامه فیلم، سلمان خان و دختربچه به یک امامزاده می رسند که در آن عده ای مشغول قوالی کردن و ذکر «علی علی» و مناقب حضرت علی(ع) گفتن هستند. در این صحنه فیلم ممکن نیست شما بتوانید اشک تان را نگه دارید. این شخصیت هندو، تحت تاثیر قوالی مسلمان ها، مشغول ذکر گفتن و شور گرفتن می شود. یکی از حاضران به این مرد هندو می گوید چه کار می کنی؟ او هم می گوید نمی دانم. فقط می دانم که خوب است. همه فیلم های هندی بد نیستند. خیلی از این فیلم ها، قصه دارند. چند فیلم بوده که در هالیوود کپی نسخه های هندی بوده است؟
* عکس این روند هم صادق بوده است. یعنی خیلی از فیلم ها را هندی ها از روی هالیوودی ها ساخته اند.
- بله اما هالیوددی ها بیشتر این کار را کرده اند. یک فیلم هندی بود که آمیتاب باچان در آن بازی می کرد و دوبله اش کردم. نسخه کپی این فیلم را هم آمریکایی ها ساختند هم اروپایی ها. داستان فیلم هم این بود که عده ای نابینا، بانک ها را سرقت می کردند. وقتی می خواهیم وارد مقوله سینمای هند بشویم باید با همان چارچوب و ساختار سینمای هند این کار را انجام بدهیم.
یکی از دوستانم تعریف می کرد که به هند رفته بوده است. می گفت گذرمان به یک سینما افتاد و وقتی درباره سانس های اکران پرسیدیم گفتند سانس ها متغیر است. وقتی علت را سوال کردیم گفتند بستگی به خواست مردم دارد. تعداد و گنجایش سینما هم تقریبا ۳ هزار نفر بوده است. وقتی دوستم بیشتر سوال کرده بود، به او گفته بودند علت وضعیت سانس ها این است که وقتی فیلم تمام می شود، ممکن است مردم بنشینند و سالن را ترک نکنند و بگویند فیلم را برگردانید و فلان قسمت شادش را یک بار دیگر پخش کنید. به همین خاطر، ممکن است یک سانس دیرتر تمام شود و سانس بعدی با تاخیر شروع شود. ببینید با چه پدیده ای روبرو هستیم!
یک بار در سفری که به آمریکا داشتم، یکی از دوستان به من زنگ زد و گفت امشب شبکه ۲ ساعت ۹ مصاحبه باربارا والترز را با راج کاپور پخش می کند. والترز یک خبرنگار مشهور مانند اوریانا فالاچی است که با شخصیت های زیادی مصاحبه کرده است. من هم شب پای تماشای این برنامه نشستم. آن زمان راج کاپور زنده بود و فکرش را بکنید که یک مرد ۱۰۰ کیلویی، سرتاسر سفید پوشیده و روی تخت بیمارستان در حال مصاحبه کردن است. او در آن مصاحبه یک جمله جالب گفت: «ما رویا فروش هستیم.» رسیدن دختر پولدار و پسر فقیر یا این خانه هایی که در فیلم های هندی می بینید، واقعیت ندارد و همه مربوط به فیلم هاست. یا خانه هایی که در فیلم های ما می بینید، همه شان دکور هستند یا شاید برای ماهاراجه های پولدار باشند.
کسی که از صبح در بازار کار می کند و به جای حیوانات بارکش، انسان ها را جابه جا می کند، وقتی شب به سینما می آید به کمتر از ۳ ساعت رضایت نمی دهد. مدت فیلم باید ۳ ساعت باشد، هم بخندند و هم گریه کند؛ آخر فیلم هم شاد و خوشحال از سینما بیرون برود. یک بار که برای جشنواره فیلم به اصفهان رفته بودیم، دو نفر هندی هم از هندوستان آمده بودند و فیلم آورده بودند. این دو نفر وقتی فهمیدند من در چند فیلم به جای آمیتاب باچان حرف زده ام، برخوردشان با من تغییر کرد. مقابلم اجازه می گرفتند تا بنشینند. برایم تعریف کردند که در یک فیلم، وقتی چاقوی مصنوعی فیلمبرداری را عوض کردند و آمیتاب باچان چاقوی واقعی خورد، در بیمارستان بستری شد و برایم میدان نقش جهان اصفهان را مثال زدند که فکر کنید پر از مردم شود و این مردم بیرون بیمارستان آمیتاب باچان جمع شوند. آن دو نفر می گفتند تا وقتی که باچان اولین کلمه را بعد از بهبودی گفت و از مردم خواست که به خانه هایشان بروند، آن جمعیت بیرون بیمارستان ماند و نگذاشت شمع هایی که روشن کرده بودند، خاموش شود. یعنی تا زمانی که آمیتاب باچان حرف نزد، شمع هایی که روشن کرده بودند، خاموش نشد. می خواهم بگویم هندی ها چنین مردمانی هستند و فیلم هندی هم ساخته دست آن هاست.
* احتمالا شما هم باید دارای روحیه خاص و لطیفی باشید که به فیلم های هندی علاقه دارید.
- فیلم هندی را باید به چشم فیلم هندی دید. در این فیلم همه چیز وجود دارد. موسیقی اش، بهترین موسیقی دنیاست؛ رقص به معنای هنری و اسطوره ای اش هم وجود دارد. منظورم اصلا رقص های عاشقانه ای که دو نفر به دنبال هم بین درختان می دوند نیست. بعضی از رقص های هندی، معنای اسطوره ای دارند و نماد خدایان باستان شان بوده اند. رنگ هم عنصر مهمی در فیلم های هندی است که در کنار جواهرات قرار می گیرد. همه این عناصر در یک فیلم هندی دست به دست هم می دهند تا جذاب باشد.
این روزها طرفدار فیلم هندی در دنیا زیاد شده است. فیلم هندی، قبل و بعد از انقلاب به ایران آمده و دوبله شده است. جالب است که قبل از انقلاب، اکثر فیلم های هندی که برای دوبله به ایران می آمد، توسط خود هندی ها آورده می شد. این افراد تاجران چای یا اجناس دیگر بودند که در ایران زندگی می کردند که فیلم هندی هم می آوردند. زمان این فیلم ها زیاد و مثلا ۱۸۰ دقیقه بود. آنها می دانستند که مردم ایران با این زمان، حوصله تماشای کل فیلم را نخواهند داشت بنابراین چند قطعه از رقص های فیلم و قسمت های کمدی را خارج می کردند و فیلم را به این جا می آوردند اما پخشش نمی کردند بلکه از رویش فیلم فارسی می ساختند؛ نعل به نعل و کاملا همان نسخه را.
* بله. یک دوره از سینمای فیلم فارسی، واقعا همان فیلم های هندی بوده است. حالا یک سوال، این انتقاد از طرف هم صنفانتان به شما وارد نبوده که تو و فیلم هندی؟!
- نه. این طور نبود. شما گاهی ناچارید یک کارهایی را انجام بدهید.
* بله. وقتی فیلم هندی مخاطب دارد، دوبلورها ناچارند به جای هنرپیشه های هندی حرف بزنند. همین آمیتاب باچان که به نامش اشاره شد، هنرپیشه ای است که هم شما به جایش صحبت کرده اید هم گوینده دیگری مانند سعید مظفری.
- من از فیلم «قانون» به بعد به جای آمیتاب باچان گویندگی کردم. اثرگذاری این فیلم بر مردم ایران، واقعا عجیب بود. طوری که تلویزیون ظرف ۱۰ روز، این فیلم را دوباره نشان داد. یک روز با مسعود کیمیایی به کتابفروشی های روبروی دانشگاه تهران رفته بودیم. سر در مغازه ای بودیم که کیمیایی دست من را گرفت و گفت نگاه کن! جلو رفتم و دیدم روی برگه ای نوشته اند: «نوار فیلم قانون موجود است.» تعجب کردیم و وارد مغازه شدیم و از صاحب کتابفروشی پرسیدیم: آقا این محصول چیست؟ تصویرش را ندارید؟ گفت: نه. گفتیم: یعنی چه؟ فقط صدا؟ گفت: بله. گفتیم: خب، الان دارید؟ گفت: نه نداریم. فردا بیایید. الان تمام کرده ایم.
* حالا که به این موضوع نوار صدای فیلم اشاره کردید، اجازه بدهید یک سوال درباره صدایتان بپرسم. شما احتمالا از شوخی هایی که با صدای شما شده مطلع هستید. نظرتان در این باره چیست؟
- خیلی کار خوبی است.
* در سریالی مانند «قهوه تلخ» مهران مدیری با صدای شما شوخی کرد یا در سریال «کوچه اقاقیا» مجید صالحی همین کار را انجام داد.
- مهران مدیری برای این کار از من اجازه گرفت. مجید صالحی فکر نمی کنم این کار را کرده باشد. ولی آقای مدیری به من تلفن کرد و از این جهت به نظرم انسان درجه یکی است. وقتی زنگ زد گفت می خواهم این نقش را با صدای شما بازی بکنم. من هم ایرادی وارد نکردم. وقتی سریال پخش شد عده ای از دوستانم عصبانی شده بودند و گفتند این کارها چه معنی دارد؟ ولی من مخالف بودم و گفتم چه اشکالی دارد. ما با هم حرف زده ایم. تازه اگر شوخی هم بکند، چه ایرادی دارد؟
* نگران نبودید شوخی با صدایتان باب شود؟
- نه خیر. چه اشکالی دارد؟ همه جای دنیا شوخی هست.
* بعد از انتقادات و گلایه ها، کمی هم حرف هایی بزنیم که باعث بازگویی خاطرات شیرین کاری تان بشود. وقتی کارنامه شما در دوبله را بررسی می کنیم، به این نتیجه می رسیم که خسرو خسروشاهی دو شخصیت در دوبله دارد؛ یکی مدیر دوبلاژ و دیگری گوینده. این دو را باید جدا از هم بررسی کرد. در مورد شخصیت مدیر دوبلاژی تان، بدون هیچ گونه تعریف و تمجید باید بگوییم که انتخاب های شما، جلب توجه می کند. یعنی گوینده هایی که برای یک کار انتخاب می کنید حقیقتا مناسب با شخصیت و نوع دیالوگ گفتنش انجام می شوند. اگر بخواهیم نمونه بارز بیاوریم، می شود به فیلم «مسیر سبز» اشاره کرد که در آن منوچهر والی زاده به جای تام هنکس صحبت می کند، منوچهر اسماعیلی به جای جان کافی، مهدی آرین نژاد به جای شخصیت دل، حسین عرفانی به جای دیوید مورس، پرویز ربیعی، تورج مهرزادیان و گوینده جوان و البته خوبی مانند افشین زینوری هم در کنار این بزرگان، یک شاهکار را خلق می کنند که اکثر قریب به اتفاق مخاطبان سیما دوستش دارند.
- بله. «مسیر سبز» اثر خاطره انگیری بود.
* خودتان هم به جای شخصیت منفی «پرسی» صحبت کردید. نکته دیگری که جلب توجه می کند، به نوعی رفاقت شما با منوچهر اسماعیلی است. در «مسیر سبز» اسماعیلی با گویندگی به جای جان کافی در مرکز قرار دارد. یا در فیلم ایرانی «جنگ نفکش ها» خودتان به جای مجید مظفری و منوچهر اسماعیلی به جای مرحوم فیروز بهجت محمدی گویندگی کردید.
- آن فیلم یکی از اتفاقات نادر سینمای ایران بود و به انتخاب منتقدان مجله فیلم، در همان سال اکرانش به عنوان بهترین دوبله ایران شناخته شد.
* و جایزه هم گرفت.
- بله. در مراسمی که در سینما آزادی برگزار شد، جایزه برد. اصلا عجیب بود که برای اولین بار به دوبله یک فیلم ایرانی توجه شد. بگذارید به یک نکته اشاره کنم. این مساله هم از یک جا شروع شد که فیلم ایرانی، دوبله نداشته باشد و این کار را هم با تهمت و فحاشی پیش بردند. روی دوبله اسم گذاشتند؛ لکه یا زخم چرکین! سال گذشته با تمام بی کاری ام، یک پول کلان توسط یکی از کارگردانان سرشناس کشور به من پیشنهاد شد تا به جای نقش اول فیلمش صحبت کنم. ولی موافق این کار نبودم. وقتی کارگردان با من تماس گرفت، فردایش به استودیو رفتم و ۱۵ دقیقه از فیلم را دیدم. به کارگردان گفتم چرا می خواهی به جای این شخصیت جوان حرف بزنم، گفت چون بازی اش دو زار ارزش ندارد. من گفتم باید کل فیلم را ببینم. ۳ بار فیلم را از اول تا آخر دیدم و در نهایت این کار را قبول نکردم.
وقتی آقای کیارستمی می خواست فیلم «شیرین» را دوبله کند، به چند گروه سر زد تا کار دوبله را انجام دهند. در نهایت به این نتیجه رسید که باید سراغ بچه های قدیمی دوبله بیاید. این حرف ها را جلوی دوربین زد که من با این حرفه آشنا نبودم و نمی دانستم دوبله چگونه است. من هم گفتم خب طبیعی است. شما فیلمی نداشتی که بخواهد دوبله بشود و بخواهی با این حوزه وارد گفتگو بشوی.وقتی هم موضوع دوبله فیلم «جرم» آقای کیمیایی مطرح شد، به او گفتم که تو باید از فیلم «محاکمه در خیابان» شروع می کردی و فیلمت را دوبله می کردی.
* این روند دوبله از جایی قطع شد و همه چیز تبدیل به صدای سر صحنه شد. شما از یک طرف با منوچهر اسماعیلی رفاقت دارید و از طرف دیگر با مسعود کیمیایی. مثلا فیلمی قدیمی مانند «سرب» از جمله فیلم هایی است که شما برای آقای کیمیایی دوبله کرده اید و در آن به جای امین تارخ صحبت کردید.
- من حدود ۵ یا ۶ فیلم برای آقای کیمیایی دوبله کرده ام. گروهبان، دندان مار، تیغ و ابریشم و سرب.
* مشخص بود که آقای کیمیایی برای دوبله «جرم» پیش شما می آید ولی به نظر می رسد که این کار نگرفت.
- ببینید، تمام عوامل طبیعی، جوی، زمینی، مادی و معنوی همه دست به دست هم دادند تا این کار نشود. یک نمونه کوچکش را برای شما بگویم. چند نفر از بچه هایی که در این فیلم نقش های کوچک را گویندگی کردند، برای دیدن نتیجه کارشان به سینما رفته بودند و بلیت سانس اکران دوبله فیلم را خریده بودند چون فیلم هم با سانس دوبله و هم صدای اصلی اکران می شد. این بچه ها می گفتند وقتی فیلم شروع شد، دیدیم صدای اصلی است و وقتی برای اعتراض پیش مدیر سینما رفتیم با لحن بی ادبانه جوابمان را دادند که «مگه چی شده؟ حالا برید آپارات دوبله فیلم را فعال کنید!»
بعضی وقت ها به مافیای سینما اشاره می شود ولی به نظرم مافیا مقابل این افراد، هیچ است. چون اگر بخواهند فیلمی را زمین بزنند، واقعا آن فیلم زمین خواهد خورد.
* آیا به نظرتان داستان فیلم آن پتانسیل لازم را داشت که مخاطب را بگیرد؟ بالاخره سال ها گذشته و آقای کیمیایی هم آن کیمیایی سرب و دندان مار نیست.
- بله. همان طور که گفتم همه مسائل دست به دست هم دادند. به نظرم آقای کیمیایی تا حدودی قهرمان اول داستانش را گم کرده است.
* به غیر از این فیلم ها، فیلم های خاطره انگیز دیگری در سینمای ایران وجود دارد که شما آن ها را دوبله کرده اید مثلا «عقاب ها» که خودتان هم در فیلم به جای رضا رویگری صحبت می کردید. یا فیلم جنگی «ارابه مرگ».
- تهیه کننده آن فیلم آقای جعفری جوزانی بود.
* که در آن خودتان به جای شهرام زرگر صحبت می کردید و نقش اصلی را که فرامرز قریبیان بازی می کرد، منوچهر اسماعیلی می گفت.
- بله. داستان فیلم درباره راننده های کرد و لری بود که قرار بود با چند کامیون به جبهه مهمات برسانند.
* بررسی دوبله این فیلم ها نشان می دهد که باور عمیقی نسبت به توانایی های منوچهر اسماعیلی دارید که نقش اصلی این تعداد فیلم را به عهده او گذاشته اید.
- ببینید، بچه های دوبله همه شایستگی های خودشان را دارند ولی یک موقع است که یک نفر را به اسم رئیس می شناسند و گرداننده است. شما به «مردی برای تمام فصول» نگاه کنید!
* این فیلم را هم شما دوبله کردید؟
- بله. البته این فیلم دو بار دوبله شد؛ یک بار پیش از انقلاب و یک بار پس از انقلاب و هر دو بار را خودم مدیریت کردم. دوبله پیش از انقلاب به دلیل این که نمی توانستیم یک سری مشکلات هنری هشتم را به عنوان پادشاه مطرح کنیم، آن طور که باید نشد و راضیام نکرد. بالاخره پیش از انقلاب، دوران پادشاهی و اعلی حضرتی بود و نمی شد یک سری دیالوگ های فیلم را دوبله کرد اما پس از انقلاب دوباره دوبله کردیم و آن مشکلات را نداشتیم.
ببینید اگر فیلم، خودش درجه یک باشد باعث این نمی شود که ما کم بگذاریم. برای یک کار خوب، همه چیز باید درجه یک باشد. هم فیلم هم ترجمه اش، هم دوبله.
*اکنون یکی از دلسردیهای همنسلان شما این است که فیلمهای کلاسیک گذشته دیگر وجود ندارد و چون آثار خوبی ساخته نمی شوند، دوبله ها هم ماندگار نیستند.
ـ وجود دارد ولی همکاران دیگر حوصله ندارند و کسی حاضر نیست دو بار بیشتر دیالوگ خود را تمرین کند و خسته می شود. اگر من به عنوان دوبلور حوصله کار نداشته باشم، مدیر دوبلاژ من نمیتواند کاری کند.
*سریالهای تلویزیونی را هم میبینید؟
ـ بله من هم سریالهای تلویزیون را میبینم و هم سعی میکنم همه روزنامهها را بخوانم. البته این را بگویم که تاکنون هیچ یک از سریال های ترکی شبکه های ماهواره ای را ندیده ام. آنقدر فیلم های خوب می بینم که اصلا دلم نمی آید سریال های سطحی ترکی را ببینم.
فکر می کنم اکنون ذائقهها تغییر کرده است. یک بار من و آقای حسین عرفانی در استودیو بودیم و بعد او گفت اگر همین الان داخل یک کوچه برویم و زنگ در خانه ها را بزنیم همه در حال دیدن سریال ترکی هستند. واقعیت این است که من فکر نمیکنم زندگی ترکها آنقدر بیدر و پیکر باشد که یک زن با داشتن همسر، معشوقه هم داشته باشد یا یک مرد چند زن را با هم داشته باشد. این داستان ها فقط از یک ذهن معیوب درمی آید.
مجلهای بررسی کرده بود که ترکها بزرگترین صادرکننده سریال در جهان هستند و در بعضی از کشورها هیچ گونه نتوانسته اند از توزیع این سریال ها جلوگیری کنند. به طور مثال در نقاطی از جهان مثل مصر و پاکستان این سریالها را تکفیر کردهاند.
*بعد از ۷۴ سال چه چیزی برای شما اهمیت دارد که همچنان مسائل و جریانها را دنبال میکنید؟
ـ این ویژگی آدم زنده است. چندی پیش کتابی خریدم که درباره فروغ بود و من دو ساعته و در نیمه شب آن را خواندم. صدایش را هم در دکلمه ها گوش می کنم و بسیار دوست دارم. من شبها زودتر از ۵ یا ۶ صبح نمیخوابم گاهی ساعت ۷ که همسایه روبهرو سر کار میرود و در منزلش را باز و بسته میکند، من تازه به اتاق خواب میروم و این برای من نشانی شده بود. در این بازه زمانی فیلم و سریال میبینم و کتاب و مجله میخوانم. بالاخره شما باید بدانید که در کشورتان چه خبر است.
*شما در حوزه های دیگر مثل گویندگی که همکارانتان ورود کرده اند کمتر فعالیت دارید. چرا؟
ـ چندی پیش شخصی با من تماس گرفت و بیان کرد که میخواهد شعرهای سهراب را دکلمه کند و یکی از آهنگسازان مطرح نیز ساخت موسیقی این اثر را برعهده داشت اما این تهیهکننده شخص حرفهای نبود و من هم علی رغم اصرار فراوان قبول نکردم دکلمه کار را بر عهده بگیرم.
*وضعیت دوبلورها در این سال ها چه تغییری کرده است؟
- وضعیت در این سال ها بدتر شده است. احمدی نژاد برای صنف هنرمندان کارهای خوبی برای بیمه انجام داد که تا مبلغ ۴۰ تا ۵۰ میلیون پول بیماری ها را می داد. اکنون در بیمه ما عمل قلب و بسیاری از مواردی که لازم است وجود ندارد. حسین فرحبخش تعریف می کرد که شبی ساعت ۲ و نیم بامداد نزد احمدی نژاد رفته بود و گفته بود که اوضاع هنرمندان خوب نیست. احمدی نژاد هم همانجا نام شخصی را می برد و می گوید شمارش کند که چند نفر به پول نیاز دارند تا مبلغی به حسابشان ریخته شود. احمدی نژاد ۴۰۰ هزار تومان نقد و حدود ۲۰۰ هزار تومان هم به عنوان کالا برای هنرمندان قرار داد.
*فکر میکنید صدای خاص شما در همه این سالها باعث شد به جایگاهی که دارید، برسید یا تکنیکهایی که در این سالها آموختید؟
ـ در اجتماع چندان صدای من شناخته شده نیست و اگر بیرون بروم، کمتر مرا میشناسند.
*خاطرهای نقل شده بود که شما تصادف میکنید و خانمی شاکی میشود که چرا با آن لحن و صدای خاص که با آن معروف شدهاید در آن لحظه سخن گفتهاید.
ـ بله این یک شوخی بود که دوستان منتقدم از جمله هوشنگ گلمکانی در مجله فیلم ساختند و صحت ندارد. آنها به من گفتند چنین اتفاقی برایت رخ داده است و من پرسیدم چطور که بیان کردند که خودشان ساختهاند.
تنها یک بار به یکی از فروشگاه محصولات فرهنگی رفتم، آنجا خانم و آقای میانسالی حضور داشتند که در حال انتخاب فیلم برای نوه های خود بودند. زمانی که از فروشنده سوالی پرسیدم، آن خانم به من اشاره کرد و به همسرش گفت این همان است که میگوید «امنِ»، آنها زبان آذری حرف میزدند و من هم با اینکه متوجه میشدم اما حرفی نزدم. همسرش هم به او پاسخ میداد «یوخ» یعنی که خیر این شخص او نیست. آنها از فروشگاه خارج شدند ولی باز برگشتند و بعد همسر آن خانم از من پرسید آقا شما همان هستید که همسر من میگوید و من هم تایید کردم آن وقت همسرش به او گفت « تو آنقدر بیحواس هستی که هنوز وقتی پسرمان از خارج زنگ میزدند میپرسی شما؟» و این تنها زمانی بود که یک نفر مرا شناخت.
*روزی چند ساعت فیلم و سریال می بینید؟
- معمولا سعی می کنم یک سریال را حداقل یک قسمتش را تمام کنم و بعد استراحت می کنم. درباره فیلم ها به جزئیات و حواشی از جمله لانگ شات و دیگر نکات فنی هم توجه دارم.
*این همه فیلم دیدن انگیزه بسیاری می خواهد.
ـ بله دوستانی دارم که برای من فیلم می آورند. حدود ۲ تا ۳ سال پیش هم در انبار چند گونی فیلم را که همه وی اچ اس بود، دور ریختم. فیلم هایی که برای دوبله برایم فرستاده بودند و یا عده ای از دوستان داده بودند.
*قرار بود در فیلمی از پیمان قاسمخانی بازی کنید، چرا به نتیجه نرسید؟
- بله اگر ساخته میشد بسیار جالب بود اما من از زیر بار آن فرار کردم. قصد این بود که من در این فیلم زندگی خود را با نام خسروشاهی بازی کنم و سفری هم به فرانسه داشته باشم، آلن دلون هم حضور داشته باشد اما نشد و با خود فکر کردم بازی در این سن و سال کار من نیست.
*شما در انتخاب فیلم ها و نقش و حتی پیشنهادهایی برای کارهایی مثل بازیگری و گویندگی به شکل گزیده عمل می کنید یا چندان علاقه ای به ریسک ندارید؟
- کل زندگی ما ریسک است. دیالوگ و رل گفتن ها و کاری که داریم ریسک است. در حین کار ممکن است از حنجره شما خون بریزد به گونه ای که وقتی به پزشک مراجعه می کنید، می پرسد اسید خورده اید و باید بگویید داد زده ام. می پرسد حرفه شما چیست؟ بعد می گوید اگر یکی از تارهای صوتی ات پاره شود چه خواهی کرد؟ مگر چقدر درآمد دارید که اینگونه از خود کار می کشید؟
*این اتفاق در دوبله چه فیلمی رخ داد؟
- فیلم «عروسی خوبان» ساخته محسن مخملباف. او صبح همان روز که دچار خون ریزی شدم مرا به بیمارستان برد و دکتر آنجا به من گفت یک مشت دیوانه دور هم جمع شده اید.
اینها ریسک است که شما با زندگی خود دارید. ممکن است کمتر فریاد بزنید و کسی هم اعتراضی نکند اما خود شما رضایتی ندارید.
*اتفاقا من فکر می کردم شخصیت جانبازی که موجی می شد و شما جای او سخن می گفتید صدایی آرام تر دارد و نمی دانستم که حنجره شما در این فیلم دچار خون ریزی شده است.
- چرا وقتی او را به اتاق عمل می برند و یا موجی می شود فریادهای بلندی می زند.
*آخرین فیلمی که دیدید چه بوده است؟
- چندی پیش فیلم «بازگشته» را دیدم. به نظرم باید صحنه هولناک این فیلم را که خرس به دی کاپریو حمله می کند یک بار بدون صدا دید، آن وقت می فهمید که این صحنه هیچ حسی و هیچ ترسی ندارد و تازه شما متوجه عیب ها می شوید. فکر می کنید خرس با او بازی می کند و به یک شوخی تبدیل می شود.
*فکر می کنم آرشیو بزرگی از فیلم داشته باشید.
- البته من فیلم های بسیاری داشتم که دیگران آنها را از من گرفته اند و دیگر نیاوردند. زمانی در دفتر محمد صالح علا بودم که دیدم فیلم «سرپیکو» روی میز اوست. پرسیدم این فیلم را از کجا آورده ای و او پاسخ داد که از مسعود کیمیایی گرفته است و دیگر هم نمی خواهد به او بازگرداند. به او گفتم این فیلم من است و تعریف کرد که کیمیایی به او توضیح داده است فیلم امانت است اما او آن را گرفته و دیگر هم نمی خواهد به او پس بدهد.
*و دیگر فیلم را نگرفتید؟
- خیر! بر باد رفت. همانطور که گفتم فیلم های زیادی داشتم، همه را از من می گرفتند. بابک بیات به منزل من می آمد و هر بار ۷ تا ۸ فیلم می گرفت. از او می پرسیدم چطور این همه فیلم را می بینید که می گفت همه فیلم ها را خودش نمی بیند و چند تا را هم برای شاملو می برد. این ماجرا مربوط به زمانی می شد که پای شاملو را قطع کرده بودند.
*چرا شما موبایل ندارید؟
- فکر می کنم لازم نیست، هیچ گاه نداشته ام و حتی بلد نیستم با آن کار کنم. یک روز با دوستان صحبت شد جلال مقامی گفت سه ماه است موبایلش زنگ نخورده است. تلفنی که چندان زنگ نمی خورد داشتنش فایده ای ندارد.
*خبرنگار خبرگزاری مهر در آخرین پرسش از خسرو شاهی می پرسد: این خاصیت این سنین است که ممکن است ارتباط آدم با جهان پیرامون کمتر شود؟
- ارتباط من با پیرامون کم نشده است من با فرزندانم که خارج از ایران هستند و خواهرم هفته ای چند بار صحبت می کنم. قبل از نوروز هم با همسایه رفتیم و نهالی برای درختکاری خریدیم اما با همکاران ارتباطی ندارم. از روزنامه ها بیشتر می فهمم که همکارانم در حال چه کاری هستند.
تا زمانی که کار بود ارتباط داشتیم. نمی دانم یک کارمند بانک یا دیگر مشاغل هم به همین شکل است و اگر بعد از ۳۰ سال مثلا بازنشسته شوند ارتباط ها قطع می شود؟ اکنون تنها با یک یا دو نفر بیشتر ارتباط دارم و از باقی همکاران اطلاعی ندارم.
*زنده یاد احمد رسول زاده معرف شما به دوبله بود و شما گاهی در خاطرات خود به این موضوع اشاره کرده اید اما دوست داریم که بدانیم این دعوت صرفا از طرف ایشان صورت گرفت یا خواست خود شما هم بود؟
- خیر اصرار خود من بود. من می خواستم دوبلور شوم اما او مخالف بود و حتی تا سال ها اصرار داشت که کسی نداند که من و او با هم فامیل هستیم و می گفت ممکن است با خود فکر کنند که چون او مدیر دوبلاژ است من هم از طریق او وارد کار شده ام و حتی بعد از اینکه اکثر مدیران دوبلاژ یک رُل نقش اول برای دوبله به من دادند او یک رُل نقش پنجم به من داد.
*می توان او را مرشد و استاد شما در دوبله دانست.
- بله، واقعا همین طور بود.
- خود من هم همین کار را می کنم و اگر قرار باشد توصیه ای به جوانان علاقه مند به دوبله کنم، میگویم این کار بی سرانجام است و در نهایت به خسروشاهی تبدیل خواهند شد. فکر میکنم زمانی که جامعه ایران به سمت سهل پسندی و آسان گیری می رود، کیفیت کار خوب و بد دیگر برای کسی اهمیتی ندارد. در مورد این مساله کسانی که برای رسانه ها و تلویزیون نسخه می نویسند که برنامه ها چگونه باشند، باید پاسخگو باشند که چرا سلیقه مردم این قدر پایین آمده است. شاید به دلیل فیلم و سریال هایی است که پخش می شود و شاید به دلیل سبک زندگی امروز ما است. گویی این روزها با همه چیز شوخی داریم. اکنون فیلم و سریال های بسیار خوبی در جهان وجود دارد اما ما دیگر آنها را نمی بینیم.
همانطور که گفتم همه چیز به شوخی گرفته می شود اگر به بعضی از سالن های سینمایی مراجعه کنید، می توانید دوبله همزمان آثار را ببینید. یعنی فیلم را به زبان اصلی نمایش می دهند، عده ای روی صحنه میروند و به طور همزمان جای شخصیت ها صحبت می کنند و مردم هم میخندند. در حالی که دوبله یک کار جدی است و دوره ای دوبله ایران مورد تحسین دنیا بود. من زمانی که خواستم «جنگ ستارگان» را دوبله کنم با جرج لوکاس کارگردان این فیلم به صورت تلفنی حرف زدم و راهکار و روش خود را برایش شرح دادم به این ترتیب او پذیرفت که فیلم در ایران دوبله و بعد در آمریکا میکس شود و همین اتفاق هم افتاد. استنلی کوبریک و ویلیام فریدکین ... نیز در جریان دوبله من نسبت به کارهایشان قرار می گرفتند. الان دیگر این گونه نیست و هر کسی از هر جایی قهر می کند وارد این حرفه می شود.
*فرق شما با آنها که امروزه وارد این هنر می شوند و اتفاقا خود را عاشق می دانند، چیست؟
- شما می بینید که در این سال ها چقدر صداهای متعددی به دوبلورهایی که با شوق، عشق و علاقه کار می کرده اند، اضافه شده است. آن صداهای عاشق به خاطر پول وارد این حرفه نشده بودند و برای گفتن یک نقش ساعت ها صبر می کردند اما کدام یک از صداهای جدید در کنار آن صداها قرار گرفته است؟ من در ابتدای ورود به دوبله حدود ۳ سال حتی اجازه نداشتم در گوشه اتاق ضبط بنشینم تا بتوانم نقشی را بگویم و حالا عده ای همان ابتدا که به کار وارد می شوند، می خواهند نقش اول یک فیلم یا سریال را بگویند. من سال های سال است به هر جوانی که می خواهد وارد این حرفه شود، می گویم هر کاری که انتخاب کند از این حرفه بهتر است. بسیاری از دوبلورهای ما حتی نتوانسته اند با درآمد حرفه خود ازدواج کنند. به طور مثال خود من را شاید سالی برای دوبله ۶ فیلم به کار دعوت کنند و اگر هر فیلم ۱۵۰ هزار تومان باشد حدود ۹۰۰ هزار تومان دریافت خواهم کرد. آن دسته از جوانانی که فکر می کنند ما ماشین آخرین مدل سوار می شویم باید این مسائل را بدانند. اگر دستمزدها در تلویزیون در این سال ها با تورم جلو می رفت شاید ما هم وضعیت بهتری داشتیم چون کار اصلی ما در تلویزیون است.
*آیا استودیوهای شخصی نمی توانند این خلاء را جبران کنند. به طور مثال موسسه فرهنگی و هنری قرن ۲۱ زمانی آثار بسیار خوبی داشت و از دوبلورهای حرفه ای بهره می گرفت.
- خوبی تلویزیون این است که هیچ منعی برای آوردن دوبلور ندارد و اگر بخواهد، می تواند از ۱۰ دوبلور حرفه ای برای یک فیلم استفاده کند. بعضی از مشکلات این حوزه نیز از طرف خود ما دوبلورها است. میدان دید ما کم شده است و فیلم ها را نمی شناسیم. من نمی خواهم به همکاران توهین کنم ولی آنقدر دلمرده و خسته شده اند که فیلم های روز را نمی بینند. نباید فکر کنیم که حتما همه هنرپیشه ها باید آنتونی کوئین و دیگر هنرپیشه های سینمای کلاسیک باشند.
* روحیه افرادی چون شما است که فیلم را به زبان اصلی پیدا می کنید و در دوبله یک فیلم این چنین کنکاش می کنید وگرنه این کار نفعی برای شما ندارد.
- خیر، نفعی ندارد. تنها می توان به این پرداخت که چقدر حرفه دوبله سطحی گرفته شده است و مترجم یا دوبلور هر واژه ای را در کار خود قرار می دهد. من پسری دارم که وقتی خیلی کوچک بود و به تازگی می توانست صحبت کند، ناسزایی را مدام بیان می کرد که ما ابتدا متعجب شدیم و بعدا فهمیدیم که آن واژه را از یک کارتون آموخته است. امروز هم گاهی همکاران خود من دوبله ها را با بی میلی انجام می دهند و من شنیدم که در جشنواره فیلم فجر یک کار انیمیشن دوباره دوبله شد چراکه صداپیشه شخصیت ها به طور مناسب انتخاب نشده بود.
*اگر مسائلی را که گفتید در نظر بگیریم و همچنین انتقاداتی را که ابتدای صحبت مطرح کردید و گفتید که جوانان به سمت دوبله نیایند در کنارش بگذاریم، این نتیجه را می گیریم که به خاطر عشق و علاقه خودتان در دوبله حضور داشتید و حداقل مقابل وجدان خودتان، شرمنده نیستید. این که دوبله قدیم، مقبول مخاطب واقع می شود یا فیلمی مانند «مخمصه» هنوز با دوبله شما دیدنی است، به دلیل داشتن همین روحیه است. نکته همین جاست که صداهای قشنگ و زیبا هنوز هستند ولی این روحیه دیگر وجود ندارد. صدایی مثل صدای شما یا صدای مخملی مانند صدای ناصر طهماسب وجود دارد ولی آن روحیه که در دوبله دهه ۴۰ وجود داشت، دیگر نیست. به نظرم نبود این روحیه هم از مینی مالیستی شدن زندگی ها و هجوم تکنولوژی هایی چون گوشی هوشمند همراه، نرم افزار تلگرام و ... نشات می گیرد. وقتی می گویید که دوبله بد یک اثر را با زبان اصلی همان فیلم مقایسه کرده اید، ناشی از جدیت و دغدغه داشتن شما برای این کار است. وقتی این دغدغه در دهه ۴۰ یا چند دهه اخیر وجود داشت، دوبله های خوب متولد می شد.
- داشتن این روحیه زیاد سخت نیست. شاید آسان ترین کار باشد. انجام دادن کار خوب، خیلی راحت تر از انجام دادن بد کار است. وقتی گوینده خوبی را می آورید که جای یک هنرپیشه، نقش بگوید دیگر معطل کردن کار و چانه زدن معنی ندارد. اگر گوینده بدی را برای یک نقش انتخاب کنید، کلافه خواهید شد و آخر سر هم کار، آن طور که باید نمی شود. ولی وقتی گوینده ای مثل منوچهر اسماعیلی یا سعید مظفری را برای یک نقش انتخاب کنید، خیالتان راحت است.
سال گذشته «نیمه شب در پاریس» وودی آلن را دوبله کردم؛ فیلمی که آرزوی دوبله اش را داشتم. «عزیز میلیون دلاری» کلینت ایستوود هم همین طور. انسان هایی که دوراندیشی ندارند، مخالف دوبله این فیلم بودند. من به دوستان استودیوی قرن بیست و یکم گفتم این فیلم را دوبله کنید و در آرشیوتان نگه دارید؛ این فیلم، یک فیلم اسکاری است. یکی از ماندگارترین فیلم های تاریخ سینماست. ما این فیلم را دوبله و یک پول معقول را بین گویندگان تقسیم کردیم.
یکی دیگر از فیلم هایی که قرار است دوبله کنم، «بوی خوش زندگی» با بازی آل پاچینو است که به خاطرش برنده اسکار شد. این فیلم را از روی یک نسخه ایتالیایی ساخته اند که ویتوریو گاسمن در آن بازی می کرد. آن زمان که خیلی جوان بودیم، سینما آسیا این فیلم را نمایش می داد و توانستم ۵ یا ۶ دقیقه اش را ببینم. شاهکار بود. «بوی خوش زندگی» که آل پاچینو در آن بازی کرده، پیش از این یک بار دوبله شده است؛ البته ۷۰ یا ۷۵ دقیقه اش. هیچ نیازی نبوده که این فیلم، این گونه قیمه قورمه شود. این فیلم حرف های مهمی دارد. جالب است که هنوز که هنوز است، طرفداران این فیلم در دنیا با هم در ارتباط اند و یکی جملهای از فیلم را می فرستد و دیگری هم با دیالوگی دیگر از فیلم، جوابش را می دهد.
نظرگاهی که شخصیت جناب سرهنگ در فیلم درباره زندگی دارد و می خواهد خودش را بکشد، یا همراهی اش با پسری جوان، داستانی را شکل می دهد که حرف ها و مفاهیم مهمی در خلالش زده می شود. این فیلم حرف های ناجور و بی تربیتی هم دارد اما وقتی دیالوگ ها در جای خودشان ارائه می شوند، در فراز دیگری از فیلم که وقت نتیجه گیری است، فایده شان مشخص می شود که شخصیت چه بوده و از کجا، به این جا رسیده است. مخاطبی که آن نسخه دوبله را از این فیلم می بیند، با خود چه خواهد گفت؟ می گوید این فیلم نه سر دارد نه ته! ما فیلم را برای بچه های هشتم دبستان که دوبله نمی کنیم. برای مخاطبان بزرگسال این کار را می کنیم تا از فیلم نتیجه ای بگیرند.
مثلا پایان بندی فیلم «عزیز میلیون دلاری» طوری است که شخصیت کلینت ایستوود، دختر جوان را روی تخت بیمارستان می کشد و به اصطلاح دیگر، خلاصش می کند تا رنج معلول بودن را تحمل نکند. وقتی می بیند فلاکت زده و مرگ مغزی شده، سیم های دستگاه را قطع می کند و می رود. فیلم هم تمام می شود. شخصیت کلینت ایستودد در این فیلم هر یکشنبه به کلیسا می رود و با شخصیت کشیش، کل کل دارد و به او می گوید هر چه خدا را صدا می زنم، جوابم را نمی دهد و با من راه نمی آید. کشیش هم می گوید تو مرتدترین آدمی هستی که دیده ام چون ۲۷ سال است که یکشنبه ها به کلیسا می آیی و باز از این حرف ها می زنی. جالب است که با دیدن این فیلم، عشق شما به خدا بیشتر می شود. آخر فیلم که شخصیت ایستوود می خواهد دختر جوان را بکشد، می رود و با کشیش حرف می زند. جمله کشیش خیلی جالب است که تو چه کاره هستی؟ آن که جان داده خودش هم جان را می گیرد.
ببینید، ما اصل و پایه را روی این می گذاریم که یک فیلم خوب را به درستی دوبله کنیم. نه این که سراغ فیلم های بد و منحرف کننده برویم. شنیده ایم بعضا می گویند دوبله فلان سال! و سال های پیش و پس از انقلاب را مطرح می کنند. ما پس از انقلاب هم، کم فیلم های عجیب و غریب دوبله نکرده ایم و به نظرم این تقسیم بندی صحیح نیست. در سال های پس از انقلاب، وقتی نوار ویدیویی رواج داشت برای استودیوی مسترفیلم، فیلم های بسیاری خوبی دوبله می کردیم؛ به یاد دارم که فیلم هندی دوبله نمیکردیم و آثار درجه یکی میانشان بود. نجات یافتگان، برباد رفته، جنگ ستارگان ۲ و ۳ و ۴ و مردی برای تمام فصول، از جمله این فیلم ها بودند که از قد و قامت نوار ویدیویی خارج بود و کسی فکر نمی کرد چنین دوبله هایی برای این فیلم ها روی نوار وی اچ اس، ارائه شود. تا آمدیم بجنبیم، کار ویدیو به دلیل سخت گیری هایی تعطیل شد و گفتند ویدیو با خود فحشا می آورد.
حالا هم تا حرف فیلم خارجی می شود، عده ای که از دولت پول گرفته و فیلم می سازند، دادشان به آسمان می رود که «نه آقا! چرا فیلم خارجی؟» تا فیلم خارجی نیاید، رقابتی صورت نمی گیرد و وضع سینما درست نمی شود. زمانی بود که ۱۵ فیلم خارجی روی پرده سینما بود و ۳ تا فیلم فارسی و ۲ فیلم هندی هم در کنارشان اما می دیدید این ۳ تا و ۲ تا هندی از کل آن ۱۵ فیلم خارجی، بیشتر می فروختند. هر کدام هم مشتری و مخاطب خودش را داشت. نتیجه برخوردهایی که شد و می شود، وضعیت فعلی است که مخاطب کپیِ با کیفیت آینه فیلم را در خانه اش می بیند که بعضی از این کپی ها واقعا زیرنویس های خوبی دارند. خب دیگر چه نیازی است که طرف به سینما برود و فیلم ببنید؟
* به فیلم هندی اشاره کردید. دیدن برخی فیلم های هندی که دوبله و پخش شده اند، گاهی واقعا موجب حرص خوردن من می شود. چرا که می گویم دوبلور از شخصیت بازی جلوتر است. آیا خودتان به فیلم های هندی علاقه داشتید که دوبله شان کردید؟
- بعضی از فیلم های هندی، خیلی خوب هستند.
* فیلم هندی، واقعا برای خود مقوله ای است.
- یک فیلم در هند اخیرا فروش خوبی داشته است. اسم این فیلم این است: «بهترین هدیه ای که خدا به من داده عشق است». بازیگر این فیلم سلمان خان است و فیلم در آمریکا هم فروش بسیار خوبی داشته است. یا چند وقت پیش یک فیلم هندی نگاه می کردم باعث شد به مسئولان بگویم شما که می گویید قصه نداریم، این فیلم را ببینید. این فیلم خیلی جالب است. اجازه بدهید خلاصه ای از داستان این فیلم را بگویم.
خانواده ای در یکی از روستاهای پاکستان هستند که یک دختربچه بسیار زیبا دارند. این دختربچه در نهایت زیبایی است اما کر و لال است. قرار می شود این بچه برای درمان، به همراه مادرش سوار قطار شده و به کراچی برود. شب در ایستگاه وقتی که قطار توقف کرده، بچه از پنجره گوسفند و بره ای را می بیند و به خاطرشان از قطار پیاده می شود. قطار هم راه افتاده و در حالی که مادر هنوز در خواب است، ایستگاه را ترک می کند. قطار بعدی که می آید، دختر فکر می کند به همان مقصد می رود و سوارش می شود اما قطار به دهلی می رود. در این فیلم هم سلمان خان ایفای نقش می کند و شخصیت یکی از هندوهای تندرو را ایفا می کند که برای هر کاری باید از خدا اجازه بگیرد، مثلا این غذا را بخورم یا نخورم. گوشت نمی خورد و همیشه با خود درگیر است که الان فلان کار را بکنم یا نکنم! این بچه در خلال اتفاقات فیلم به دست این مرد هندو می رسد. هدفم از تعریف داستان فیلم این است که چگونه می شود با یک فیلم، بین دو ملت آشتی برقرار کرد! در ادامه فیلم وقتی شخصیت سلمان خان می خواهد این بچه را به نوعی در بازار دهلی گم کند و از دستش خلاص شود، متوجه می شود که دختربچه به یک نمازخانه رفته و به دنبال بچه، وارد نمازخانه می شود. آن مکان برای مسلمان های پاکستانی است. آنجا متوجه می شود که بچه، از کشور پاکستان آمده است.
* عکس این روند هم صادق بوده است. یعنی خیلی از فیلم ها را هندی ها از روی هالیوودی ها ساخته اند.
- بله اما هالیوددی ها بیشتر این کار را کرده اند. یک فیلم هندی بود که آمیتاب باچان در آن بازی می کرد و دوبله اش کردم. نسخه کپی این فیلم را هم آمریکایی ها ساختند هم اروپایی ها. داستان فیلم هم این بود که عده ای نابینا، بانک ها را سرقت می کردند. وقتی می خواهیم وارد مقوله سینمای هند بشویم باید با همان چارچوب و ساختار سینمای هند این کار را انجام بدهیم.
یکی از دوستانم تعریف می کرد که به هند رفته بوده است. می گفت گذرمان به یک سینما افتاد و وقتی درباره سانس های اکران پرسیدیم گفتند سانس ها متغیر است. وقتی علت را سوال کردیم گفتند بستگی به خواست مردم دارد. تعداد و گنجایش سینما هم تقریبا ۳ هزار نفر بوده است. وقتی دوستم بیشتر سوال کرده بود، به او گفته بودند علت وضعیت سانس ها این است که وقتی فیلم تمام می شود، ممکن است مردم بنشینند و سالن را ترک نکنند و بگویند فیلم را برگردانید و فلان قسمت شادش را یک بار دیگر پخش کنید. به همین خاطر، ممکن است یک سانس دیرتر تمام شود و سانس بعدی با تاخیر شروع شود. ببینید با چه پدیده ای روبرو هستیم!
یک بار در سفری که به آمریکا داشتم، یکی از دوستان به من زنگ زد و گفت امشب شبکه ۲ ساعت ۹ مصاحبه باربارا والترز را با راج کاپور پخش می کند. والترز یک خبرنگار مشهور مانند اوریانا فالاچی است که با شخصیت های زیادی مصاحبه کرده است. من هم شب پای تماشای این برنامه نشستم. آن زمان راج کاپور زنده بود و فکرش را بکنید که یک مرد ۱۰۰ کیلویی، سرتاسر سفید پوشیده و روی تخت بیمارستان در حال مصاحبه کردن است. او در آن مصاحبه یک جمله جالب گفت: «ما رویا فروش هستیم.» رسیدن دختر پولدار و پسر فقیر یا این خانه هایی که در فیلم های هندی می بینید، واقعیت ندارد و همه مربوط به فیلم هاست. یا خانه هایی که در فیلم های ما می بینید، همه شان دکور هستند یا شاید برای ماهاراجه های پولدار باشند.
کسی که از صبح در بازار کار می کند و به جای حیوانات بارکش، انسان ها را جابه جا می کند، وقتی شب به سینما می آید به کمتر از ۳ ساعت رضایت نمی دهد. مدت فیلم باید ۳ ساعت باشد، هم بخندند و هم گریه کند؛ آخر فیلم هم شاد و خوشحال از سینما بیرون برود. یک بار که برای جشنواره فیلم به اصفهان رفته بودیم، دو نفر هندی هم از هندوستان آمده بودند و فیلم آورده بودند. این دو نفر وقتی فهمیدند من در چند فیلم به جای آمیتاب باچان حرف زده ام، برخوردشان با من تغییر کرد. مقابلم اجازه می گرفتند تا بنشینند. برایم تعریف کردند که در یک فیلم، وقتی چاقوی مصنوعی فیلمبرداری را عوض کردند و آمیتاب باچان چاقوی واقعی خورد، در بیمارستان بستری شد و برایم میدان نقش جهان اصفهان را مثال زدند که فکر کنید پر از مردم شود و این مردم بیرون بیمارستان آمیتاب باچان جمع شوند. آن دو نفر می گفتند تا وقتی که باچان اولین کلمه را بعد از بهبودی گفت و از مردم خواست که به خانه هایشان بروند، آن جمعیت بیرون بیمارستان ماند و نگذاشت شمع هایی که روشن کرده بودند، خاموش شود. یعنی تا زمانی که آمیتاب باچان حرف نزد، شمع هایی که روشن کرده بودند، خاموش نشد. می خواهم بگویم هندی ها چنین مردمانی هستند و فیلم هندی هم ساخته دست آن هاست.
* احتمالا شما هم باید دارای روحیه خاص و لطیفی باشید که به فیلم های هندی علاقه دارید.
- فیلم هندی را باید به چشم فیلم هندی دید. در این فیلم همه چیز وجود دارد. موسیقی اش، بهترین موسیقی دنیاست؛ رقص به معنای هنری و اسطوره ای اش هم وجود دارد. منظورم اصلا رقص های عاشقانه ای که دو نفر به دنبال هم بین درختان می دوند نیست. بعضی از رقص های هندی، معنای اسطوره ای دارند و نماد خدایان باستان شان بوده اند. رنگ هم عنصر مهمی در فیلم های هندی است که در کنار جواهرات قرار می گیرد. همه این عناصر در یک فیلم هندی دست به دست هم می دهند تا جذاب باشد.
این روزها طرفدار فیلم هندی در دنیا زیاد شده است. فیلم هندی، قبل و بعد از انقلاب به ایران آمده و دوبله شده است. جالب است که قبل از انقلاب، اکثر فیلم های هندی که برای دوبله به ایران می آمد، توسط خود هندی ها آورده می شد. این افراد تاجران چای یا اجناس دیگر بودند که در ایران زندگی می کردند که فیلم هندی هم می آوردند. زمان این فیلم ها زیاد و مثلا ۱۸۰ دقیقه بود. آنها می دانستند که مردم ایران با این زمان، حوصله تماشای کل فیلم را نخواهند داشت بنابراین چند قطعه از رقص های فیلم و قسمت های کمدی را خارج می کردند و فیلم را به این جا می آوردند اما پخشش نمی کردند بلکه از رویش فیلم فارسی می ساختند؛ نعل به نعل و کاملا همان نسخه را.
* بله. یک دوره از سینمای فیلم فارسی، واقعا همان فیلم های هندی بوده است. حالا یک سوال، این انتقاد از طرف هم صنفانتان به شما وارد نبوده که تو و فیلم هندی؟!
- نه. این طور نبود. شما گاهی ناچارید یک کارهایی را انجام بدهید.
* بله. وقتی فیلم هندی مخاطب دارد، دوبلورها ناچارند به جای هنرپیشه های هندی حرف بزنند. همین آمیتاب باچان که به نامش اشاره شد، هنرپیشه ای است که هم شما به جایش صحبت کرده اید هم گوینده دیگری مانند سعید مظفری.
- من از فیلم «قانون» به بعد به جای آمیتاب باچان گویندگی کردم. اثرگذاری این فیلم بر مردم ایران، واقعا عجیب بود. طوری که تلویزیون ظرف ۱۰ روز، این فیلم را دوباره نشان داد. یک روز با مسعود کیمیایی به کتابفروشی های روبروی دانشگاه تهران رفته بودیم. سر در مغازه ای بودیم که کیمیایی دست من را گرفت و گفت نگاه کن! جلو رفتم و دیدم روی برگه ای نوشته اند: «نوار فیلم قانون موجود است.» تعجب کردیم و وارد مغازه شدیم و از صاحب کتابفروشی پرسیدیم: آقا این محصول چیست؟ تصویرش را ندارید؟ گفت: نه. گفتیم: یعنی چه؟ فقط صدا؟ گفت: بله. گفتیم: خب، الان دارید؟ گفت: نه نداریم. فردا بیایید. الان تمام کرده ایم.
* حالا که به این موضوع نوار صدای فیلم اشاره کردید، اجازه بدهید یک سوال درباره صدایتان بپرسم. شما احتمالا از شوخی هایی که با صدای شما شده مطلع هستید. نظرتان در این باره چیست؟
- خیلی کار خوبی است.
- مهران مدیری برای این کار از من اجازه گرفت. مجید صالحی فکر نمی کنم این کار را کرده باشد. ولی آقای مدیری به من تلفن کرد و از این جهت به نظرم انسان درجه یکی است. وقتی زنگ زد گفت می خواهم این نقش را با صدای شما بازی بکنم. من هم ایرادی وارد نکردم. وقتی سریال پخش شد عده ای از دوستانم عصبانی شده بودند و گفتند این کارها چه معنی دارد؟ ولی من مخالف بودم و گفتم چه اشکالی دارد. ما با هم حرف زده ایم. تازه اگر شوخی هم بکند، چه ایرادی دارد؟
* نگران نبودید شوخی با صدایتان باب شود؟
- نه خیر. چه اشکالی دارد؟ همه جای دنیا شوخی هست.
* بعد از انتقادات و گلایه ها، کمی هم حرف هایی بزنیم که باعث بازگویی خاطرات شیرین کاری تان بشود. وقتی کارنامه شما در دوبله را بررسی می کنیم، به این نتیجه می رسیم که خسرو خسروشاهی دو شخصیت در دوبله دارد؛ یکی مدیر دوبلاژ و دیگری گوینده. این دو را باید جدا از هم بررسی کرد. در مورد شخصیت مدیر دوبلاژی تان، بدون هیچ گونه تعریف و تمجید باید بگوییم که انتخاب های شما، جلب توجه می کند. یعنی گوینده هایی که برای یک کار انتخاب می کنید حقیقتا مناسب با شخصیت و نوع دیالوگ گفتنش انجام می شوند. اگر بخواهیم نمونه بارز بیاوریم، می شود به فیلم «مسیر سبز» اشاره کرد که در آن منوچهر والی زاده به جای تام هنکس صحبت می کند، منوچهر اسماعیلی به جای جان کافی، مهدی آرین نژاد به جای شخصیت دل، حسین عرفانی به جای دیوید مورس، پرویز ربیعی، تورج مهرزادیان و گوینده جوان و البته خوبی مانند افشین زینوری هم در کنار این بزرگان، یک شاهکار را خلق می کنند که اکثر قریب به اتفاق مخاطبان سیما دوستش دارند.
- بله. «مسیر سبز» اثر خاطره انگیری بود.
* خودتان هم به جای شخصیت منفی «پرسی» صحبت کردید. نکته دیگری که جلب توجه می کند، به نوعی رفاقت شما با منوچهر اسماعیلی است. در «مسیر سبز» اسماعیلی با گویندگی به جای جان کافی در مرکز قرار دارد. یا در فیلم ایرانی «جنگ نفکش ها» خودتان به جای مجید مظفری و منوچهر اسماعیلی به جای مرحوم فیروز بهجت محمدی گویندگی کردید.
- آن فیلم یکی از اتفاقات نادر سینمای ایران بود و به انتخاب منتقدان مجله فیلم، در همان سال اکرانش به عنوان بهترین دوبله ایران شناخته شد.
* و جایزه هم گرفت.
- بله. در مراسمی که در سینما آزادی برگزار شد، جایزه برد. اصلا عجیب بود که برای اولین بار به دوبله یک فیلم ایرانی توجه شد. بگذارید به یک نکته اشاره کنم. این مساله هم از یک جا شروع شد که فیلم ایرانی، دوبله نداشته باشد و این کار را هم با تهمت و فحاشی پیش بردند. روی دوبله اسم گذاشتند؛ لکه یا زخم چرکین! سال گذشته با تمام بی کاری ام، یک پول کلان توسط یکی از کارگردانان سرشناس کشور به من پیشنهاد شد تا به جای نقش اول فیلمش صحبت کنم. ولی موافق این کار نبودم. وقتی کارگردان با من تماس گرفت، فردایش به استودیو رفتم و ۱۵ دقیقه از فیلم را دیدم. به کارگردان گفتم چرا می خواهی به جای این شخصیت جوان حرف بزنم، گفت چون بازی اش دو زار ارزش ندارد. من گفتم باید کل فیلم را ببینم. ۳ بار فیلم را از اول تا آخر دیدم و در نهایت این کار را قبول نکردم.
وقتی آقای کیارستمی می خواست فیلم «شیرین» را دوبله کند، به چند گروه سر زد تا کار دوبله را انجام دهند. در نهایت به این نتیجه رسید که باید سراغ بچه های قدیمی دوبله بیاید. این حرف ها را جلوی دوربین زد که من با این حرفه آشنا نبودم و نمی دانستم دوبله چگونه است. من هم گفتم خب طبیعی است. شما فیلمی نداشتی که بخواهد دوبله بشود و بخواهی با این حوزه وارد گفتگو بشوی.وقتی هم موضوع دوبله فیلم «جرم» آقای کیمیایی مطرح شد، به او گفتم که تو باید از فیلم «محاکمه در خیابان» شروع می کردی و فیلمت را دوبله می کردی.
* این روند دوبله از جایی قطع شد و همه چیز تبدیل به صدای سر صحنه شد. شما از یک طرف با منوچهر اسماعیلی رفاقت دارید و از طرف دیگر با مسعود کیمیایی. مثلا فیلمی قدیمی مانند «سرب» از جمله فیلم هایی است که شما برای آقای کیمیایی دوبله کرده اید و در آن به جای امین تارخ صحبت کردید.
- من حدود ۵ یا ۶ فیلم برای آقای کیمیایی دوبله کرده ام. گروهبان، دندان مار، تیغ و ابریشم و سرب.
* مشخص بود که آقای کیمیایی برای دوبله «جرم» پیش شما می آید ولی به نظر می رسد که این کار نگرفت.
- ببینید، تمام عوامل طبیعی، جوی، زمینی، مادی و معنوی همه دست به دست هم دادند تا این کار نشود. یک نمونه کوچکش را برای شما بگویم. چند نفر از بچه هایی که در این فیلم نقش های کوچک را گویندگی کردند، برای دیدن نتیجه کارشان به سینما رفته بودند و بلیت سانس اکران دوبله فیلم را خریده بودند چون فیلم هم با سانس دوبله و هم صدای اصلی اکران می شد. این بچه ها می گفتند وقتی فیلم شروع شد، دیدیم صدای اصلی است و وقتی برای اعتراض پیش مدیر سینما رفتیم با لحن بی ادبانه جوابمان را دادند که «مگه چی شده؟ حالا برید آپارات دوبله فیلم را فعال کنید!»
بعضی وقت ها به مافیای سینما اشاره می شود ولی به نظرم مافیا مقابل این افراد، هیچ است. چون اگر بخواهند فیلمی را زمین بزنند، واقعا آن فیلم زمین خواهد خورد.
* آیا به نظرتان داستان فیلم آن پتانسیل لازم را داشت که مخاطب را بگیرد؟ بالاخره سال ها گذشته و آقای کیمیایی هم آن کیمیایی سرب و دندان مار نیست.
- بله. همان طور که گفتم همه مسائل دست به دست هم دادند. به نظرم آقای کیمیایی تا حدودی قهرمان اول داستانش را گم کرده است.
* به غیر از این فیلم ها، فیلم های خاطره انگیز دیگری در سینمای ایران وجود دارد که شما آن ها را دوبله کرده اید مثلا «عقاب ها» که خودتان هم در فیلم به جای رضا رویگری صحبت می کردید. یا فیلم جنگی «ارابه مرگ».
- تهیه کننده آن فیلم آقای جعفری جوزانی بود.
* که در آن خودتان به جای شهرام زرگر صحبت می کردید و نقش اصلی را که فرامرز قریبیان بازی می کرد، منوچهر اسماعیلی می گفت.
- بله. داستان فیلم درباره راننده های کرد و لری بود که قرار بود با چند کامیون به جبهه مهمات برسانند.
* بررسی دوبله این فیلم ها نشان می دهد که باور عمیقی نسبت به توانایی های منوچهر اسماعیلی دارید که نقش اصلی این تعداد فیلم را به عهده او گذاشته اید.
- ببینید، بچه های دوبله همه شایستگی های خودشان را دارند ولی یک موقع است که یک نفر را به اسم رئیس می شناسند و گرداننده است. شما به «مردی برای تمام فصول» نگاه کنید!
* این فیلم را هم شما دوبله کردید؟
- بله. البته این فیلم دو بار دوبله شد؛ یک بار پیش از انقلاب و یک بار پس از انقلاب و هر دو بار را خودم مدیریت کردم. دوبله پیش از انقلاب به دلیل این که نمی توانستیم یک سری مشکلات هنری هشتم را به عنوان پادشاه مطرح کنیم، آن طور که باید نشد و راضیام نکرد. بالاخره پیش از انقلاب، دوران پادشاهی و اعلی حضرتی بود و نمی شد یک سری دیالوگ های فیلم را دوبله کرد اما پس از انقلاب دوباره دوبله کردیم و آن مشکلات را نداشتیم.
ببینید اگر فیلم، خودش درجه یک باشد باعث این نمی شود که ما کم بگذاریم. برای یک کار خوب، همه چیز باید درجه یک باشد. هم فیلم هم ترجمه اش، هم دوبله.
*اکنون یکی از دلسردیهای همنسلان شما این است که فیلمهای کلاسیک گذشته دیگر وجود ندارد و چون آثار خوبی ساخته نمی شوند، دوبله ها هم ماندگار نیستند.
ـ وجود دارد ولی همکاران دیگر حوصله ندارند و کسی حاضر نیست دو بار بیشتر دیالوگ خود را تمرین کند و خسته می شود. اگر من به عنوان دوبلور حوصله کار نداشته باشم، مدیر دوبلاژ من نمیتواند کاری کند.
*سریالهای تلویزیونی را هم میبینید؟
ـ بله من هم سریالهای تلویزیون را میبینم و هم سعی میکنم همه روزنامهها را بخوانم. البته این را بگویم که تاکنون هیچ یک از سریال های ترکی شبکه های ماهواره ای را ندیده ام. آنقدر فیلم های خوب می بینم که اصلا دلم نمی آید سریال های سطحی ترکی را ببینم.
فکر می کنم اکنون ذائقهها تغییر کرده است. یک بار من و آقای حسین عرفانی در استودیو بودیم و بعد او گفت اگر همین الان داخل یک کوچه برویم و زنگ در خانه ها را بزنیم همه در حال دیدن سریال ترکی هستند. واقعیت این است که من فکر نمیکنم زندگی ترکها آنقدر بیدر و پیکر باشد که یک زن با داشتن همسر، معشوقه هم داشته باشد یا یک مرد چند زن را با هم داشته باشد. این داستان ها فقط از یک ذهن معیوب درمی آید.
مجلهای بررسی کرده بود که ترکها بزرگترین صادرکننده سریال در جهان هستند و در بعضی از کشورها هیچ گونه نتوانسته اند از توزیع این سریال ها جلوگیری کنند. به طور مثال در نقاطی از جهان مثل مصر و پاکستان این سریالها را تکفیر کردهاند.
*بعد از ۷۴ سال چه چیزی برای شما اهمیت دارد که همچنان مسائل و جریانها را دنبال میکنید؟
ـ این ویژگی آدم زنده است. چندی پیش کتابی خریدم که درباره فروغ بود و من دو ساعته و در نیمه شب آن را خواندم. صدایش را هم در دکلمه ها گوش می کنم و بسیار دوست دارم. من شبها زودتر از ۵ یا ۶ صبح نمیخوابم گاهی ساعت ۷ که همسایه روبهرو سر کار میرود و در منزلش را باز و بسته میکند، من تازه به اتاق خواب میروم و این برای من نشانی شده بود. در این بازه زمانی فیلم و سریال میبینم و کتاب و مجله میخوانم. بالاخره شما باید بدانید که در کشورتان چه خبر است.
*شما در حوزه های دیگر مثل گویندگی که همکارانتان ورود کرده اند کمتر فعالیت دارید. چرا؟
ـ چندی پیش شخصی با من تماس گرفت و بیان کرد که میخواهد شعرهای سهراب را دکلمه کند و یکی از آهنگسازان مطرح نیز ساخت موسیقی این اثر را برعهده داشت اما این تهیهکننده شخص حرفهای نبود و من هم علی رغم اصرار فراوان قبول نکردم دکلمه کار را بر عهده بگیرم.
*وضعیت دوبلورها در این سال ها چه تغییری کرده است؟
- وضعیت در این سال ها بدتر شده است. احمدی نژاد برای صنف هنرمندان کارهای خوبی برای بیمه انجام داد که تا مبلغ ۴۰ تا ۵۰ میلیون پول بیماری ها را می داد. اکنون در بیمه ما عمل قلب و بسیاری از مواردی که لازم است وجود ندارد. حسین فرحبخش تعریف می کرد که شبی ساعت ۲ و نیم بامداد نزد احمدی نژاد رفته بود و گفته بود که اوضاع هنرمندان خوب نیست. احمدی نژاد هم همانجا نام شخصی را می برد و می گوید شمارش کند که چند نفر به پول نیاز دارند تا مبلغی به حسابشان ریخته شود. احمدی نژاد ۴۰۰ هزار تومان نقد و حدود ۲۰۰ هزار تومان هم به عنوان کالا برای هنرمندان قرار داد.
*فکر میکنید صدای خاص شما در همه این سالها باعث شد به جایگاهی که دارید، برسید یا تکنیکهایی که در این سالها آموختید؟
ـ در اجتماع چندان صدای من شناخته شده نیست و اگر بیرون بروم، کمتر مرا میشناسند.
*خاطرهای نقل شده بود که شما تصادف میکنید و خانمی شاکی میشود که چرا با آن لحن و صدای خاص که با آن معروف شدهاید در آن لحظه سخن گفتهاید.
ـ بله این یک شوخی بود که دوستان منتقدم از جمله هوشنگ گلمکانی در مجله فیلم ساختند و صحت ندارد. آنها به من گفتند چنین اتفاقی برایت رخ داده است و من پرسیدم چطور که بیان کردند که خودشان ساختهاند.
تنها یک بار به یکی از فروشگاه محصولات فرهنگی رفتم، آنجا خانم و آقای میانسالی حضور داشتند که در حال انتخاب فیلم برای نوه های خود بودند. زمانی که از فروشنده سوالی پرسیدم، آن خانم به من اشاره کرد و به همسرش گفت این همان است که میگوید «امنِ»، آنها زبان آذری حرف میزدند و من هم با اینکه متوجه میشدم اما حرفی نزدم. همسرش هم به او پاسخ میداد «یوخ» یعنی که خیر این شخص او نیست. آنها از فروشگاه خارج شدند ولی باز برگشتند و بعد همسر آن خانم از من پرسید آقا شما همان هستید که همسر من میگوید و من هم تایید کردم آن وقت همسرش به او گفت « تو آنقدر بیحواس هستی که هنوز وقتی پسرمان از خارج زنگ میزدند میپرسی شما؟» و این تنها زمانی بود که یک نفر مرا شناخت.
*روزی چند ساعت فیلم و سریال می بینید؟
- معمولا سعی می کنم یک سریال را حداقل یک قسمتش را تمام کنم و بعد استراحت می کنم. درباره فیلم ها به جزئیات و حواشی از جمله لانگ شات و دیگر نکات فنی هم توجه دارم.
*این همه فیلم دیدن انگیزه بسیاری می خواهد.
ـ بله دوستانی دارم که برای من فیلم می آورند. حدود ۲ تا ۳ سال پیش هم در انبار چند گونی فیلم را که همه وی اچ اس بود، دور ریختم. فیلم هایی که برای دوبله برایم فرستاده بودند و یا عده ای از دوستان داده بودند.
*قرار بود در فیلمی از پیمان قاسمخانی بازی کنید، چرا به نتیجه نرسید؟
- بله اگر ساخته میشد بسیار جالب بود اما من از زیر بار آن فرار کردم. قصد این بود که من در این فیلم زندگی خود را با نام خسروشاهی بازی کنم و سفری هم به فرانسه داشته باشم، آلن دلون هم حضور داشته باشد اما نشد و با خود فکر کردم بازی در این سن و سال کار من نیست.
*شما در انتخاب فیلم ها و نقش و حتی پیشنهادهایی برای کارهایی مثل بازیگری و گویندگی به شکل گزیده عمل می کنید یا چندان علاقه ای به ریسک ندارید؟
- کل زندگی ما ریسک است. دیالوگ و رل گفتن ها و کاری که داریم ریسک است. در حین کار ممکن است از حنجره شما خون بریزد به گونه ای که وقتی به پزشک مراجعه می کنید، می پرسد اسید خورده اید و باید بگویید داد زده ام. می پرسد حرفه شما چیست؟ بعد می گوید اگر یکی از تارهای صوتی ات پاره شود چه خواهی کرد؟ مگر چقدر درآمد دارید که اینگونه از خود کار می کشید؟
*این اتفاق در دوبله چه فیلمی رخ داد؟
- فیلم «عروسی خوبان» ساخته محسن مخملباف. او صبح همان روز که دچار خون ریزی شدم مرا به بیمارستان برد و دکتر آنجا به من گفت یک مشت دیوانه دور هم جمع شده اید.
اینها ریسک است که شما با زندگی خود دارید. ممکن است کمتر فریاد بزنید و کسی هم اعتراضی نکند اما خود شما رضایتی ندارید.
*اتفاقا من فکر می کردم شخصیت جانبازی که موجی می شد و شما جای او سخن می گفتید صدایی آرام تر دارد و نمی دانستم که حنجره شما در این فیلم دچار خون ریزی شده است.
- چرا وقتی او را به اتاق عمل می برند و یا موجی می شود فریادهای بلندی می زند.
*آخرین فیلمی که دیدید چه بوده است؟
- چندی پیش فیلم «بازگشته» را دیدم. به نظرم باید صحنه هولناک این فیلم را که خرس به دی کاپریو حمله می کند یک بار بدون صدا دید، آن وقت می فهمید که این صحنه هیچ حسی و هیچ ترسی ندارد و تازه شما متوجه عیب ها می شوید. فکر می کنید خرس با او بازی می کند و به یک شوخی تبدیل می شود.
*فکر می کنم آرشیو بزرگی از فیلم داشته باشید.
- البته من فیلم های بسیاری داشتم که دیگران آنها را از من گرفته اند و دیگر نیاوردند. زمانی در دفتر محمد صالح علا بودم که دیدم فیلم «سرپیکو» روی میز اوست. پرسیدم این فیلم را از کجا آورده ای و او پاسخ داد که از مسعود کیمیایی گرفته است و دیگر هم نمی خواهد به او بازگرداند. به او گفتم این فیلم من است و تعریف کرد که کیمیایی به او توضیح داده است فیلم امانت است اما او آن را گرفته و دیگر هم نمی خواهد به او پس بدهد.
*و دیگر فیلم را نگرفتید؟
- خیر! بر باد رفت. همانطور که گفتم فیلم های زیادی داشتم، همه را از من می گرفتند. بابک بیات به منزل من می آمد و هر بار ۷ تا ۸ فیلم می گرفت. از او می پرسیدم چطور این همه فیلم را می بینید که می گفت همه فیلم ها را خودش نمی بیند و چند تا را هم برای شاملو می برد. این ماجرا مربوط به زمانی می شد که پای شاملو را قطع کرده بودند.
*چرا شما موبایل ندارید؟
- فکر می کنم لازم نیست، هیچ گاه نداشته ام و حتی بلد نیستم با آن کار کنم. یک روز با دوستان صحبت شد جلال مقامی گفت سه ماه است موبایلش زنگ نخورده است. تلفنی که چندان زنگ نمی خورد داشتنش فایده ای ندارد.
*خبرنگار خبرگزاری مهر در آخرین پرسش از خسرو شاهی می پرسد: این خاصیت این سنین است که ممکن است ارتباط آدم با جهان پیرامون کمتر شود؟
- ارتباط من با پیرامون کم نشده است من با فرزندانم که خارج از ایران هستند و خواهرم هفته ای چند بار صحبت می کنم. قبل از نوروز هم با همسایه رفتیم و نهالی برای درختکاری خریدیم اما با همکاران ارتباطی ندارم. از روزنامه ها بیشتر می فهمم که همکارانم در حال چه کاری هستند.
تا زمانی که کار بود ارتباط داشتیم. نمی دانم یک کارمند بانک یا دیگر مشاغل هم به همین شکل است و اگر بعد از ۳۰ سال مثلا بازنشسته شوند ارتباط ها قطع می شود؟ اکنون تنها با یک یا دو نفر بیشتر ارتباط دارم و از باقی همکاران اطلاعی ندارم.