جهانبخش سلطاني می گوید: در كربلا كه بوديم به خاطر حال و هواي معنوي كه آنجا داشت، وقتي سلحشور حرم امام حسين (ع) را ديد بيهوش شد. به نظرم خاطره‌اي به يادماندني از آن مرحوم مغفور است. سلحشور تكليفش با خودش مشخص بود و با دست پر از دنيا رفت

به گزارش مشرق، جهانبخش سلطاني در یادداشتی نوشت: من در تجربه همكاري‌هايي كه با مرحوم فرج‌الله سلحشور داشتم به اين نتيجه رسيدم كه ايشان دغدغه اين را دارد كه سينماي ديني را در كشور فراهم كند. سلحشور مرد بزرگي بود، اما متأسفم كه زود از ميان ما رفت. فرج الله سلحشور چهره ‌پرداز، بازيگر، نويسنده و كارگردان موفقي بود و به زبان هنري ملت شريف و ارزشمند، دردمند و دغدغه‌مند ايران مسلط بود. مرحوم مغفور هميشه به من مي‌گفت كه عاقبت به‌خيري من در ساخت سريال حضرت موسي (ع) است.

سلحشور به سينماي كشور مسلط شده بود و هميشه مي‌گفت آرزويم اين است كه فيلم حضرت موسي (ع) را كار كنم. شايد شفيع من در قيامت همين ساخت فيلم حضرت موسي (ع) باشد. با سلحشور همسفر كربلا، مكه و تاجيكستان بوديم و طي اين مدت بسيار به هم نزديك‌‌تر شديم.  به اعتقاد من تا با كسي همسفر نشوي يا با او نشست و برخاست نداشته باشي نمي‌تواني به عمق وجود و اخلاق و شخصيت او پي ببري و در موردش قضاوت كني. خوشحالم كه همين نشست و برخاست‌ها باعث شد تا او را بهتر بشناسم. او دردمند بود و قلبي بسيار رئوف به اندازه گنجشك داشت.

دغدغه اصلي فرج الله سلحشور اين بود كه به مردم و به جامعه هنري اداي دين كند. براي اين كار نيز تمام عزمش را جزم كرده بود و مي‌خواست به تكليفش عمل كند و من نيز بايد همچون او به تكليفم عمل كنم. زيباترين خاطره‌اي كه من از شادروان داشتم اين است در كربلا كه بوديم به خاطر حال و هواي معنوي كه آنجا داشت، وقتي سلحشور حرم امام حسين (ع) را ديد بيهوش شد. به نظرم خاطره‌اي به يادماندني از آن مرحوم مغفور است.

سلحشور تكليفش با خودش مشخص بود و با دست پر از دنيا رفت و در مورد تكاليف شرعي خود چيزي كم نگذاشت. ما نيز بايد فكري به حال خودمان كنيم. اميدوارم خدا سلحشور را بيامرزد و در سراي باقي آرامش داشته باشد.

يك شب آتش در نيستاني فتاد  /  سوخت چون عشقي كه بر جاني فتاد
شعله تا سرگرم كار خويش شد  /  هر ني‌اي شمع مزار خويش شد
ني به آتش گفت: كاين آشوب چيست؟  /  مر تو را زين سوختن مطلوب چيست؟
گفت آتش بي‌ سبب نفروختم  /  دعوي بي ‌معني ‌ات را سوختم
زانكه مي‌گفتي نيم با صد نمود  /  همچنان در بند خود بودي كه بود
مرد را دردي اگر باشد خوش است  /  درد بي ‌دردي علاجش آتش است

منبع : روزنامه جوان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس