سؤال: روزهای پسابرجام شاهد تلاش اروپاییها برای نزدیکی به تهران و پشت سرگذاشتن روزهای تحریم و تهدید است. فکر میکنید اروپای امروز تا چه اندازه وزنه قدرتی در معادلات بینالمللی است؟
مولایی: سوال بسیار مهمی است. ما معمولا به تصویرهای مانوس و شناخته شده از بازیگران سیاست و اقتصاد بینالملل بیشتر توجه داریم و به همان نسبت به پویاییها و دگردیسیهای زمانه کمتر اعتنا میکنیم. اروپای امروز نسبت به گذشته مانند بسیاری از بازیگران نظام بینالملل تغییرات حایز اهمیتی یافته است. این تغییرات موجب شده است تا تصویر اروپای امروز دستکم با اروپای دهه گذشته تفاوتهای معناداری پیدا کند. این تفاوتها هم در نوع نقش و موقعیت اروپا در معادلات منطقهای و بینالملل امروز بازتاب یافته است. در دهه گذشته تکاپوی تبدیل اتحادیه اروپا به بازیگری متمایز سخن رایج ادبیات بینالملل این حوزه را تشکیل میداد و برخی از اروپاییها با نوعی بدگمانی به مفاهیم سنت رئالیستی و ژئوپولتیک سنتی نگریسته و به گذار از سیاست قدرت محور و نظامیگرا میاندیشیدند. البته این روایت از اروپا که توجهات بسیاری را هم در سطوح منطقهای و بینالمللی برانگیخته بود به روایت غالب هویت بینالمللی این حوزه تبدیل نشد.
امروزه به نظر میرسد اروپا در مواجهه با واقعیتهای نوپدید سیاسی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی در عرصههای قارهای و جهانی ناگزیر از بازاندیشی در روایت مزبور شده است. از این منظر، اروپای امروز نوعی دوران گذار را طی میکند. در این دوران گذار هم جایگاه قدرتهای محوری اروپا بازتعریف شده و موازنه پیشین میان آنها تغییر مییابد و هم جایگاه بینالمللی اتحادیه اروپا. از این رو، روایتها و تصویرهای پیشین وضعیت جاری را به تمامی انعکاس نمیدهد. واقعیتهای ژئوپولتیکی و اقتصادی زمانه ما و چرخشهای گفتمانی ناشی از آنها نشان میدهد که برخلاف داعیه نوستالژیک دهه ٩٠ نه تنها اروپا مجددا به مرکز جاذبه اصلی سیاست و اقتصاد بینالملل تبدیل نشده است بلکه جهان مدتهای مدیدی است که در دوران پسااروپایی به سر میبرد. دراین دوران اروپا در رقابت با قدرتهای نوظهور به تدریج به بازیگر حافظ وضع موجود تبدیل میشود.
به بیان دیگر، اروپا به عنوان یکی از قدرتها و بازیگران حائز اهمیت اقتصاد و سیاست بینالملل، امروزه در قیاس با گذشته از اعتماد به نفس، توان و ظرفیت کمتری برای پیشبرد داعیههای پیشین خود برخوردار است. با این همه، اگرچه برای ارزیابی واقعبینانه و داشتن تصویری عینیتر از موقعیت اروپا و میزان نقشآفرینی و نوع بازیگری آن توجه به واقعیتهای پیشگفته لازم است اما ازاین همه نباید نتیجه گرفت که اروپا در سیاست جهانی به حاشیه رانده شده است. بدیهی است که اروپای امروز همچنان بازیگر اقتصادی، تجاری و صنعتی و دیپلماتیک شاخصی محسوب شده و از نوعی قدرت ساختاری و نفوذ دامنهدار در برخی از عرصههای مهم جهانی و نهادهای بینالمللی برخوردار است.
با توجه به این ملاحظات، تردیدی نیست که دگردیسی تدریجی نظام بینالملل و تحولات سیاست و اقتصاد اروپایی از یک سو و اهمیت یابی بیش از پیش موقعیت ژئوپولتیک و ارتقای نقش و جایگاه استراتژیک، دیپلماتیک، گفتمانی و اقتصادی جمهوری اسلامی ایران در عرصههای منطقهای و فرامنطقهای از سوی دیگر، فصل جدیدی در روابط خارجی و سیاست اروپایی کشورمان گشوده است که میتواند تمایزها و تفاوتهای معنادار و قابل توجهی با فصلهای گذشته داشته باشد. بدینسان، واقعیتهای نوپدید، فرصتهای کمنظیر و امکانهای متنوع دوران پسابرجام زمینه مساعدی فراهم آورده است تا کشورمان بتواند در پرتو آنها به بازتعریف روابط سنتی با همه مراکز قدرت و ثروت جهانی از جمله اتحادیه اروپا و کشورهای عضو آن اهتمام ورزیده و به پیشبرد همزمان نوعی موازنه طبیعی در روابط سیاسی و اقتصادی خود با مناطق مختلف جغرافیایی جهان بپردازد.
سؤال: اتحادیه اروپا بلافاصله پس از اتهامزنیهای آمریکا و رژیم صهیونیستی به ایران در سالهای شدت گرفتن پرونده هستهای از ایران فاصله گرفت. رابطه ایران و اروپا تا چه اندازه تحت تاثیر فاکتوری به نام آمریکاست؟
مولایی: از پایان جنگهای جهانی تا امروز یعنی از دورانی که مدیریت غرب سیاسی از اروپا به ایالات متحده منتقل شد، پیوندهای فرهنگی و هنجاری دو سوی اقیانوس اطلس در قالب روابط فراآتلانتیکی از استراتژیک برخوردار شد. در عین حال مهمترین مشخصه روابط اروپا و آمریکا در این دوران سرشت نامتوازن و نابرابر آن بوده است. به سخنی دیگر، نقش بلامنازع آمریکا در تامین امنیت اروپا موجب شد تا اروپا در تحرکات بینالمللی غرب سیاسی دچار نوعی «کاستی ژئوپولتیک» شده و آمریکا به عاملی موثر و تعیینکننده در روابط خارجی این حوزه تبدیل شود. اگرچه اروپا در پرتو پیشرفت فرآیند همگرایی اقتصادی خود تلاش کرد تا با تبدیل شدن به رقیب اقتصادی آمریکا دستکم در عرصه اقتصاد و تجارت به پیشبرد نوعی سیاست برابریجویی با این کشور پرداخته و به تدریج از میزان وابستگی امنیتی و اتکای استراتژیک خود بکاهد، اما در این زمینه هنوز چرخش کیفی صورت نپذیرفته است.
پایان جنگ سرد و تکاپوی گسترده اروپاییها برای تثبیت موقعیت اتحادیه اروپا در نظام بینالملل تلاشی بود برای بازتعریف و برقراری موازنه در مناسبات نابرابر اروپا و آمریکا. این تلاش به ویژه در دوران جنگ آمریکا با عراق نمود یافته و اختلاف نگرشها و رهیافتهای بینالمللی دو سوی اقیانوس اطلس را به نمایش گذاشت اما به فاصله اندکی و در پرتو ظهور شرایط بینالمللی جدید مجددا اروپاییها به نقطه پیشین بازگشتند یعنی وضعیتی که در آن اروپا هنوز هم از نظر استراتژیک و امنیتی به نحو تمام عیاری به آمریکا و ناتو اتکا دارد. یکی از عوامل موثر در تداوم و تعمیق پیوندهای راهبردی اروپا و آمریکا به ویژه در برابر جهان غیرغربی هم به قدرت یابی بازیگران نوظهور و تحولات نوپدید در نظام بینالملل باز میگردد.
روابط ایران و اروپا همواره یکی از مهمترین موضوعات دستور کار روابط اروپا و آمریکا طی دهههای گذشته بوده است. با این همه، چشمانداز تاریخی مزبور سرشت متغیر داشته و از همگرایی تا واگرایی نسبی آنها در قبال روابط با کشورمان نوسان داشته است. اروپا و آمریکا با وجود برخی اختلاف دیدگاهها و رهیافتها کم و بیش در عرصه راهبردی با یکدیگر همسو بودهاند، اما در عرصههای اقتصادی و تجاری کارنامه آنها از رقابتهای آشکار و نهان، دغدغههای ناهمسان و منافع متفاوت عاری نبوده است.
سؤال: تاثیر کشورهای کوچک اروپایی مانند اتریش بر تصمیمگیریهای کلان اتحادیه اروپا در قبال ایران و منطقه چیست؟ ما همیشه از اروپا صدای تروییکای مذاکرهکننده با ایران را بیشتر شنیدهایم، اما چه ظرفیتی برای بهرهبرداری از رابطه دوجانبه مشترک با سایر کشورهای اروپایی وجود دارد؟
مولایی: تعبیر و برداشت شما از نقش پررنگ تروئیکای اروپایی یا بازیگران محوری اتحادیه اروپا بسیار گویاست. اتحادیه اروپا عمدتا عرصه و میدان بازیگری آلمان، فرانسه و انگلیس بوده است. این واقعیت موجب شده است تا توجه لازم به موقعیت دیگر کشورهای عضو در اثرگذاری بر معادلات درون اروپایی و بینالمللی اتحادیه اروپا مبذول نشود. با این همه، واقعیت این است که اروپا ترکیبی از مناطق درون اروپایی و کشورهای مختلفی است که هر یک متناسب با وزنه، موقعیت، سنتهای سیاست خارجی و منافع خود تلاش دارند تا در تعیین و جهت دهی به سیاستهای کلان اروپایی اثرگذار باشند. اروپا نیز به تعبیر رایج و پرآوازه در ادبیات سیاسی این حوزه، حاصل وحدت در کثرت همین تنوع و تعدد اعضا و منافع و گرایشهای متمایز آنها محسوب میشود.
نگاهی به موقعیت و نقش آفرینی مناطق انگلیسی زبان، آلمانی زبان، فرانسوی زبان، اروپای مدیترانهای، اروپای شمالی، بالتیک و بالکان و نوع نگاه آنها به دستورکار و اولویتهای اتحادیه و روابط منطقهای و بینالمللی آن بخشی از پیچیدگیهای امر سیاسی در اروپا را نمایان میسازد. به همین سبب، نمیتوان نوع جایگاه و میزان نقش آفرینی سایر کشورهای عضو از جمله اتریش را در اتحادیه اروپا و روابط خارجی آن دستکم گرفته یا کماهمیت شمرد. هر یک از این کشورها، اتحادیه اروپا را از مزیت و امتیازی خاص برخوردار ساختهاند. ازاین رو، نمیتوان نسبت تعاملی اثرپذیری و اثرگذاری نوع روابط دوجانبه با کشورهای عضو بر ماهیت و چشمانداز روابط با کل اتحادیه اروپا را نادیده انگاشت. به ویژه آنکه سیاست خارجی اروپا هنوز عمدتا عرصه نقشآفرینی و بازیگری دولت - ملتهای عضو محسوب میشود. توجه به تجربیات دیگر کشورها و مناطق جغرافیایی درباره نحوه تعامل با اتحادیه اروپا و کشورهای عضو آن هم در این زمینه میتواند درسآموز باشد.
سؤال: اروپای امروز چه نگاهی به خاورمیانه دارد؟ جایگاه خاورمیانه در تصمیمگیریهای استراتژیک اروپا چگونه جایگاهی است؟
مولایی: خاورمیانه همواره یکی از کانونهای اصلی توجه اروپاییها را تشکیل داده است. نامگذاری معاصر این منطقه در معنای امروز هم از منطقی اروپا محور الهام پذیرفته و حاصل تعمیم مفهومپردازی اروپایی در ادبیات جغرافیایی این منطقه است. خاورمیانه در این معنا از دیرباز و به تناوب یکی از عرصههای اصلی تکاپوی ژئوپولتیکی و بازار مهم تحرکات اقتصادی و تجاری بینالمللی اروپاییها قلمداد شده است. جالب توجه است که سیاست خارجی جامعه اقتصادی اروپا در اوج دوران جنگ سرد یعنی در نیمه دوم قرن بیستم هم با سیاست خاورمیانهای شکل گرفت.
در دوره بعد از پایان جنگ سرد هم نگاه برخی کشورهای اروپایی به منطقه به موازات اثرپذیری از همه عناصر و عوامل میراث استعماری گذشته، همزمان بر تکاپوی شکلدهی به آرایش اقتصادی و سیاسی محیط پیرامونی برمبنای نگاه، منافع و هنجارهای اروپایی استوار شد. اما بنبست تکاپوی گسترش حوزه نفوذ هنجاری و به تبع آن افول قدرت نقشآفرینی سیاسی و اقتصادی اروپا در منطقه و آغاز روندها و بروز چالشهای جدید، سرشت هویتی و امنیتی نگاه منطقهای اروپا را پر رنگتر ساخت. با وجود این، اگرچه خاورمیانه برای اروپا اهمیت استراتژیک دارد، اما اروپا هنوز بازیگری استراتژیک در معادلات این منطقه قلمداد نمیشود.
به بیان دیگر، اروپا در تصمیمسازیهای استراتژیک خاورمیانه نقش حاشیهای دارد. ازسوی دیگر، با وجود اثرپذیری همه اروپاییها از رخدادها، تحولات و روندهای نوظهور منطقه، خاورمیانه مسئله و موضوع همه اروپا نیست. رهیافتها و منافع مناطق جغرافیایی مختلف قاره اروپا به خاورمیانه متفاوت یا دستکم متمایز است. از این منظر، بازیگران محوری اروپا و اروپای مدیترانهای توجه پررنگتری به تحولات این منطقه نشان دادهاند. با این همه، آینده اروپا بیتردید به این منطقه به عنوان یکی از کانونهای استراتژیک تعیینکننده گره خورده است.
سؤال: تا چه اندازه سیاستهای اروپا و آمریکا در قبال منطقه خاورمیانه با هم همپوشانی دارد؟
مولایی: سیاست خارجی جهان غرب در دوران جنگ سرد عمدتا عرصه بازیگری و نقشآفرینی آمریکا بود، اما پس از پایان این دوران، اروپاییها تحرکات گستردهای برای برخورداری از نوعی سیاست خارجی واحد یا دستکم سیاست خارجی مشترک انجام دادند و گامهای مهمی هم در این زمینه برداشتند. این تکاپو با وجود همه نوسانها هنوز هم ادامه دارد. اگرچه سیاست خارجی اروپا هنوز «طرحی ناتمام» به شمار میآید. خاورمیانه یکی از مهمترین میدانهای تمرین یا آزمون سیاست خارجی اروپایی بوده است. امروزه سیاستهای منطقهای اروپا و آمریکا در معنای عام درچارچوب منافع کلان جهان غرب و در رقابت با قدرتهای غیرغربی از همپوشانی و همسویی آشکاری برخوردار است اما درعین حال دو طرف از رهیافتهای متفاوت و رقابت آمیزی نیز درقبال برخی روندها، تحولات و رخدادهای منطقه پیروی میکنند.
بخشی از این تمایز از وزنه ژئوپولتیکی نابرابر، منافع اقتصادی ناهمسان و تفاوت در جایگاه بازیگری استراتژیک آنها سرچشمه گرفته است. وانگهی ناهمترازی و عدم موازنه در قدرت موجب شده است تا اروپا ناگزیر نتواند به پیشبرد سیاست متمایز اروپایی بپردازد. درعین حال روشن است که موقعیت و همسایگی جغرافیایی و پیوندهای متنوع با منطقه و اثرپذیری بلافصل از آثار و پیامدهای تحولات و رخدادهای منطقه اروپا را بیش از آمریکا تحت تاثیر قرار میدهد.
سؤال: آیا اروپا میرود تا حضور نظامی بیشتری در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا داشته باشد؟
مولایی: طرح موضوع چرخش استراتژیک آمریکا به آسیا با وجود همه تفسیرهایی که از آن صورت پذیرفته است و تحول یا دگردیسی احتمالی در سیاست منطقهای سنتی آمریکا فصل جدیدی در نسبت اروپا با خاورمیانه گشود. در آن مقطع تعدادی از تحلیلگران سیاست اروپایی، افزایش حضور نظامی اروپا در منطقه را فرجام این چرخش ارزیابی و مداخله نظامی انگلیس و فرانسه در بحران لیبی و افزایش تحرکات نظامی آنها در قبال بحرانهای منطقهای را از نمادهای این تحول قلمداد میکردند. مناظرههای نظری جاری سیاست امنیتی اروپا هم از نوعی تغییر تدریجی فرهنگ استراتژیک و تبدیل مجدد وجه نظامی به یکی از سویههای سیاست منطقهای اروپا حکایت دارد. خاورمیانه هم میدان ظهور و بروز این تغییر و تبدیل بوده است.
به سخنی دیگر، خاورمیانه به تدریج ذائقه و فرهنگ استراتژیک اروپا را تغییر میدهد یا تغییر ذائقه و فرهنگ استراتژیک اروپا در خاورمیانه نمایش مییابد. نکته حایز اهمیت دیگر این است که در حال حاضر با وجود تحرکات نظامی برخی بازیگران اروپایی، اتحادیه اروپا هنوز نه بازیگر نظامی محسوب میشود و نه اجماع روشنی درباره فرهنگ استراتژیک آتی آن به چشم میخورد. اما نظامی شدن یا به عبارت روشنتر پررنگتر شدن وجه نظامی در سیاست خارجی اتحادیه اروپا به معنای چرخش در فلسفه وجودی و هویتی اتحادیه اروپا خواهد بود.
اتحادیه اروپا با طرح موضوع گذار و گسست نسبی از نظامیگری و سیاست قدرت محور سنتی در دهه ٩٠، یعنی سالهای آغازین دوران پس از جنگ سرد، درصدد گشایش فصلی نو در سیاست بینالملل برآمد. جاذبه بینالمللی فرآیند همگرایی اروپایی نیز تاحدودی از این نواندیشی بینالمللی اثر پذیرفت. بنابراین بازگشت ضمنی به جهان ژئوپولتیک سنتی به معنای بنبست تمایزجویی اروپا و تبدیل آن به بازیگری متعارف در معنای سنتی خواهد بود.