پس از آزادی خرمشهر کنار رودخانه کارون رفتم، ناگهان در پشت منطقه "عباره" (منطقهای در شرق خرمشهر به سمت آبادان) متوجه شدم در میدان مین گوجهای گرفتار شدم، باران مینها را زیر و رو کرده بود. فقط سر مینها که مثل تشتک سیاه بود، معلوم بود. به دلهره و وحشتی عجیب گرفتار شدم، هر آن ممکن بود، پایم قطع شود، فقط با قرائت آیة الکرسی و به طور معجزه آسا از میدان مین خارج شدم. این وحشت را فقط وقتی احساس میکنی که با آن روبرو شوی. اما حمید این گونه نبود. حمید یک تخریب چی بود که راه خود را انتخاب کرده بود، برای همین مطمئن القلب بود و مثل شیر به جنگ مینها میرفت.او با ایمان، شجاعت و درایت مینها را تکه پاره میکرد.
شب عملیات ماموریت پیدا کرد که معبری را برای عبور رزمندگان باز کند. با بسم الله و در حالی که وضو داشت، به میدان مین رفت. خنثی کردن مینها حدود سه ساعت طول کشید، به انتهای معبر رسیده بود که ناگهان به مینی تله شده، برخورد کرد. حمید میخواست، آن را از سر راه رزمندگان بردارد که با انفجار آن و با ندای یا ایتهاالنفس المطمئنة ارجعی الی ربک الراضیة المرضیة آسمانی شد و به خیل شهدای بی ادعا پیوست.»