گروه اجتماعی مشرق- استان کرمانشاه که از حیث منابع آبی باید در فهرست بهترین استانهای ایران باشد، مدتی است که از خشکسالی و بحران آب رنج میبرد اما این خشکسالی که گریبانگیر همه نقاط کشور شده، آن قدر فاجعهبار نیست که مسئولین امر در کرمانشاه مدعی هستند و البته با انداختن تقصیر به گردن این خشکسالی و قیاسهای معالفارق، کم کاری و قصور خود در زمینه آبرسانی سیار را توجیه میکنند. قطع یقین، ابراهیم رضایی بابادی -استاندار کرمانشاه- و مجموعه تحت امرش شامل فرماندار، مدیر آبفای روستایی، و بخشدار منطقه فیروزآباد نیک میدانند که منظور کلام ما چیست. با این مقدمه به سراغ گزارش خود میرویم:
شب 8 شهریور، به سمت کرمانشاه حرکت میکنیم. به محض رسیدن به آنجا، در یکی از مجتمعهای مسکونی شهر مستقر میشویم. کمی استراحت میکنیم و ساعت 10 صبح راهی منطقه جلالوند میشویم.
شب 8 شهریور، به سمت کرمانشاه حرکت میکنیم. به محض رسیدن به آنجا، در یکی از مجتمعهای مسکونی شهر مستقر میشویم. کمی استراحت میکنیم و ساعت 10 صبح راهی منطقه جلالوند میشویم.
جلالوند
جلالوند در 70 کیلومتری جنوب شهر کرمانشاه واقع شده که ازشمال به ماهیدشت، از جنوب به هلیلان، ازغرب به ایل کلهر، و از شرق به دهستان عثمانوند محدود است. منطقهای کوهستانی و بکر که غالبا پوشیده از جنگلهای بلوط است -که البته اکنون به دلیل سوء مدیریت مسئولین، تقریبا به خشکزار تبدیل شده است. جلالوند دارای دو منطقه آب و هوایی گرمسیر و سردسیر است که در گذشته هر روستا تابستان و زمستان را در محل مشخصی میگذراندند.
اهالی این منطقه به گویش لکی تکلم میکنند و از دو تیره همیان و باجلان هستند، که البته این تقسیمبندیها مربوط به گذشته است و هم اکنون هیچ نمودی ندارد. به طوری که شاید هم اکنون عدهای ندانند از کدام تیرهاند.
مردمشناسی به نام علاءالدین سجادی درباره نامگذاری این خطه به جلالوند» میگوید: پسوند "وند" را به معنی صاحب و دارا، و "جلال" به معنی شکوه است. در طرح تقسیمات کشوری، دهستان جلالوند شامل 62 روستاست.
حدودا ساعت 12:20 دقیقه به نزدیکی روستای بوژان میرسیم و کیلومترها میرویم. در مسیر هر چه میبینیم خشکی و محرومیت در روستاهای کوچک است. در 70 کیلومتری شهر کرمانشاه، به روستای گاومره (با 34 خانوار) میرسیم. خشکزاری که تفت گرمای تابستان، طعم گس عطش و طلب آب را بیشتر به آن افزوده و در نظر، مانند غریبستان چاهها و رودها و نهرهاست. از خودرو که پیاده میشویم، مردم در انتظار رسیدن آب را میبینیم. دبههای خالی در دستان آنها، چشم به راه تانکر آب ارسالی از بخشداری؛ اما دریغ از رسیدن بموقع پیمانکار آب.
اولش، خجالت میکشند که به سمت من بیایند، چون پوششان بسیار ژنده است و ظاهرشان مناسب نیست. من به سمتشان میروم و با احوالپرسی گرم با چند تن از میانسالان، جوانان و زنان روستا هم به جلو میآیند. شروع به حرف زدن میکنند و در میان سیل گلایهها و عرض دردها، متوجه میشوم که بزرگترین مشکل آنها عدم آبرسانی صحیح و به موقع (و فراتر از آن عدم امکانات اولیه مثل لولهکشی آب) است. آنها، از مشکلات دیگر هم میگویند: عدم وجود بهداشت، نبود امکانات آموزشی مثل مدرسه مناسب، عدم ایجاد راههای ترابری، و عدم حمایت بخشداری در جهت تأمین امنیت مسکن. وضعیت در روستای قاپقوی (با 70 خانوار) هم همینطور است. البته در بسیاری از روستاهای دیگر بخش هم وضع معاش متاثر از عدم توجه مسئولین است.
مردم گاومره و قاپقوی مدعی هستند که به ازای "هر هفته" 150 لیتر آب در اختیار آنها قرار میگیرد اما منوچهر کاظمینژاد -بخشدار سرفیروزآباد- مدعی است که 150 لیتر بطور "روزانه" در اختیار هر خانواده قرار میگیرد. اما مدیر آب و فاضلاب روستایی و فرماندار کرمانشاه -با انصاف بیشتر- از برهههای سه روزه سخن میگویند. این در حالی است که در دو روز متوالی حضور ما، خبری از آبرسانی به این روستا نبود. حال سؤال این است که آیا یک زن خانواده در این دو روستا قادر به اعمالی چون امور نظافتی خانواده شامل استحمام و شستوشوی البسه، پخت و پز و مصرف شرب خواهد بود؟
علاوه بر این، کمبود آب، دست آنها را برای پخت و پز بسیاری از غذاها بسته و به همین دلیل غذای مصرفی آنها عموما شامل سیب زمینی و نان و ماست میشود که این خود به درد خانههای پوشالی و بیامنیت آنها افزوده است.
اهالی روستا میگویند که چندین مرتبه به بخشدار مراجعه کردهاند و او هر بار یا قول مساعد حل مشکل را میدهد و عمل نمیکند و یا با تندی با آنها برخورد میکند، به طوری که جرأت بیان مشکل را پیدا نمیکنند لذا، آنها مجبور میشوند که گالنها و تانکرهای آب را از روستاهای اطراف خریداری کنند.
اکنون، در این روستاها همه چوپان شدهاند. آن هم، چوپانهای بدون آب برای گوسفندهای نحیف خود. چرا که عملا کشاورزی به مرگ افتاده است و مردان روستا یا بیکار شدهاند و یا چوپان.
مردم ادعا میکنند که «غلامی» مسئول بهداشت منطقه، وضعیت وخیم بهداشتی منطقه را با کاظمینژاد مطرح کرده و پاسخ شنیده که "مجبور به ماندن در روستا نیستند. هر جا دلشان میخواهند بروند". وضعیت بهداشت در این دو منطقه بحرانزده بسیار وخیم است. انواع بیماریهای پوستی و داخلی به اهالی و روستاییان حملهور شده و وقتی هم که یکی از آنها گرفتار بیماری میشود، با هزینهکرد 100 تا 200 هزار تومان و با کرایه کردن خودرو، برای درمان به شهر میرود که آن هم هزینههای سرسامآور ویزیت و نسخه و درمان را در پی دارد.
وضعیت بهداشت یک کودک و یک نوجوان گاومرهای
از حیث وضعیت امنیت خانهها هم باید گفت که هرآینه با فرو ریختن بنیاد خانه طی یک زلزله یا حادثه طبیعی احتمالی، باید در انتظار حادثهای ناگوار برای اهالی این روستاها باشیم. مار و عقرب هم که در محیط خانه آنها خودنمایی میکنند. این روستاییان، به دلیل اینکه دارای خانههای کاهگلی هستند و به دلیل عدم توانایی مالی که عموما از سقفهای چوب و حصیری استفاده میکنند، ناخودآگاه میزبان حیوانات و حشرات گزنده که علاقه بسیاری به چنین محیطهای خنک و مرطوب دارند شدهاند. آنها میگویند پول نداریم، به ما امکانات یا حداقل وام بدهید و ما از خدایمان است که خانه را طوری بسازیم که از شر وجود این گزندگان خطرناک و بلایای طبیعی در امان باشیم.
در دو روزی که در میان روستاییان گذراندیم، چند تن از روستاییان چهار روستای میزبان ما، گفتند که مورد گزند نیش مار و عقرب قرار گرفتهاند و با هزار زحمت، امکان انتقال آنها به شهر به وسیله خودرو مهیا شده و از مهلکه مرگ جان سالم به در بردهاند اما تضمینی نیست که همیشه اینطور باشد. چرا که با چهار نوع عقرب و مار خطرناک در محل زندگی خود روبرو هستند.
در مورد وضعیت راه و ترابری هم که با وجود خاک و سنگ در فصل گرما و گل و لای در فصل بارش و سرما، روستاییان عملا در مشکلترین شرایط ممکن به سر میبرند. خودروها جهت نقل و انتقال آنان به شهر جهت درمان و یا آب رسانی در مضیقه هستند. لذا، الاغ بهترین مرکب آنهاست و آن هم در شرایط مطلوب.
اهالی قاپقوی، به همت بسیج منطقه و نیروهای جهاد سازندگی دارای مدرسه شدهاند، اما خبری از مدرسه در گاومره نیست. مسئولین استان یک کیوسک کمی بزرگتر از روزنامهفروشی را به عنوان مدرسه در اختیار اهالی قرار دادهاند و آن هم به زور و ضرب التماس به معلم از سوی روستاییان که وی را با مرکب الاغ از یک روستای دیگر به روستای خود میآورند و فقط هم تا مقطع پنجم ابتدایی تدریس میکند. به همین دلیل، نمیتوان در سرتاسر روستا، افراد باسواد یافت و اگر کسی هم سواد دارد، مدتی است که روستا را ترک کرده و در شهر زندگی میکند و گهگاهی با بستگان خود در گاومره دیدار میکند. روستاییان حتی قادر نیستند که یک نامه درخواست برای یکی از مقامات و مسئولین به منظور استمداد بنویسند.
روز دوم شده و عازم عثمانوند که منطقهای محرومتر است میشویم.
عثمانوند
دهستان عثمانوند نام دهستانی در بخش فیروزآباد شهرستان کرمانشاه در استان کرمانشاه است. بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۶۵۴ نفر (۹۸۲ خانوار) بوده است. عثمانوند از مناطق لکنشین کرمانشاه است. این دهستان، در منطقه کوهستانی و در جنوب شرقی کرمانشاه بین دهستانهای ماهیدشت زردلان و جلالوند است. آب و هوای آن کوهستانی است و آب آن از چشمهها و رودخانه اهوران تامین میشود. شغل اهالی زراعت و گله داری است. این ناحیه از ۵۰ آبادی تشکیل شده است.
صبح روز سهشنبه مورخ 10 شهریور از جادههای گرم و خشک "پشته عثمانوند" به سمت روستاهایی میرویم که با مشاهده آنها متوجه اوج محرومیتشان میشویم. تماشای این تصاویر به سان شمشیر دو لبهای است که یک لبه آن غم است و لبه دیگر آن یک سوال بزرگ در ذهن که بر قلب انسان وارد میشود. این سوال بزرگ که آیا سکوت و مظلومیت روستاییان این منطقه موجب غفلت و شاید عصیان مسئولین امر شده و آیا حتما باید همچون قضیه خشک شدن ناگهانی دریاچه طاق بستان (به دلیل وجود چاههای غیرقانونی اطراف آن) که رسانهای شد، فلاکتی که این محرومین را در بر گرفته رسانهای شود تا تلاشی در جهت حل مشکلاتشان صورت گیرد؟
در مسیر با خود فکر میکنم تا زمانی که کسی پا به این گونه منطقهها نگذارد، معنای محرومیت را به واقع درک نخواهد کرد. گرمترین منطقه کرمانشاه را در دل جادههای خاکی و پر فراز و نشیب میپیماییم تا به نقطهای میرسیم که مردم منطقه، آن را "آخر دنیا" مینامند. نقطهای خشک و وحشی میان دو تپه خشن و طلبکار. نام این خرده روستا که 9 خانوار در آن زندگی میکنند و مابقی که از زور بیآبی و بیبرقی و وحشت (از حیوانات و حشرات گزنده) به نقاط دیگر پناه بردهاند، "ورمله" است. حقیقتا، آن را باید آخر دنیا نامید. جایی که عدهای انسان بیگناه به علت وجود سه حلقه چاه آب (که آن هم خشکیده و گلآلود هستند) و چراگاههای بهاری و شاید تابستانی، به آن پناه بردهاند.
پای بر خاک غریب و سنگین ورمله میگذارم و تعدادی از روستاییان به سمت ما آمده و خوشآمد میگویند. چهرههای زمخت و تشنه و نیازمند، یکجا به انسان درونم تلنگر میزند و با گرفتن دستم از سوی یکی از کودکان روستا روبرو میشوم: "عمو! کامپیوترت فضاییه؟". تبلت در دستم را میگوید. گویی مهر بر دهانم زده شده و سکوت میکنم. خم میشوم و بغلش میکنم. خشکی پوست صورتش، نرمی پوست صورت من بچه شهری را به سخره میگیرد. مابقی برادران روستاییام را در آغوش میگیرم و خشکی لباس پوسیده و آبندیده آنها را بر کف دستانم احساس میکنم.
من را به همراه خود به خانههای کاهگلی و در آستانه فروریزی خود دعوت میکنند و چیزی که میبینم از قاپقوی و گاومره فجیعتر است. خیلی بعید میدانم که هر کدام از ما، چند روز بیشتر بتوانیم در خانههای ورمله دوام بیاوریم. صدای خشخش حرکت مارها و عقربها در سقف یکی از خانهها به گوشم میخورد. نگاهی به روستائیانی که همراهم به داخل خانه آمدهاند میکنم و یکی از آنها با نگاهی خسته میگوید: "با این موجودات سر و کله میزنیم. بیشتر نگران همسران و فرزندانمان هستیم. وگرنه جان ما فدای آنها". به نظرم، انصافا اگر رحمت پروردگار و اذن او به این جانوران نباشد، با وضعیتی که مشاهده میکنم باید شاهد گزیدگیهای مستمر (و با توجه به کمکاری در کمکرسانی پزشکی) خطرات جانی برای این بندگان خدا باشیم.
اهالی ورمله از بیبرقی سخن میگویند. کیست که از اهمیت برق در زندگی امروز بیخبر باشد و کیست که محروم بودن از وسایل برقی همچون اتو، کولر، ماشین لباسشویی، تلویزیون، رادیو، یخچال و فریزر، و غیره برای او قابل تحمل باشد؟ ورملهایها، خانههای خود در شبهای تاریک و هراسناک بیابان را به لطف شمع و چراغ نفتی روشن نگاه میدارند.
از طرفی، عدم آبرسانی به معنای واقعی کلمه پوست آنها را کنده است. سه چاه خشک و آلوده را چگونه یارای تأمین آب مصرفی این چند خانوار است؟ تانکر آب هم که حتی هفتهای یک بار روی اینجا را نمیبیند. البته تیامین که روستای مجاور آن است هم دست کمی ندارد. اهالی تیامین هم در انتظار آبرسانی به سر میبرند و بهناچار به سراغ آب چشمهای رفتهاند که زالو در آن خودنمایی و بیداد میکند. به گفته ساکنین روستا، تا به حال چند مورد از ورود زالو به بدن کودکان و بزرگسالان روستا موجب اتفاق ناگوار و در نتیجه انتقال آنها به هر زحمتی به بیمارستان تجربه شده است. به همین دلیل، آنها بر سر یک قیف پارچه بستهاند و آبی که بناچار زالو در درون آن است را به ظرفهای خود برای آشامیدن انتقال میدهند.
از اهالی ورمله و تیامین میپرسم که "اگر در مضیقه هستید چرا به جای دیگر کوچ نمیکنید؟" پاسخ میدهند که "حتی اگر گوسفندهایمان را بفروشیم و به شهر برویم، جز چوپانی و کشاورزی که تخصص ماست، چه کار از ما برمیآید؟"در مقابل منطق کلام این مردم سادهدل مکث میکنم و اینجاست که پاسخهای سرسری و غیرمسئولانه مسئولان رنگ و جلای بیشتری در نظرم میگیرد.
سفر، با تمام زیر و بم و فراز و نشیباش، تمام میشود و صبح روز چهارشنبه 11 شهریور به تهران میرسیم. تماسهای ما از همان روز آغاز میشود و موفق با به گفتگو با سه تن از مسئولین استان میشویم. منوچهر کاظمینژاد به عنوان بخشدار فیروزآباد، ایرج شهبازی به عنوان مدیرعامل شرکت آب و فاضلاب روستایی استان کرمانشاه، و فضلالله رنجبر به عنوان فرماندار کرمانشاه.
در گفتگو با کاظمینژاد، وی از کمبود اعتبارات سخن به میان میآورد و ضمن تأیید جیرهبندی مختصر روزانه برای روستاییان (که البته خود روستاییان معتقدند هفتگی است نه روزانه)، از تلاش خود و مجموعه تحت امرش برای حل مشکل سخن میگوید. اما هنوز سوال بزرگ این است که چگونه میشود که بیش از یکصد و 20 خانوار که ما با آنها روبرو شدیم دروغ بگویند؟ آیا همه این افراد دروغ میگویند؟ و چرا بخشدار که وعده امروز و فردا به این بندگان خدا میدهد و از کمترین، ارزانترین و سادهترین خدمت یعنی آبرسانی سیار بهموقع که قطع یقین حکم حیاتی برای آنها دارد، دریغ میکند؟ او پاسخگوی این سؤال است.
وقتی در مورد مشکل برق و بهداشت و آموزش روستاهایی مانند ورمله با کاظمینژاد گفتگو میکنیم، او این نقاط را "محل" مینامد و اسم روستا را بر آن نمیگذارد. وی معتقد است از آنجا که ورمله "محل" محسوب میشود، لذا این به خود اهالی آنجا برمیگردد. وقتی جایی "محل" است، دیگر روستا محسوب نمیگردد و طبیعتا امکانات لازم به آن اختصاص نخواهد یافت. پس بر آنهاست که آن محل را ترک کرده و به روستاهای اطراف بپیوندند. حال سؤال از بخشدار محترم این است: چطور است تیامین که در فاصله کمتر از یک کیلومتری ورمله قرار دارد و با توجه به مختصات مورد نظر جناب بخشدار باید "محل" محسوب گردد (به استثنای محرومیتهای شدید) برق دارد اما ورمله باید از دارا بودن برق محروم باشد؟
با ایرج شهبازی، مدیرعامل شرکت آب و فاضلاب روستایی استان کرمانشاه که صحبت میکنم، موضع وی در لحن آغاز سخنانش احساس میشود. شهبازی، عصبانی است. گزارش تصویری مشرق و انعکاس آن، او را به شدت ناراحت کرده و در گفتگویمان تأثیر میگذارد. از آنجا که او مدیر آب و فاضلاب روستایی استان است، فقط به بحث مشکل آبرسانی پرداختیم اما پاسخ شهبازی هم به همان مشکل خشکسالی برگشت. آیا مسئولان استان کرمانشاه مشکل خشکسالی و بحران بیآبی را به توجیهی برای خود در آبرسانی سیار روزانه به روستاییان درمانده تبدیل کردهاند؟ وقتی پس از بحث و جدلی که ناشی از توجیهات وی است، از او میپرسم که "آیا تمامی مردم این روستاها که به شدت از عدم آبرسانی صحیح و منظم مینالند دروغ میگویند؟"، عصبانی میشود و تلفن را به روی ما قطع میکند.
اما فضلالله رنجبر معتقد است که بسیاری از منابع آبی چشمهها و سرابها به دلیل خشکسالی خشک شدهاند. از طرف دیگر، کمبود اعتبارات مالی بسیار محسوس است. وی، مدعی است که جلسات متعددی برای سرمایهگذاری در امر حل بحران آب توسط وی و همکارانش برگزار شده است. رنجبر، هم همانند کاظمینژاد به پروژه امام علی(ع) که عملا تاکنون وقعی به آن گذاشته نشده و نیمهکاره مانده، متوسل میشود و در سخنانش وعده پیش بردن این پروژه در آینده و آبرسانی سیار به هر طریق ممکن در زمان حال را میدهد.
فرماندار کرمانشاه معتقد است که نیاز به بودجه 12 تا 13 میلیارد تومانی برای حل مشکل آب دارند. به گفته وی، امسال مبلغ یک میلیارد و 400 میلیون تومان به حل مشکل آب اختصاص یافته که 600 میلیون تومان به نگهداری آب از محل اعتبارات استانی اختصاص یافته است. پس در نتیجه، علاوه بر مشکل خشکسالی، عدم وجود اعتبارات مالی کافی هم موجب توقف پروژههای حل مشکل آب شده است.
رنجبر به مشکل بزرگ دیگری اشاره میکند و آن مشکل فرهنگی است. او تأکید دارد که اختلافات قومی-قبیلهای موجب سرقت آب از لولهها شده است. روستاییان برخی از روستاها، آب لولههای مربوط به پروژه امام علی(ع) را با کارشکنی و دستکاری به سمت روستاهای خود منتهی میکنند تا آب به روستاهای دیگر نرسد و در پاسخ به بخشداری و فرمانداری از کینه قبیلهای و دشمنی و تلافی حرف میزنند اما به ادعای یکی از منابع آگاه، فقط یک روستا این عمل را انجام داده و با حفر چاه عمیق موجب عدم آبرسانی به سه روستای منطقه بوژان شده است. وانگهی، وقتی در این مورد با رنجبر گفتگو میکنم، وی از همکاری قریب الوقوع با نیروی انتظامی کرمانشاه جهت پیگرد و تعقیب این کارشکنان سخن میگوید که امید است همچون آبرسانی سیار به صورت ناقص صورت نگیرد.
رنجبر، ضمن قبول تلویحی و به نوعی غیر مستقیم کمبودها، در پایان از مسئولین میخواهد که او را چه از حیث منابع مالی و چه از حیث نیروی انسانی یاری دهند. درست است که بودجه اصل مهمی در پیشبرد پروژههایی نظیر پروژه امام علی(ع) و خدمات آبرسانی است، اما همت مسئولین کرمانشاه و نیروی انسانی آنها، نقش بسیار مهمی دارد.
حرف آخر
چیزی که بیش از هر چیز در مسئله آبرسانی به روستائیان منطقه فیروز آباد کرمانشاه مد نظر میآید، سستی مدیران ارشد ذیربط و خیانتهای پشت پرده عدهای دیگر است. طبق اعلام بخشداری به مردم، آبرسانی نه هر روز که سه روز یک بار باید صورت بگیرد. این در حالی است که مردم این روستاها هر هفت تا هشت روز یک بار آب را میبینند. به ادعای مردم منطقه.
هر چند که نمیتوان و نباید از تلاشهای خوب و جدی برخی مسئولان در کشور چشم پوشید اما یکی از زشتترین صفات برخی از مسئولانی که سهلانگار هستند، انکار واقعیتهاست. آنها، حتی شجاعت عذرخواهی و قبول نقصان و قصور را ندارند. آیا اگر همین افراد به تصاویر فوق نگاهی بیاندازند، باز حقیقت بحران را کتمان میکنند؟
حال که فرماندار کرمانشاه از مسئولین دولتی و مجلس برای حل مشکل آب، برق، بهداشت و آموزش روستاهای محروم کمک خواسته تا به بهترین نحو -آنطور که ادعا میکند- به جبران کمبودها بپردازد، دیگر ورود خیرین و گروههای جهاد سازندگی به این امر -هر چند که مطلوب و به صواب و ثواب نزدیک است- در شأن جمهوری اسلامی و مسئولین آن که پیرو فرمایش رهبر معظم انقلاب باید پیوسته در خدمت مردم باشند نیست. بر استاندار کرمانشاه است که از تمام توان خود برای جذب اعتبارات مالی و بهکارگیری نیروی انسانی استفاده نماید.
کافی است فقط به چهار مورد از بیانات متعدد رهبر معظم انقلاب در باب توجه به مردم و بالاخص محرومین کشورمان اشاره کنیم تا پشت گوش انداختن فرمایشات ایشان و کارشکنی در امر از سوی برخی مسئولان، شکل بارزتری در ذهنمان بیابد:
"امیرالمؤمنین امام ماست. امام همه مسلمین است و همه او را به عنوان امام قبول دارند. امام یعنی چه؟ یعنی ما باید ابعاد این شخصیت را در نظر بگیریم مثل الگویی که شما جلوی خودتان میگذارید، و بعد تمرین میکنید که چیزی شبیه آن بسازید و تمرین کنیم که شخصیت خودمان را از لحاظ فردیتمان، از لحاظ رفتارمان، از لحاظ علاقه و رابطه خودمان با خدا و کاری که روی شخص خودمان میکنیم؛ از لحاظ رفتاری که با مردم میکنیم؛ از لحاظ رفتاری که با بیتالمال میکنیم، این امکانی که در اختیار ماست، پولی که در اختیار ماست، ابزاری که در اختیار ماست؛ از لحاظ رفتاری که با مردم به عنوان یک مجموعه بشری داریم که ما راعی آنها هستیم و بر بخشی از زندگی آنها حاکم هستیم؛ از لحاظ دلسوزیهایی که برای محرومین میکنیم، چه فقرا، چه محرومین ذهنی، چه محرومین علمی و اعتقادی؛ از لحاظ رفتاری که با دین خدا میکنیم که چگونه باید از آن دفاع کرد و چگونه باید نسبت به آن دقت ورزید؛ از لحاظ رفتاری که با دشمنان میکنیم؛ در تمام اینها الگوی ما امیرالمؤمنین باشد و سعی کنیم خودمان را به آن بزرگوار شبیه کنیم".
"نظام اسلامی یعنی چه؟ یعنی منبع تقنین و معیار و ملاک اجرا و ارکان تصمیمگیری در کشور معلوم شد چیست؛ ارکان حکومت - قوه مجریه، قوه مقننه، رهبری، قوه قضاییه و دیگر ارکان - چیده شد و قانون اساسی آمد همهی اینها را تثبیت کرد؛ لذا پایهگذاریهای اصولی انجام گرفت. این نظام اسلامی فقط شکل نیست؛ محتوایی دارد؛ یعنی کارهایی باید در واقعیت زندگی مردم انجام بگیرد. تحقق این واقعیتها در زندگی مردم، مردان و عناصر مؤمن و معتقد به خودش را - که دارای صفات و خصوصیات لازم هم باشند - میطلبد؛ این میشود دولت اسلامی".
"مجلس، نمایندهی همهی ملت ایران است - اما درعینحال برخی از اقشار ملت ایران به حضور نمایندهی خود در مناطق تصمیمگیری نیاز دارند؛ چون محرومند، چون مشکلات دارند، چون از فقر و کمبود امکانات و تبعیضها رنج میبرند و از فسادهایی که دیگران به راه میاندازند، آنها صدمه میبینند. بنابراین خودتان را در درجهی اول، نمایندهی اینها بدانید".
فرمایشات فوقالذکر آنقدر صریح و بیانگر است که انتظار میرود نمایندگان مجلس و مسئولین امر با خواندن آنها به اصل وظیفه خود پی ببرند و به جای انداختن تقصیرها به گردن دولت ماقبل و یا خشکسالی (هر چند که قصوراتی صورت گرفته اما متوجه ساختن تقصیر به دیگران جهت توجیه کمکاری خود اصلا قابل قبول نیست) فکری به حال این روستائیان محروم که همانا محبوب قلب امام امت (ره) بودند بکنند تا حداقل کمتر شاهد فجایعی چون روستای "ورمله" - که گمان نمیرود یکی از همین مسئولین قلبا آماده زندگی در آن باشد- باشیم.
جلالوند در 70 کیلومتری جنوب شهر کرمانشاه واقع شده که ازشمال به ماهیدشت، از جنوب به هلیلان، ازغرب به ایل کلهر، و از شرق به دهستان عثمانوند محدود است. منطقهای کوهستانی و بکر که غالبا پوشیده از جنگلهای بلوط است -که البته اکنون به دلیل سوء مدیریت مسئولین، تقریبا به خشکزار تبدیل شده است. جلالوند دارای دو منطقه آب و هوایی گرمسیر و سردسیر است که در گذشته هر روستا تابستان و زمستان را در محل مشخصی میگذراندند.
اهالی این منطقه به گویش لکی تکلم میکنند و از دو تیره همیان و باجلان هستند، که البته این تقسیمبندیها مربوط به گذشته است و هم اکنون هیچ نمودی ندارد. به طوری که شاید هم اکنون عدهای ندانند از کدام تیرهاند.
مردمشناسی به نام علاءالدین سجادی درباره نامگذاری این خطه به جلالوند» میگوید: پسوند "وند" را به معنی صاحب و دارا، و "جلال" به معنی شکوه است. در طرح تقسیمات کشوری، دهستان جلالوند شامل 62 روستاست.
حدودا ساعت 12:20 دقیقه به نزدیکی روستای بوژان میرسیم و کیلومترها میرویم. در مسیر هر چه میبینیم خشکی و محرومیت در روستاهای کوچک است. در 70 کیلومتری شهر کرمانشاه، به روستای گاومره (با 34 خانوار) میرسیم. خشکزاری که تفت گرمای تابستان، طعم گس عطش و طلب آب را بیشتر به آن افزوده و در نظر، مانند غریبستان چاهها و رودها و نهرهاست. از خودرو که پیاده میشویم، مردم در انتظار رسیدن آب را میبینیم. دبههای خالی در دستان آنها، چشم به راه تانکر آب ارسالی از بخشداری؛ اما دریغ از رسیدن بموقع پیمانکار آب.
اولش، خجالت میکشند که به سمت من بیایند، چون پوششان بسیار ژنده است و ظاهرشان مناسب نیست. من به سمتشان میروم و با احوالپرسی گرم با چند تن از میانسالان، جوانان و زنان روستا هم به جلو میآیند. شروع به حرف زدن میکنند و در میان سیل گلایهها و عرض دردها، متوجه میشوم که بزرگترین مشکل آنها عدم آبرسانی صحیح و به موقع (و فراتر از آن عدم امکانات اولیه مثل لولهکشی آب) است. آنها، از مشکلات دیگر هم میگویند: عدم وجود بهداشت، نبود امکانات آموزشی مثل مدرسه مناسب، عدم ایجاد راههای ترابری، و عدم حمایت بخشداری در جهت تأمین امنیت مسکن. وضعیت در روستای قاپقوی (با 70 خانوار) هم همینطور است. البته در بسیاری از روستاهای دیگر بخش هم وضع معاش متاثر از عدم توجه مسئولین است.
گاومرهایهای ناامید از رسیدن آب
مردم گاومره و قاپقوی مدعی هستند که به ازای "هر هفته" 150 لیتر آب در اختیار آنها قرار میگیرد اما منوچهر کاظمینژاد -بخشدار سرفیروزآباد- مدعی است که 150 لیتر بطور "روزانه" در اختیار هر خانواده قرار میگیرد. اما مدیر آب و فاضلاب روستایی و فرماندار کرمانشاه -با انصاف بیشتر- از برهههای سه روزه سخن میگویند. این در حالی است که در دو روز متوالی حضور ما، خبری از آبرسانی به این روستا نبود. حال سؤال این است که آیا یک زن خانواده در این دو روستا قادر به اعمالی چون امور نظافتی خانواده شامل استحمام و شستوشوی البسه، پخت و پز و مصرف شرب خواهد بود؟
روستائیان قاپقوی با گالنهای خالی، در انتظار آب
از وضعیت چاهها که باخبر
میشویم، تأثرمان بیشتر میشود. وضعیت چاههای این دو روستا که نماینده
روستاهای دیگر در چشم ما هستند، اسفبار است. چاههای خشک شده و یا پر
از گل و املاح مضر. این گودالهای خشک و کثیف، تبدیل شدهاند به قاتلان تدریجی مردم روستا. انواع و
اقسام بیماریهای کلیوی و رودهای گریبانگیر روستائیان شده و هزینههای
درمان داد جان را از آنها ستانده است. چاه آب مصرفی روستائیان و نتیجه آن و سطل آب گلآلود مصرفی دام
علاوه بر این، کمبود آب، دست آنها را برای پخت و پز بسیاری از غذاها بسته و به همین دلیل غذای مصرفی آنها عموما شامل سیب زمینی و نان و ماست میشود که این خود به درد خانههای پوشالی و بیامنیت آنها افزوده است.
اهالی روستا میگویند که چندین مرتبه به بخشدار مراجعه کردهاند و او هر بار یا قول مساعد حل مشکل را میدهد و عمل نمیکند و یا با تندی با آنها برخورد میکند، به طوری که جرأت بیان مشکل را پیدا نمیکنند لذا، آنها مجبور میشوند که گالنها و تانکرهای آب را از روستاهای اطراف خریداری کنند.
اکنون، در این روستاها همه چوپان شدهاند. آن هم، چوپانهای بدون آب برای گوسفندهای نحیف خود. چرا که عملا کشاورزی به مرگ افتاده است و مردان روستا یا بیکار شدهاند و یا چوپان.
مردم ادعا میکنند که «غلامی» مسئول بهداشت منطقه، وضعیت وخیم بهداشتی منطقه را با کاظمینژاد مطرح کرده و پاسخ شنیده که "مجبور به ماندن در روستا نیستند. هر جا دلشان میخواهند بروند". وضعیت بهداشت در این دو منطقه بحرانزده بسیار وخیم است. انواع بیماریهای پوستی و داخلی به اهالی و روستاییان حملهور شده و وقتی هم که یکی از آنها گرفتار بیماری میشود، با هزینهکرد 100 تا 200 هزار تومان و با کرایه کردن خودرو، برای درمان به شهر میرود که آن هم هزینههای سرسامآور ویزیت و نسخه و درمان را در پی دارد.
وضعیت بهداشت یک کودک و یک نوجوان گاومرهای
از حیث وضعیت امنیت خانهها هم باید گفت که هرآینه با فرو ریختن بنیاد خانه طی یک زلزله یا حادثه طبیعی احتمالی، باید در انتظار حادثهای ناگوار برای اهالی این روستاها باشیم. مار و عقرب هم که در محیط خانه آنها خودنمایی میکنند. این روستاییان، به دلیل اینکه دارای خانههای کاهگلی هستند و به دلیل عدم توانایی مالی که عموما از سقفهای چوب و حصیری استفاده میکنند، ناخودآگاه میزبان حیوانات و حشرات گزنده که علاقه بسیاری به چنین محیطهای خنک و مرطوب دارند شدهاند. آنها میگویند پول نداریم، به ما امکانات یا حداقل وام بدهید و ما از خدایمان است که خانه را طوری بسازیم که از شر وجود این گزندگان خطرناک و بلایای طبیعی در امان باشیم.
در دو روزی که در میان روستاییان گذراندیم، چند تن از روستاییان چهار روستای میزبان ما، گفتند که مورد گزند نیش مار و عقرب قرار گرفتهاند و با هزار زحمت، امکان انتقال آنها به شهر به وسیله خودرو مهیا شده و از مهلکه مرگ جان سالم به در بردهاند اما تضمینی نیست که همیشه اینطور باشد. چرا که با چهار نوع عقرب و مار خطرناک در محل زندگی خود روبرو هستند.
نمونهای از عقربهای مهاجمی که در گوشه و کنار خانهها لانه کردهاند
در مورد وضعیت راه و ترابری هم که با وجود خاک و سنگ در فصل گرما و گل و لای در فصل بارش و سرما، روستاییان عملا در مشکلترین شرایط ممکن به سر میبرند. خودروها جهت نقل و انتقال آنان به شهر جهت درمان و یا آب رسانی در مضیقه هستند. لذا، الاغ بهترین مرکب آنهاست و آن هم در شرایط مطلوب.
اهالی قاپقوی، به همت بسیج منطقه و نیروهای جهاد سازندگی دارای مدرسه شدهاند، اما خبری از مدرسه در گاومره نیست. مسئولین استان یک کیوسک کمی بزرگتر از روزنامهفروشی را به عنوان مدرسه در اختیار اهالی قرار دادهاند و آن هم به زور و ضرب التماس به معلم از سوی روستاییان که وی را با مرکب الاغ از یک روستای دیگر به روستای خود میآورند و فقط هم تا مقطع پنجم ابتدایی تدریس میکند. به همین دلیل، نمیتوان در سرتاسر روستا، افراد باسواد یافت و اگر کسی هم سواد دارد، مدتی است که روستا را ترک کرده و در شهر زندگی میکند و گهگاهی با بستگان خود در گاومره دیدار میکند. روستاییان حتی قادر نیستند که یک نامه درخواست برای یکی از مقامات و مسئولین به منظور استمداد بنویسند.
شاید بتوان گفت کوچکترین مدرسه جهان همین مدرسه روستای گاومره است
که کاملا در قد و اندازه کیوسک روزنامهفروشی است تا یک مدرسه
که کاملا در قد و اندازه کیوسک روزنامهفروشی است تا یک مدرسه
روز دوم شده و عازم عثمانوند که منطقهای محرومتر است میشویم.
عثمانوند
دهستان عثمانوند نام دهستانی در بخش فیروزآباد شهرستان کرمانشاه در استان کرمانشاه است. بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۶۵۴ نفر (۹۸۲ خانوار) بوده است. عثمانوند از مناطق لکنشین کرمانشاه است. این دهستان، در منطقه کوهستانی و در جنوب شرقی کرمانشاه بین دهستانهای ماهیدشت زردلان و جلالوند است. آب و هوای آن کوهستانی است و آب آن از چشمهها و رودخانه اهوران تامین میشود. شغل اهالی زراعت و گله داری است. این ناحیه از ۵۰ آبادی تشکیل شده است.
صبح روز سهشنبه مورخ 10 شهریور از جادههای گرم و خشک "پشته عثمانوند" به سمت روستاهایی میرویم که با مشاهده آنها متوجه اوج محرومیتشان میشویم. تماشای این تصاویر به سان شمشیر دو لبهای است که یک لبه آن غم است و لبه دیگر آن یک سوال بزرگ در ذهن که بر قلب انسان وارد میشود. این سوال بزرگ که آیا سکوت و مظلومیت روستاییان این منطقه موجب غفلت و شاید عصیان مسئولین امر شده و آیا حتما باید همچون قضیه خشک شدن ناگهانی دریاچه طاق بستان (به دلیل وجود چاههای غیرقانونی اطراف آن) که رسانهای شد، فلاکتی که این محرومین را در بر گرفته رسانهای شود تا تلاشی در جهت حل مشکلاتشان صورت گیرد؟
در مسیر با خود فکر میکنم تا زمانی که کسی پا به این گونه منطقهها نگذارد، معنای محرومیت را به واقع درک نخواهد کرد. گرمترین منطقه کرمانشاه را در دل جادههای خاکی و پر فراز و نشیب میپیماییم تا به نقطهای میرسیم که مردم منطقه، آن را "آخر دنیا" مینامند. نقطهای خشک و وحشی میان دو تپه خشن و طلبکار. نام این خرده روستا که 9 خانوار در آن زندگی میکنند و مابقی که از زور بیآبی و بیبرقی و وحشت (از حیوانات و حشرات گزنده) به نقاط دیگر پناه بردهاند، "ورمله" است. حقیقتا، آن را باید آخر دنیا نامید. جایی که عدهای انسان بیگناه به علت وجود سه حلقه چاه آب (که آن هم خشکیده و گلآلود هستند) و چراگاههای بهاری و شاید تابستانی، به آن پناه بردهاند.
پای بر خاک غریب و سنگین ورمله میگذارم و تعدادی از روستاییان به سمت ما آمده و خوشآمد میگویند. چهرههای زمخت و تشنه و نیازمند، یکجا به انسان درونم تلنگر میزند و با گرفتن دستم از سوی یکی از کودکان روستا روبرو میشوم: "عمو! کامپیوترت فضاییه؟". تبلت در دستم را میگوید. گویی مهر بر دهانم زده شده و سکوت میکنم. خم میشوم و بغلش میکنم. خشکی پوست صورتش، نرمی پوست صورت من بچه شهری را به سخره میگیرد. مابقی برادران روستاییام را در آغوش میگیرم و خشکی لباس پوسیده و آبندیده آنها را بر کف دستانم احساس میکنم.
خشکآباد! ورمله
من را به همراه خود به خانههای کاهگلی و در آستانه فروریزی خود دعوت میکنند و چیزی که میبینم از قاپقوی و گاومره فجیعتر است. خیلی بعید میدانم که هر کدام از ما، چند روز بیشتر بتوانیم در خانههای ورمله دوام بیاوریم. صدای خشخش حرکت مارها و عقربها در سقف یکی از خانهها به گوشم میخورد. نگاهی به روستائیانی که همراهم به داخل خانه آمدهاند میکنم و یکی از آنها با نگاهی خسته میگوید: "با این موجودات سر و کله میزنیم. بیشتر نگران همسران و فرزندانمان هستیم. وگرنه جان ما فدای آنها". به نظرم، انصافا اگر رحمت پروردگار و اذن او به این جانوران نباشد، با وضعیتی که مشاهده میکنم باید شاهد گزیدگیهای مستمر (و با توجه به کمکاری در کمکرسانی پزشکی) خطرات جانی برای این بندگان خدا باشیم.
خانههای ورمله و تیامین که میزبان انواع خطرات جانی است
اهالی ورمله از بیبرقی سخن میگویند. کیست که از اهمیت برق در زندگی امروز بیخبر باشد و کیست که محروم بودن از وسایل برقی همچون اتو، کولر، ماشین لباسشویی، تلویزیون، رادیو، یخچال و فریزر، و غیره برای او قابل تحمل باشد؟ ورملهایها، خانههای خود در شبهای تاریک و هراسناک بیابان را به لطف شمع و چراغ نفتی روشن نگاه میدارند.
امید که مسئولان با تماشای این تصویر از خود بپرسند
اگر فرزندان خودشان در این وضعیت اسفبار به سر میبردند آنگاه جوابشان چه بود؟!
از طرفی، عدم آبرسانی به معنای واقعی کلمه پوست آنها را کنده است. سه چاه خشک و آلوده را چگونه یارای تأمین آب مصرفی این چند خانوار است؟ تانکر آب هم که حتی هفتهای یک بار روی اینجا را نمیبیند. البته تیامین که روستای مجاور آن است هم دست کمی ندارد. اهالی تیامین هم در انتظار آبرسانی به سر میبرند و بهناچار به سراغ آب چشمهای رفتهاند که زالو در آن خودنمایی و بیداد میکند. به گفته ساکنین روستا، تا به حال چند مورد از ورود زالو به بدن کودکان و بزرگسالان روستا موجب اتفاق ناگوار و در نتیجه انتقال آنها به هر زحمتی به بیمارستان تجربه شده است. به همین دلیل، آنها بر سر یک قیف پارچه بستهاند و آبی که بناچار زالو در درون آن است را به ظرفهای خود برای آشامیدن انتقال میدهند.
استفاده از آب زالودار برای مصرف شرب و شستن لباسها
از اهالی ورمله و تیامین میپرسم که "اگر در مضیقه هستید چرا به جای دیگر کوچ نمیکنید؟" پاسخ میدهند که "حتی اگر گوسفندهایمان را بفروشیم و به شهر برویم، جز چوپانی و کشاورزی که تخصص ماست، چه کار از ما برمیآید؟"در مقابل منطق کلام این مردم سادهدل مکث میکنم و اینجاست که پاسخهای سرسری و غیرمسئولانه مسئولان رنگ و جلای بیشتری در نظرم میگیرد.
سفر، با تمام زیر و بم و فراز و نشیباش، تمام میشود و صبح روز چهارشنبه 11 شهریور به تهران میرسیم. تماسهای ما از همان روز آغاز میشود و موفق با به گفتگو با سه تن از مسئولین استان میشویم. منوچهر کاظمینژاد به عنوان بخشدار فیروزآباد، ایرج شهبازی به عنوان مدیرعامل شرکت آب و فاضلاب روستایی استان کرمانشاه، و فضلالله رنجبر به عنوان فرماندار کرمانشاه.
در گفتگو با کاظمینژاد، وی از کمبود اعتبارات سخن به میان میآورد و ضمن تأیید جیرهبندی مختصر روزانه برای روستاییان (که البته خود روستاییان معتقدند هفتگی است نه روزانه)، از تلاش خود و مجموعه تحت امرش برای حل مشکل سخن میگوید. اما هنوز سوال بزرگ این است که چگونه میشود که بیش از یکصد و 20 خانوار که ما با آنها روبرو شدیم دروغ بگویند؟ آیا همه این افراد دروغ میگویند؟ و چرا بخشدار که وعده امروز و فردا به این بندگان خدا میدهد و از کمترین، ارزانترین و سادهترین خدمت یعنی آبرسانی سیار بهموقع که قطع یقین حکم حیاتی برای آنها دارد، دریغ میکند؟ او پاسخگوی این سؤال است.
وقتی در مورد مشکل برق و بهداشت و آموزش روستاهایی مانند ورمله با کاظمینژاد گفتگو میکنیم، او این نقاط را "محل" مینامد و اسم روستا را بر آن نمیگذارد. وی معتقد است از آنجا که ورمله "محل" محسوب میشود، لذا این به خود اهالی آنجا برمیگردد. وقتی جایی "محل" است، دیگر روستا محسوب نمیگردد و طبیعتا امکانات لازم به آن اختصاص نخواهد یافت. پس بر آنهاست که آن محل را ترک کرده و به روستاهای اطراف بپیوندند. حال سؤال از بخشدار محترم این است: چطور است تیامین که در فاصله کمتر از یک کیلومتری ورمله قرار دارد و با توجه به مختصات مورد نظر جناب بخشدار باید "محل" محسوب گردد (به استثنای محرومیتهای شدید) برق دارد اما ورمله باید از دارا بودن برق محروم باشد؟
با ایرج شهبازی، مدیرعامل شرکت آب و فاضلاب روستایی استان کرمانشاه که صحبت میکنم، موضع وی در لحن آغاز سخنانش احساس میشود. شهبازی، عصبانی است. گزارش تصویری مشرق و انعکاس آن، او را به شدت ناراحت کرده و در گفتگویمان تأثیر میگذارد. از آنجا که او مدیر آب و فاضلاب روستایی استان است، فقط به بحث مشکل آبرسانی پرداختیم اما پاسخ شهبازی هم به همان مشکل خشکسالی برگشت. آیا مسئولان استان کرمانشاه مشکل خشکسالی و بحران بیآبی را به توجیهی برای خود در آبرسانی سیار روزانه به روستاییان درمانده تبدیل کردهاند؟ وقتی پس از بحث و جدلی که ناشی از توجیهات وی است، از او میپرسم که "آیا تمامی مردم این روستاها که به شدت از عدم آبرسانی صحیح و منظم مینالند دروغ میگویند؟"، عصبانی میشود و تلفن را به روی ما قطع میکند.
اما فضلالله رنجبر معتقد است که بسیاری از منابع آبی چشمهها و سرابها به دلیل خشکسالی خشک شدهاند. از طرف دیگر، کمبود اعتبارات مالی بسیار محسوس است. وی، مدعی است که جلسات متعددی برای سرمایهگذاری در امر حل بحران آب توسط وی و همکارانش برگزار شده است. رنجبر، هم همانند کاظمینژاد به پروژه امام علی(ع) که عملا تاکنون وقعی به آن گذاشته نشده و نیمهکاره مانده، متوسل میشود و در سخنانش وعده پیش بردن این پروژه در آینده و آبرسانی سیار به هر طریق ممکن در زمان حال را میدهد.
فرماندار کرمانشاه معتقد است که نیاز به بودجه 12 تا 13 میلیارد تومانی برای حل مشکل آب دارند. به گفته وی، امسال مبلغ یک میلیارد و 400 میلیون تومان به حل مشکل آب اختصاص یافته که 600 میلیون تومان به نگهداری آب از محل اعتبارات استانی اختصاص یافته است. پس در نتیجه، علاوه بر مشکل خشکسالی، عدم وجود اعتبارات مالی کافی هم موجب توقف پروژههای حل مشکل آب شده است.
فضل الله رنجبر
رنجبر به مشکل بزرگ دیگری اشاره میکند و آن مشکل فرهنگی است. او تأکید دارد که اختلافات قومی-قبیلهای موجب سرقت آب از لولهها شده است. روستاییان برخی از روستاها، آب لولههای مربوط به پروژه امام علی(ع) را با کارشکنی و دستکاری به سمت روستاهای خود منتهی میکنند تا آب به روستاهای دیگر نرسد و در پاسخ به بخشداری و فرمانداری از کینه قبیلهای و دشمنی و تلافی حرف میزنند اما به ادعای یکی از منابع آگاه، فقط یک روستا این عمل را انجام داده و با حفر چاه عمیق موجب عدم آبرسانی به سه روستای منطقه بوژان شده است. وانگهی، وقتی در این مورد با رنجبر گفتگو میکنم، وی از همکاری قریب الوقوع با نیروی انتظامی کرمانشاه جهت پیگرد و تعقیب این کارشکنان سخن میگوید که امید است همچون آبرسانی سیار به صورت ناقص صورت نگیرد.
رنجبر، ضمن قبول تلویحی و به نوعی غیر مستقیم کمبودها، در پایان از مسئولین میخواهد که او را چه از حیث منابع مالی و چه از حیث نیروی انسانی یاری دهند. درست است که بودجه اصل مهمی در پیشبرد پروژههایی نظیر پروژه امام علی(ع) و خدمات آبرسانی است، اما همت مسئولین کرمانشاه و نیروی انسانی آنها، نقش بسیار مهمی دارد.
حرف آخر
چیزی که بیش از هر چیز در مسئله آبرسانی به روستائیان منطقه فیروز آباد کرمانشاه مد نظر میآید، سستی مدیران ارشد ذیربط و خیانتهای پشت پرده عدهای دیگر است. طبق اعلام بخشداری به مردم، آبرسانی نه هر روز که سه روز یک بار باید صورت بگیرد. این در حالی است که مردم این روستاها هر هفت تا هشت روز یک بار آب را میبینند. به ادعای مردم منطقه.
هر چند که نمیتوان و نباید از تلاشهای خوب و جدی برخی مسئولان در کشور چشم پوشید اما یکی از زشتترین صفات برخی از مسئولانی که سهلانگار هستند، انکار واقعیتهاست. آنها، حتی شجاعت عذرخواهی و قبول نقصان و قصور را ندارند. آیا اگر همین افراد به تصاویر فوق نگاهی بیاندازند، باز حقیقت بحران را کتمان میکنند؟
حال که فرماندار کرمانشاه از مسئولین دولتی و مجلس برای حل مشکل آب، برق، بهداشت و آموزش روستاهای محروم کمک خواسته تا به بهترین نحو -آنطور که ادعا میکند- به جبران کمبودها بپردازد، دیگر ورود خیرین و گروههای جهاد سازندگی به این امر -هر چند که مطلوب و به صواب و ثواب نزدیک است- در شأن جمهوری اسلامی و مسئولین آن که پیرو فرمایش رهبر معظم انقلاب باید پیوسته در خدمت مردم باشند نیست. بر استاندار کرمانشاه است که از تمام توان خود برای جذب اعتبارات مالی و بهکارگیری نیروی انسانی استفاده نماید.
کافی است فقط به چهار مورد از بیانات متعدد رهبر معظم انقلاب در باب توجه به مردم و بالاخص محرومین کشورمان اشاره کنیم تا پشت گوش انداختن فرمایشات ایشان و کارشکنی در امر از سوی برخی مسئولان، شکل بارزتری در ذهنمان بیابد:
"همیشه، مردم در چشم امام، «اصل» بودند. در منطق و در خط حکومتی امام امت، محرومان و مستضعفان محور تصمیمگیریها محسوب میشدند و همه فعالیتهای اقتصادی و امثال آن، بر محور نجات محرومین از محرومیتها بود".
مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره)-14 خرداد 1371
"امیرالمؤمنین امام ماست. امام همه مسلمین است و همه او را به عنوان امام قبول دارند. امام یعنی چه؟ یعنی ما باید ابعاد این شخصیت را در نظر بگیریم مثل الگویی که شما جلوی خودتان میگذارید، و بعد تمرین میکنید که چیزی شبیه آن بسازید و تمرین کنیم که شخصیت خودمان را از لحاظ فردیتمان، از لحاظ رفتارمان، از لحاظ علاقه و رابطه خودمان با خدا و کاری که روی شخص خودمان میکنیم؛ از لحاظ رفتاری که با مردم میکنیم؛ از لحاظ رفتاری که با بیتالمال میکنیم، این امکانی که در اختیار ماست، پولی که در اختیار ماست، ابزاری که در اختیار ماست؛ از لحاظ رفتاری که با مردم به عنوان یک مجموعه بشری داریم که ما راعی آنها هستیم و بر بخشی از زندگی آنها حاکم هستیم؛ از لحاظ دلسوزیهایی که برای محرومین میکنیم، چه فقرا، چه محرومین ذهنی، چه محرومین علمی و اعتقادی؛ از لحاظ رفتاری که با دین خدا میکنیم که چگونه باید از آن دفاع کرد و چگونه باید نسبت به آن دقت ورزید؛ از لحاظ رفتاری که با دشمنان میکنیم؛ در تمام اینها الگوی ما امیرالمؤمنین باشد و سعی کنیم خودمان را به آن بزرگوار شبیه کنیم".
در دیدار اقشار مختلف مردم - 6 دی 1372
"نظام اسلامی یعنی چه؟ یعنی منبع تقنین و معیار و ملاک اجرا و ارکان تصمیمگیری در کشور معلوم شد چیست؛ ارکان حکومت - قوه مجریه، قوه مقننه، رهبری، قوه قضاییه و دیگر ارکان - چیده شد و قانون اساسی آمد همهی اینها را تثبیت کرد؛ لذا پایهگذاریهای اصولی انجام گرفت. این نظام اسلامی فقط شکل نیست؛ محتوایی دارد؛ یعنی کارهایی باید در واقعیت زندگی مردم انجام بگیرد. تحقق این واقعیتها در زندگی مردم، مردان و عناصر مؤمن و معتقد به خودش را - که دارای صفات و خصوصیات لازم هم باشند - میطلبد؛ این میشود دولت اسلامی".
در دیدار رییس جمهور و اعضای هیئت دولت - 8 شهریور 84
"مجلس، نمایندهی همهی ملت ایران است - اما درعینحال برخی از اقشار ملت ایران به حضور نمایندهی خود در مناطق تصمیمگیری نیاز دارند؛ چون محرومند، چون مشکلات دارند، چون از فقر و کمبود امکانات و تبعیضها رنج میبرند و از فسادهایی که دیگران به راه میاندازند، آنها صدمه میبینند. بنابراین خودتان را در درجهی اول، نمایندهی اینها بدانید".
در دیدار نمایندگان مجلس - 27 خرداد 1383
فرمایشات فوقالذکر آنقدر صریح و بیانگر است که انتظار میرود نمایندگان مجلس و مسئولین امر با خواندن آنها به اصل وظیفه خود پی ببرند و به جای انداختن تقصیرها به گردن دولت ماقبل و یا خشکسالی (هر چند که قصوراتی صورت گرفته اما متوجه ساختن تقصیر به دیگران جهت توجیه کمکاری خود اصلا قابل قبول نیست) فکری به حال این روستائیان محروم که همانا محبوب قلب امام امت (ره) بودند بکنند تا حداقل کمتر شاهد فجایعی چون روستای "ورمله" - که گمان نمیرود یکی از همین مسئولین قلبا آماده زندگی در آن باشد- باشیم.