به گزارش وبلاگستان مشرق، وحيد يامين پور در وبلاگ "کيستي ما" در نقدي بر تلخي و سياهي قصه هاي ايراني در مجموعه هاي تلويزيوني، نوشت:
تصور کنيد بعد از يک روز کار روزانه، خسته و درمانده آمده ايد تا سر سفره شام به همراه خانواده چند دقيقه را در آرامش و لبخند بگذرانيد؛ البته اين اتفاق در کلبه اي جنگلي يا ويلاي شمال اتفاق نمي افتد، لوکيشن، آپارتماني شصت هفتاد متري که قرار است فرصتي براي تمدد اعصاب شما فراهم کند، پس حتماً به اقتضاي توسعه يافتگي مان تلويزيون هم روشن است و لابلاي شما خود را جا ميکند. انتظار داريد سر سفره شام يا بعد از آن، هنگام صرف چاي خانوادگي چه چيز را تماشا کنيد؟
پرمخاطب ترين ساختار تلويزيوني «درام» و رمانس است. مي گويند بدون درام اساساً هنرهاي نمايشي از کار مي افتند. درام بطور ساده قصه ايست که گره هاي آن با تار و پود روابط خانوادگي، عشق، ازدواج و از آن سو طلاق، اختلاف و دعواهاي خانوادگي بافته مي شود. مسأله تلويزيون ما در هنر ساخته و پرداخته کردن درام نيست که در اين چند سال با نمايش مجموعه هايي چون «دلنوازان»، «رستگاران»، «فاصله ها»، «جراحت»،و ... نشان داده است در اين زمينه بسيار توانمند است و مخاطبان ميليوني اين سريال ها هم اوج علاقه شان را به اين مضامين نشان داده اند. بطور مثال بر اساس آمار ارائه شده مرکز تحقيقات سازمان صدا و سيما سريال دلنوازان در اوج درگيري هاي سياسي 88، بيش از 85 درصد مخاطب داشته است!
مسأله، علاقه عجيب کارگردانان ما به سوي تلخ و غمناک درام است. شايد ناياب ترين مضمون در سريال هاي خانوادگي تلويزيون ما يک خانواده متعادل و آرام ايراني باشد و از آن سو تکراري ترين و غليظ ترين مضمون، درگيري هاي خانوادگي، طلاق و شکست هاي عاطفي است. تلخي هايي که بنا به ذاتشان به سرعت در کام مخاطبان رسوب مي کنند و مخاطبان عادي و آرام را هم با خود به سوي غمناک و تاريک زندگي مي کشانند.
چندي پيش مقام معظم رهبري با ذکر مثال قابل تأملي اثر نامطلوب اين اتفاق را به مديران و مسوولان صدا و سيما گوشزد کردند. ايشان نمايش تلخي هاي عاطفي و جر و بحث هاي خانوادگي در تلويزيون را به «شنيدن صداي گريه ي بچه ي همسايه» تشبيه کردند. به اين معنا که ما ميدانيم اين صداي بچه ي خودمان نيست ولي بازهم اين صداي گريه، آرامش مان را بهم ميريزيد و عصبي مان مي کند. سريال هاي ايراني(و صد البته سينماي ما) سال هاست که جذابيت را در شوکه کردن مخاطب با خيانت، بي تعهدي يا بي اخلاقي افراد خانواده جستجو مي کند. موضوع تکراري گسست نسل ها با تصوير درگيري فرزندان با والدين مبتني بر کم فهمي بزرگترها يا گستاخي جوانترها، موضوع کليشه اي پدر بداخلاق و مادر مهربان، موضوع کليشه اي ازدواج دشوار(با علاقمندي جوان تر ها و مخالفت بزرگتر ها) يا ازدواج هاي نافرجام و... همه و همه تم اصلي قصه سريال هاي تلويزيوني ما را شکل مي دهد.
نفي اين پديده صد البته به اين معنا نيست که تلويزيون در خصوص آسيب ها و برخي واقعيت هاي اجتماعي مان صرف نظر کند. اما با چه استدلالي تلويزيون ما از ارائه يک خانواده متعادل، گرم و آرام که همه اعضاي آن در جايگاه خود دقيقاً قرار گرفته اند، طفره مي رود؟ الگوي مطلوب در روابط پدر-فرزندي، مادر-فرزندي، همسري و روابط فرزندان خانواده با هم در کدام مجموعه خانوادگي به مخاطبان ايراني ارائه شده است؟ علت همين است که با ديدن مجموعه هايي چون «ارمغان تاريکي» يا «پايتخت» ذوق زده مي شويم.
مخاطب ايراني حتي در تماشاي سريال هاي خارجي مانند «پزشک دهکده»، «داستان هاي جزيره»، «جواهري در قصر»، «افسانه جومونگ»، «پرستاران» و ... احساس آرامش بيشتري دارد و اين مساله به خاطر ساختار فمينيستي و اباحي گرايانه روابط ميان فردي در بسياري از اين سريال ها گرايش خطرناکي است. گو اينکه حتي مجموعه هاي بظاهر خشن و اکشن غير ايراني کمتر براي جذب مخاطبانشان هيجان را کنار مي گذارند و شوک هاي تلخ عصبي را برمي گزينند. آنها بدون خانواده شادند و ما در خانواده دست به گريبان انواع تلخي ها!
بطور مثال حس آرام خودتان را هنگام تماشاي سريال پرستاران حتي در محيطي آميخته با بيماري و جراحت يا هنگام تماشاي افسانه جومونگ با قصه اي پر از جنگ و درگيري به ياد بياوريد و آنگاه با احساس تان هنگام تماشاي سريال هايي چون نرگس، پول کثيف، مرگ تدريجي يک رويا، اولين شب آرامش، ساعت شني، هوش سياه، کلانتر، زير هشت، تاوان، آسمان هميشه ابري نيست و... مقايسه کنيد.
در کدام يک از اين سريال هاي ايراني يک خانواده کامل با نقش هاي متعادل خانوادگي اعم از پدر، مادر و فرزند ديده شده است. در تابستان 89 مخاطب ايراني هرشب از ساعت 20 تا 23 مشغول تماشاي صحنه هايي پر از استرس، بي اعتمادي و جنجال در سريال هاي «زيرهشت»، «تاوان» و «فاصله ها»ست که در هر سه، بخشي از قصه مربوط به شخصي است که يا در زندان به سر مي برد، يا بتازگي از زندان آزاد شده است و يا تحت تعقيب است!(بنابراين چندان دور از ذهن نيست که تلقي حضور انبوهي از ايرانيان در زندان و يا زندگي آميخته با پليس، آژير و کلاهبرداري که مورد اشاره ي رسانه هاي بيگانه است غريب بنمايد در واقع تلويزيون ما در باور پذير کردن ادعاي آنها موثر بوده است).
به اين بيانديشيد که به تدريج مخاطب ايراني با شروع طليعه ي يک سريال ايراني و ديدن تيتراژ آن بطور ناخودآگاه منتظر قصه اي تلخ و مملوّ از رخدادهاي غمناک و اعصاب خورد کن باشد و تصوير ايراني تلويزيونش را با دلهره بياميزيد و از طرفي متمايل به تماشاي رويه ظاهري غرب از دريچه سريال هايشان باشد.
چندي پيش نيروي انتظامي در پايگاه اطلاع رساني رسمي خود از عملکرد سيما انتقاد کرد و در تحليل علل گرايش جوانان به مواد روانگردان از کم توجهي رسانه ملي در رفع خستگي ها و يا دامن زدن به فضاي غمناک خانوادگي گلايه کرده بود. در اين مطلب آمده بود «فشار کاري در پدران و مادران، بي حوصلگي آنان، پخش فيلم ها و سريال هاي حادثه اي و غمگين و کمبود سرگرمي هاي مفرح، سبب شده است که برخي از اعضاي خانواده ها شاد نباشند... ايجاد شادي معقول و منطقي در بين اين افراد مانع از افسردگي و انواع ناهنجاري هاي اجتماعي مي گردد و در نتيجه باعث افزايش کارآيي مي شود. تحقيقات نشان داده که بيش از نيمي از افرادي که براي ناراحتي هاي جسماني به پزشک مراجعه مي کنند، مشکلات رواني و عاطفي دارند. صدا و سيما به عنوان يک رسانه فراگير مي تواند در ايجاد شادي ميان اعضاي خانواده نقش اساسي داشته باشد. برنامه هاي تلويزيوني در زمينه طنز و ايجاد شادي کمتر موفق هستند. »
اخيراً نيز مدير کل روابط عمومي دستگاه قضا با گلايه اي شديد از تصوير سازي نامناسب کارگردانان تلويزيوني از انحرافات اجتماعي گفت: «متأسفانه بسياري از سريالها موجب افزايش جرايم ميشود و به تازگي ورود و سمت و سوي سريالهاي تلويزيوني به سمت دعاوي خانوادگي و مناسبات عاطفي آسيبخورده حقوقي بسيار شده است».
دغدغه اصلي، فراموشي رسالت آرامش بخشي است. تلويزيون قرار نيست دردي بر دردهاي مخاطبان بيافزايد يا دلمشغولي جديدي را توليد کند. اين اتفاق حتي به بهانه ي خنداندن مخاطبان هم نبايد رخ دهد. اين تأکيد از آن روست که متأسفانه طنز تلويزيوني ما هم سال هاست که سوژه هاي نامناسب و نامتناسبي با فرهنگ اصيل و حتي عرف رايج امروزي مان را براي خنداندن مخاطبان برگزيده است. شايد پيشتر از همين قلم يادداشتي را با عنوان «شوهر شلخته، باباي ببو» در هشدار به نفوذ انگاره هاي فمينيستي در مجموعه هاي طنز تلويزيوني را ديده باشيد که به تخريب جايگاه پدر و تنزل جايگاه مرد ايراني در خانواده اشاره داشت. سريال «پايتخت» شايد تنها مجموعه طنز چندين سال اخير تلويزيون ايران است که لااقل روابط ميان فردي صحيح، ايراني و متعادلي را به نمايش مي گذارد. ما به خنديدن نياز داريم و خنداندن تکليف رسانه ماست ولي چه بايد کرد که کم کم به شنيدن صداي گريه ي بچه همسايه در تلويزيونمان عادت کرده ايم.