
گروه فرهنگي مشرق ، نويسندهي اين کتاب «ديليپ هيرو» روزنامهنگار هندي مقيم لندن، مورخ و کارشناس مسايل سياسي است که بعد از پيروزي انقلاب اسلامي چند بار به ايران سفر کرده و آثار زيادي را دربارهي ايران به رشتهي تحرير درآورده است. کتابهاي «ايران در حکومت روحانيون» (1984.م)، «ايران: انقلاب از درون» (1998.م)، «طولانيترين جنگ» (1989.م)، «همسايه آري، دوست نه: ايران و عراق پس از جنگ [خليجفارس]» (2001.م) و «ايران امروز» (2006.م) آثار وي ميباشند که راجع به ايران منتشر شدهاند.
کتاب «ايران در حکومت روحانيون» که به قلم «محمدجواد يعقوبي دارابي» ترجمه و توسط نشر «باز» در ايران منتشر شده پيش از اين توسط «شرکت رولج و کيگان پائل» در لندن به چاپ رسيده بود. وي در اين کتاب ديدگاهي کاملاً منفي نسبت به حضرت امام(ره) دارد و ايشان را تندرو و فرصتطلب معرفي ميکند. از نظر اين روزنامهنگار، روحانيون بعد از پيروزي انقلاب، حکومت را غصب کردند و حق گروههاي ديگر نظير مارکسيستها، ملي ـ مذهبيها، نهضت آزادي، مجاهدين و مانند اينها را پايمال کرده و به سرکوب اين گروهها پرداختهاند. وي در کتاب خود به دفاع از منافقين و بنيصدر ميپردازد و حزب جمهوري را حزبي سرکوبگر معرفي ميکند.
نويسنده در مقالات متعددي ايران را به تعليق غنيسازي تشويق ميکند! و اسلام را تنها ظاهري براي مردم ايران معرفي ميکند.
جالب اينکه چنين کتاب توهينآميزي عليه ايران، با رپرتاژ روزنامهي «کارگزاران» (درتاريخ 3/4/87) به صورت کامل معرفي ميشود و حتي گفتوگويي اختصاصي نيز با نويسندهي آن صورت ميپذيرد و تنها در يک سطر به نادرستي ديدگاه نويسندهي کتاب راجع به ايران اشاره ميشود. با اينکه مطالعهي کتاب سفارشي بودن آن را به مخاطب القا ميکند، ولي نويسنده در مصاحبه با روزنامهي کارگزاران آن را تکذيب ميکند و خود را به عنوان پژوهشگري مستقل معرفي مينمايد.
نکتهي مهم اين است که نشر «باز» به عنوان منتشر کنندهي اين اثر، زير مجموعهي مرکز بازشناسي اسلام و ايران است که «مصطفي ميرسليم» (وزير اسبق ارشاد) از سال 1368 به عنوان رييس هيأت مديرهي آن، فعاليت ميکند.
*درباره کتاب
به نوشته برهان ، کتاب «ايران در حکومت روحانيون» سعي در بررسي نقش روحانيون در پيروزي انقلاب و بعد از آن را دارد. نويسندهي کتاب که به ظاهر علاقهي خاصي به امور ايران دارد، اين کتاب را در ژوئن سال 1984 ميلادي منتشر کرده است که بازهي زماني سالهاي 1357 تا 1362 يعني پس از فتح خرمشهر را در بر ميگيرد. کتاب در هفت فصل نگارش يافته و نويسنده با بررسي سريع دوران صدر اسلام تا زمان مشروطه کوشيده است تصويري گذرا براي خوانندهي کتاب ايجاد کند، هر چند تحليلهاي وي دربارهي رحلت پيامبر (صلياللهعليهوآله) و موضوع غيبت، بيشتر به تفاسير اهل سنت نزديک است تا شيعيان.
نويسنده با بررسي حرکت امام(ره) در دوران پهلوي، به بررسي سياسي و اقتصادي اين دوره ميپردازد و هرچند در بيشتر بخشها پهلويها را ديکتاتور و ضدحقوق بشر ميخواند ولي با اين حال تحليلهاي جانبدارانهاي را نيز از اين رژيم ارايه ميدهد.
نويسندهي کتاب با بررسي دورهي زماني پيروزي و بعد از پيروزي انقلاب نقش روشنفکران را برجسته کرده و با يادآوري مبارزات روشنفکران، روحانيون را به نوعي وامدار اين گروهها معرفي ميکند، همچنان که بيشتر تأکيد بر حضور نيروهاي نهضت آزادي و امثال «قطبزاده» و «بنيصدر» در کنار امام (ره) در پاريس دارد و اين افراد را مشاوران ايشان معرفي ميکند. شيوهي نويسنده با بحث پيروزي انقلاب تغيير کرده و درصدد است تا به خواننده القا کند که مذهبيها و روحانيون از ديگر گروههاي مبارز به نوعي استفادهي ابزاري کرده و درصدد تثبيت قدرت خود برآمدهاند. وي با يادآوري مسايل ايجاد شده در زمان بنيصدر و منافقين، جانب اين گروهها را ميگيرد و انفصال و رويارويي اين عده با نظام اسلامي را حاصل عملکرد روحانيون در انحصاري کردن قدرت ميداند. وي در اينباره توهينهاي بسياري بر حضرت امام(ره)روا ميدارد و با تندرو خواندن ايشان در قضاياي انقلاب، ايشان را مقصر اصلي قضاياي بنيصدر و منافقين جلوه ميدهد!
نويسنده با تحليل نادرست از وقايع دوران بنيصدر، تشکيل سپاه پاسداران را به منظور مقابله و سرکوب گروههاي مبارز (شما بخوانيد منافقين و تجزيهطلبان) ميداند و انقلاب را به دليل کنار گذاشتن مدعيان ديگر شماتت ميکند. کم اطلاعي نويسنده از وقايع انقلاب به حدي است که فتح لانهي جاسوسي آمريکا را نتيجهي فرمان امام (ره) ميداند و دربارهي جنگ نيز با يادآوري پياپي درخواستهاي «صدام حسين» معدوم براي آتشبس، ايران را جنگ طلب معرفي ميکند.
نويسندهي کتاب در بخشهاي مربوط به پيروزي انقلاب اسلامي حضرت امام (ره) را با شدت بيشتري تخطئه ميکند:
« با توجه به آگاهي مردم از خفقان موجود در دوران پهلوي، [امام] خميني به آنها اجازهي آزادي بيان داد. در حقيقت [امام] خميني به مسؤولان اجازه داد که به دو دستهي تندرو و ميانهرو تقسيم شوند و نظرات مختلف خود را بيان کنند ولي بعد خود او با تندروها همگام شد. اين موضوع در نوع برخورد او با مشکلاتي که کشور با آن مواجه بود، مشهود است ...» صفحهي 184
نويسندهي کتاب همچنين با ذکر جريانهاي پاکسازي ارتش از بقاياي پهلوي، حضرت امام(ره) را سرکوبگر جامعه معرفي ميکند:« ... اين نشانهاي ديگر از همراهي [امام] خميني با تندروها بود که در اختلاف بين آنها و ميانهروها، خود را نشان داد. جايگزيني در فرماندهي ارتش مصادف شد با ابقاي 4 عضو دادگاههاي انقلاب در دولت بازرگان و تعيين طالقاني به عنوان امام جمعهي تهران. [امام] خميني اين جريانها را هدايت ميکرد. او ميخواست حاميان خود را تقويت و به مقابله و سرکوب مخالفان بپردازد و برنامهي خويش را براي اسلامي کردن جامعه به پيش ببرد ...» صفحهي 188
نويسندهي بياطلاع کتاب، حتي مواضع امام(ره) در زمان جنگ و پس از فتح خرمشهر را تندروانه و خارج از عرف بيان ميکند و امام(ره) را متهم به دخالت در امور ديگر کشور بهخصوص عراق، ميکند:« ... زماني که امام خميني [ره]، عراقيها را براي سرنگوني حزب بعث «غيرمسلمان» تشويق ميکرد ... راديو و تلويزيون ايران به طور مستمر آيتا... صدر را، خميني معرفي کرده و بدين وسيله، شيعيان عراق را به اطاعت از وي تشويق ميکرد ... راديو تهران تبليغات ضدبعثي را افزود و مؤمنان را فراخواند تا قوانين عدل الهي را اجرا کنند ... در 8 آوريل، امام خميني [ره] به طور رسمي از نظاميان عراقي خواست تا صدام را بيرون کنند ... بخش عربي صداي تهران به صورت مستمر تبليغات ضد صدام حسين را در پيش گرفت...»صفحههاي 239 ، 240 و 241
توجه به اين نکته نيز لازم است که تحليل نويسنده از انقلاب ايران، تحليلي است که بيشتر پژوهشگران خارجي نسبت به ايران از آن استفاده مينمايند. مهم اين جاست که منتشر کنندهي اثر در ايران با ذکر پاورقي، نواقص تحليلهاي نويسنده را جبران کند که در اين اثر چنين چيزي مشاهده نميشود و به همين خاطر است که وي حضور مردم در جريان انقلاب اسلامي را به دليل مسايل مادي ميداند.
وي يکي از نتايج انقلاب را ضررهاي اقتصادي معرفي ميکند و اينچنين به سياهنمايي از اوضاع ايران ميپردازد :« يکي از نتايج انقلاب اسلامي، قطع رابطه با غرب بود. در عوض، وزارت نفت ايران قراردادهاي پاياپاي تجاري را که با کشورهاي بلوک شرق و جهان سوم منعقد کرده بود ولي اين واقعيت را نميتوانست اذعان نکند که ماحصل آن، چيزي جز ضرر براي تهران نبود. آنچه در بيشتر معاملات براي ايران حاصل ميشد، عمدتاً بهاي گران و کيفيت پايين کالاهاي دريافتي بود، کالاهايي که در واقع ضروري نبود.»
نويسنده با بزرگنمايي حضور روشنفکران در کتاب خود در صدد القاي کاهش نقش علما و روحانيون در مبارزه عليه رژيم طاغوت و هدايت مردم است و اين همان نکتهاي است که جريانهايي مثل «نهضت آزادي» و «جبههي ملي» بيان ميکنند و حضور نيافتن خود در مناصب قدرت بعد از انقلاب را به دليل تصاحب امور توسط روحانيون ميدانند.
« آيتالله خميني وظيفهي پاکسازي پستهاي نظامي و اداري را به شوراي انقلاب اسلامي و دولت محول کرد. شوراي انقلاب اسلامي بهتر از وزراي کابينه ميتوانست اين وظيفه را انجام دهد. از آنجا که اعضاي شوراي انقلاب اسلامي دسترسي انحصاري به پروندههاي ساواک داشتند ميتوانستند قدرت زيادي بر روي کارکنان دولتي اعمال کنند. اين امر باعث برتري شوراي انقلاب اسلامي نسبت به دولت بود.
همچنين شوراي انقلاب اسلامي دو تشکيلات قدرتمند کميتهها و دادگاهها را تحت فرماندهي خود در آورده بود.»صفحهي 162
نويسندهي کتاب در بررسي جنگ ايران و عراق بدون توجه به هجوم حملهي عراق به ايران، سعي در فرافکني دارد و دفاع ايران از مرزهاي خود و عمليات دفاعي در خاک عراق را تجاوز ميخواند و در صفحههاي متعددي به اين امر ميپردازد، بدون توجه به زواياي جنگ ايران و عراق القاي اين نکات در عراق، تأکيد دوباره بر حرفهاي گروهکهايي مثل نهضت آزادي است که در ايام جنگ بر طبل صلح ميکوبيدند بدون اين که توجه کنند بخش اعظمي از خاک ايران در اشغال عراق است:« در بهار 1361، ايران نيروهاي عراقي را از خاک خويش بيرون راند و در مرداد همان سال وارد خاک عراق شد. به دليل اين که ايران خود قرباني تجاوز شده بود همگان انتظار داشتند که از تجاوز و ورود به خاک عراق خودداري کند ولي بار ديگر حکومت اسلامي ناظران خارجي را مات و مبهوت کرد.»صفحهي 19
«[امام] خميني سقوط صدام را نزديک پيش بيني کرد ولي چنين نشد. صدام حسين قدرت خود را براي باقي ماندن در اين سمت نشان داد .. تنها راهي که براي امام، در اين شرايط باقي ماند اخراج و سرنگوني صدام حسين به وسيلهي يک حملهي نظامي موفق بود ...»صفحهي 303
«با شروع تهاجم ايران، شيعيان عراق که خود را در مقابل ايرانيان بيگانه ميديدند دقيقاً رفتاري مشابه با اعراب خوزستان از خود بروز داده به مقابله با ايرانيان برآمدند. شيعهها و سنيهاي عراق در برابر ايران ايستادند، چرا که اين تفکر مشترک در آنها وجود داشت که با استيلاي ايران بر خاک آنها هستيشان نابود خواهد شد.»صفحهي 306
نويسنده در اين اثر سعي دارد تا تمام گروههاي معاند نظام را در برابر امام(ره)، محق جلوه دهد و يکي از اين افراد بني صدر رييسجمهور مخلوع و خائن است که نويسنده سعي مينمايد از او چهرهاي برجسته بسازد که در مقابل امام(ره) کاري از پيش نبرد:«بني صدر، اقتصادداني حرفهاي بود که از اوضاع نابسامان اقتصاد ايران آگاهي داشت. او فوريت اصلاح و بازسازي اقتصاد را درک ميکرد، به همين دليل، تلاش ميکرد تا عوامل تخريبکنندهي انقلاب را که مقتضاي هر انقلابي است کاهش داده و به بازسازي زيربنايي بپردازد. مخالفان بني صدر با اين روش مخالف بودند.»
«به محض برطرف شدن خطر آشفتگي، منازعات و مباحثات قديمي بار ديگر بروز کرد. رييسجمهور به بازسازي ارتش تأکيد داشت در حالي که برنامهي اصلي رجايي و رهبران حزب جمهوري، حمايت از سپاه بود. بني صدر از ضعف و بيتجربگي دولت رجايي شکوه ميکرد. وي طي نامهاي محرمانه که در 31 اکتبر / 9 آبان ، به [امام] خميني تسليم کرد، از او خواست تا دولت رجايي را برکنار کند.»صفحهي 246
«سخنراني سياسي [امام] خميني، بيش از جناح ديگر به بني صدر لطمه زد. وي هيچ حزب سياسي از خود نداشت و تنها چيزي که ميتوانست به آن اتکا کند روزنامهاي بود که در تهران تأسيس کرده بود. بنابراين، تنها راه حضور در صحنه، خطاب قرار دادن گروههاي مردمي و سخنراني بود.»
صفحهي 253
«در حقيقت، وي به تنهايي درگير نبرد با علماي بنيادگرا شده بود که خواستار انحصاري قدرت بودند و ميخواستند حکومت ديکتاتوري تأسيس کنند.»صفحهي 263
اما اوج تحليلهاي بياساس نويسندهي اين اثر، حمايت از گروهک منافقين است. نويسنده با ذکر ترورهاي انجام شده توسط منافقين، وجههي تروريستي اين گروه را يادآور ميشود ولي باز هم در تقابل انقلاب و منافقين، گروهک منافقين را محق ميداند.
«تعجبانگيز نبود که ستادهاي مجاهدين در تهران توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به هم ريخته ميشدند ... بعد از مرگ آيتالله طالقاني در شهريور ماه، روابط حکومت و مجاهدين به سرعت رو به تيرگي نهاد.»صفحهي 214
«رهبران مجاهدين که قادر به تحمل حملات مداوم به دفترهايشان نبودند تصميم گرفتند آنها را تعطيل کنند. آنها در 7 تير، تظاهرات ديگري را به راه انداختند که توسط حزبالله سرکوب شد و يک کشته و 300 زخمي به دنبال داشت.»صفحهي 231
در اين اثر موارد و مطالب متعددي وجود دارد که به طور قطع اشتباه ميباشد و تحليل نويسنده بيشتر به گروهکهاي معارض نظام نزديک است، به جهت طولاني شدن مطالب، بخشها و محورهاي ديگري از کتاب به صورت اشاره خواهد گذشت:
- زير سؤال بردن افراد مذهبي و طيفهاي وفادار به امام (سپاه، مردم و حزب جمهوري)
صفحههاي 343، 178 ، 222، 250 ، 263 ، 344 ، 347 ، 349 ، 358 ، 359
- دفاع از حرکات تجزيهطلبانه و قوميتگرايي
صفحههاي 168 ، 169 ، 170 ، 172 ، 222
- زير سؤال بردن شخصيتهاي مذهبي و ناديده گرفتن نقش علما در نهضت ملي شدن صنعت نفت
صفحههاي 66 ، 68 ، 38 ، 67
- تعريف و تمجيد از خاندان پهلوي
صفحههاي 50 ، 51 ، 47 ، 43 ، 99 ، 100
- تحريف تاريخ
صفحههاي 100، 63، 79 ، 166 ، 247
- تحريف نام خليج فارس
صفحهي 12
- به رسميت شناختن فرقهي ضالهي وهابيت
صفحهي 68
و...
به صورت خلاصه بايد دانست که کتاب «ايران در حکومت روحانيون» درصدد القاي اين مطلب است که روحانيون حکومت ايران را غصب کرده و حق گروههاي ديگر را که در مبارزه با رژيم طاغوت بودهاند، ناديده گرفتهاند.
واقعيت اين است که در سالهاي اخير کمتر کتابي بوده که به صورت دقيق، درست و منصفانه وقايع انقلاب اسلامي ايران را تحليل کرده باشد. بيشتر اين افراد با سفارش نهادهاي دولتي و امنيتي کشورهاي غربي اقدام به چاپ کتاب پيرامون ايران ميکنند. از ديگران انتظاري نيست اما به طور قطع در ايران نهادهاي مسؤول مانند وزارت ارشاد بايد پاسخگوي چاپ اين کتاب ـ که ديگر غفلت محسوب نميشود بلکه به طور قطع خطا و سهلانگاري جدي در اين امر صورت پذيرفته ـ باشند و ترجمهاي بودن کتاب نيز بهانهي موجهي نميتواند، باشد.
بايد توجه کرد که اکثر منابع مورد استفادهي نويسنده، منابع غربي و برخي چهرههاي ايراني فراري بودهاند. روزنامه و رسانههايي چون بيبيسي، ديلي تلگراف، گاردين، آبزرور، ساندي تايمز، واشنگتن پست، نيوزويک و اشخاصي چون نيکي آرکدي ، يروند آبراهاميان، ادوارد براون ، شاهرخ اخوي که به طور قطع با گرايش خاصي اخبار ايران را مخابره ميکردند، منبع مورد اعتماد غرب محسوب ميشوند.
حال با اطلاع از اين موارد باز هم شاهديم که اين اثر در نمايشگاه بيستوچهارم به راحتي در معرض فروش قرار دارد همانطور که در نمايشگاههاي قبلي نيز اين اتفاق ميافتاد و اعتراض علاقهمندان نظام نيز در کسي کارگر نميافتاد.