کد خبر 4140
تاریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۴:۰۸

ترديدي نيست که امروز ماجراي رحيم مشايي تبديل به يکي از پيچيده ترين پديده هاي بعد از انقلاب شده است، پديده اي که کم کم از مرز زمزمه خارج مي شود

بهمن هدايتي در جديدترين پست وبلاگ "کلاشينکف ديجيتال" پيچيدگي هاي ماجراي اسفنديار رحيم مشايي را تشريح کرده و نوشته است: خيلي ها فکر مي کردند بعد از مخالفت صريح رهبرانقلاب با معاون اولي مشايي، بساط نفوذ و تاثير مشايي کم شود، اما احمدي نژاد عملا قدرت واقعي دولت در زمينه هاي فرهنگي و سياسي را به مشايي سپرد و از نيمه دوم سال 88 مشايي مجددا سخنان شاذ خود را با شدت در پيش گرفت، روندي که امروز به جاهاي باريک خود رسيده است ولي خبري از کوتاه آمدن مشايي-احمدي نژاد نيست.
ظاهرا تحليل مشايي اين است که رهبري يک بار در ماجراي معاون اولي او وارد شد و تکرار اين ورود عملا غيرمحتمل و داراي هزينه هايي است که با شئونات خاص رهبر سازگار نيست.
بنابراين فرض مشايي اين است که "رهبري دخالت مستقيم و صريح نمي کند" پس عملا هيچ نيرويي قادر به جلوگيري و بازداشتن نيست، حتي مراجع تقليد، حتي حسين شريعتمداري کيهان، حتي سردار فيروزآبادي و ... هيچ کدام حريف اسفنديار رامسري نشده اند، بگذريم از اينکه اهالي رسانه به خوبي مي دانند که امروز رسانه ها هم عملا مسخر مشايي شده اند و عطش عجيبي براي شنيدن حرفها و بازتاب هاي مربوط به مشايي ايجاد شده است.

****
مديران درجه دو و سوم امنيتي در هر جامعه اي، دقيق ترين و واقع بين ترين تحليل و شناخت را از جامعه دارند، به خوبي شکاف ها، خطرها، نيروهاي موثر، وزن واقعي جريانات و ...را مي شناسند و مطلع هستند، اين طيف معمولا انسانهايي با درجه هوشي بالا هستند که جسارت بالايي هم دارند.... و بايد بدانيم مشايي زماني جزو همين مديران مياني امنيتي کشور بوده است و حتما بايد بخشي از پيچيدگي هاي پديده مشايي را از اين پنجره نگاه کرد.
به نظرم بخش عمده اي از حرفهاي خاص و شاذ مشايي مثل تاکيد بر مکتب ايراني و ايرانيت (که البته با زباني عوامانه و غيرعلمي و از موضع بالا و قاطعانه بيان مي شود) جزيي از آن سندرم خاص نيروهاي اطلاعاتي است که بعد از بيرون آمدن از محيط امنيتي و محيط محدودش به آن دچار مي شوند، اين نوع آدمها بعد از خروج از نهادهاي امنيتي، با يک احساس تکليف خاص و يک سينه پر از حرف و ايده در درون خودشان مواجهه مي شوند ،چون فکر مي کنند " اني اعلم مالاتعلمون".
نمونه اين طيف در آن سوي ميدان " سعيد حجاريان، علي ربيعي،تاجيک" هستند از اين سوي ميدان هم مشايي نام آورترين است، در شوروي سابق هم " آندره پف" که بعد از برژنف به قدرت رسيد از همين طيف بود.
اما مشايي چرا اصرار بر طرح موضوع ايرانيت و حتي تقدم آن بر اسلاميت دارد؟ چرا حتي در رفتارش، نوعي "عجله" و "عطش" براي سخن گفتن ديده مي شود؟
مشايي به خوبي مي داند يکي از شکاف- خلاء هاي امروز ايران، ناسيوناليسم است که در سي سال گذشته عملا انکار شده، اما وجود دارد.
در دهه اخير اين ملي گرايي فارسي از عمق به سطح حرکت مي کند،مشايي همچنين مي تواند حدس بزند که يکي از نيروهاي آتي و در شرف تولد جامعه ايران در دهه هاي بعدي، ناسيوناليسم است(هرچند که رقيبي جدي مثل قوميت گرايي دارد)
و نکته خيلي جالب اين است که مشايي اصراري ندارد تئوري مکتب ايراني را حتما با ادبيات و چارچوب جمهوري اسلامي سازگار و بيان کند، بلکه به طرز ماهرانه اي سعي دارد آن را مستقل از نظام و ادبياتش معرفي کند، براي مشايي ظاهرا ديگر پوشش و ظاهر حزب اللهي( به مفهوم مصطلح) هم کارکردي ندارد که هيچ، بدش هم نمي آيد فحش و کفر کيهان و شريتعتمداري و ...را هم بخرد و براي خودش ذخيره کند.
ظاهرا مشايي به دنبال جلب و جذب منبع قدرت جديدي در سياست ايراني است، اگر محمود احمدي نژاد، پوپوليسم را به عنوان منبع قدرتي شگرف آور و تازه به فرهنگ سياسي ايران وارد کرد، مشايي در تکميل اين موج، برگ برنده "ناسيوناليسم" را زير سر دارد تا به موقع رو کند، اينکه اين بزنگاه انتخابات بعدي است يا جنگ احتمالي آينده با غرب يا ريشه اي در پيش بيني هاي آخرالزماني دارد، معلوم نيست...

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس