عکس پیش پا افتاده عباس کیارستمی چگونه به این نمایشگاه راه یافته؟ آیا رفیق بازی این همنشینی را حادث کرده یا حق همسایگی؟براستی اگر قرار بود هر اثری که نشانی از سنت دارد، در این مجموعه وارد شود، چرا از قاسم حاجی زاده اثری نیست؟ کار بنجل منصوره حسینی این جا چکار می کند؟

به گزارش گروه فرهنگی مشرق، چندی پیش نمایشگاه  نوسنت گرایی در هنر معاصر ایران با حضور علاقه مندان در موزه هنرهای معاصرتهران برگزار شد. مجید ملا نوروزی - مدیرکل هنرهای تجسمی و سرپرست موزه هنرهای معاصرتهران - در افتتاحیه این نمایشگاه گفته بود: نمایشگاه نوسنت گرایی بیانگر خوانش نو و جدید خاطرات قومی است که در هنر معاصر ما حضور دارد. نگاه و خوانش معاصر به خاطرات فرهنگی، قومی و سنت ها به شکل های مختلف رنگ، فرم، قالب، ترکیب بندی، مواد و ... در آثار این نمایشگاه دیده می شود.
به بهانه این نمایشگاه از استاد صادق تبریزی خواستیم تا در یادداشتی به آفت هایی که خصوصا این اواخر دامان هنرهای تجسمی را گرفته است، بپردازد. صادق تبریزی از جمله نقاش ها و خوش‌نویسان پیشکسوت ایرانی و از پیشروان سبک نقاشی-خط است. او همچنین از پیشگامان مکتب سقاخانه شمرده می شود. 


لكه تاريكي بر تاريخ هنر معاصر / پروپاگاندایي براي نقاشان نوپا و مخدوش كردن چهره هنرمندان راستين

 موزه هنرهای معاصر تهران و مرکز امور تجسمی ارشاد نمایشگاهی برگزار کردند تحت عنوان نو سنت‌گرايي در هنر معاصر ايران که گویا هدف طراحان اين نمايشگاه پس و پيش كردن تاريخ‌ها و ناديده گرفتن بسياري از رويدادها در طول نيم قرن اخير بوده است. اقدامي جهت كتمان حقايق.
ده سال قبل نقاشانی با شركت در نمايشگاه موزه هنرهاي معاصر، دنباله رو مكتب سقاخانه معرفي شدند. همراه با نمايشگاه، كتابي هم به چاپ رسيد كه تصاوير نقاشان مسلمان  همراه با آثارشان برگرفته از موضوعات ديني، در كنار نقاشان سقاخانه قرار گرفتند.
از قرار معلوم واژه سقاخانه كه يادآور اماكن مذهبي كوچك در كوچه و بازار است، به اشتباه، دليل اين ارتباط معرفي شده است در همین راستا اخيرا  موزه هنرهاي معاصر آثار گروهي از نقاشان را براي ارتقاء  بخشيدن به آنها در كنار آثار هنرمندان پنجاه سال پیش به ديوارهاي موزه‌ آويخته است.

لكه تاريكي بر تاريخ هنر معاصر / پروپاگاندایي براي نقاشان نوپا و مخدوش كردن چهره هنرمندان راستين
كاتالوگي هم جهت ثبت در تاريخ هنر منتشر نموده. آثاري سراسر تقليد و تكرار و فاقد معيارهاي زيباشناسي. اين طور كه پيداست هنرمندان قدیمی، هرچند يكبار سپر بلا و دليل بقاء نقاشاني می‌شوند كه چون قارچ بر بدنه هنرهاي تجسمي اين مملكت روييده اند.
اين نمايشگاه كه نمونه بارزي از كجروي‌هاي مسئولان ناآگاه است، در حالي تشكيل شده كه بيش از پنجاه سال از پيدايش مكتب سقاخانه مي‌گذرد و هيچ عاملي نمي‌تواند هنرمندان نیم‌بند کنونی را به قافله هنر گذشته الحاق كند.

لكه تاريكي بر تاريخ هنر معاصر / پروپاگاندایي براي نقاشان نوپا و مخدوش كردن چهره هنرمندان راستين

ابتداي دهه  سي هنگامي كه هنرهاي تجسمي اين سرزمين فرسنگ ها از هنر غرب به دور افتاده بود، گروهي نقاش از فرنگ برگشته كوشش هاي خود را بر اين پايه استوار كردند كه اين فاصله را در زماني كوتاه بپيمايند كه راهي عبث پيموده شد . گفتاري از كريم امامي در كاتالوگ افتتاحيه موزه هنرهاي معاصر سال 1356 بازگوي اين واقعيت است. صفحه هفدهم پاراگراف دوم این محقق هنری نوشت: «از زمان بازگشت نقاشان اروپا ديده اي چون جليل ضياء پور، هوشنگ پزشك نيا بعد از جنگ جهاني دوم كوشش هايي براي رسيدن به يك سبك نقاشي ملي در چارچوب مدرنيسم بعمل آمده بود. ولي استفاده از موضوع هاي ايراني، مثل زن چادری بچه بغل و روستايي چپق به دست در جلو و بازار طاق شكسته و يا امامزاده گنبد فيروزه اي در عقب در عين استفاده از تكنيك هاي كوبيستي و اكسپرسيونيستي موفقيت آميز نبود.  در حاليكه سقاخانه اي ها كه نشان دادند به سرچشمه اي دست يافته اند كه امكان همه گونه تركيب و تجربه را چه از لحاظ فرم و رنگ و چه از لحاظ بافت و جنس مصالح به هنرمند مي دهد.»
سال1343 همزمان با ظهور مكتب سقاخانه، بیتل‌ها در لندن ظاهر شدند، اما عليرغم دولت وقت ايران كه بي اعتنا از كنار اين رويداد گذشت و آن را ساده انگاشت، دولت انگليس بيشترين تبليغات را به نفع خود از اين ماجرا براه  انداخت و در تاريخ 12 ژوئن 1965 گروه «بیتلز» به دريافت نشان (MBE) عاليترين مقام امپراطوري بريتانيا مفتخر شدند.
در كنار بي توجهي حكومت وقت به اين واقعه، روشنفكران جامعه نيز واكنش منفي نشان دادند. جلال آل احمد به اين آثار حمله كرده و به بانيان آن ناسزا گفت. دست اندركاران هنر نيز آثار اين گروه را تقليد هنر گذشته شمردند . حتي مقامات دولتی هم در جلسه افتتاحيه موزه هنرهاي روی خوشی به آن نشان ندادند.
اين نمايشگاه بدون هيچ بازدهي سپري شد تا این که در نيمه دوم دهه شصت آرامشي نسبي در سطح كشور مستولي گرديد. امّا دوباره سازهاي ناكوك عليه نقاشان سقاخانه به صدا درآمد و تنگ نظران فرصتي يافتند تا بغض‌هاي خود را بر فرق اين گروه فرود آورند و در معرض تهمت قرار دهند.
حبيب آیت‌الهي در شماره ششم مجله هنر معاصر شهريور 1373 صفحه 45 چنين اظهار مي‌گوید: «منتقدان آن دوره مي كوشيدند شيوه اي به وجود آورند و تحميل كنند كه هنر عصر پهلوي باشد. عصري كه موجوديتش فاني بود و به يك سده هم نرسيد. معجوني درست كردند از پرده هايي كه همه چيز را درون خود داشت و هيچ چيز درست هم نداشت. چندين جوان مستعد را خریدند و به مثابه پيشگامان اين سبك تبليغ كردند. آنان نقاشي هايي ساده مي‌كردند كه گاهي هيچ محتوي و مفهومي نداشت و بروي آن خطاطي مي كردند. يعني اداي خطاطان را در مي آوردند. اشكال تصويري و تجريدي با هم مخلوط و با حروف الفبا و كلمات، تركيب هاي ويژه اي بوجود مي آوردند. گاهي هم به زيبايي هايي دست مي يافتند. بهترين نمونه اين هنرمندان پيل آرام، تبريزي و زنده رودي بودند. آثار تبريزي و پيل آرام بهتر بودند و اين دو به اصول نوآوري و تركيب بندي توجه داشتند. خط نقاشي از آثار هنرمندان نامبرده زاده شد.»
در همین راستا  غلامحسين نامي با مجله هنر ايران ششم فروردين 1381 صفحه 46 ستون آخر مصاحبه کرده است و در جواب این سوال که "احساس نمي كنيد كه اينها از بيرون به هنرمند تحميل مي شوند، مثلاً پس از چهل سال مكتب سقاخانه را به مثابه يك جنبش تازه بوجود آمده بررسي مي كنند؟ ما سقاخانه را به دليل تضعيف موتيف هاي ايراني با زبان مدرن تنها حاصل جهاني هنر ايران مي دانيم." می‌گوید: «بله اشاره هاي شما اشاره هاي خوبي است و جواب هاي خوب دارد . حالا براي پيوند صحبت ها توضيح مي دهم چرا در گذشته سقاخانه بوجود آمد. دوران حكومت گذشته نياز داشت كه مسئله هويت ايراني را در هنر حقنه كند و در اين مسئله تعمد داشت و دامن می زد و حتي بطور سفارشي كار داده مي شد كه  حتماً ايراني بودن را مطرح كنند .»
یکی از عواملی که این روزها هنر نقاشی را به قهقرا کشیده، توسل صدها خوشنویس به رویداد خط نقاشی است. روشی که پنجاه و پنج سال   قبل ظاهر شد و امروز خوشنویسان بی برنامه و بلاتکلیف به آن چنگ انداخته و به ادامه آن اتلاف عمر می کنند. شک نیست که آب در هاون می کوبند و عجب آنکه مراجع هنری چون موزه هنرهای معاصر ایران بجای مقابله با این انحطاط، آنرا دامن می زند و برایش تبلیغ هم می کند.

لكه تاريكي بر تاريخ هنر معاصر / پروپاگاندایي براي نقاشان نوپا و مخدوش كردن چهره هنرمندان راستين

در نمایشگاه حاضر در موزه هنرهای معاصر تهران، آیا اثر جلیل رسولی در صفحه 33 کاتالوگ این نمایشگاه جز این است ؟ آیا این خود سنت است یا رویکرد به سنت ؟ آیا چه عنصر تازه ای در آن به چشم می خورد؟ جز یک قطعه خط شکسته نستعلیق، بسیار ضعیف‌تر از آثار قدیمه؟ با ترکیبی زشت و فاقد کمپوزیسیون که اجزاء آن تعادل و تقاون هم ندارد و چشم آزار است؟ یا در اثر احمد نادعلیان چه پدیده نوظهوری دیده می شود؟ تکرار یک بیت خط برجسته نستعلیق، بدون تحریر با اجرایی ناشیانه، یا اثر صداقت جباری که تقلید محض از سید محمد احصایی است. کار علیرضا آستانه، یک نمونه صنایع دستی، زشت و فضا پرکن ! کدام ذهن ساده اندیشی این جسم ناهنجار را بعنوان یک اثر هنری بدیع پذیرفته است؟ عکس پیش پا افتاده عباس کیارستمی چگونه به این نمایشگاه راه یافته؟ آیا رفیق بازی این همنشینی را حادث کرده یا حق همسایگی؟ براستی اگر قرار بود هر اثری که نشانی از سنت دارد، در این مجموعه وارد شود، چرا از قاسم حاجی زاده اثری نیست؟ کار بنجل منصوره حسینی این جا چکار می کند؟ نصرت اله مسلمیان و گلناز فتحی چه رویکردی  به سنت داشته اند؟ علاوه بر این ها موزه معاصر سی تن از صدها نقاش سرگردان این سرزمین را سامان داده و سخاوتمندانه به این معرکه وارد کرده، که کشتی به خشکی رانده است.
ضیاء الدین امامی- فرح اصولی- گیزلا سینایی- مصطفی گودرزی- کاظم چلیبا- حبیب صادقی- قدرت الله عاقلی- محمد معمارزاده- تاتاری- بهنام کامرانی- ناصر پلنگی- جمشید بایرامی- سمیرا علیخانزاده- سهند حسامیان- رکسانا منوچهری- مهدی مقیم نژاد- جلال سپهر- سروش میلانی زاده-کامبیز صبری- انصاری نیا - مهدی نبوی- پرهام تقی اف- بابک کاظمی- مهرداد افسری- لادن بروجردی- خسرو خسروی- حامد صدرارحامی- چوب تراش- حامد رشتیان- وحید چمانی
آيا هدف اين نبوده كه این سياهي لشكر را با هنرمندان پنجاه سال پيش مخلوط كنند؟
حميد كشميرشكن نویسنده متن کاتالوگ نمایشگاه تاريخ اجرای گل هاي ترك خورده ماركو را همراه با مقلدان او سال 1350 ذكر كرده در حاليكه طبق كتابي كه از ماركو در نيويورك توسط گوركي گالري شماره 1320 مديسون آو نیو بچاپ رسيده، تاريخ خلق اين آثار از 1338 بوده است. آيا گزارشگر اين كاتالوگ دانسته تاريخ اين آثار را دوازده سال  بعد ذكر كرده يا اين عمل سهواً صورت گرفته ؟ در هر دو صورت شايسته تنظيم اين گزارش نبوده است.    
آيا اثر غلامحسين نامي تقليدی فاحش از ماركوگريگوریان نيست ؟ ‌آيا پس از وانگوگ كسي سبك و سياق او را دنبال كرده است؟ آيا پس از پيكاسو نهضت كوبيسم ادامه يافته است؟ آيا سابقه داشته در يك نمايشگاه ، اصل و کپي آن كنار هم به نمايش درآيد؟ پس به چه مناسبت اثر ماركوگرگوريان و نمونه تقليدي اش اثر غلامحسين نامي را زير يك سقف قرار داده اند؟
بي دليل نبوده كه اين نمايشگاه و بدون هيچ بهانه اي بلافاصله بعد از مروري بر جنبش سقاخانه در مرداد 92 توسط همين موزه هنرهاي معاصر دوباره تشكيل مي شود.
در صفحه 35 کاتالوگ نمایشگاه نوسنت گرایی در هنر معاصر، گزارشگر نمایشگاه آثار مارکوگریگوریان- پرویز کلانتری و غلامحسین نامی هر سه نفر را محصول 1350 ذکر کرده است  حال برای اطلاع این گزارشگر غافل باید بگویم فقط کلانتری سال 1350 و ده سال بعد از مارکو نقاشی های روی کاه گل را در گالری سیحون بنمایش گذاشت که وقتی بگوش مارکو رسید با لبخند تلخی گفت:  «چه میشه کرد رفقا به کار آدم ناخنک می زنند.» اما غلامحسین نامی به گفته خودش سی و پنج سال بعد از مارکو با گل کار کرده است.
مصاحبه نامی با مجله هنر ایران ششم فروردین 1381 صفحه 48: «کارهایی اجرا کردم که در سال 73 در گالری گلستان  بنمایش درآمد.»
حال کشمیرشکن یا در اثر تجاهل یا تغافل، همه را با یک چوب رانده و 35 سال فاصله زمانی را مخدوش کرده است. جا دارد مسئولین موزه از این آقای منتقد بپرسند، سال 1350 را از کجا آورده است؟

لكه تاريكي بر تاريخ هنر معاصر / پروپاگاندایي براي نقاشان نوپا و مخدوش كردن چهره هنرمندان راستين

چنانچه نامی خود در ان مصاحبه قدیمی در پاسخ به این سوال که « بعد از اتمام جنگ به چه کار روی آوردید؟ » می‌گوید: «اتفاق جالبی برایم افتاد. بهمراه جمعی از دوستان نقاش سفری به ابیانه و کاشان کردم و در این سفر به شدت تحت تأثیر قرار گرفتم. تأثیری که با همیشه فرق می کرد. چون من بارها و بارها ابیانه را دیده بودم و همیشه به معماری ایران و فرم خانه هایی که پشت سر هم روی تپه ها قرار می گیرند علاقه داشتم. اما این بار متوجه موجودیت (خاک) شدم . دیدم که خاک به تنهایی چگونه سمبلی از معماری حتی تاریخ ایران است. همیشه گفته ام که خاک ترک نمی خورد تا وقتی که تشنه می شود. و این تشنگی سمبلی است برای من و تاریخ وطنم . با خودم یک گونی خاک آوردم  و کارهایی اجرا کردم که در سال 73 در گالری گلستان بنمایش درآمد. البته تذکر این نکته در اینجا ضروری است که همواره در ایران بعد از انجام گرفتن یک تجربه جدید در کار یک نقاش حرف و حدیث هایی پیش می آید. مثلاً اینکه نمونه های استفاده از خاک در کارهای مارکو گریگوریان دیده شده است.»
بد نیست یادآور شویم که مارکو پنجاه سال زودتر از نامی تحت تأثیر خاک قرار گرفت و همان موقع فهمید که خاک تا تشنه نشود ترک نمی خورد.
جالب اینجاست که نامی به این مورد اشاره نمی‌کند که تاز مانی که مارکو در ایران بود یادت خلق اثار با گل نیافتاد.
یک بار با مطلبی غیر واقع در مجله هنر فردا مواجه شدم که اشتباه محض بود. الزاماً طی گزارش مفصلی با ذکر مأخذ به نویسنده قلم به مزد آن مطلب، حمید کشمیرشکن تذکر دادم. اما اکنون مشاهده می شود نه تنها به آن تذکر وقعی ننهاده بلکه قلمش تنها بسویی است که به او دیکته می شود. مثلاً در ذیل اثری که از صاحب این قلم در صفحه 23 کاتالوگ نمایشگاه مذکور چاپ شده تاریخ 1356 بچشم می خورد. در حالیکه 1356سال  تأسیس موزه معاصر است نه تاریخ ساخت آن اثر.
حال برای مزید اطلاع این آقا باید بگویم که آن تصویر اصلاً تاریخ ندارد و تقریباً همدوره کاری است که در کتاب «ایران مدرن» چاپ نیویورک در صفحه 59 منعکس است یعنی سال 1960 . ضمناً ناصراویسی اولین نمایشگاه  خود را در سال 1336 دایر کرد و نسبت دادن کارش در این کاتالوگ به سال 1356 از همان مقوله است. لطفاً به صفحه 16 کاتالوگ جنبش سقاخانه در هنر معاصر ایران، در زمان تصدی احسان آقایی مراجعه کنید.
وقتی به تقسیم بندی نقاشان گروه سقاخانه در این کاتالوگ مواجه می شویم، به دلیل این تقسیم بندی پی می بریم که مخدوش کردن تاریخ است .


نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۰۸:۳۱ - ۱۳۹۳/۱۲/۰۷
    0 0
    عجب!!!!!
  • ۰۸:۳۱ - ۱۳۹۳/۱۲/۰۷
    0 0
    تاریخ ایران مهمتر است چرا از آن نمیگویید

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس