متن کامل ترجمه فارسی مقاله ای که وی در تاریخ دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۳ (۵ ژانویه ۲۰۱۵) در وب سایت فارین پالیسی نوشته، به سبب اهمیت آن، در ادامه می آید.
***
دلایل زیادی برای تردید درباره مشاهده پیشرفت دیپلماتیک در روند توقف تلاش های ایران برای ساخت تسلیحات هسته ای، در سال ۲۰۱۵ وجود دارد. اما یکی از متقاعدکننده ترین دلایل این است که هیچ پیشینه تاریخی وجود ندارد که نشان دهد راهبرد فعلی دولت باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا در مذاکرات با ایران موفقیت آمیز خواهد بود.
در واقع آمریکا تجربه قابل توجهی در مهار موفقیت آمیز بلندپروازی های هسته ای کشورهایی مانند ایران دارد که -با درجات مختلف- کشورهای مستبد، ضدآمریکایی و فریبکاری هستند. هر چند شمار این موارد زیاد نیست، اما به طور قطع برای بررسی اقداماتی که در گذشته انجام شده است، توسط سیاست گذاران کافی است.
تاریخ نشان می دهد تغییر رژیم یک کشور - که در حال حاضر بسیاری از محافل از آن حمایت نمی کنند- در پایان دادن کار بازیگران بدی که در جهت ساخت تسلیحات هسته ای گام بر می دارند، مؤثر است. در دهه ۱۹۸۰ در آمریکای لاتین، عامل مهمی که به برنامه های ساخت بمب در برزیل و آرژانتین پایان داد، دموکراسی سازی و انتقال قدرت از دیکتاتوری نظامی به حکومت غیرنظامی بود. در آفریقای جنوبی، فروپاشی نظام آپارتاید، انگیزه لازم را به دولت اف. دبلیو. دکلرک، رئیس جمهور این کشور داد تا زرادخانه هسته ای کوچک آفریقای جنوبی را برچیند. همچنین در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دولت های نوپای اوکراین، قزاقستان و بلاروس به نفع خود دیدند تا خود را از شر ذخایر هسته ای که میراث شوروی سابق بودند خلاص کنند.
همچنین مسئله ای که به ندرت در محافل سیاست خارجی بر آن اذعان شده است، موفقیتی است که اقدام نظامی در جلوگیری از بلندپروازی های هسته ای برخی از بدترین کشورهای جهان کسب کرده است. حمله سال ۱۹۸۱ اسرائیل به رئاکتور اتمی اوسیراک در دوره دیکتاری صدام - که قادر به تولید پلوتونیوم لازم برای ساخت بمب بود- ، و ده سال بعد، پیروزی قابل توجه نظامی آمریکا در جنگ نخست خلیج فارس زمینه را برای برچیدن برنامه عراق برای غنی سازی اورانیوم فراهم کرد. همچنین با وجود همه مشکلاتی که «عملیات آزادی عراق» به همراه داشت، سرنگونی رژیم صدام برای همیشه به نگرانی ها در این خصوص که «قصاب بغداد» روزی راهی برای دستیابی به خطرناک ترین سلاح جهان خواهد یافت، پایان داد.
البته، ما باید قدردان «نیروهای دفاعی اسرائیل» نیز باشیم که به ما کمک کردند و کابوس مسلح شدن بشار اسد، رئیس جمهور سوریه به بمب های هسته ای را پایان دادند. با توجه به درگیری های چند سال اخیر در سوریه، تنها یک لحظه تصور کنید اگر این خطر دفع نشده بود، چه اتفاقی رخ می داد. حمله سال ۲۰۰۷ به رئاکتور الکبار - باید توجه داشت که این حمله با وجود مخالفت آمریکا انجام شد- را باید یکی از موفقیت های بزرگ تاریخی در مبارزه با تکثیر تسلیحات هسته ای در جهان دانست.
در نهایت، تهدید جدی برای توسل به زور با چشم انداز احتمالی تغییر رژیم نیز تاثیر مهمی در خلع سلاح کشورهای فریبکاری همچون لیبی داشته است. شاید مخالفان جنگ عراق از اذعان بر این موضوع خودداری کنند، اما دیگران با قطعیت اعلام کرده اند که تصمیم نهایی معمر قذافی، دیکتاتور سابق لیبی مبنی بر بستن تاسیسات ساخت تسلیحات هسته ای، و ارسال مواد هسته ای به «لابراتور ملی» در ایالت تنسی آمریکا تصادفی نبود.
لیبی تنها کشوری نبود که از شکست سنگین ارتش عراق در پی حمله آمریکا در سال ۲۰۰۳ احساس خطر کرد. این شکست توجه ایران را نیز به خود جلب کرد.
کمتر از سه هفته پس از آغاز حمله آمریکا به عراق، تانک های آمریکا در مرکز بغداد مستقر شدند، و رژیم صدام به تاریخ پیوست- کاری که نیروهای ایرانی در طول بیش از هشت سال جنگ خونین با عراق در دهه ۱۹۸۰ نتوانستند انجام دهند. ایرانی ها اقدام جرج دبلیو بوش، رئیس جمهور سابق آمریکا را که ایران را یکی از «محورهای شرارت» نامیده بود، جدی گرفتند و در اقدامی هوشمندانه- به طور علنی، با توافق موقت با تعلیق غنی سازی اورانیوم، و همانطور که اکنون می دانیم، با پیگیری مخفیانه تر جنبه هایی از برنامه هسته ای ایران ، احتمالاً با هدف ساخت سلاح- موضع خود را تعدیل کردند و اقدمات تحریک آمیز خود را کاهش دادند.
البته، تصمیم ایران برای توقف برنامه هسته ای خود دوام نیاورد. در واقع، از جمله خطاهای جدی دولت بوش در برنامه ریزی جنگ عراق شکست در بهره برداری از حضور پیروزامندانه ارتش آمریکا در نزدیک مرزهای ایران(عراق) برای پیشبرد اهداف راهبردی آمریکا به ویژه در مورد برنامه هسته ای ایران بود. چیزی طول نکشید که آمریکا به طور کامل روی مبارزه با شورشیان در عراق متمرکز شد و هر فرصتی که ممکن بود برای مشارکت در دیپلماسی اجباری با ایرانی ها مورد استفاده قرار گیرد، به طور عمده از بین رفت، فشارها کاهش یافت و در نهایت سانتریفوژهای ایران بار دیگر شروع به فعالیت کرد.
با وجود این، تجربه سال ۲۰۰۳ از ایران هنوز قابل استفاده است. نخست، این تجربه کاملاً با الگوی تاریخی مطابقت دارد که نشان می دهد رژیم های دیکتاتور و فریبکار تنها در صورتی ممکن است دستورکارهای هسته ای خود را رها کنند که با یک محرک بسیار قدرتمند - تغییر رژیم، حمله نظامی یا صرفاً اعمال فشاری مانند تهدید بسیار جدید توسل به زور که بقای رژیم را در معرض خطر قرار می دهد- رو به رو شوند.
در وهله دوم، رفتار ایران در سال ۲۰۰۳ با الگوی تصمیم گیری خود جمهوری اسلامی ایران، و اطلاعات محدود موجود درباره شرایطی که موجب تغییرات مهم دیگر در سیاست های ایران شده است، مطابقت داشت. در سال ۲۰۱۳ تحریم های فلج کننده غرب اقتصاد ایران را به زانو درآورد، موجب تغییر در سیاست های ایران و تمایل این کشور به تعامل با واشنگتن و شرکای آمریکا در مذاکرات هسته ای شد. نمی توان این راهبرد را که روحانی و محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران - دو نفری که از طراحان اصلی مذاکرات هسته ای ایران در سال ۲۰۰۳ بودند- برای مقابله با بی ثباتی ناشی از فشار فزاینده تحریم ها در پیش گرفتند، تصادفی دانست.
اما شاید قابل توجه ترین نمونه تغییر سیاست راهبردی ایران مربوط به سال ۱۹۸۸ باشد. آیت الله روح الله خمینی(ره)، بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران پس از هشت سال دفاع مقدس در برابر عراق و متعهد شدن برای پیروزی کامل در برابر عراق، ناگهان ، به قول خود، مجبور به نوشیدن «جام زهر» شد و در نهایت توافقنامه آتش بسی را پذیرفت که همواره آن را رد کرده بودند. تهدیدهای سیاسی، اقتصادی و نظامی در طول سال ۱۹۸۸ افزایش یافته بود و بقای نظام جمهوری اسلامی ایران را در معرض خطر قرار داده بود. اما تیر نهایی تقریبا در اوایل ماه ژوئیه شلیک شد؛ زمانی که یک کشتی نیروی دریایی آمریکا به طور تصادفی یک هواپیمای مسافری ایران را منهدم کرد و همه ۲۹۰ سرنشین هواپیما کشته شدند. آیت الله خمینی متقاعد شد که این حادثه نشان می دهد آمریکا در آستانه حضور علنی در جبهه عراق در جنگ با ایران است و به همین دلیل کمتر از دو هفته بعد تصمیم به پذیرفتن آتش بس گرفت.
در حال حاضر دولت اوباما برای دستیابی به توافق فراگیری تلاش می کند که واقعاً به تلاش های ایران برای ساخت سلاح هسته ای پایان می دهد ( و صرفاً این تلاش ها را به تاخیر نمی اندازد). اگر تاریخ نشان می دهد که بعید است کشورهای فریبکار، به طور کلی، و ایران، به طور خاص، بدون فشار شدید و فزاینده ای که رژیم را نگران بقای خود می کند، چنین تصمیم های سرنوشت سازی بگیرند، به نظر می رسد اوباما و گروهش در حال حاضر راهبردی متفاوت را دنبال می کنند. با توجه به تاثیر موفقیت آمیز تحریم های شدید برای بازگرداندن ایران پای میز مذاکرات، به راحتی می توان این طور نتیجه گیری کرد که دولت اوباما با تعدیل پیش از موعد موضع خود در قبال ایران، به نفع این کشور عمل کرده است. واقعیت این است که دست کم از زمان امضای توافقنامه موقت هسته ای موسوم به طرح اقدام مشترک در نوامبر ۲۰۱۳، آمریکا به تدریج از فشارها علیه ایران کاسته است.
از نظر سیاسی نیز ایران دیگر در انزوای بین المللی قرار ندارد. سیاستمدران بلندپایه، دیپلمات ها، و بازرگانان از کشورهای مختلف جهان گروه گروه وارد تهران می شوند. روحانی و ظریف نیز توسط همتایان خود در کشورهای مختلف جهان به عنوان شرکای همکاری، با آغوش باز مورد استقبال قرار می گیرند.
از نظر اقتصادی شاید هنوز ایران دوران سختی را می گذراند، اما به طور قطع اوضاع نسبت به ۱۸ ماه پیش بهتر شده است. تولید ناخالص داخلی ایران از حدود هفت درصد در سال ۲۰۱۳ فراتر رفته و - به لطف کاهش تحریم ها و افزایش اعتماد بازارها درباره روشن بودن چشم انداز اقتصادی ایران- در سال ۲۰۱۴ یک یا دو درصد افزایش یافته است.
در نهایت، از نظر نظامی، احتمال حمله به تاسیسات هسته ای ایران در حال حاضر عملاً وجود ندارد. مقامات آمریکایی نیز تا حدی به ایرانی ها اطمینان داده اند که آمریکا نیت بدی درباره بشار اسد، رئیس جمهور سوریه و متحد ایران ندارد، تا مبادا تهران عصبانی شود و مشکلاتی برای نیروهای آمریکایی در عراق ایجاد کند. با توجه به این مسائل، آنها چطور باید نگران حمله آمریکا به ایران باشند؟ در مورد اسرائیلی ها که تهدیدشان برای حمله به ایران همواره از تهدید اوباما جدی تر گرفته شده است، باید گفت دولت آمریکا حتی باعث بی اعتبار شدن تهدیدهای اسرائیل در مورد حمله به ایران شده است- آشکارترین نمونه این بی اعتبارسازی، سخنان یکی از مقامات بلندپایه آمریکاست که گفته بود دولت بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل را از توسل به زود دلسرد کرده است و هم اکنون « برای اینکه او(نتانیاهو) بخواهد کاری کند، خیلی دیر شده است».
اگر تاریخ را درس عبرت خود قرار دهیم، می بینیم که هیچ یک از این اقدامات خوب نیست. چرا که هیچ سابقه ای در تاریخ وجود ندارد که نشان دهد کشوری مانند ایران را می توان در شرایطی از بلندپروازی های هسته ای خود بازداشت که تهدیدهای سیاسی، اقتصادی و نظامی علیه آن به جای افزایش، کاهش یافته است. این تنگ تر کردن حلقه فشار بوده است که در گذشته یکی از عوامل اصلی موفقیت دیپلماسی هسته ای در قبال یک رژیم دیکتاتور بوده است، نه گشایش تدریجی این حلقه.
ماجرای مذاکرات هسته ای ایران از زمان امضای طرح اقدام مشترک در ۱۳ ماه پیش تاکنون مانع از دستیابی به چنین نتیجه ای می شود. از یک سو، فهرست فزاینده امتیازات آمریکا در خصوص برخی مسائل اصلی، از جمله حق ایران برای غنی سازی اورانیوم، تحقیق و تولید سانتریفوژهای پیشرفته، تلاش برای تولید موشک های بالستیک دوربرد، و فوریت شفاف سازی درباره فعالیت های گذشته این کشور در زمینه ساخت سلاح وجود دارد. از سوی دیگر، درخواست های ایران افزایش یافته است، از جمله پافشاری بر اجازه اجرای برنامه ساخت سانتریفوژ در سطح صنعتی که ظرفیت غنی سازی را به ده تا ۲۰ درصد افزایش می دهد.
مذاکرات هسته ای ایران پس از امضای توافقنامه موقت، دو بار تمدید شده است و تاکنون توافق جامع حاصل نشده است. بیش از پیش به نظر می رسد آمریکا خود را در موقعیت غیرقابل دفاعی قرار داده است تا یا مجبور به پذیرش یک توافقنامه بد شود یا به طور نامحدود از طریق تمدید هر چه بیشترطرح اقدام مشترک، به مسیری که در پیش گرفته است ، ادامه دهد؛ طرح اقدام مشترکی که عملا ایران را به کشوری در آستانه دست یابی به سلاح هسته ای قرار داده است - و جایگاه بین المللی و اقتصاد این کشور را هر چند آرام، اما به طور قطع تقویت کرده است و زمینه را برای فرار هسته ای یا فرار مخفیانه تهران برای ساخت بمب هسته ای به محض تصمیم گیری فراهم کرده است.
و این در حالی است که آمریکا به تدریج اهرم فشار خود را از دست داده است.
مسئله جدی این است که آیا در مقطع کنونی می توان مسیر اوضاع را تغییر داد. به نظر می رسد تاکنون امتیازات زیادی به ایران داده شده است و بی تردید ایرانی ها حتی بر دریافت امتیازات بیشتر پافشاری خواهند کرد. باید دید آیا کنگره جدید آمریکا - که تندروها اکثریت آن را به دست گرفته اند - قادر خواهند بود نقش خود را به عنوان نیروی اصلی در پایان دادن به بن بست با ایران به خوبی ایفا کنند یا خیر - نقشی که کنگره در سال ۲۰۱۱ با متقاعد کردن اوباما برای اعمال تحریم های فلج کننده علیه ایران ایفا کرد؛ تحریم هایی که به قدری موثر واقع شد که ایران را در وهله نخست به پای میز مذاکره کشاند. البته اگر اوباما واقعا خود را به توافق با کنگره برای اتخاذ راهبردی مشترک، نه با هدف برهم زدن مذاکرات بلکه تقویت اهرم فشار آمریکا، متحد نگه داشتن هم پیمانان کلیدی و تقویت چشم انداز دیپلماسی اجباری پایبند کند، فرصت دست یابی به توافق با ایران بیشتر خواهد شد.
متأسفانه، نشانه چندانی از وقوع چنین چیزی دیده نمی شود. همچنین احتمال چندانی نمی رود کاخ سفید هیچ اقدام دیگری - ازاقدام مستقیم گرفته تا سرنگون کردن رژیم اسد تا جلوگیری از اقدام ایران در انتقال تسلیحات برای گروه های نیابتی تروریستی این کشور، تقویت گزینه اقدام نظامی اسرائیل علیه ایران از طریق قرار دادن بمب های سنگرشکن و هواپیماهای بسیار پیشرفته در اختیار - انجام دهد که موجب افزایش قابل توجه فشار علیه ایران شود.
ظاهرا، دولت اوباما به جای این که چنین اقداماتی را در چارچوب راهبردی فراگیر برای تقویت اهرم فشار علیه ایران و استفاده از فرصت ها برای موفقیت دیپلماتیک ضروری بداند، این تلاش ها را اقداماتی تحریک آمیز و نسنجیده می داند که فرصت دیپلماسی را از بین می برد. در نتیجه، چیزی که ما هم اکنون شاهد آن هستیم مجموعه ای از تضمین های سیاسی، دادن امتیازات بیشتر در مذاکرات، قول ارائه مشوق های اقتصادی و درخواست دوستی رئیس جمهور آمریکا در نامه خصوصی به آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی است. آیا این راهبرد واقعا امکان پذیرترین ابزار برای متقاعد کردن روحانیون حاکم بر ایران است که ۳۵ سال برای رها کردن بلندپروازی های هسته ای و برنامه های سلطه طلبانه خود با آمریکا مبارزه کرده اند؟ تاریخ نشان می دهد که این گونه نیست، اما اوباما خلاف این عقیده را دارد. سال ۲۰۱۵ خواهیم دید چه کسی راست می گوید.
*ایران هستهای