به گزارش مشرق، شاخصههاي برتري حضرت محمد(ص) بر سایر پيامبران در نوشتاری از آیت الله جوادی آملی از نظرتان می گذرد:
شاخصه های برتری پیامبر اعظم، حضرت محمد مصطفی(ص) بر سایر انبیای بزرگ
خدا با دلایل مختلف قرآنی، روایی و عقلی ثابت میشود، که در این نوشتار،
برخی دلایل قرآنی این مسأله را از نظر می گذرانیم.
1. هیمنه قرآن بر کتب انبیای پیشین
خداوند مي فرمايد: همه انبيا حقّ آوردند ولي کتب انبياي گذشته، زير هيمنه
و سيطره و نفوذ قرآن کريم حفظ مي شود؛ وقتي خدا قرآن را مُهَيْمن برکتب
انبياي پيشين قرار داده، چون کمال علمي هر پيامبري در کتاب آسماني او و
کمال علمي پيغمبر خاتم نيز در قرآن ظهور مي کند، پس ره آورد رسول خدا
بالاتر از کتب انبياي پيشين است.
مقام و شخصيت معنوي هر پيغمبر در کتاب آسماني او تجلي مي کند، مقام موساي کليم در حدّ تورات و مقام عيساي مسيح در حدّ انجيل جلوه گر شده است، انبياي پيشين نيز در حدّ کتب و صحف آسماني خود ظهور کرده اند، وقتي سيطره و فضيلت قرآن بر همه کتاب هاي انبياي سلف ثابت شود سيطره و فضيلت رسول خاتم نيز بر ديگر انبيا ثابت مي شود، زيرا پيغمبر در حدّ قرآن است و قرآن، مهيمن است، پس پيغمبر اسلام مهيمن است.
«هيمنه» يعني سيطره و نفوذ علمي، و خداي سبحان اين معنا را در سوره
مائده، پس از ذکر نام چند تن از انبيا، چنين بيان مي کند: بعد از انبياي
گذشته و به دنبال آثار آنان، عيسي، فرزند مريم را فرستاديم در حالي که
تورات را تصديق مي نمود و به عيساي مسيح انجيل داديم... سپس خطاب به
پيغمبر خاتم مي فرمايد: ما بر تو قرآن فرستاديم که کتب آسماني پيشين را
تصديق مي کند و بر آنها سيطره، اشراف و نفوذ علمي داشته و نميگذارد آنها
ازدست بروند، تحريف آنها را تصحيح مي کند، به طوري که موارد تحريف شده
آنها را پس از عرضه بر قرآن کريم به خوبي مي توان تشخيص داده و اصلاح کرد.
2. خاتميت رسول اکرم
از مزاياي رسول اکرم
(ص) خاتميت اوست، قرآن کريم در اين مورد مي فرمايد: ﴿ما کان محمد أبا أحد
من رجالکم و لکن رسولالله و خاتم النبيين﴾.
گذشته از اين، شواهد ديگري
نيز دلالت قطعي بر خاتميت رسول الله دارد که صحيفه نبوت پيامبران به
وسيله آن حضرت، به پايان رسيد. مقصود از خاتميت، هم تأخر و خاتميت زماني و
هم خاتميت رتبي در قوس صعود است.
«خاتم» يعني مُهر، که در پايان نوشته ها قرار مي گيرد؛ وقتي نويسنده هر آنچه لازم بود بيان داشت و مقاصد خود را عنوان کرد، پايان نوشتار خود را مهر کرده، ختم آن را اعلام مي دارد؛ خداي سبحان که با جهانيان سخن مي گويد، از راه فرستادن وحي براي هدايت انسان ها برنامه دارد لذا نه تنها عيساي مسيح، بلکه همه انبيا کلمات الهي هستند انبيا کتاب حقّ و کلام حقّند. خداي سبحان با فرستادن آنها براي جوامع بشري پيام مي فرستد. پس از پايان گفتار و کلماتش، سلسله نبوتشان را با فرستادن پيامبر اکرم ختم، و صحيفه رسالت آنان را با وجود مبارک خاتم المرسلين مهر کرده است پس هرگز جا براي نبوت و رسالت ديگري نيست لذا مي فرمايد: رسول اکرم زيور همه انبيا و خاتم آنان بوده، و سلسله نبوت، با آن حضرت مهر شده و پايان پذيرفته است.
پس همان طور که رسول اکرم در قوس نزول سر سلسله انسان هاي کامل است چون «أوّل ما خلق الله» است، در قوس صعود نيز، اوج و قلّه غايي رسالت است چون خاتم انبياست. از اين جمله، نه تنها استفاده مي شود که پيغمبر اکرم واجد همه مزاياي مشترک، و مزاياي فرد فرد انبيا، و بعضي از خصايص ويژه است که انبياي قبلي فاقد آن بوده اند بلکه نکته ديگري هم استفاده مي شود که تا روز قيامت احدي بهتر از پيغمبر اسلام نخواهد آمد، زيرا رسول خدا انسان کامل است و هر چند ميليون ها سال بگذرد کاملتر از او نخواهد آمد، و اگر کاملتر از وي يافت مي شد، حتماً او به مقام خاتميت مي رسيد نه رسول اکرم و چون تالي باطل است پس مقدم هم، باطل خواهد بود.
3. عبوديت رسول اکرم
بعضي از انسان ها تحت تدبير
اسماي جزئيّه حقّند، مثلاً بعضي در حقيقت، عبدالرزّاق، عبدالباسط،
عبدالقابض، عبدالکريم يا عبدالجليل هستند اما پيامبر اسلام «عبدُه» است و
پروردگاري مدبّر و مربي شخصي وي است که نهايي ترين مرتبه را داراست، و در
قوس صعود، مقامي برتر از مقام مربوبيت شخص رسول اکرم نيست، و آن حضرت
منتسب به عالي ترين اسم از اسماي حسناي خداي سبحان است، يعني «هو» که همان
هويت مطلقه است، چون کامل ترين عبوديت از آن اوست، جامع ترين کلمه به او
اشاره دارد و حضرت در قوس نزول از نزد همان مقام تنزّل کرده و هويت مطلقه
مبدأ ارسال رسول اکرم است.
4. کلام و سکوت حضرت محمد
خصيصه ديگري که خداي
سبحان، براي معرفي پيامبرش ذکر مي کند اين است که مي فرمايد: او حاملي
است که کلام و سکوتش مظهر کلام و سکوت خداست، هر چه مي گويد وحي است، و هر
آنچه با وحي دريافت نموده به مردم ابلاغ مي کند، نه از وحي مي کاهد و نه
غير از وحي چيزي مي گويد.
از اين جمله معلوم مي شود در قانونگذاري و مسائل مربوط به سعادت مردم، اگر چيزي وحي نبود هوي است و هوي به باطل منتهي خواهد شد. از تقابل بين وحي و هوي معلوم مي شود که سخن، يا حقّ است و يا باطل؛ اگر حقّ شد برابر با وحي است و گرنه هوي و هوس. و چون گفته هاي نبي اکرم حقّ است پس آنچه را که در مسائل ارشادي و جهان بيني و هدايت بيان مي دارد وحي است، بحث در باره جزئيّات دنيايي نيست و اين جمله، ناظر به مدعاي اوّل، يعني وحي بودن همه گفته هاي ديني آن حضرت است.
پس پيامبر گرامي هر چه را يافت به شما گفت و هر چه به شما گفت وحي بود،
او هم در اثبات، معصوم است و هم در سلب، منتها افراد بايد در پرتو ارتقاي
فکري، آنها را دريافت کرده بفهمند، اين دو اصل نيز از يکديگر جداست، يکي
ناظر به امين بودن اوست که هرگز رسالت را ناقص نکرده، هرچه به او گفتيم
ابلاغ مي کند. و اصل ديگر ناظر به آن است که هر چه مي گويد گفتار ماست،
از خود چيزي بر وحي نمي افزايد.
5.پیامبر گرامی اسلام، قرآن ممثل
از
برجسته ترين مزاياي علمي رسول اکرم آن است که خداي سبحان قرآن را به او
آموخته و حقيقت آن را در قلب مطهر او القا کرده، پس زماني مي توانيم سيره
علمي رسول گرامي را ارزيابي کنيم که حقيقت قرآن را بشناسيم.
هر
پيامبري به اندازه کتابش مردم را به حقّ دعوت مي کند و هر آنچه به عنوان
آيه تدويني کتاب اوست در وجود مبارک آن پيامبر، به عنوان آيه تکويني و وجود
عيني متحقّق است، و اگر براي معارف کتاب آسماني درجاتي هست، براي ولايت و
رسالت اوليا و فرستادگان خدا نيز مراتبي خواهد بود، و اگر درک قرآن مقدور
همه نيست، لااقل دسترسي به برخي از درجات آن مقدور محقّقان هست و به همان
ميزان مي توان رسول خدا و سيره علمي آن حضرت را شناخت.
6. تجليل خداوند در خطاب به آن حضرت
خداي
سبحان، از نظر ادب محاوره، حرمتي خاص براي خاتم انبيا قايل است که براي
انبياي پيشين قايل نبوده، انبياي گذشته را با نام مخصوص آنها خطاب مي کند،
اما هرگز نام مبارک پيغمبر اسلام را به عنوان يا محمد نمي برد بلکه هميشه
از او با تعبيرات تجليل آميز مانند: ﴿يا أيّها النبي﴾! ﴿يا أيّها الرسول﴾!
ياد مي کند و اگر احياناً خطاب ﴿يا أيّها المزّمّل﴾ و ﴿يا أيّها
المدّثّر﴾ هست، ناظر بر نکته لطيف تاريخي است.
مثلاً در باره آدم ابوالبشر مي فرمايد: ﴿يا ادم اسکن أنت و زوجک الجنّة﴾ و در باره نوح مي فرمايد: ﴿يا نوح إنّه ليس من أهلک﴾ و درباره موسي: ﴿يا موسي أقبل و لاتخف﴾ و در باره حضرت عيسي: ﴿و إذ قال الله يا عيسي ابن مريم﴾ و در مورد حضرت داود: ﴿يا داود إنّا جعلناک خليفة﴾، ولي در باره رسول اکرم علاوه بر خطاب جلالت آميز خود، به بندگان نيز مي آموزد که: ﴿لا تجعلوا دعاء الرسول بينکم کدعاء بعضکم بعضاً﴾: هرگاه خواستيد پيامبر را صدا بزنيد او را مانند مردي عادي صدا نزنيد، بلکه هم نحوه صدا زدن و هم اصل آن آميخته با تجليل و تکريم باشد.
7. عظمت در اخلاق
خداوند پيامبر خود را به عظمت
اخلاقي مي ستايد: ﴿و إنک لعلي خلقٍ عظيمٍ﴾ با جمله اسميه و تأکيد، مي
فرمايد: تو داراي اخلاق عظيمي هستي، وقتي خداي سبحان از چيزي به عظمت ياد
کند، معلوم مي شود که از عظمت فوق العاده اي برخوردار است چون او هر چيزي
را به عظمت نمي ستايد؛ بسياري از موارد را با صفت «ضَعف» يا «قلّت» ياد
مي کند، سراسر دنيا را اندک مي شمرد: ﴿متاع الدنيا قليل﴾ و از دسيسه هاي
شيطان به عنوان: ﴿إنّ کيد الشيطان کان ضعيفاً﴾ سخن مي گويد؛ اما وقتي از
خُلق رسول خدا نام مي برد مي فرمايد: اي پيامبر تو واجد همه ملکات نفساني
در حد اعلا هستي!
8. رسالت پيامبر براي همه انسان ها تا روز قيامت هست
خداوند پيامبر اکرم را شخصيتي جهاني دانسته و در باره قلمرو رسالت او مي
فرمايد: ما تو را براي جهانيان فرستاديم اما بر مؤمنان منت نهاديم. اين دو
نکته در باره قرآن کنار هم آمده است که قرآن کتابي جهاني است: ﴿شهر رمضان
الذي اُنزل فيه القران هدي للناس و بيناتٍ من الهدي و الفرقان﴾ ليکن تنها
اهل تقوا از آن طرفي مي بندند: ﴿ذلک الکتاب لا ريب فيه هدي للمتّقين﴾ اين
کتاب براي همه آمده، ولي عده اي به عمد خود را از آن محروم کرده اند،
کتابي جهاني است ولي اهل تقوا و فضيلت از آن بهره مي گيرند.
درباره رسول خدا نيز اين دو تعبير را دارد، از طرفي مي فرمايد: تو
پيامبري جهاني هستي: ﴿وما أرسلناک إلا کافةً للناس، و از طرف ديگر مي
فرمايد: ﴿لقد منّ الله علي المؤمنين إذ بعث فيهم رسولاً من أنفسهم﴾: خداوند
بر مؤمنان منت نهاده پيامبري را از خودشان در ميان آنها برانگيخت.
«منت»
عبارت است از نعمت سنگين و بزرگي که تحمل آن آسان نيست، تنها مؤمن از عهده
پذيرش نعمت پيامبري و اطاعت از آن، به خوبي برمي آيد، نعمت ايمان، رسالت و
ولايت چنين است.
حاصل آنکه: رسالت پيامبر براي همه انسان ها تا روز
قيامت هست ولي تنها مؤمنان از فيض رسالت بهره مند مي شوند و خدا تنها بر
آنان منت نهاده و رسول، از بين آنها مبعوث شده است. گرچه بعثت همه انبيا
منت است اما دو ويژگي خاتميت و منت بودن بعثت تنها در خصوص پيامبر خاتم
آمده است.
9. رأفت و رحمت رسول اکرم
خداوند در مورد بعضي از
انبيا تعبير برادر کرده مي فرمايد: «براي قوم ثمود برادرشان صالح را
فرستاديم، «براي قوم عاد برادرشان هود را فرستاديم»، «...آن هنگام که
برادرشان نوح آنها را گفت... » ولي درباره پيامبر تعبير برادر نيامده، بلکه
مي فرمايد: ﴿هو الذي بعث في الأمّيين رسولاً منهم﴾ يا اينکه مي فرمايد
﴿لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزيزعليه ما عنتّم حريص عليکم بالمؤمنين رؤف
رحيم﴾: پيامبري براي شما آمده که از جانتان برخاسته، انحراف شما براي او
بسيار سخت است، با حرص و شوق کوشش مي کند تا شما مؤمن بشويد، او مظهر رأفت
و رحمت خدا براي مؤمنان است. خداوند خطاب به پیامبر می فرماید، تو مبشر
جهانيان هستي اما تنها مؤمنان از تو استفاده کرده آنان را به رحمت خاصه
نويد مي دهي و گرنه توده انسان ها از خُلق و سبک زيست مردمي تو بهره مي
برند، هر چند به راه نيايند، حد اقل از تيرگي آنها کاسته مي شود.
هفت بتی که پیامبر برای آزاد ساختن بشر با آنها مبارزه کرد/ نوشتاری از امام موسی صدر
رسالت همۀ انبیا یکی است، و اختلافشان، تنها به ادوار زندگی بسته است؛ ادوار زندگی با توجه به تکامل و تکوین. جوهر انقلاب پیامبران بر ضد بت پرستی به هر شکلی که باشد، در مراحل و ادوار مختلف تفاوتی نمیکند. زیرا که آنان رهبرانی رهایی بخشند؛ به دقیقترین معانیای که ما امروز از این دو واژه (رهبر و رهایی بخش) در مییابیم. گزاف نیست اگر بگوییم حضرت محمد (ص) بزرگترین پیامبر است و انقلاب او بزرگترین انقلاب. این بیان واقعی این انقلاب است و نتایج این انقلاب و تاریخ، این را ثابت کرده است. در این گفتار بر آنیم که عظمت پیامبر را با پارهای کارهای قهرمانانهاش برای آزاد ساختن بشر از بندها و بتها به سوی جهان بهتر بر شمریم.
یکم: شکستن بت شرک و دعوت به توحید در دنیای خدایان بی خرد
پیامبر در جهانی که فرقهها و گرایشهای متفاوتی در آن بودند، دعوت خود را بر توحید بنیان نهاد. برای دنیا خدایانی بیخرد ساخته بودند. این خدایان منجلابهای تفرقه، رسوایی و نادانی بودند. پیامبر اسلام در دعوت رهایی بخش خود با سختیهایی رو به رو شد که خود ـ در حالی که او فداکار و شکیبا بود ـ چنین میگوید: «هیچ پیامبری آنچنان که من آزار دیدم، آزرده نشد.»
او با رد شرک و زشت شمردن بت پرستی دعوتش را برای ژرفا بخشیدن به این
اصلِ جامعِ رسالتش (یعنی توحید)، آغازید. تا اینکه در «یوم الفتح» پیروزی
درخشانش را به اوج رساند. و علی جوانمرد اسلام را بر شانههایش بلند کرد.
خداوند با این پیروزی او را برتری بخشید. در آن روز علی (ع) دستان خود را
زیر بزرگترین بت، هبلِ یک چشمِ وصله دار برد و آن را از ریشه برکند. دیگر
بتهای کوچک را نیز برکند تا با نابودی آنها نظام شرک را از میان برد.
پیامبر
در نبرد با شرک به از میان رفتن ظواهر بسنده نکرد. بلکه در سنگرگاههای آن
یعنی جانها و دلها به مبارزه با آن پرداخت و جانها و دلها را از
نگرانیها و وسوسهها پاک کرد. پیامبر میفرماید: «شرک پنهانتر است از
جنبش مورچهای سیاه، بر تخته سنگی، در شبی تیره».
دوم: شکستن بت جهل و دعوت به فراگیری علم و آزادی اندیشه
مردم را از یک الوهیت خیالی رهاند. برای نخستین بار در تاریخ، اندیشه را به نیکوترین شکل آزاد، و از ویرانۀ بتها راهی به علم باز کرد. دیگر دریاها، کوهها و ستارگان حریمهایی نبودند که فکر فقط با زنجیرهای سنگینی از قداست میتوانست به آنها نزدیک شود. پیامبر مسلمین را به فراگیری علم خواند، تا آن را برای خیر آدمی به کار گیرند. آنها را به باز نمودن قفلهای طبیعت، به یاری تأمل و تجربه فرا خواند. دستور داد تا علم بیاموزند «حتی اگر در چین باشد». دستور داد تا «از گهواره تا گور» پایداری پیشه سازند و تلاش کنند. پیامبر راه را بر شیادی و خرافه سازی بست، و اجازه نداد تا ساده اندیشان عقاید مبهم را در پوششی از تقدس و ترس بپذیرند. چنانکه در اروپا وضع چنین بود. در قرون وسطا شدیدترین تنبیهات را به دانشمندان و آزادیخواهان چشاندند. حکایت گالیله و کو پرنیک و دکارت و صدها نفر دیگر هنوز از ذهنها پاک نشده است.
سوم: شکستن بت ظلم و نا برابری و ایجاد جامعه ای برتر بدون اختلاف طبقاتی
پیامبر برای برپایی یک جهان واحد و اجتماعی برتر، همۀ قیدها را در یک فراگیری بیسابقه و بیهمتا در هم شکست.
1. نخست اعلام کرد، نظام فاسد اثر مستقیمِ رفتار و سلوک آدمی است. اگر انسان نظام برتری بخواهد، چنین چیزی به دست خواهد آمد. گفت: «در حقیقت، خدا حال قومی را تغییر نمیدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند.» همچنین گفت: «به سبب آنچه دستهای مردم فراهم آورده، فساد در خشکی و دریا نمودار شده است، تا (سزای) بعضی از آنچه را که کردهاند به آنان بچشاند، باشد که بازگردند.»
2. تصریح کرد هر جا که بوی ظلم استشمام میشود، باید بر ضد آن انقلاب کرد. و به مقابله با طاغوتیان و ستمگران فرا خواند. فرمود: «به ستمکاران میل نکنید، که آتش بسوزاندتان. شما را جز خدا هیچ دوستی نیست وکسی یاریتان نکند.»
3. برابری در حقوق و واجبات را وضع کرد. پس میان آدمیان اختلاف طبقاتی فرقی نیست مگر در علم و عمل و تقوا. در سلسله مراتب آدمیان، نژاد و ثروت جایگاه و اعتباری ندارد. پادشاهان و رهبران همچون دیگران که «در برابر خدا بر چیزی توانا نیستند».
چهارم: شکستن بت های ساختگی و فروریختن ارزش و اعتبار خدایان شرک
پیامبر
مصرانه با خدایان شرک چه از سنگ و چه بشری تحدی میکند، هستی و بیپایگی
آنان را مینمایاند و در انداختن ارزش و اعتبار آنها پیروز میشود. «ای
مردم، مثلی زده شد. پس بدان گوش فرا دهید. کسانی را که جز خدا میخوانید
هرگز (حتی) مگسی نمیآفرینند، هر چند برای آفریدن آن اجتماع کنند، و اگر آن
مگس چیزی از آنان برباید نمیتوانند آن را باز پس گیرند. طالب و مطلوب هر
دو ناتوانند.»
چه بسا قصه یک عرب بادیه نشین پر معناترین چیزی باشد که
از پیامبر برای زدودن ترس مردمان و در هم شکستن هیبت غیر حق از اذهانشان
روایت شده است. یک بادیه نشین متحیرانه و از روی ترس به عظمت پیامبر اقرار
کرد؛ همچون بندگان در برابر پادشاهان. پیامبر مهربانانه به او گفت: «همانا
من فرزند زنی از قریشم که خرده گوشت میخورد.»
پنجم: شکستن بت اوهام و خرافات
شدت موضع پیامبر در
برابر تطیر و تفأل و تنجیم کمتر از ستیز او در برابر دیگر اوهام و خرافات
نبود. در برخی جنگها، پیامبر به دلیل «طالع نحس»، از رفتن به نبرد نهی
میشد، اما پیامبر روانۀ جنگ میشد، و طالع نحس را به «طالع سعد» دگرگون
میکرد، و میگفت: «نه نحسیای هست و نه دشمنیای.» میگفت: «با روزها
دشمنی نورزید و الا با شما دشمنی میورزند.» همچنین میگفت: «هرکس به سنگی
ایمان بیاورد، خداوند با او محشورش میکند.»
ششم: شکستن بت تقدس زدایی
پیامبر در برابر عادات و
سنتها همان موضع پیشین را داشت. پیامبر سنت گذشتگان را تحت تأثیر
تحولات زمانه معرفی کرد پس نباید سنتها به بت و خدایی بر ساخته تبدیل شوند
و به آنها تقدس بخشیم. خود پیامبر با تشریعِ اسلامیِ آسانی در حادثۀ زید،
فرزند خواندهاش و زینب دختر جحش، دختر عمهاش، یکی از مخاطره آمیز و
دشوارترین این رسمها را نفی کرد. نیکوست که در این باره به تفسیر امام
شیخ محمد عبده و دیگران رجوع کنیم تا مفصلاً از حکمت تشریع در این حادثه بر
ضد بتِ عادت آگاهی یابیم.
هفتم: مبارزه با خودخواهی، بت بزرگ
تنها بتِ
بزرگتر که همان «خودخواهی» است، باقی ماند. معروف است که رهایی از آن را
جهاد اکبر خواند. در قرآن شریف آمده است: «پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش
را معبود خویش قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و
دلش مهر زده و بر دیدهاش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا چه کسی او را
هدایت خواهد کرد؟ آیا پند نمیگیرید؟»
سلام و رحمت و درود خدا بر تو ای ابالقاسم، تو راه را به سوی بهشت موعود هموار کردی. تو با قدرت و توان رهبری چیره دست، موانع و افت های حرکت و رسیدن انسان به هدف را از میان برداشتی. ما را یاری کن تا در راهی که پیش روی ما نهادی حرکت کنیم و در این روزگار دست ما را بگیر و ما را راهنما باش تا از دشمنانمان رها شویم، همان دشمنانی که بشریت را از آنان در آن روزگار رها کردی.
چرا نبوت با حضرت محمد(ص) به پایان رسید؟ / بیاناتی از شهید مرتضی مطهری
نبوت یک جریان پیوسته است و پیام خدا (یعنی دین) یک حقیقت بیشتر نیست، ظهور پیاپی پیامبران، تجدید دائمی شرایع، نسخه های مداوم کتب آسمانی، این سؤال را پیش می کشد که چرا پس از اسلام و با اعلام ختم نبوت، ارتباط انسان با جهان غیب یکسره منقطع شد، و نه تنها پیامبر تشریعی (صاحب شریعت) نیامده و نخواهد آمد، حتی پیامبر تبلیغی نیز نیامده و نخواهد آمد؟ فلسفه و راز ختم نبوت چیست؟ در پاسخ به این سوال و علت یابی خاتمیت سه علت عمده را باید بیان کرد.
1. تحریف
یکی از علل تجدید رسالت و ظهور پیامبران
جدید، تحریف و تبدیل هایی است که در تعلیمات و کتب مقدس پیامبران رخ می
داده است و به همین جهت آن کتاب ها و تعلیمات، صلاحیت خود را برای هدایت
مردم از دست می داده اند. بشر قدیم به علت
عدم رشد و عدم بلوغ فکری قادر به حفظ کتاب آسمانی خود نبود؛ معمولاً کتب
آسمانی مورد تحریف و تبدیل قرار می گرفت و یا به کلی از بین می رفت؛ از این
رو لازم می شد که این پیام تجدید شود.
بنابراین یکی از دلایل تجدید پیامبران و شرایع جدید، از بین رفتن محتوای ادیان پیشین و تحریف کتب آسمانی است. در حالی که این مسئله در مورد خاتمیت صدق نمی کند؛ چرا که خداوند خود وعده محفوظ ماندن قرآن از تحریف و تغییر را داده است: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون». به علاوه نزول قرآن زمانی صورت گرفت که بشر دوره کودکی را طی کرده بود و می توانست کتاب آسمانی را از تحریف حفظ کند. لذا مسلمانان از همان بدو نزول قرآن به حفظ و نگهداری قرآن اهتمام ویژه ای نشان دادند، به گونه ای که امکان هر گونه تحریف و تغییری از بین می رفت. به همین خاطر، علت عمده تجدید پیام و ظهور پیامبر جدید منتفی می گردد و شرط لازم (نه شرط کافی) جاوید ماندن یک دین، موجود می شود.
بنابراین آیه فوق به منتفی شدن مهم ترین علت تجدید نبوت و رسالت از تاریخ نزول قرآن به بعد اشاره می کند و در حقیقت، تحقق یکی از ارکان ختم نبوت یعنی بلوغ اجتماعی بشر را اعلام می دارد.
2. نقص
در دوره های پیشین، انسان ها به واسطه عدم
بلوغ و رشد کافی قادر نبودند که یک نقشه جامع و کامل برای مسیر خود دریافت
کنند تا بتوانند با استفاده از آن نقشه، راه خویش را ادامه دهند؛ لازم بود
که مرحله به مرحله و منزل به منزل راهنمایی شوند و راهنمایانی همیشه آنان
را همراهی کنند. ولی در دوره جدیدی که اسلام ظهور کرد، بشر توانایی دریافت
این نقشه کلی را داشت و لذا برنامه راهنمایی مرحله به مرحله متوقف و آن
نقشه کلی یکجا به جای آن جایگزین شد. از اینجاست که می توان به علت دیگر
تجدید نبوت ها پی برد و آن هم این است که در دوره قبل از خاتمیت، بشر قادر
به دریافت برنامه کلی و جامع نبود، اما با پیدایش این امکان و این استعداد
در عصر رسالت ختمیه و بعد از آن، طرح کلی و جامع در اختیار بشر قرار گرفت و
این علت تجدید نبوت ها و شرایع نیز منتفی گشت. علمای امت اسلام متخصصانی
اند که با استفاده از نقشه کلی راهنمایی که اسلام به دست می دهد و با تدوین
و تنظیم آیین نامه ها و تاکتیک های موقت، راه را به دیگران نشان می دهند.
3. نیاز به تفسیر و تبلیغ
پیامبران مجموعاً دو
وظیفه انجام می داده اند: یکی اینکه از جانب خدا برای بشر قانون و
دستورالعمل می آوردند؛ دوم اینکه مردم را به اطاعت از خدا و عمل به دستورها
و قوانین الهی آن عصر و زمان دعوت و تبلیغ می کرده اند. بنابراین میان
نبوت تبلیغی و نبوت تشریعی باید تفکیک قائل شد. غالب پیامبران، بلکه اکثریت
قریب به اتفاق آنها، پیامبران تبلیغی بوده اند نه تشریعی. اسلام که ختم نبوت را اعلام کرده است، نه تنها به نبوت تشریعی خاتمه داده، بلکه به نبوت تبلیغی نیز پایان داده است.
اگر
بپذیریم که اسلام به واسطه کمال و کلیت و جامعیتش به نبوت تشریعی پایان
داده است، پایان یافتن نبوت تبلیغی را با چه فلسفه ای می توان توجیه کرد؟ حقیقت
این است که وظیفه اصلی نبوت و هدایت وحی، همان وظیفه اول است، اما تبلیغ و
تعلیم و دعوت، یک وظیفه نیمه بشری و نیمه الهی است... ولی عالی ترین و
راقی ترین مظاهر و مراتب هدایت است. وحی رهنمودهایی دارد که از دسترس حس و
خیال و عقل و علم و فلسفه بیرون است و چیزی از اینها جانشین آن نمی شود.
ولی وحی ای که چنین خاصیتی دارد وحی تشریعی است، نه تبلیغی. وحی تبلیغی
برعکس است.
تا زمانی بشر نیازمند به وحی تبلیغی است که درجه عقل و علم و تمدن به پایه ای نرسیده است که خود بتواند عهده دار دعوت و تعلیم و تبلیغ و تغییر و اجتهاد در امر دین خود بشود. ظهور علم و عقل، و به عبارت دیگر، رشد و بلوغ انسانیت خود به خود به وحی تبلیغی خاتمه می دهد و علما جانشین چنان انبیا می گردند... در عهد قرآن وظیفه تعلیم و حفظ آیات آسمانی به علما منتقل شده و علما از این نظر جانشین انبیا می شوند.
بنابراین مفهوم «اجتهاد» در فلسفه ختم نبوت، نقش مهمی را ایفا می کند. علمای امت در دوران خاتمیت که عصر علم است، قادرند با معرفت به اصول کلی اسلام و شناخت شرایط زمان و مکان، آن کلیات را با شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی تطبیق دهند و حکم الهی را استخراج و استنباط نمایند (اجتهاد)؛ و بدین ترتیب بسیاری از وظایفی را که پیامبران تبلیغی و قسمتی از وظایف پیامبران شریعی را (بدون آنکه خود مُشرّع باشند) با عمل «اجتهاد» و با وظیفه خاص رهبری امت انجام دهند. از این رو، در عین حال که نیاز بشر به تعلیمات الهی و تبلیغاتی که از راه وحی رسیده، همواره باقی است، نیاز به تجدید نبوت و آمدن کتاب آسمانی و پیامبر جدید برای همیشه منتفی شده و «پیامبری» پایان یافته است.
پیامبر خاتم کسی است که جمیع مراتب را طی کرده است و دیگر مرحله طی نشدنی یا طی نشده از نظر او و از نظر کار او وجود ندارد. مسائلی که بشر از طریق وحی و الهام باید آنها را کشف کند و از این طریق باید به بشر الهام بشود نامتناهی نیست، محدود است و متناهی. وقتی آنچه که در ظرفیت و استعداد بشر هست بیان شد، مطلب ختم می شود.