کد خبر 37038
تاریخ انتشار: ۱۴ فروردین ۱۳۹۰ - ۰۹:۰۳

نگاه به اين صحنه دريک سرزمين اين پرسش را مطرح مي کند که بين "هيروشيما" و" فوکوشيما" چه تفاوتي است ؟ تا چشم کار مي کند ويرانه است و گورستاني که هر کس در آن شمع مزار خويش است ...!

به گزارش وبلاگستان مشرق، محمدکاظم روحاني نژاد خبرنگار باسابقه واحد مرکزي خبر در مطلب اخير وبلاگ "قلم خاطرات" که 6 فروردين منتشر کرده، نوشته است: سرانجام تلاش ها به نتيجه رسيد و وارد منطقه ويران شده از زلزله و سونامي در شمال شرق ژاپن شدم. نزديک به چهارصد کيلومتر با خودرو رفتيم. کمتر خودروي غير از امدادرسانان که ما هم چنين گروهي بوديم به آن طرف مي رفت بيشتر خودروها از آن سوي مي آمدند ، از چند دهه پيش تا کنون مردم ژاپن از "فوکوشيما" با گردني برافراشته و غرور نام مي بردند اما امروز شنيدن نامش چشم ها را تا بناگوش خيره مي کند، رنگ و رو از چهره مي برد و نفس بند مي آورد . راننده آشنا به منطقه گفت از مسيري خواهيم رفت که شعاع محدوده ممنوعه يعني پنجاه کيلومتري رآکتورهاي وحشت رعايت شود و خطر کمتري داشته باشد و همين کار را هم انجام داد. دويست کيلومتر که پيموديم بايد بنزين مي زديم. در صفي قرار گرفتيم که طولش با وجود خودروهاي ريز و درشت به يک کيلومتر مي رسيد، هرکدام صورت خود را با دو عدد ماسک که خودش بوي ترشي مي داد پوشانديم و بالاخره پس از پنج ساعت و سي دقيقه وارد شهر سانداي شديم، البته بخشي از شهر کاملا نابود شده و بخشي هم در زير گل ولاي، خودرو، کانتينر، وسايل خانه و خلاصه هرچيزي که سر راه امواج بي رحم ده متري قرار گرفته و درهم ريخته است. اول در يک نگاه، جايي را ديدم تصور کردم اوراق فروشي يا به تعبيري گورستان خودروهاي از رده خارج ناشي از اجراي طرح جايگزيني خودروهاي فرسوده و دودزاست اما چنين نبود. خودروها همگي نو و بدون شماره اند که مثل نخودي وسط يک آش پرملات که سبزي اش درختان کاج و گوشتش کانتينر و عدس و لوبيايش سقف خانه و ميز و مبل است درهم تنيده اند.

سانداي زلزله زده و سونامي زده به علت فاصله يکصد کيلومتري اش با نيروگاه اتمي فوکوشيما و قرار گرفتن در مسير خلاف جهت وزش باد خطر آلودگي به مواد راديو اکتيو ندارد وبيشتر توکيو و شهرهاي واقع شده در پايين دست در معرض خطرند ..در بخش ساحلي شهر سانداي تقريبا مي توان گفت هيچ کس زنده نمانده است. به کنار ساحلي که ديواره اش پنج متر ارتفاع دارد رفتم .نگاهي به آن اقيانوس هولناک آن روز که از خشم ارتفاع امواجش به ده متر مي رسيد انداختم که اکنون چگونه امواج آرام و متبسم خود را همچون عشوه نو عروسان به رخ مي کشد و با دامني پرچين فيروزه اي رنگ در رقصي تماشايي دلبري مي کند اما ديگر خريداري ندارد اينک ما چند نفر بوديم و صداي وز وز نسيم سرد و هياهوي لاشخوراني که در کمين اجساد در آسمان پرسه مي زدند . گاهي هم صداي بيلچه هاي چند نظامي حيرت زده که زير گل و لاي ها دنبال جسد بي نشاني مي گشتند سکوت آزار دهنده را مي شکست،رو به دريا که ايستاده ام پشت سرم در ويرانه هاي خاموش و بي تحرک ،هيچ نشاني از حيات و زندگي ندارند .

 اين اقيانوس هم مثل برخي هاست که چهره هاي زيبا و با لبخند و لباس هاي فاخر و دلفريب اما دروني ناآرام و خشونتي فرو خفته دارند و تا همه چيز را نبلعند و شکمشان سير نشود آرام نمي گيرند. نگاه به اين صحنه دريک سرزمين اين پرسش را مطرح مي کند که بين "هيروشيما" و" فوکوشيما" چه تفاوتي است ؟ تا چشم کار مي کند ويرانه است و گورستاني که هر کس در آن شمع مزار خويش است ...!

 ديدن يک آلبوم عکس خانوادگي در لب ساحل مرا خيلي اندوهگين کرد و ياد اين شعر زيبا با صداي دلنشين "رسول نجفي" هنرمندکشورمان وآن اثر خوب انداخت که " کجان آدما که از اونا فقط ،خاطره هاشون بجا مي مونه !! نظاميان اجازه ماندن بيشتر در اين منطقه نمي دهند با کسي هم مصاحبه نبايد کرد . البته اين جزء فرهنگ ژاپني هاست که در باره احوال شخصي و خانوادگي آنان هيچ سوالي نبايد بپرسي. دوست ندارند شرايط تلخ امروز آنان را ببيني و با گذشته مرفه و و پر آسايش شان مقايسه کني وخيلي چيزهاي ديگر....!!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس