کد خبر 357641
تاریخ انتشار: ۵ آبان ۱۳۹۳ - ۱۰:۰۳

قاسم صرافان متولد 1356 است. وی فعالیت جدی‌اش را در عرصه شعر از سال 1384 و با شرکت در محافل و انجمن‌های ادبی اصفهان آغاز کرده است. نخستین مجموعه شعر او با عنوان «از آهو تا کبوتر» در سیزدهمین جایزه «کتاب فصل» شایسته تقدیر شناخته شد. این دفتر 65 قطعه شعر آیینی در قالب غزل و رباعی را در بر می‌گرفت. در ایام سوگورای حضرت ارباب عشق، نور دیده حضرت صدیقه طاهره(ره) مجموعه ای از اشعار آیینی این شاعر را برای استفاده دلسوختگان حضرت سیدالشهدا(ع) منتشر می کنیم.

- زبان حال حضرت زینب (س) با آقا اباالفضل العباس (ع) -

رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی

عباس من! دیدی اما مانند خواهر ندیدی


آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را

وقتی غریبانه می‌رفت بی یار و یاور ندیدی


آری در آوردن تیر بی دست از دیده سخت است

اما در آوردن تیر از نای اصغر ندیدی


حیرانی یک پدر را با نعش نوزاد بر دست

آن بهت و ناباوری را در چشم مادر ندیدی


شد پیش تو نا امیدی تیر نشسته به مشکت

مثل من اطراف عشقت انبوه لشکر ندیدی


بر گودی گرم گودال خوب است چشمت نیفتاد

چون چشم ناباور من دستی به خنجر ندیدی


دلخونی اما برادر دلخون‌تر از من کسی نیست

آخر تو بر خاک صحرا مولای بی سر ندیدی


قلبت نشد پاره پاره، آن شب خرابه نبودی

آنجا سر یک پدر را در دست دختر ندیدی


سقا! تو ساغر ندیدی، در تشت زر، سر ندیدی

جای نیِ خیزران بر لبهای دلبر ندیدی

کربلايي و مبتلا داري، شهر عشقي برو بيا داري


*********

( تقدیم به آستان حضرت رباب س)

تا طفلی می گه آب گریه‌م میگیره

من از اسم رباب گریه‌م می‌گیره


همیشه وقتی «بابا آب داد»و

میخونم تو کتاب گریه‌م میگیره


تا می‌بینم که بانویی به بچه‌ش

میگه: مادر بخواب! گریه‌م میگیره


اگه مردی جلو روی عیالش

بمونه بی‌جواب گریه‌م میگیره


حساب تا می‌کنم آبی که نوزاد

می‌نوشه، بی حساب گریه‌م میگیره


گلوی طفل شش ماهه چقدره؟

می‌پرسم، از جواب گریه‌م میگیره


همین که مادرم دنبال چیزی

می‌گرده با شتاب گریه‌م میگیره


اگه دیدم زنی رد میشه ظهری

به زیر آفتاب گریه‌م میگیره


جنوب وقتی میبینم خانوما رو

با روبند و نقاب گریه‌م میگیره


نشون مستیه تو شعر اما

تا مینویسم شراب گریه‌م میگیره


به سقاخونه حساسه دل من

تو صحن انقلاب گریه‌م میگیره


تا طفلی گم شده باباشو می‌خواد

اونم با اضطراب ... از حال می‌رم

*********
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد
حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد

حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی
در هاله‌ای از گیسویی خاکستری باشد

دختر دلش پر می‌کشد، بابا که می‌آید،
موهای شانه کرده‌اش در معجری باشد

ای کاش می‌شد بر تنش پیراهنی زیبا ...
یا لااقل پیراهن سالم‌تری باشد

سخت است هم شیرین زبان‌ باشی و هم فکرت
پیش عموی تشنه‌ی آب آوری باشد

با آن‌همه چشم انتظاری باورش سخت است
سهمت از آغوش پدر تنها سری باشد

شلاق را گاهی تحمل می‌کند شانه
اما نه وقتی شانه‌های لاغری باشد

اما نه وقتی تازیانه دست ده نامرد
دور و برِ گم گشته‌ی بی‌یاوری باشد

خواهرتر از او کیست؟ او که، هر که آب آورد،
چشمش به دنبال علی اصغری باشد

وای از دل زینب که باید روز و شب انگار
در پیش چشمش روضه‌های مادری باشد


وای از دل زینب که باید روضه‌اش امشب
«بابا ! مرا این بار با خود می‌بری؟» باشد

بابا ! مرا با خود ببر ، می‌ترسم آن بدمست
در فکر مهمانی و تشت دیگری باشد

باید بیایم با تو، در برگشت می‌ترسم
در راه خار و سنگ‌های بدتری باشد

باید بیایم با تو، آخر خسته شد عمه
شاید برای او شب راحت تری باشد؟

**********

کربلايي و مبتلا داري، شهر عشقي برو بيا داري


گرچه باور نميکنم اما  مي روم کربلا خدا را شکر
 مردُم!آقاي مهربانم باز راه داده مرا خدا را شکر
 
کربلايي و مبتلا داري، شهر عشقي برو بيا داري
بر سر قدس و کعبه جا داري، با دو گنبد طلا خدا را شکر
 
گرچه دنيا چنين پر آشوب است، درکنار تو جاي ما خوب است
گوشه ي کشتي حسينيم و گوشه ي چشم ناخدا را شکر
 
اين که دل بي قرار عباس است، کار دل نيست کار عباس است
هر که پروردگار عباس است، اوست تنها خدا، خدا را شکر
 
بغض ها کينه ها عداوت ها، غصه ها ترس ها حسادت ها
فقط اينجا ميان هيئت ها، کرده ما را رها خدا را شکر
 
درد ما چيست؟ عاشقي، مستي، اي که دردمان دردها هستي!
اينکه لطفت نکرده تا حالا درد ما را دوا خدا را شکر

شاعر: قاسم صرافان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس