روزنامه اطلاعات در یادداشت شماره امروز خود با عنوان «گروکشی ممنوع » به برخی آفت های انقلاب اسلامی اشاره می کند و می نویسد:
آن چه که به عنوان یکی از موانع مهم توسعه نیافتگی و عدم توفیق در مقابله با بیقانونی، فساد، رانت، سوءاستفاده و حتی سوء تدبیر و سوء مدیریت سد راه پیشرفت کشور شده است گروکشیهایی است که گاه با وجود دأب و داعیه دینداری و اخلاق مداری هیچ نسبتی نه با دین و نه با اخلاق و نه حتی با منافع حزبی دارد. به عنوان مثال وقتی دولتی از یک جریان فکری بر سرکار میآید و دست به روشنگری و با افشاگری میزند جناح مخالف به جای جانبداری و حمایت از برخورد با تخلف نمونههایی از گذشته و یا افراد گذشته را مثال میآورد و گاه این روند در غیر اخلاقیترین شکل آن، صحنه کریخوانی و رجزخوانی دو برگ باز را به ذهن متبادر میکند که گوشهای از برگه مخفی در دستشان را نشان میدهند تا حریف را از صحنه به در کنند.
وقتی ماجرای اختلاس ۳ هزار میلیاردی پیش آمد هر جناحی انگار تنها دغدغهاش این بود که اتهام را از خود دور کند. انگار نه انگار که مسأله اصلی سرمایهای است که از بیتالمال و از جیب مردم رفته و این نکته اصلی است.
فارغ از اینکه فرقی نمیکند فساد در کدام دوره و وابسته به کدام جریان اتفاق افتاده باشد خود فساد پدیدهای است که توسط هر کس هر جریان و هر تشکلی و هر دلسوزی در هر لباسی باید مورد محکومیت و پیگیری شدید قرار گیرد.
این نوع گروکشیها که متأسفانه در میان تقریباً تمام گروهها و جریانهای به اعتقاد حقیر نابالغ سیاسی با شدت و ضعفهایی نمونهها و مصداقهای نسبتاً قابل توجهی دارد بیش از هر چیز بهترین فرصت را برای عدهای فرصتطلب و رانت خوار فراهم آورده و میآورد تا در گردوخاک و مه غلیظ برآمده از این گروکشیها و منازعات سیاسی، آش را با جاش ببرند و دست به تاراج سرمایههای ملی بزنند .
دزدی بد است، تهمت بد است، دروغ بد است، سوءاستفاده بد است و … آِیا این زشت نیست که عدهای بگویند وزیر علوم را به این خاطر برکنار کردند که میخواست جلوی بورسیههای غیرقانونی را بگیرد؟ آیا این تهمت کمی است برای آبروی مجلس که باید در رأس امور باشد؟ و یا چنین اتّهامی برای نظاماسلامی ظلم فاحش به حساب نمیآید؟ هرچند همه تمام قد بایستیم و واقع نیز چنین باشد که این اتّهام جفا در حق نمایندگان حتی نمایندگان محترم موافق استیضاح است.
آیا این بدنیست که هروقت پرونده سوءاستفاده و یا فساد و خلافی برملا میشود و یا به قوهقضائیه میرود هر بار از یک جناح ندا برخیزد که قضیه سیاسی است! این چه رفتار و روشی است که باعث شده برخورد با بیقانونی و فساد دارای هزینههای فراوانی بشود و راه و بستر را برای رانتخواران و سوءاستفادهکنندگان بگشاید؟! چرا به گرایشهای سیاسی و جناحی نیاموختهایم و یا به آنها تشر نزدهایم که ورود و دخالت و گروکشی شما به این حوزهها که به منافع ملّی، حقوق مردم، آبروی نظام و ضرورت حفظ ارتباط دوسویه و اعتماد آمیز دولت، ملّت ارتباط پیدا میکند ممنوع است؟!
روزنامه کیهان عنوان «دور برگردان همت» را برای ستون یادداشت شماره امروز خود برگزیده و می نویسد:
انصاف باید داد مسئولیت بسیار سنگینی بر دوش دولتمردان و رئیسجمهور قرار دارد. یک طرف توده شریف مردم قرار دارند که انقلاب اسلامی آنان را ولینعمت مسئولان قرار داد و همان ولینعمتان به حق توقع دارند از ضرورتهای یک زندگی آرام و پاکیزه برخوردار باشند. و در طرف دیگر قدرتهای زورگوی عالم که از همین ملت شریف کینههای بزرگ به دل دارند و میخواهند عرصه را بر او تنگ کنند. به دوش کشیدن بار امانت در میانه این دو جبهه و صیانت از خط مقدم حقوق و مصالح ملی، آن مسئولیت بزرگی است که بر دوش دولت محترم سنگینی میکند و بیتردید باید از چنین جایگاهی حمایت و پشتیبانی کرد. کارشکنی و سنگاندازی در برابر این دولت و دولتهای قبلی حرام آمیخته با خیانت است؛ خیانتی که معالاسف جماعتی با انگیزههای مختلف در قبال دولت قبلی مرتکب شدند و متاسفانه برخی از اجزای همان دولت در دور باطل همین طیف آلوده افتادند و به قهقرا رفتند. در عین حال همانگونه که کارشکنی و اصرار بر دشمنی با دولت خیانت است، حمایت از خطاها و تحسین لغزشها - و خدای نکرده انحراف- نیز خیانت است. تحسین و تشجیع به هنگام خروج از مسیر، جز به دورتر شدن از مقصد نمیانجامد و اگر چاپلوسان را استثنا کنیم، چه بسا بخشی از این تحسین و تشجیعها از سر ماموریت باشد تا اهداف و مشکلات اصلی فراموش شود.
دولت فعلی را مانند هر دولت دیگری میشود نقد کرد اما گرانیگاه و نقطه ثقل این ضرورت، برداشته شدن حجابهای شنیدن نقد است. ادعا بر این نیست که تمام نقدها درست، محترمانه و مودبانه است و مو لای درز هیچ یک از انتقادها نمیرود. اما اولین خسارت به خود دولتمردان وارد خواهد شد اگر به اعتبار یک یا چند نقد نابهجا یا تند، استقراء ترتیب داده و به خطا نتیجه بگیرند که پس منتقدان را نباید دید و شنید بلکه هر از گاه یک بار باید از خجالتشان درآمد و با پرخاش و تشر به آنها، شانه از بار مسئولیت خالی کرد یا خشمی را فرو نشاند و یا گروهی از حامیان- و یا مدعیان حمایت- را به هیجان آورد. دو حکمت شریف از امیرمومنان علی علیهالسلام است که نوع ما به آن به عنوان نقشه زندگی نیازمندیم. حضرت در نامه 66 نهجالبلاغه خطاب به عبدالله ابن عباس فرمودند «نباید برترین چیزی که از دنیایت به آن دست مییابی، رسیدن به لذتی یا فرو نشاندن آتش خشمی باشد بلکه باید فرونشاندن آتش باطل یا احقاق حق باشد.» بدین معنا نوع سیاستهای معطوف به هیجان و حب و بغضهای ناحق راه به غیر فضیلت و انسانیت میبرد. امام همچنین در خطبه 216 میفرمایند «همانا هر کس شنیدن حق یا عرضه کردن عدالت بر او سنگین آید، عمل به آن دو سنگینتر است. پس، از گفتن حق یا مشورت دادن به عدالت دریغ نکنید.» سعه صدر به تعبیر امیر مومنان ابزار ریاست است و نوع مسئولان ما باید به این ابزار مجهز شوند اگرنه درمیمانند.
باید در مجال دیگری بحث کرد که آیا نرمش برخی دولتمردان در حوزه دیپلماسی مصداق نرمش قهرمانانه بود یا نبود اما با فرض که تماما قهرمانانه بود امروز هیچ کس تردیدی ندارد این تعامل با شیطان بزرگ- حتی به قیمت برخی رفتارهای نابهجا- به نتیجه نرسید و به اعتبار تفرعن استکبار آمریکا به بنبست ختم شد.
حوزه فرهنگ و سیاست و اقتصاد نیز نمیتواند از این ارزیابی و بازنگری در نقشه کلی بینیاز باشد. نه هر مدعی حمایتی، دوست دولت میباشد و نه هر منتقدی، دشمن است. اینکه بگوییم منتقدان ترسو و بزدل هستند و به جهنم که میلرزند و حتی صدای برخی حامیان نیز به اعتراض بلند شود، آن قدر دغدغهبرانگیز نیست که پس از شنیدن انتقادها بگوییم «به دوستان و اعضای دولت میگوییم بعضی اوقات باید شرایطی پیش بیاید تا همه هر چه در دل دارند بیرون بریزند و در چنین شرایطی میتوان رسانهها، یاران ضعیف و قوی، موافقین و مخالفین واقعی را بهتر شناخت.» این تلقی دوم گارد دولت را به سمت تملق و حمایت به هر قیمت باز میکند و به همان میزان عرصه را بر منتقدان که هیچ حتی برای دوستان نقاد و صاحبنظر تنگ مینماید. چنین قبض و بسط معکوسی معمولا راهزن صاحبمنصبان و خواص در مسیر حق و مصلحت شده است.
رئیسجمهور محترم در گذشته بر دغدغههای ارزشمندی انگشت تاکید گذاشته است؛ چه آنجا که فتنهگران و آشوبطلبان را اوباش و مزدوران حقیر استکبار برشمرد و چه آن زمان- سال 81- که از موضع دبیر شورای عالی امنیت ملی نسبت به برخی اتفاقات در وزارت نفت از جمله قرارداد 25 ساله کرسنت ابراز نگرانی کرد. اکنون پرسش این است که آیا متهمان آن جرمهای بزرگ توبه کردهاند که در مصدر برخی امور قرار گرفتهاند؟ اگر آقای روحانی به درستی در سال 81 به رئیسجمهور وقت هشدار داد که در قرارداد کرسنت «حقوق ایرانیان نادیده گرفته شده و سالیان دراز گرفتار آن خواهیم بود و قیمت تعیین شده بسیار پایین است... از یک سال پیش وزیر نفت پاسخی به سوالات مطرح شده نمیدهد» آیا امروز نباید نگران باشیم که عاملان این بیقانونی و کمفروشی در وزارت نفت چه میکنند؟ یا اگر گفتیم دولت به رای نمایندگان در استیضاح وزیر علوم احترام میگذارد، پس از آن مسئولان دولت حق دارند بگویند راه وزیر معزول را ادامه میدهیم حتی اگر 10 وزیر دیگر برکنار شود؟! در این میان به عنوان فقط یک مثال از دهها کوتاهی، تکلیف خانواده آن چند دختر دانشجو چه میشود که فرزندشان به خاطر دستدرازی یک استاد بیشخصیت دست به خودکشی زدند و حالا میبینند همان استادنمای منحط به اعتبار خطکشیهای مجعول سیاسی، سرکار خود برگشته است؟ یا مثلا میشود آبروی 3هزار بورسیه را قربانی مطامع سیاسی و باجخواهی از مجلس کرد و بعد گفت آمار متخلفان 1500 بلکه 800 نفر است و پس از آن هم معلوم شود برخی مسئولان وزارت علوم یک نوچه رسانهای را برای تسویه حساب سیاسی به بازی گرفتهاند. حتی اگر 10، 20 یا 50 نفر در ماجرای بورسیه تخلف کرده بودند- که در آن صورت باید تکتکشان را رسوا کرد و تعجب این است که چرا معرفی نمیشوند- آیا مسئولان ذیربط مجاز بودند با حیثیت 3هزار بورسیه ارشد بازی کنند؟ و بالاخره اینکه آیا دولتمردان پس از یک سال حق دارند به جای ارائه کارنامه و صورت حساب «هزینه- خدمات» مدعی افشاگری شوند و در این مقام نیز فقط تهمت حواله کنند و بدین ترتیب خیال کنند دهان منتقدان را میبندند؟! آنگاه با این آدرس غلط 3 سال بعد دولت محترم در کدام ایستگاه ایستاده است؟
روزنامه ابتکار در ستون یادداشت امروز خود به پدیده داعش پرداخته و با عنوان «بومرنگ ویرانگر داعش» آورده است:
جوان سياهپوش با لهجه غليظ بريتانيايي، بيانيه اي را قرائت ميکند وچند ثانيه بعد جيمز فولي خبرنگار آمريکايي را با خونسردي تمام مقابل دوربين گردن ميزند، در پس زمينه تصوير پرچم سياه «خلافت اسلامي» درباد تکان ميخورد. چند روز بعد سازمانهاي امنيتي انگليس هويت جوان داعشي را فاش ميکنند. او تبعه انگليس است و تا همين يک سال پيش خواننده يک گروه رپ در لندن بود و سابقه فعاليت مذهبي خاصي نداشته است. آمارهاي رسمي ميگويند حداقل 500 جوان مسلمان تبعه انگليس در سوريه و عراق براي داعش ميجنگند.سازمان امنيت داخلي آلمان آمار جواناني که از اين کشور به قصد”جهاد” به سوريه و عراق رفته و جذب داعش شدهاند را 320 نفر اعلام کرده و از تدوام روند مهاجرت جوانان اين کشور به مقصد سوريه و عراق خبر ميدهد. بسياري معتقدند تعداد واقعي داعشيهاي آلماني تبار يا آلماني زبان بسيار بيشتر از اين عدد است.
واقعيتهاي حوادث سوريه و عراق نشان ميدهد که داعش ديگر تنها يک گروه تروريستي مثل القاعده و شعبات آن نيست. آنها طي سه سال گذشته آنچنان از فرصت بي سرو ساماني سوريه و حمايتهاي کورکورانه غرب و ترکيه و عرب به مخالفان بشار اسد بهره برده اند که حالا ديگر به ارتشي کارآزموده و چند مليتي بدل شده اند. آنها هم خوب يادگرفته اند بجنگند و به مثابه سدههاي گذشته سر ببرند و هراس بيفکنند و هم ميدانند چگونه به مانند پيشروترين ملل جهان از فناوريها و رسانههاي نوين در راستاي مقاصد خود بهر ببرند.
تا همين چند ماه پيش راهبرد اصلي سران آمريکا و اروپا و تقريبا همه قدرتهاي مدعي جهان در سوريه و خاورميانه اين بود که هرکس که با بشار اسد بجنگد دوست غرب است و حمايت رسمي يا غير رسمي از همه گروههايي که در سوريه ميجنگيدند در اوج بود. شايد بر اساس همين راهبرد رسمي بود که سران اين کشورها با درپيش گرفتن سياست مرزهاي باز، خروجي کشورهايشان را به روي اتباع تندرو و خشن خود گشودند تا به نيابت از رهبران اين کشورها و در قالب گروههاي مثلا مبارز سوري با ارتش سوريه و حکومت بشار اسد بجنگند.غرب دو دهه پيش و در ماجراي تقابل شرق کمونيست و غرب ليبرال در افغانستان هم اينگونه رفتار کرد. آمريکا و کشورهاي اروپايي عافيت طلبانه و به خيال خود با دستاني از دور بر آتش، افراطي ترين و خشن ترين گروههاي اسلامي عرب زبان و پشتون را در جنوب افغانستان و شمال پاکستان سازماندهي کرده بودند تا به نيابت از غرب عليه کمونيسم و شوروي سابق بجنگند. چندي بعد ارتش شوروي خاک افغانستان را ترک کرد و غائله کمونيسم هم کمي بعد خوابيد. اما از افراط گرايي اسلامي ساخت دولتهاي غربي طالبان و القاعده برآمد. آنها در گام اول بلاي جان جهادگران و مبارزان واقعي و مردم افغانستان شدند. پس از آن به جان منطقه خاورميانه افتادند و نهايتا پيش و پس از 11 سپتامبر مانند بومرنگي ويرانگر به سراغ پرتاب کننده خود برگشته و گريبان غرب را گرفتند و تا کنون رها نکرده اند.
نه آمريکا و نه متحدان اروپايي و عربي واشنگتن اما از ماجراي افغانستان و شوروي و مارهاي در آستين پرورده در دهههاي گذشته درس نگرفتند. آنها به خيال خود براي ساقط کردن حکومت بي آزار بشار اسد – که تنها تقصيرش همراهي با ايران و مقاومت فلسطين بود- بار ديگر به استراتژي شکست خورده افغانستان دهههاي پيش روي آوردند.
«قاتل و مقتول هر دو قربانی وضعیت هستند» عنوان تیتر روزنامه شهروند است که به موضوع حمله و ضربوشتم یک شهروند تهرانی از سوی تعدادی افراد منتسب به عوامل شهرداری تهران پرداخته و می نویسد:
اتفاقی که در جریان حمله و ضربوشتم یک شهروند تهرانی جلوی چشمان فرزند نوجوانش و از سوی تعدادی افراد منتسب به عوامل شهرداری تهران یا پیمانکاران آن رخ داد و منجر به قتل آن شهروند شد، این پرسش را پیش آورده که دلیل اینگونه رفتارها چیست؟ آیا فقط شهرداری مقصر است؟ مشابه این رفتارها را در تخریب بناهایی که بدون مجوز ساخته میشوند هم میبینیم و در برخی از آن موارد هم خسارات جسمی یا جانی به وجود آمده است. در رفع سد معبر و دستفروشان خیابانی هم شاهد این ماجرا هستیم. در بسیاری از مواقع دیدهایم که دستفروشانی که کنار خیابان بساط کردهاند، به اصطلاح چهارچشمی مواظب هستند که مأموران سدمعبر نرسند و تا قبل از آمدن آنها بساط خود را جمع کنند، در غیر این صورت اموال آنها به وسیله ماموران اتلاف میشود و چهبسا درگیری هم رخ دهد. آیا آن مأموران، بالفطره چنین تندخو و هجومی هستند؟ یا آنکه آنان هم به نوعی مشابه همین دستفروشان هستند که از بد حادثه در این شغل فعالیت میکنند و خودشان هم بهنوعی قربانی این وضع هستند؟ زیرا که، چه بزنند و چه بخورند، متضرر هستند. الان که کشتهاند باید به زندان بروند و قصاص شوند. کارفرما هم ناجوانمردانه از خودش سلب مسئولیت و آنان را فراموش میکند و اگر هم کشته شوند، شانس بهتری دارند چون کارفرما برایشان ختم میگیرد و با سلام و صلوات اعلام میکنند که ماموری وظیفهشناس درحین انجاموظیفه مقدس خود به دست یک انسان بیمسئولیت کشته شده است! البته برای خانواده آنان هم بهتر است که کشته شوند تا به اسم قاتل بیرحم قصاصشان کنند. چون اگر کشته شود، مظلوم خواهد بود و دیهای هم دریافت میکند ولی اگر بکشد یک قاتل بیرحم معرفی میشود که سالها باید زندانی شود بدون آنکه درآمدی داشته باشد. درنهایت هم باید قصاص شود یا هزینه زیادی را بهعنوان دیه بپردازد. این کارگران یا عوامل از زور بیکاری و نداشتن درآمد تن به کاری میدهند که طبعاً هیچ انسانی علاقهای به انجام آن ندارد. پس مشکل کجاست؟
این که آمار میگوید در میان ایرانیان نزاع زیاد است، یکی از دلایلش همین وضع است که حتی مردم در تعامل با یکدیگر هم نمیتوانند به شیوههای مدنی حل اختلاف تکیه کنند و در نتیجه وارد حل اختلاف شخصی یا همان نزاع میشوند. اکنون وقت آن است که به این مسائل بیشتر فکر کنیم. البته اگر فرصتی برای فکر کردن داشته باشیم.
روزنامه آرمان نیز امروز تیتر «بازگشت به سیاست تنش زدایی خاتمی» را برای سرمقاله امروز خود انتخاب کرده و می نویسد:
روابط ايران و عربستان، افتوخيز فراواني را در طول تاريخ تجربه كرده است؛ به خصوص پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و ما در تعاملات دو کشور شاهد نوسانات مختلفي هستيم. كارشناسان و تحليلگران خاورميانه راه پرفراز و نشيب روابط دو كشور را در پارهاي از زمانها دوستانه ودر پارهاي خصمانه ميدانند. در 35سال گذشته و در برخي دورهها اين روابط نسبتا قابل قبول بوده است و در دورههاي ديگر به دلايل متعدد اين روابط تحتتاثير عوامل جانبي به سردي گراييد. به طور مثال شهادت حجاج ايراني بيتا... الحرام، روابط ايران و عربستان را دچار تحولات عمدهاي كرد؛ كارشناسان از آن واقعه به عنوان برههاي ياد ميكنند كه روابط دو کشور دچار تيرگي شد.
از سوي ديگر در برخي دورهها به خصوص اواخر دوره سازندگي و آغاز دوره اصلاحات روابط دو كشور روند رو به بهبودی را تجربه كرد اما به طوركلي ميتوان ادعا كرد كه تمام دولتها در كشور اهميت ارتباط با كشورهاي منطقه بهخصوص عربستان را درك ميكنند. البته نبايد فراموش كرد كه در 8سال اخير روابط دو کشور روند گذشته را طي نكرده است و بسياري از كارشناسان و صاحبنظران مسائل خاورميانه بر اين باورند كه تيرگي روابط تهران و رياض بر امنيت منطقه خاورميانه اثر سوء داشته است. به يك معنا ميتوان بيان داشت كه روابط تيره دو كشور عامل اصلي عدمثبات در منطقه خاورميانه است چرا كه از يك سو اين دو كشور به دليل پتانسيلهاي بالقوه و بالفعل خود قدرت منطقهاي محسوب ميشوند. قدرتهاي منطقهاي با تعامل خود قادرند امنيت و آرامش منطقه را تضمين كنند يا اينكه با رقابتهاي مخرب ميتوانند امنيت و آرامش منطقه را با چالشهاي جدي روبرو كنند. بنابراين رويكرد دو كشور در تامين آرامش منطقه موثر است. برای مثال در دوره سيدمحمد خاتمي ايران و عربستان تفاهمنامه امنيتي امضا كردند که اين رويداد به نوبه خود ميتوانست تضمين كننده آينده روابط دو كشور و صلح پايدار در منطقه خاورميانه و به خصوص خليجفارس باشد. در دوره اصلاحات، دكتر روحاني دبير شوراي عالي امنيت ملي بود و به دليل آشنايي ايشان با مسائل ديپلماتيك ميتوان اميد داشت روابط دو كشور مسير موفق دوره اصلاحات و سازندگي را بپيمايد. شايد به همين دليل است كه حسين صادقي به عنوان سفير ايران در عربستان برگزيده شد. با توجه به سوابق و تلاشهاي وی ميتوان اميد داشت، عربستان سعودي هم روند نااميدكننده گذشته را اصلاح كند. از سوي ديگر تغيير سفير عربستان كه منتسب به عوامل امنيتي بود اين اميد را ايجاد كرد كه روابط دو كشور مسير بهبود را بپيمايد. با توجه به اين جابهجاييها اميد ميرفت روابط دو كشور از حالت خصمانه خارج شود اما مسائل حاشيهاي همچنان بر روابط ايران و عربستان سايه افكنده است. سفر معاون وزير خارجه كشورمان دكتر امير عبداللهيان به رياض و ديدار با سعود الفيصل اين اميد را در دلها زنده ميكند كه دو كشور مسلمان مسير رفع تخاصمات گذشته را در پيش گرفتهاند. از سوي ديگر كارشناسان اميد دارند پرواز پهپاد ساقط شده اسرائيلي بر فراز آسمان ايران بر روابط دو كشور اثرگذار نباشد؛ چراكه پرواز اين پهپاد با برد كم اين ظن را زنده ميكند كه برخي از كشورهاي منطقه از پرواز آن آگاه بوده و امكاناتي را برایش فراهم كردهاند. در حال حاضر ديپلماتها ميدانند كه بهترين راه براي از ميان بردن اختلافنظرها ميان ايران و عربستان در خصوص مسائلي مانند عراق، سوريه، لبنان و... بازگشت به سياست تنشزدايي دوران خاتمي است.
«ریشه ها» تیتر حرف روز روزنامه اعتماد است که به موضوع داعش پرداخته و آورده است:
«داعش» يا همان نيروهايي كه خود را به نام دولت اسلامي عراق و شام معرفي كردهاند، تبديل به پديدهيي درخور توجه شدهاند كه بايد ارزيابي درستي از ريشههاي شكلگيري آن داشت. هر چند اين پديده از بس جنايتها و رفتارهاي عجيب و غريبي از خود به نمايش گذاشته كه بيننده را به تعجب واميدارد ولي اين دليل نميشود كه از كنكاش در ريشههاي بروز و شكلگيري چنين پديده وحشتناكي غفلت شود. بهطور معمول برخي افراد چنين پديدهيي را تك بعدي و سادهانگارانه تحليل ميكنند، مثلا اينكه آنان فقط مشتي جنايتكار امريكا ساخته يا دستپخت عربستان و كشورهاي ارتجاعي منطقه هستند. هر چند كه در جنايتكاري آنان كه به واسطه رفتارشان و به ويژه فيلمهاي منزجركنندهيي كه از اعدام يا سر بريدن ديگران منتشر ميكنند و خودشان هم اصرار به انتشار آنها دارند، ترديدي نيست. اثبات دستپرورده بودن آنان هم به واسطه برخي حمايتهاي آشكار و پنهاني است كه از سوي برخي كشورها از آنها انجام ميشود. ولي در هر دو مورد بايد با دقت بيشتري اظهارنظر و تحليل كرد. وقتي ميگوييم كه عدهيي جنايتكار هستند، بايد ميان دو سطح تحليلي تفاوت قايل شويم. گاه ممكن است اين رفتار را از منظر وجه روانشناسانه و فردي عامل رفتار و جنايت تحليل كنيم، مثل بسياري از قاتلان سريالي. يا اينكه بايد به مباني فكري و اجتماعي آنها رجوع كرد. تحليل جناياتي كه در آلمان هيتلري يا از سوي كمونيستها انجام ميشد و بسيار هم وسيع بود را نميتوان به وجه روانشناسي آنان تقليل داد. به ويژه برخي افرادي كه آن جنايات را انجام ميدادند، در زندگي و رفتار شخصي خود، چه بسا افرادي دلرحم و رئوف هم بودند ولي به واسطه مباني فكري و نظري دست به كشتار و پاكسازي ديگران ميزدند. بنابراين در اين موارد بايد به ريشههاي فكري و اجتماعي آنان پرداخت و نقد و مبارزه با اين ريشههاست كه مانع از جنايت و كشتارهاي بيرحمانه بعدي ميشود.
از سوي ديگر اگر چه و بدون ترديد حمايت مستقيم يا غيرمستقيم برخي كشورهاي منطقه و قدرتهاي جهاني، موجب تقويت اين جريان شده ولي اين حمايتها لزوما تنها عامل شكلگيري آن نبوده است. چه بسا اين گروهها در مقاطعي عليه حاميان خود نيز اقدام كردهاند كه نمونهاش در ليبي ديده ميشود. گروه القاعده نيز به واسطه حمايت عربستان و غرب قدرت گرفت ولي در موقع مناسب عليه آنان نيز اقدام كرد. بنابراين با تاكيد صرف بر حمايت ديگران از آنان و ساختگي دانستن آنان، مشكلي حل نميشود زيرا نبايد از زمينههاي شكلگيري كه براي آنان وجود داشته است، غافل شد. تصويري كه از داعش داده ميشود، اين ذهنيت را ايجاد ميكند كه گويي يك مشت آدم بيسروپا و اوباش مشغول جنايت هستند، در حالي كه اساسا چنين نيست و اگر چنين بود راهحل آن نيز ساده بود. بسياري از آنان افراد تحصيلكرده و متخصص هستند. اتفاقا در كشورهاي غربي هم درس خواندهاند. آنان افراد توانمندي هستند. از جمله اينكه آنان رسانههاي جديد را خيلي خوب ميشناسند و از آن بهره ميجويند. دليل روشن آن نيز موفقيتهاي مهم آنان در عراق است. همچنان كه كمونيستها و فاشيستهاي آلمان هم افراد توانايي بودند. پس چرا اقداماتي ميكنند كه از نظر اغلب مردم جهان جنايتكارانه است؟ به اين دليل ساده كه آنان طرز فكر و نگاه ديگري دارند و به عبارتي سلفي هستند. نگاه آنان به قواعد حقوقي، انساني و سياسي به صورت مطلق بر مبناي سلفيگري است. چرا زنان گرفتار شده در جنگ را اسير كرده و به كنيزي ميبرند و ميفروشند؟ براي اينكه گمان ميكنند چون در صدر اسلام چنين بوده، پس اكنون هم بايد باشد. يك لحظه هم فكر نميكنند كه آن زمان قوانين مورد توافق براي جنگ مثل امروز نبوده. پس آيا رضايت دارند كه خواهران خودشان هم در غرب به كنيزي گرفته شوند؟ چرا داعش ديگران را بيهيچ جرمي به جز دگرانديشي ديني ميكشد؟ پاسخ روشن است. چون آنها تكفيري هستند و آرا و عقايد خود را حق مسلم و نظرات ديگران را باطل و كفر ميدانند و بر اساس آراي خود، جان، مال و ناموس ديگران از جمله شيعيان را هدر ميدانند. در نتيجه به راحتي سر كشيدن يك ليوان آب دستور قتل آنها را ميدهند، اصولا ديگران را آدم نميدانند كه براي خون آنان حرمتي قايل شوند. آنان را به مثابه بوزينه ميبينند. خوب روشن است كه اگر ديگران هم آنان و ساير غيرخوديها را با همين منطق به راه باطل بدانند و حكم به قتل آنها دهند، در اين صورت دنيا محل هر چيزي خواهد بود جز زندگي. از همين منطق است كه ديگران را مجبور به تغيير دين يا پرداخت جزيه يا خروج از منطقه تحت امر خود ميكنند.
ولي مبارزه با داعش را نميتوان فقط از طريق مصداقي پيش برد. مبارزه با آنان بايد از طريق مبنايي، مفهومي، روشي و پرداختن به ريشهها باشد، در غير اين صورت دست طرفداران داعش پرتر است.
روزنامه رسالت « آشتی ملی، چارچوب انقلاب، و قانون اساسی» را عنوان تیتر خود انتخاب کرده و با تحلیل سخنان سید محمد خاتمی می نویسد:
آقاي سيدمحمد خاتمي رئيس شوراي مركزي مجمع روحانيون مبارز اخيرا در ديداري مطالبي مطرح كرده كه قابل تامل است.(1) 1- وي گفته است: "مصلحت نظام ما آشتي ملي است اما آشتي ملي مورد سركوب قرار ميگيرد." آشتي ملي چيست؟ اصلا چه كسي با چه كسي دعوا كرده است؟ صورت مسئله آشتي ملي كدام است؟ واقعيت اين است كه عنصر شكست خورده انتخابات سال 88 برخلاف همه موازين عقلي و ديني و ملي قبل از اعلام و شمارش نتايج آرا، خود را پيروز انتخابات اعلام كرد. عدهاي تبهكار سياسي هم از اين اعلام، حمايت كردند و هنوز هم حمايت ميكنند. اين جماعت بنا را بر قهر سياسي گذاشتند و با اعلام اردوكشي خياباني باعث قتل شهروندان جمهوري اسلامي، غارت مغازهها و اموال عمومي و دولتي و خسارات فراوان مادي و معنوي به جمهوري اسلامي شدند. قهر چند روسياه سياسي را به حساب ملت گذاشتن و دم از تز آشتي ملي زدن چه معنايي دارد؟
اگر اين جماعت ميخواهند آشتي كنند چرا خجالت ميكشند؟ اصلا چرا آشتي ملي را آقاي خاتمي پس از گذشت پنج سال از آن رخدادهاي تلخ مطرح ميكنند؟ آيا او ضرورت اين كار را در همان روزهاي اول حادثه حداقل پس از خطبههاي فيصلهبخش مقام معظم رهبري در 29 خرداد نبايد مطرح و تا حصول نتيجه پيگيري ميكرد؟ چرا حالا آن هم با متهم كردن رقيب كه "طرح آشتي ملي مورد سركوب قرار ميگيرد!"
2- آقاي خاتمي گفته است: "هيچ راهي نداريم جز اينكه همهگرايشها در چارچوب انقلاب و قانون اساسي فعاليت كنند."
اگر نامزد مورد حمايت آقاي خاتمي و مجمع روحانيون مبارز در چارچوب انقلاب و قانون اساسي فعاليت ميكرد حوادث تلخ انتخابات سال 88 رخ ميداد؟ اگر دوستان آقاي خاتمي ميخواستند در چارچوب انقلاب و قانون اساسي فعاليت كنند، صداي آنها نبايد از راديو بيبيسي و راديو آمريكا در فتنه سال 88 شنيده ميشد، اگر آقاي خاتمي و دوستانش در چارچوب انقلاب اسلامي و قانون اساسي فعاليت ميكنند نبايد به دوستان خودشان كه اكنون در استخدام بيبيسي و رسانههاي اهريمني آمريكا هستند، بگويند برگرديد، حضور شما در رسانههاي غرب نشانه دشمني با انقلاب و قانون اساسي است؟!
نبايد به آنها بگويد همصدايي شما با دشمن جزء اسناد مشهود و غيرقابل انكار رقباي ماست كه مدعياند فعاليتهاي شما خارج از چارچوب قانون اساسي و انقلاب اسلامي است؟
چرا آقاي خاتمي به جاي اينكه معترض دوستان خود باشند، هميشه معترض كساني است كه به دلايل مختلف، ادعاي آنها را مبني بر آشتي ملي و فعاليت در چارچوب انقلاب و قانون اساسي، يك دروغ آشكار ميدانند؟
3- آقاي خاتمي گفته است: "هر كس ميتواند فعاليت كند فقط به شرط اينكه برانداز نباشد."
آقاي خاتمي و دوستانش در فتنه 88 عملا با كساني در اعتراضات خياباني همراهي كردند كه برانداز بودند. شمار دستگيرشدگان گروهك منافقين و بهائيها و نيز مامورين سرويسهاي امنيتي سفارتخانهها بويژه سفارت انگليس، سند اين ادعاست.
سخن اين است كه چرا جرياني كه معتقد است بايد در چارچوب انقلاب و قانون اساسي فعاليت كرد همزبان با جريان برانداز در فتنه 88 ظاهر شدند و يك كلام از آشتي ملي، آن موقع حرفي به ميان نياوردند و اجازه دادند اقتدار و امنيت ملي در معرض تبهكاريهاي دولتهاي استكباري در ايران قرار گيرد تا جايي كه نتانياهو اعلام كند: "اصلاحطلبان در تهران به نمايندگي از ما با رژيم ميجنگند."
4- آقاي خاتمي گفته است: "تعريف درست، منطقي و حقوقي از براندازي، مورد اهتمام و عمل حكومت نيست."
جناب آقاي خاتمي، شما يك روحاني هستيد. لطفا بفرماييد معني "محاربه" چيست؟ چه تعريفي از "بغي" داريد؟
كارهايي كه از شما و دوستانتان طي هشت ماه پس از انتخابات رياستجمهوري سال 88 صادر شد، مصداق اتم "بغي" و "محاربه" است.
دست شما و دوستانتان مستقيم و غيرمستقيم به خون 22 شهيد در حوادث فتنه سال 88 آلوده است. مسئوليت غارت مغازهها و غارت اموال مردم و اموال دولتي كه سر به ميلياردها تومان ميزند، به عهده شماست. شما بوديد كه دستور شورش عمومي را صادر كرديد. شما بوديد كه در سالروز قيام مسلحانه منافقين عليه امام و انقلاب اعلام راهپيمايي كرديد. چرا آن وقت به فكر آشتي ملي نبوديد؟ چرا آن وقت به فكر اين نبوديد كه صف خود را از منافقين و مخالفين نظام و براندازان جدا كنيد؟ تعريف شما از براندازي چيست؟
وزير ارشاد شما در فتنه 88 رفته راديو بيبيسي، با انبوه روزنامهنگاراني كه در دوران اصلاحات در روزنامههاي دوم خردادي قلم ميزدند يك ارتش رسانهاي عليه انقلاب در دامن دشمن تشكيل دادند و هنوز هم به اين دشمني ادامه ميدهند. اسم اين رويكرد را چه ميگذاريد؟ شما در تمام اين پنج سال يك كلمه عليه اين وطنفروشان حرف نزديد. فرض كنيد شما و دوستانتان در داخل با مردم آشتي كنيد. آيا اين جماعت وطنفروش كه در آمريكا و انگليس با منافقين و ضدانقلاب عليه مردم و نظام همكاري ميكنند به جريان آشتي ملي ميپيوندند؟
فرض كنيم شما ميخواهيد گذشتهها را جبران كنيد. چگونه ميشود به خطر انداختن امنيت ملي و منافع ملي را كه به حراج گذاشتيد و در اين مدت تحريمهاي ظالمانه دشمن براي دفاع از شما و دوستانتان به ملت تحميل شد، جبران كنيد؟ دوستان شما در بيبيسي و راديو آمريكا و راديو صهيونيستي صريحا از غرب ميخواستند فشار تحريمها را زياد كنند تا دولت تسليم شود!
چگونه ميخواهيد خونهاي به ناحق ريخته شده در فتنه88 را فراموش كنيد؟ فرض كنيم دولت از حق خود بگذرد، اما آيا دولت به نمايندگي از اولياي دم ميتواند از اين حق چشمپوشي كند؟
دولت ميتواند حداقل جرم عمومي را ببخشد، با مدعيان خصوصي اولياي دم چه ميخواهيد بكنيد؟ خسارت مالي وارد به اشخاص حقوقي و خصوصي را چگونه ميخواهيد جبران كنيد؟ حداقل هزينه آشتي ملي، جبران اين خسارتهاست. از كجا ميخواهيد بياوريد؟
5- فرض ميكنيم فضا، فضاي آشتي ملي باشد. وقتي كه دبيركل سابق مجمع روحانيون مبارز با كمترين راي به اغتشاشگران و محاربان نظام پيوست و هنوز هم در خيمه فتنه دست از موضع لجوجانه خود برنداشته و با مردم و نظام سر جنگ دارد، چه ميخواهيد بكنيد؟ آراي او كه كمتر از آراي باطله انتخابات بود. او چه ادعايي ميتوانست داشته باشد؟ اكنون او در قصه آشتي ملي، كدام سوي قصه ايستاده است؟
در خصوص سر ديگر فتنه، با آقاي موسوي كه شما و دوستانتان را در مهلكه فتنه انداخت، با انقلاب و اسلام و مردم خداحافظي كرد و در عاشوراي 88 به كساني كه شعار "مرگ بر اصل ولايت فقيه" ميدادند مردان خداجوي لقب داد، چه ميخواهيد بكنيد؟ او كه هنوز سر موضع خودش است و سر آشتي ندارد. شما به نمايندگي از چه كسي يا كساني حرف از آشتي ملي ميزنيد؟!
6- فرض كنيم آشتي ملي هم صورت گرفت. با اين سابقه چطور ميشود به شما و دوستانتان اعتماد كرد كه در انتخابات بعدي اگر مردم به كسي جز شما و اصحاب شما راي دادند، غائله و فتنه 88 را تكرار نكنيد؟
شما كه در فتنه 88 نشان داديد نه به اسلاميت نظام پايبند هستيد و نه به جمهوريت نظام، چگونه ميشود سخن از آشتي به ميان آوريد؟
اين اتهام واقعا سنگين است. با سوابق شما و دوستانتان در انقلاب نبايد آن را به زبان ميآوردم. اما چه كنم كه تاريخ را نميشود تحريف كرد. كافي است مروري بر حوادث هشت ماهه بعد از انتخابات رياستجمهوري سال 88 داشته باشيد. شما از امام و شعارها و آرمانهاي بنيانگذار جمهوري اسلامي چه باقي گذاشتيد؟
شما در برابر شعار نه غزه، نه لبنان سال 88 چه كرديد؟ شما وقتي تمثال مبارك حضرت امام (ره) را در دانشگاه تهران روز 16 آذر به آتش كشيدند كجا بوديد؟ شما وقتي كه دوستانتان فرياد ميزدند؛ هم شرقي، هم غربي، جمهوري ايراني، چه ميكرديد؟ شما وقتي كه در روز عاشورا مردان خداجوي موسوي شعار ميدادند مرگ بر "اصل ولايت فقيه"، چه فكر كرديد و چه اقدامي كرديد؟ مگر در قانون شما اصلي به نام اصل "ولايت فقيه" نيست؟ شما كه ميگوييد ميخواهيد در چارچوب انقلاب اسلامي فعاليت كنيد اين انقلاب اسلامي شما به ولايت آمريكا معتقد است يا ولايت فقيه؟ اگر دومي است، چرا آن موقع حرفي نزديد؟ حالا گذشتهها گذشته است! چرا الان نميگوييد ولايت فقيه را به ولايت آمريكا ترجيح ميدهيد؟ چرا از براندازان خجالت ميكشيد كه بگوييد براي آشتي ملي تنها راه، اطاعت از ولايت فقيه است؟
روزنامه شرق نیز به موضوع روابط ایران و عربستان پرداخته و تیتر «تنش زدایی تهران- ریاض» را برای خود انتخاب کرده است و می آورد:
وضعیت ناپایدار و مشوش ایجادشده در خاورمیانه، بهترین فرصت برای تولید و در پارهای موارد، بازتولید فرقهگرایی افراطی با توجیه بازگشت به احکام واقعی اسلامی را فراهم آورده است. در این نکته هیچکس تردیدی ندارد. به طور طبیعی در هر منظومه منطقهای، هنگام رخداد چنین وقایعی است که کشورهای اثرگذار از همه ظرفیتها در راستای همگرایی و بازگرداندن آرامش به منطقه برای تامین امنیت ملی کشورها و تامین چرخه مبادلات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میان همسایگان استفاده میکنند. آنچه به سیاست خارجی ایران بازمیگردد، اهمیت عراق و سوریه، بهویژه عراق است که به عنوان همسایهای خاص، تبادلات فرهنگی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی پرحجمی میان دو کشور برقرار است و نمیتوان حتی لحظهای از وضعیت آن و البته سوریه غافل بود. مساله ما و عربستان، در حوزه روابط دوجانبه نمود پیدا نمیکند و در ظاهر، میتوان گفتوگوهای دوجانبه داشت.
مشکل، اختلافنظر بر سر مسایل منطقهای است که به دلیل ناآگاهی از اهمیت روابط ایران و عربستان در دولت گذشته، تا حدی عمیق شده است. حال باید بررسی کرد که ریشه مشکلات کجاست؟ اختلاف نظر بر سر عراق و سوریه، بخشی از این مشکلات است. با توجه به تحولات عراق، باید در سه سطح عمل میشد: نخست سطح داخلی بود که حول محور آیتالله سیستانی، تلاش برای بازسازی وضعیت سیاسی در دستور کار قرار گرفت. سطح دوم، سطح منطقهای است.
ایران و عربستان اگر در کنار یکدیگر قرار گرفته و در مورد آینده عراق با یکدیگر همکاری کنند مشکل تروریسم افراطی بسیار سریعتر از آنچه تصور میشود، قابل حل است.
این مساله در مورد سوریه نیز صدق میکند و از قضا، قدرتهای فرامنطقهای نیز امروز به اهمیت پایان دادن به وضع موجود در این دو کشور، پی بردهاند. سفرهای دیپلماتیک در سطح مقامات ارشد وزارت خارجه به عربستان سعودی در کنار رایزنیهای سفیر ایران در این کشور با اهمیت و محوری عربی، به طور حتم فضا را برای ارتباطات بیشتر در سطح مقامات ارشد دو کشور فراهم میکند.
واکنشهای اخیر عربستان حاکی از آن است که آنها هم مانند ایران، از توسعه فرقهگرایی و رشد افراطیگری و جنگهای داخلی در همسایگی خود که از قضا هر دو هم عرب هستند احساس نگرانی و خطر کردهاند. ایران و عربستان فارغ از هر نظری که در سیاست خارجی خود دارند باید به همگرایی نیروهای سیاسی داخلی کشورهای منطقه برای قدرت یافتن دولتها در مبارزه با تروریستهای سلفی- تکفیری کمک کنند.
در سطح منطقهای، ترکیه و مصر به ویژه ایران و عربستان، بخش مهمی از راهحل امروز خاورمیانه هستند.
وظیفه نهادهای بینالمللی نیز در این میان قابل توجه است و ایران میتواند با توجه به تلاش دولت یازدهم برای ارتباط موثر با مجامع جهانی، از برگ برنده خود در منطقه استفاده کند.
امروز وقت کنارگذاشتن اختلافات و نزدیکشدن دیدگاههای کشورهای محوری منطقه برای مقابله با تروریسم و مبادلات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی موثر در سطح منطقهای و در منظومه جهان اسلام است.
آن چه که به عنوان یکی از موانع مهم توسعه نیافتگی و عدم توفیق در مقابله با بیقانونی، فساد، رانت، سوءاستفاده و حتی سوء تدبیر و سوء مدیریت سد راه پیشرفت کشور شده است گروکشیهایی است که گاه با وجود دأب و داعیه دینداری و اخلاق مداری هیچ نسبتی نه با دین و نه با اخلاق و نه حتی با منافع حزبی دارد. به عنوان مثال وقتی دولتی از یک جریان فکری بر سرکار میآید و دست به روشنگری و با افشاگری میزند جناح مخالف به جای جانبداری و حمایت از برخورد با تخلف نمونههایی از گذشته و یا افراد گذشته را مثال میآورد و گاه این روند در غیر اخلاقیترین شکل آن، صحنه کریخوانی و رجزخوانی دو برگ باز را به ذهن متبادر میکند که گوشهای از برگه مخفی در دستشان را نشان میدهند تا حریف را از صحنه به در کنند.
وقتی ماجرای اختلاس ۳ هزار میلیاردی پیش آمد هر جناحی انگار تنها دغدغهاش این بود که اتهام را از خود دور کند. انگار نه انگار که مسأله اصلی سرمایهای است که از بیتالمال و از جیب مردم رفته و این نکته اصلی است.
فارغ از اینکه فرقی نمیکند فساد در کدام دوره و وابسته به کدام جریان اتفاق افتاده باشد خود فساد پدیدهای است که توسط هر کس هر جریان و هر تشکلی و هر دلسوزی در هر لباسی باید مورد محکومیت و پیگیری شدید قرار گیرد.
این نوع گروکشیها که متأسفانه در میان تقریباً تمام گروهها و جریانهای به اعتقاد حقیر نابالغ سیاسی با شدت و ضعفهایی نمونهها و مصداقهای نسبتاً قابل توجهی دارد بیش از هر چیز بهترین فرصت را برای عدهای فرصتطلب و رانت خوار فراهم آورده و میآورد تا در گردوخاک و مه غلیظ برآمده از این گروکشیها و منازعات سیاسی، آش را با جاش ببرند و دست به تاراج سرمایههای ملی بزنند .
دزدی بد است، تهمت بد است، دروغ بد است، سوءاستفاده بد است و … آِیا این زشت نیست که عدهای بگویند وزیر علوم را به این خاطر برکنار کردند که میخواست جلوی بورسیههای غیرقانونی را بگیرد؟ آیا این تهمت کمی است برای آبروی مجلس که باید در رأس امور باشد؟ و یا چنین اتّهامی برای نظاماسلامی ظلم فاحش به حساب نمیآید؟ هرچند همه تمام قد بایستیم و واقع نیز چنین باشد که این اتّهام جفا در حق نمایندگان حتی نمایندگان محترم موافق استیضاح است.
آیا این بدنیست که هروقت پرونده سوءاستفاده و یا فساد و خلافی برملا میشود و یا به قوهقضائیه میرود هر بار از یک جناح ندا برخیزد که قضیه سیاسی است! این چه رفتار و روشی است که باعث شده برخورد با بیقانونی و فساد دارای هزینههای فراوانی بشود و راه و بستر را برای رانتخواران و سوءاستفادهکنندگان بگشاید؟! چرا به گرایشهای سیاسی و جناحی نیاموختهایم و یا به آنها تشر نزدهایم که ورود و دخالت و گروکشی شما به این حوزهها که به منافع ملّی، حقوق مردم، آبروی نظام و ضرورت حفظ ارتباط دوسویه و اعتماد آمیز دولت، ملّت ارتباط پیدا میکند ممنوع است؟!
روزنامه کیهان عنوان «دور برگردان همت» را برای ستون یادداشت شماره امروز خود برگزیده و می نویسد:
انصاف باید داد مسئولیت بسیار سنگینی بر دوش دولتمردان و رئیسجمهور قرار دارد. یک طرف توده شریف مردم قرار دارند که انقلاب اسلامی آنان را ولینعمت مسئولان قرار داد و همان ولینعمتان به حق توقع دارند از ضرورتهای یک زندگی آرام و پاکیزه برخوردار باشند. و در طرف دیگر قدرتهای زورگوی عالم که از همین ملت شریف کینههای بزرگ به دل دارند و میخواهند عرصه را بر او تنگ کنند. به دوش کشیدن بار امانت در میانه این دو جبهه و صیانت از خط مقدم حقوق و مصالح ملی، آن مسئولیت بزرگی است که بر دوش دولت محترم سنگینی میکند و بیتردید باید از چنین جایگاهی حمایت و پشتیبانی کرد. کارشکنی و سنگاندازی در برابر این دولت و دولتهای قبلی حرام آمیخته با خیانت است؛ خیانتی که معالاسف جماعتی با انگیزههای مختلف در قبال دولت قبلی مرتکب شدند و متاسفانه برخی از اجزای همان دولت در دور باطل همین طیف آلوده افتادند و به قهقرا رفتند. در عین حال همانگونه که کارشکنی و اصرار بر دشمنی با دولت خیانت است، حمایت از خطاها و تحسین لغزشها - و خدای نکرده انحراف- نیز خیانت است. تحسین و تشجیع به هنگام خروج از مسیر، جز به دورتر شدن از مقصد نمیانجامد و اگر چاپلوسان را استثنا کنیم، چه بسا بخشی از این تحسین و تشجیعها از سر ماموریت باشد تا اهداف و مشکلات اصلی فراموش شود.
دولت فعلی را مانند هر دولت دیگری میشود نقد کرد اما گرانیگاه و نقطه ثقل این ضرورت، برداشته شدن حجابهای شنیدن نقد است. ادعا بر این نیست که تمام نقدها درست، محترمانه و مودبانه است و مو لای درز هیچ یک از انتقادها نمیرود. اما اولین خسارت به خود دولتمردان وارد خواهد شد اگر به اعتبار یک یا چند نقد نابهجا یا تند، استقراء ترتیب داده و به خطا نتیجه بگیرند که پس منتقدان را نباید دید و شنید بلکه هر از گاه یک بار باید از خجالتشان درآمد و با پرخاش و تشر به آنها، شانه از بار مسئولیت خالی کرد یا خشمی را فرو نشاند و یا گروهی از حامیان- و یا مدعیان حمایت- را به هیجان آورد. دو حکمت شریف از امیرمومنان علی علیهالسلام است که نوع ما به آن به عنوان نقشه زندگی نیازمندیم. حضرت در نامه 66 نهجالبلاغه خطاب به عبدالله ابن عباس فرمودند «نباید برترین چیزی که از دنیایت به آن دست مییابی، رسیدن به لذتی یا فرو نشاندن آتش خشمی باشد بلکه باید فرونشاندن آتش باطل یا احقاق حق باشد.» بدین معنا نوع سیاستهای معطوف به هیجان و حب و بغضهای ناحق راه به غیر فضیلت و انسانیت میبرد. امام همچنین در خطبه 216 میفرمایند «همانا هر کس شنیدن حق یا عرضه کردن عدالت بر او سنگین آید، عمل به آن دو سنگینتر است. پس، از گفتن حق یا مشورت دادن به عدالت دریغ نکنید.» سعه صدر به تعبیر امیر مومنان ابزار ریاست است و نوع مسئولان ما باید به این ابزار مجهز شوند اگرنه درمیمانند.
باید در مجال دیگری بحث کرد که آیا نرمش برخی دولتمردان در حوزه دیپلماسی مصداق نرمش قهرمانانه بود یا نبود اما با فرض که تماما قهرمانانه بود امروز هیچ کس تردیدی ندارد این تعامل با شیطان بزرگ- حتی به قیمت برخی رفتارهای نابهجا- به نتیجه نرسید و به اعتبار تفرعن استکبار آمریکا به بنبست ختم شد.
حوزه فرهنگ و سیاست و اقتصاد نیز نمیتواند از این ارزیابی و بازنگری در نقشه کلی بینیاز باشد. نه هر مدعی حمایتی، دوست دولت میباشد و نه هر منتقدی، دشمن است. اینکه بگوییم منتقدان ترسو و بزدل هستند و به جهنم که میلرزند و حتی صدای برخی حامیان نیز به اعتراض بلند شود، آن قدر دغدغهبرانگیز نیست که پس از شنیدن انتقادها بگوییم «به دوستان و اعضای دولت میگوییم بعضی اوقات باید شرایطی پیش بیاید تا همه هر چه در دل دارند بیرون بریزند و در چنین شرایطی میتوان رسانهها، یاران ضعیف و قوی، موافقین و مخالفین واقعی را بهتر شناخت.» این تلقی دوم گارد دولت را به سمت تملق و حمایت به هر قیمت باز میکند و به همان میزان عرصه را بر منتقدان که هیچ حتی برای دوستان نقاد و صاحبنظر تنگ مینماید. چنین قبض و بسط معکوسی معمولا راهزن صاحبمنصبان و خواص در مسیر حق و مصلحت شده است.
رئیسجمهور محترم در گذشته بر دغدغههای ارزشمندی انگشت تاکید گذاشته است؛ چه آنجا که فتنهگران و آشوبطلبان را اوباش و مزدوران حقیر استکبار برشمرد و چه آن زمان- سال 81- که از موضع دبیر شورای عالی امنیت ملی نسبت به برخی اتفاقات در وزارت نفت از جمله قرارداد 25 ساله کرسنت ابراز نگرانی کرد. اکنون پرسش این است که آیا متهمان آن جرمهای بزرگ توبه کردهاند که در مصدر برخی امور قرار گرفتهاند؟ اگر آقای روحانی به درستی در سال 81 به رئیسجمهور وقت هشدار داد که در قرارداد کرسنت «حقوق ایرانیان نادیده گرفته شده و سالیان دراز گرفتار آن خواهیم بود و قیمت تعیین شده بسیار پایین است... از یک سال پیش وزیر نفت پاسخی به سوالات مطرح شده نمیدهد» آیا امروز نباید نگران باشیم که عاملان این بیقانونی و کمفروشی در وزارت نفت چه میکنند؟ یا اگر گفتیم دولت به رای نمایندگان در استیضاح وزیر علوم احترام میگذارد، پس از آن مسئولان دولت حق دارند بگویند راه وزیر معزول را ادامه میدهیم حتی اگر 10 وزیر دیگر برکنار شود؟! در این میان به عنوان فقط یک مثال از دهها کوتاهی، تکلیف خانواده آن چند دختر دانشجو چه میشود که فرزندشان به خاطر دستدرازی یک استاد بیشخصیت دست به خودکشی زدند و حالا میبینند همان استادنمای منحط به اعتبار خطکشیهای مجعول سیاسی، سرکار خود برگشته است؟ یا مثلا میشود آبروی 3هزار بورسیه را قربانی مطامع سیاسی و باجخواهی از مجلس کرد و بعد گفت آمار متخلفان 1500 بلکه 800 نفر است و پس از آن هم معلوم شود برخی مسئولان وزارت علوم یک نوچه رسانهای را برای تسویه حساب سیاسی به بازی گرفتهاند. حتی اگر 10، 20 یا 50 نفر در ماجرای بورسیه تخلف کرده بودند- که در آن صورت باید تکتکشان را رسوا کرد و تعجب این است که چرا معرفی نمیشوند- آیا مسئولان ذیربط مجاز بودند با حیثیت 3هزار بورسیه ارشد بازی کنند؟ و بالاخره اینکه آیا دولتمردان پس از یک سال حق دارند به جای ارائه کارنامه و صورت حساب «هزینه- خدمات» مدعی افشاگری شوند و در این مقام نیز فقط تهمت حواله کنند و بدین ترتیب خیال کنند دهان منتقدان را میبندند؟! آنگاه با این آدرس غلط 3 سال بعد دولت محترم در کدام ایستگاه ایستاده است؟
روزنامه ابتکار در ستون یادداشت امروز خود به پدیده داعش پرداخته و با عنوان «بومرنگ ویرانگر داعش» آورده است:
جوان سياهپوش با لهجه غليظ بريتانيايي، بيانيه اي را قرائت ميکند وچند ثانيه بعد جيمز فولي خبرنگار آمريکايي را با خونسردي تمام مقابل دوربين گردن ميزند، در پس زمينه تصوير پرچم سياه «خلافت اسلامي» درباد تکان ميخورد. چند روز بعد سازمانهاي امنيتي انگليس هويت جوان داعشي را فاش ميکنند. او تبعه انگليس است و تا همين يک سال پيش خواننده يک گروه رپ در لندن بود و سابقه فعاليت مذهبي خاصي نداشته است. آمارهاي رسمي ميگويند حداقل 500 جوان مسلمان تبعه انگليس در سوريه و عراق براي داعش ميجنگند.سازمان امنيت داخلي آلمان آمار جواناني که از اين کشور به قصد”جهاد” به سوريه و عراق رفته و جذب داعش شدهاند را 320 نفر اعلام کرده و از تدوام روند مهاجرت جوانان اين کشور به مقصد سوريه و عراق خبر ميدهد. بسياري معتقدند تعداد واقعي داعشيهاي آلماني تبار يا آلماني زبان بسيار بيشتر از اين عدد است.
واقعيتهاي حوادث سوريه و عراق نشان ميدهد که داعش ديگر تنها يک گروه تروريستي مثل القاعده و شعبات آن نيست. آنها طي سه سال گذشته آنچنان از فرصت بي سرو ساماني سوريه و حمايتهاي کورکورانه غرب و ترکيه و عرب به مخالفان بشار اسد بهره برده اند که حالا ديگر به ارتشي کارآزموده و چند مليتي بدل شده اند. آنها هم خوب يادگرفته اند بجنگند و به مثابه سدههاي گذشته سر ببرند و هراس بيفکنند و هم ميدانند چگونه به مانند پيشروترين ملل جهان از فناوريها و رسانههاي نوين در راستاي مقاصد خود بهر ببرند.
تا همين چند ماه پيش راهبرد اصلي سران آمريکا و اروپا و تقريبا همه قدرتهاي مدعي جهان در سوريه و خاورميانه اين بود که هرکس که با بشار اسد بجنگد دوست غرب است و حمايت رسمي يا غير رسمي از همه گروههايي که در سوريه ميجنگيدند در اوج بود. شايد بر اساس همين راهبرد رسمي بود که سران اين کشورها با درپيش گرفتن سياست مرزهاي باز، خروجي کشورهايشان را به روي اتباع تندرو و خشن خود گشودند تا به نيابت از رهبران اين کشورها و در قالب گروههاي مثلا مبارز سوري با ارتش سوريه و حکومت بشار اسد بجنگند.غرب دو دهه پيش و در ماجراي تقابل شرق کمونيست و غرب ليبرال در افغانستان هم اينگونه رفتار کرد. آمريکا و کشورهاي اروپايي عافيت طلبانه و به خيال خود با دستاني از دور بر آتش، افراطي ترين و خشن ترين گروههاي اسلامي عرب زبان و پشتون را در جنوب افغانستان و شمال پاکستان سازماندهي کرده بودند تا به نيابت از غرب عليه کمونيسم و شوروي سابق بجنگند. چندي بعد ارتش شوروي خاک افغانستان را ترک کرد و غائله کمونيسم هم کمي بعد خوابيد. اما از افراط گرايي اسلامي ساخت دولتهاي غربي طالبان و القاعده برآمد. آنها در گام اول بلاي جان جهادگران و مبارزان واقعي و مردم افغانستان شدند. پس از آن به جان منطقه خاورميانه افتادند و نهايتا پيش و پس از 11 سپتامبر مانند بومرنگي ويرانگر به سراغ پرتاب کننده خود برگشته و گريبان غرب را گرفتند و تا کنون رها نکرده اند.
نه آمريکا و نه متحدان اروپايي و عربي واشنگتن اما از ماجراي افغانستان و شوروي و مارهاي در آستين پرورده در دهههاي گذشته درس نگرفتند. آنها به خيال خود براي ساقط کردن حکومت بي آزار بشار اسد – که تنها تقصيرش همراهي با ايران و مقاومت فلسطين بود- بار ديگر به استراتژي شکست خورده افغانستان دهههاي پيش روي آوردند.
«قاتل و مقتول هر دو قربانی وضعیت هستند» عنوان تیتر روزنامه شهروند است که به موضوع حمله و ضربوشتم یک شهروند تهرانی از سوی تعدادی افراد منتسب به عوامل شهرداری تهران پرداخته و می نویسد:
اتفاقی که در جریان حمله و ضربوشتم یک شهروند تهرانی جلوی چشمان فرزند نوجوانش و از سوی تعدادی افراد منتسب به عوامل شهرداری تهران یا پیمانکاران آن رخ داد و منجر به قتل آن شهروند شد، این پرسش را پیش آورده که دلیل اینگونه رفتارها چیست؟ آیا فقط شهرداری مقصر است؟ مشابه این رفتارها را در تخریب بناهایی که بدون مجوز ساخته میشوند هم میبینیم و در برخی از آن موارد هم خسارات جسمی یا جانی به وجود آمده است. در رفع سد معبر و دستفروشان خیابانی هم شاهد این ماجرا هستیم. در بسیاری از مواقع دیدهایم که دستفروشانی که کنار خیابان بساط کردهاند، به اصطلاح چهارچشمی مواظب هستند که مأموران سدمعبر نرسند و تا قبل از آمدن آنها بساط خود را جمع کنند، در غیر این صورت اموال آنها به وسیله ماموران اتلاف میشود و چهبسا درگیری هم رخ دهد. آیا آن مأموران، بالفطره چنین تندخو و هجومی هستند؟ یا آنکه آنان هم به نوعی مشابه همین دستفروشان هستند که از بد حادثه در این شغل فعالیت میکنند و خودشان هم بهنوعی قربانی این وضع هستند؟ زیرا که، چه بزنند و چه بخورند، متضرر هستند. الان که کشتهاند باید به زندان بروند و قصاص شوند. کارفرما هم ناجوانمردانه از خودش سلب مسئولیت و آنان را فراموش میکند و اگر هم کشته شوند، شانس بهتری دارند چون کارفرما برایشان ختم میگیرد و با سلام و صلوات اعلام میکنند که ماموری وظیفهشناس درحین انجاموظیفه مقدس خود به دست یک انسان بیمسئولیت کشته شده است! البته برای خانواده آنان هم بهتر است که کشته شوند تا به اسم قاتل بیرحم قصاصشان کنند. چون اگر کشته شود، مظلوم خواهد بود و دیهای هم دریافت میکند ولی اگر بکشد یک قاتل بیرحم معرفی میشود که سالها باید زندانی شود بدون آنکه درآمدی داشته باشد. درنهایت هم باید قصاص شود یا هزینه زیادی را بهعنوان دیه بپردازد. این کارگران یا عوامل از زور بیکاری و نداشتن درآمد تن به کاری میدهند که طبعاً هیچ انسانی علاقهای به انجام آن ندارد. پس مشکل کجاست؟
این که آمار میگوید در میان ایرانیان نزاع زیاد است، یکی از دلایلش همین وضع است که حتی مردم در تعامل با یکدیگر هم نمیتوانند به شیوههای مدنی حل اختلاف تکیه کنند و در نتیجه وارد حل اختلاف شخصی یا همان نزاع میشوند. اکنون وقت آن است که به این مسائل بیشتر فکر کنیم. البته اگر فرصتی برای فکر کردن داشته باشیم.
روزنامه آرمان نیز امروز تیتر «بازگشت به سیاست تنش زدایی خاتمی» را برای سرمقاله امروز خود انتخاب کرده و می نویسد:
روابط ايران و عربستان، افتوخيز فراواني را در طول تاريخ تجربه كرده است؛ به خصوص پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و ما در تعاملات دو کشور شاهد نوسانات مختلفي هستيم. كارشناسان و تحليلگران خاورميانه راه پرفراز و نشيب روابط دو كشور را در پارهاي از زمانها دوستانه ودر پارهاي خصمانه ميدانند. در 35سال گذشته و در برخي دورهها اين روابط نسبتا قابل قبول بوده است و در دورههاي ديگر به دلايل متعدد اين روابط تحتتاثير عوامل جانبي به سردي گراييد. به طور مثال شهادت حجاج ايراني بيتا... الحرام، روابط ايران و عربستان را دچار تحولات عمدهاي كرد؛ كارشناسان از آن واقعه به عنوان برههاي ياد ميكنند كه روابط دو کشور دچار تيرگي شد.
از سوي ديگر در برخي دورهها به خصوص اواخر دوره سازندگي و آغاز دوره اصلاحات روابط دو كشور روند رو به بهبودی را تجربه كرد اما به طوركلي ميتوان ادعا كرد كه تمام دولتها در كشور اهميت ارتباط با كشورهاي منطقه بهخصوص عربستان را درك ميكنند. البته نبايد فراموش كرد كه در 8سال اخير روابط دو کشور روند گذشته را طي نكرده است و بسياري از كارشناسان و صاحبنظران مسائل خاورميانه بر اين باورند كه تيرگي روابط تهران و رياض بر امنيت منطقه خاورميانه اثر سوء داشته است. به يك معنا ميتوان بيان داشت كه روابط تيره دو كشور عامل اصلي عدمثبات در منطقه خاورميانه است چرا كه از يك سو اين دو كشور به دليل پتانسيلهاي بالقوه و بالفعل خود قدرت منطقهاي محسوب ميشوند. قدرتهاي منطقهاي با تعامل خود قادرند امنيت و آرامش منطقه را تضمين كنند يا اينكه با رقابتهاي مخرب ميتوانند امنيت و آرامش منطقه را با چالشهاي جدي روبرو كنند. بنابراين رويكرد دو كشور در تامين آرامش منطقه موثر است. برای مثال در دوره سيدمحمد خاتمي ايران و عربستان تفاهمنامه امنيتي امضا كردند که اين رويداد به نوبه خود ميتوانست تضمين كننده آينده روابط دو كشور و صلح پايدار در منطقه خاورميانه و به خصوص خليجفارس باشد. در دوره اصلاحات، دكتر روحاني دبير شوراي عالي امنيت ملي بود و به دليل آشنايي ايشان با مسائل ديپلماتيك ميتوان اميد داشت روابط دو كشور مسير موفق دوره اصلاحات و سازندگي را بپيمايد. شايد به همين دليل است كه حسين صادقي به عنوان سفير ايران در عربستان برگزيده شد. با توجه به سوابق و تلاشهاي وی ميتوان اميد داشت، عربستان سعودي هم روند نااميدكننده گذشته را اصلاح كند. از سوي ديگر تغيير سفير عربستان كه منتسب به عوامل امنيتي بود اين اميد را ايجاد كرد كه روابط دو كشور مسير بهبود را بپيمايد. با توجه به اين جابهجاييها اميد ميرفت روابط دو كشور از حالت خصمانه خارج شود اما مسائل حاشيهاي همچنان بر روابط ايران و عربستان سايه افكنده است. سفر معاون وزير خارجه كشورمان دكتر امير عبداللهيان به رياض و ديدار با سعود الفيصل اين اميد را در دلها زنده ميكند كه دو كشور مسلمان مسير رفع تخاصمات گذشته را در پيش گرفتهاند. از سوي ديگر كارشناسان اميد دارند پرواز پهپاد ساقط شده اسرائيلي بر فراز آسمان ايران بر روابط دو كشور اثرگذار نباشد؛ چراكه پرواز اين پهپاد با برد كم اين ظن را زنده ميكند كه برخي از كشورهاي منطقه از پرواز آن آگاه بوده و امكاناتي را برایش فراهم كردهاند. در حال حاضر ديپلماتها ميدانند كه بهترين راه براي از ميان بردن اختلافنظرها ميان ايران و عربستان در خصوص مسائلي مانند عراق، سوريه، لبنان و... بازگشت به سياست تنشزدايي دوران خاتمي است.
«ریشه ها» تیتر حرف روز روزنامه اعتماد است که به موضوع داعش پرداخته و آورده است:
«داعش» يا همان نيروهايي كه خود را به نام دولت اسلامي عراق و شام معرفي كردهاند، تبديل به پديدهيي درخور توجه شدهاند كه بايد ارزيابي درستي از ريشههاي شكلگيري آن داشت. هر چند اين پديده از بس جنايتها و رفتارهاي عجيب و غريبي از خود به نمايش گذاشته كه بيننده را به تعجب واميدارد ولي اين دليل نميشود كه از كنكاش در ريشههاي بروز و شكلگيري چنين پديده وحشتناكي غفلت شود. بهطور معمول برخي افراد چنين پديدهيي را تك بعدي و سادهانگارانه تحليل ميكنند، مثلا اينكه آنان فقط مشتي جنايتكار امريكا ساخته يا دستپخت عربستان و كشورهاي ارتجاعي منطقه هستند. هر چند كه در جنايتكاري آنان كه به واسطه رفتارشان و به ويژه فيلمهاي منزجركنندهيي كه از اعدام يا سر بريدن ديگران منتشر ميكنند و خودشان هم اصرار به انتشار آنها دارند، ترديدي نيست. اثبات دستپرورده بودن آنان هم به واسطه برخي حمايتهاي آشكار و پنهاني است كه از سوي برخي كشورها از آنها انجام ميشود. ولي در هر دو مورد بايد با دقت بيشتري اظهارنظر و تحليل كرد. وقتي ميگوييم كه عدهيي جنايتكار هستند، بايد ميان دو سطح تحليلي تفاوت قايل شويم. گاه ممكن است اين رفتار را از منظر وجه روانشناسانه و فردي عامل رفتار و جنايت تحليل كنيم، مثل بسياري از قاتلان سريالي. يا اينكه بايد به مباني فكري و اجتماعي آنها رجوع كرد. تحليل جناياتي كه در آلمان هيتلري يا از سوي كمونيستها انجام ميشد و بسيار هم وسيع بود را نميتوان به وجه روانشناسي آنان تقليل داد. به ويژه برخي افرادي كه آن جنايات را انجام ميدادند، در زندگي و رفتار شخصي خود، چه بسا افرادي دلرحم و رئوف هم بودند ولي به واسطه مباني فكري و نظري دست به كشتار و پاكسازي ديگران ميزدند. بنابراين در اين موارد بايد به ريشههاي فكري و اجتماعي آنان پرداخت و نقد و مبارزه با اين ريشههاست كه مانع از جنايت و كشتارهاي بيرحمانه بعدي ميشود.
از سوي ديگر اگر چه و بدون ترديد حمايت مستقيم يا غيرمستقيم برخي كشورهاي منطقه و قدرتهاي جهاني، موجب تقويت اين جريان شده ولي اين حمايتها لزوما تنها عامل شكلگيري آن نبوده است. چه بسا اين گروهها در مقاطعي عليه حاميان خود نيز اقدام كردهاند كه نمونهاش در ليبي ديده ميشود. گروه القاعده نيز به واسطه حمايت عربستان و غرب قدرت گرفت ولي در موقع مناسب عليه آنان نيز اقدام كرد. بنابراين با تاكيد صرف بر حمايت ديگران از آنان و ساختگي دانستن آنان، مشكلي حل نميشود زيرا نبايد از زمينههاي شكلگيري كه براي آنان وجود داشته است، غافل شد. تصويري كه از داعش داده ميشود، اين ذهنيت را ايجاد ميكند كه گويي يك مشت آدم بيسروپا و اوباش مشغول جنايت هستند، در حالي كه اساسا چنين نيست و اگر چنين بود راهحل آن نيز ساده بود. بسياري از آنان افراد تحصيلكرده و متخصص هستند. اتفاقا در كشورهاي غربي هم درس خواندهاند. آنان افراد توانمندي هستند. از جمله اينكه آنان رسانههاي جديد را خيلي خوب ميشناسند و از آن بهره ميجويند. دليل روشن آن نيز موفقيتهاي مهم آنان در عراق است. همچنان كه كمونيستها و فاشيستهاي آلمان هم افراد توانايي بودند. پس چرا اقداماتي ميكنند كه از نظر اغلب مردم جهان جنايتكارانه است؟ به اين دليل ساده كه آنان طرز فكر و نگاه ديگري دارند و به عبارتي سلفي هستند. نگاه آنان به قواعد حقوقي، انساني و سياسي به صورت مطلق بر مبناي سلفيگري است. چرا زنان گرفتار شده در جنگ را اسير كرده و به كنيزي ميبرند و ميفروشند؟ براي اينكه گمان ميكنند چون در صدر اسلام چنين بوده، پس اكنون هم بايد باشد. يك لحظه هم فكر نميكنند كه آن زمان قوانين مورد توافق براي جنگ مثل امروز نبوده. پس آيا رضايت دارند كه خواهران خودشان هم در غرب به كنيزي گرفته شوند؟ چرا داعش ديگران را بيهيچ جرمي به جز دگرانديشي ديني ميكشد؟ پاسخ روشن است. چون آنها تكفيري هستند و آرا و عقايد خود را حق مسلم و نظرات ديگران را باطل و كفر ميدانند و بر اساس آراي خود، جان، مال و ناموس ديگران از جمله شيعيان را هدر ميدانند. در نتيجه به راحتي سر كشيدن يك ليوان آب دستور قتل آنها را ميدهند، اصولا ديگران را آدم نميدانند كه براي خون آنان حرمتي قايل شوند. آنان را به مثابه بوزينه ميبينند. خوب روشن است كه اگر ديگران هم آنان و ساير غيرخوديها را با همين منطق به راه باطل بدانند و حكم به قتل آنها دهند، در اين صورت دنيا محل هر چيزي خواهد بود جز زندگي. از همين منطق است كه ديگران را مجبور به تغيير دين يا پرداخت جزيه يا خروج از منطقه تحت امر خود ميكنند.
ولي مبارزه با داعش را نميتوان فقط از طريق مصداقي پيش برد. مبارزه با آنان بايد از طريق مبنايي، مفهومي، روشي و پرداختن به ريشهها باشد، در غير اين صورت دست طرفداران داعش پرتر است.
روزنامه رسالت « آشتی ملی، چارچوب انقلاب، و قانون اساسی» را عنوان تیتر خود انتخاب کرده و با تحلیل سخنان سید محمد خاتمی می نویسد:
آقاي سيدمحمد خاتمي رئيس شوراي مركزي مجمع روحانيون مبارز اخيرا در ديداري مطالبي مطرح كرده كه قابل تامل است.(1) 1- وي گفته است: "مصلحت نظام ما آشتي ملي است اما آشتي ملي مورد سركوب قرار ميگيرد." آشتي ملي چيست؟ اصلا چه كسي با چه كسي دعوا كرده است؟ صورت مسئله آشتي ملي كدام است؟ واقعيت اين است كه عنصر شكست خورده انتخابات سال 88 برخلاف همه موازين عقلي و ديني و ملي قبل از اعلام و شمارش نتايج آرا، خود را پيروز انتخابات اعلام كرد. عدهاي تبهكار سياسي هم از اين اعلام، حمايت كردند و هنوز هم حمايت ميكنند. اين جماعت بنا را بر قهر سياسي گذاشتند و با اعلام اردوكشي خياباني باعث قتل شهروندان جمهوري اسلامي، غارت مغازهها و اموال عمومي و دولتي و خسارات فراوان مادي و معنوي به جمهوري اسلامي شدند. قهر چند روسياه سياسي را به حساب ملت گذاشتن و دم از تز آشتي ملي زدن چه معنايي دارد؟
اگر اين جماعت ميخواهند آشتي كنند چرا خجالت ميكشند؟ اصلا چرا آشتي ملي را آقاي خاتمي پس از گذشت پنج سال از آن رخدادهاي تلخ مطرح ميكنند؟ آيا او ضرورت اين كار را در همان روزهاي اول حادثه حداقل پس از خطبههاي فيصلهبخش مقام معظم رهبري در 29 خرداد نبايد مطرح و تا حصول نتيجه پيگيري ميكرد؟ چرا حالا آن هم با متهم كردن رقيب كه "طرح آشتي ملي مورد سركوب قرار ميگيرد!"
2- آقاي خاتمي گفته است: "هيچ راهي نداريم جز اينكه همهگرايشها در چارچوب انقلاب و قانون اساسي فعاليت كنند."
اگر نامزد مورد حمايت آقاي خاتمي و مجمع روحانيون مبارز در چارچوب انقلاب و قانون اساسي فعاليت ميكرد حوادث تلخ انتخابات سال 88 رخ ميداد؟ اگر دوستان آقاي خاتمي ميخواستند در چارچوب انقلاب و قانون اساسي فعاليت كنند، صداي آنها نبايد از راديو بيبيسي و راديو آمريكا در فتنه سال 88 شنيده ميشد، اگر آقاي خاتمي و دوستانش در چارچوب انقلاب اسلامي و قانون اساسي فعاليت ميكنند نبايد به دوستان خودشان كه اكنون در استخدام بيبيسي و رسانههاي اهريمني آمريكا هستند، بگويند برگرديد، حضور شما در رسانههاي غرب نشانه دشمني با انقلاب و قانون اساسي است؟!
نبايد به آنها بگويد همصدايي شما با دشمن جزء اسناد مشهود و غيرقابل انكار رقباي ماست كه مدعياند فعاليتهاي شما خارج از چارچوب قانون اساسي و انقلاب اسلامي است؟
چرا آقاي خاتمي به جاي اينكه معترض دوستان خود باشند، هميشه معترض كساني است كه به دلايل مختلف، ادعاي آنها را مبني بر آشتي ملي و فعاليت در چارچوب انقلاب و قانون اساسي، يك دروغ آشكار ميدانند؟
3- آقاي خاتمي گفته است: "هر كس ميتواند فعاليت كند فقط به شرط اينكه برانداز نباشد."
آقاي خاتمي و دوستانش در فتنه 88 عملا با كساني در اعتراضات خياباني همراهي كردند كه برانداز بودند. شمار دستگيرشدگان گروهك منافقين و بهائيها و نيز مامورين سرويسهاي امنيتي سفارتخانهها بويژه سفارت انگليس، سند اين ادعاست.
سخن اين است كه چرا جرياني كه معتقد است بايد در چارچوب انقلاب و قانون اساسي فعاليت كرد همزبان با جريان برانداز در فتنه 88 ظاهر شدند و يك كلام از آشتي ملي، آن موقع حرفي به ميان نياوردند و اجازه دادند اقتدار و امنيت ملي در معرض تبهكاريهاي دولتهاي استكباري در ايران قرار گيرد تا جايي كه نتانياهو اعلام كند: "اصلاحطلبان در تهران به نمايندگي از ما با رژيم ميجنگند."
4- آقاي خاتمي گفته است: "تعريف درست، منطقي و حقوقي از براندازي، مورد اهتمام و عمل حكومت نيست."
جناب آقاي خاتمي، شما يك روحاني هستيد. لطفا بفرماييد معني "محاربه" چيست؟ چه تعريفي از "بغي" داريد؟
كارهايي كه از شما و دوستانتان طي هشت ماه پس از انتخابات رياستجمهوري سال 88 صادر شد، مصداق اتم "بغي" و "محاربه" است.
دست شما و دوستانتان مستقيم و غيرمستقيم به خون 22 شهيد در حوادث فتنه سال 88 آلوده است. مسئوليت غارت مغازهها و غارت اموال مردم و اموال دولتي كه سر به ميلياردها تومان ميزند، به عهده شماست. شما بوديد كه دستور شورش عمومي را صادر كرديد. شما بوديد كه در سالروز قيام مسلحانه منافقين عليه امام و انقلاب اعلام راهپيمايي كرديد. چرا آن وقت به فكر آشتي ملي نبوديد؟ چرا آن وقت به فكر اين نبوديد كه صف خود را از منافقين و مخالفين نظام و براندازان جدا كنيد؟ تعريف شما از براندازي چيست؟
وزير ارشاد شما در فتنه 88 رفته راديو بيبيسي، با انبوه روزنامهنگاراني كه در دوران اصلاحات در روزنامههاي دوم خردادي قلم ميزدند يك ارتش رسانهاي عليه انقلاب در دامن دشمن تشكيل دادند و هنوز هم به اين دشمني ادامه ميدهند. اسم اين رويكرد را چه ميگذاريد؟ شما در تمام اين پنج سال يك كلمه عليه اين وطنفروشان حرف نزديد. فرض كنيد شما و دوستانتان در داخل با مردم آشتي كنيد. آيا اين جماعت وطنفروش كه در آمريكا و انگليس با منافقين و ضدانقلاب عليه مردم و نظام همكاري ميكنند به جريان آشتي ملي ميپيوندند؟
فرض كنيم شما ميخواهيد گذشتهها را جبران كنيد. چگونه ميشود به خطر انداختن امنيت ملي و منافع ملي را كه به حراج گذاشتيد و در اين مدت تحريمهاي ظالمانه دشمن براي دفاع از شما و دوستانتان به ملت تحميل شد، جبران كنيد؟ دوستان شما در بيبيسي و راديو آمريكا و راديو صهيونيستي صريحا از غرب ميخواستند فشار تحريمها را زياد كنند تا دولت تسليم شود!
چگونه ميخواهيد خونهاي به ناحق ريخته شده در فتنه88 را فراموش كنيد؟ فرض كنيم دولت از حق خود بگذرد، اما آيا دولت به نمايندگي از اولياي دم ميتواند از اين حق چشمپوشي كند؟
دولت ميتواند حداقل جرم عمومي را ببخشد، با مدعيان خصوصي اولياي دم چه ميخواهيد بكنيد؟ خسارت مالي وارد به اشخاص حقوقي و خصوصي را چگونه ميخواهيد جبران كنيد؟ حداقل هزينه آشتي ملي، جبران اين خسارتهاست. از كجا ميخواهيد بياوريد؟
5- فرض ميكنيم فضا، فضاي آشتي ملي باشد. وقتي كه دبيركل سابق مجمع روحانيون مبارز با كمترين راي به اغتشاشگران و محاربان نظام پيوست و هنوز هم در خيمه فتنه دست از موضع لجوجانه خود برنداشته و با مردم و نظام سر جنگ دارد، چه ميخواهيد بكنيد؟ آراي او كه كمتر از آراي باطله انتخابات بود. او چه ادعايي ميتوانست داشته باشد؟ اكنون او در قصه آشتي ملي، كدام سوي قصه ايستاده است؟
در خصوص سر ديگر فتنه، با آقاي موسوي كه شما و دوستانتان را در مهلكه فتنه انداخت، با انقلاب و اسلام و مردم خداحافظي كرد و در عاشوراي 88 به كساني كه شعار "مرگ بر اصل ولايت فقيه" ميدادند مردان خداجوي لقب داد، چه ميخواهيد بكنيد؟ او كه هنوز سر موضع خودش است و سر آشتي ندارد. شما به نمايندگي از چه كسي يا كساني حرف از آشتي ملي ميزنيد؟!
6- فرض كنيم آشتي ملي هم صورت گرفت. با اين سابقه چطور ميشود به شما و دوستانتان اعتماد كرد كه در انتخابات بعدي اگر مردم به كسي جز شما و اصحاب شما راي دادند، غائله و فتنه 88 را تكرار نكنيد؟
شما كه در فتنه 88 نشان داديد نه به اسلاميت نظام پايبند هستيد و نه به جمهوريت نظام، چگونه ميشود سخن از آشتي به ميان آوريد؟
اين اتهام واقعا سنگين است. با سوابق شما و دوستانتان در انقلاب نبايد آن را به زبان ميآوردم. اما چه كنم كه تاريخ را نميشود تحريف كرد. كافي است مروري بر حوادث هشت ماهه بعد از انتخابات رياستجمهوري سال 88 داشته باشيد. شما از امام و شعارها و آرمانهاي بنيانگذار جمهوري اسلامي چه باقي گذاشتيد؟
شما در برابر شعار نه غزه، نه لبنان سال 88 چه كرديد؟ شما وقتي تمثال مبارك حضرت امام (ره) را در دانشگاه تهران روز 16 آذر به آتش كشيدند كجا بوديد؟ شما وقتي كه دوستانتان فرياد ميزدند؛ هم شرقي، هم غربي، جمهوري ايراني، چه ميكرديد؟ شما وقتي كه در روز عاشورا مردان خداجوي موسوي شعار ميدادند مرگ بر "اصل ولايت فقيه"، چه فكر كرديد و چه اقدامي كرديد؟ مگر در قانون شما اصلي به نام اصل "ولايت فقيه" نيست؟ شما كه ميگوييد ميخواهيد در چارچوب انقلاب اسلامي فعاليت كنيد اين انقلاب اسلامي شما به ولايت آمريكا معتقد است يا ولايت فقيه؟ اگر دومي است، چرا آن موقع حرفي نزديد؟ حالا گذشتهها گذشته است! چرا الان نميگوييد ولايت فقيه را به ولايت آمريكا ترجيح ميدهيد؟ چرا از براندازان خجالت ميكشيد كه بگوييد براي آشتي ملي تنها راه، اطاعت از ولايت فقيه است؟
روزنامه شرق نیز به موضوع روابط ایران و عربستان پرداخته و تیتر «تنش زدایی تهران- ریاض» را برای خود انتخاب کرده است و می آورد:
وضعیت ناپایدار و مشوش ایجادشده در خاورمیانه، بهترین فرصت برای تولید و در پارهای موارد، بازتولید فرقهگرایی افراطی با توجیه بازگشت به احکام واقعی اسلامی را فراهم آورده است. در این نکته هیچکس تردیدی ندارد. به طور طبیعی در هر منظومه منطقهای، هنگام رخداد چنین وقایعی است که کشورهای اثرگذار از همه ظرفیتها در راستای همگرایی و بازگرداندن آرامش به منطقه برای تامین امنیت ملی کشورها و تامین چرخه مبادلات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میان همسایگان استفاده میکنند. آنچه به سیاست خارجی ایران بازمیگردد، اهمیت عراق و سوریه، بهویژه عراق است که به عنوان همسایهای خاص، تبادلات فرهنگی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی پرحجمی میان دو کشور برقرار است و نمیتوان حتی لحظهای از وضعیت آن و البته سوریه غافل بود. مساله ما و عربستان، در حوزه روابط دوجانبه نمود پیدا نمیکند و در ظاهر، میتوان گفتوگوهای دوجانبه داشت.
مشکل، اختلافنظر بر سر مسایل منطقهای است که به دلیل ناآگاهی از اهمیت روابط ایران و عربستان در دولت گذشته، تا حدی عمیق شده است. حال باید بررسی کرد که ریشه مشکلات کجاست؟ اختلاف نظر بر سر عراق و سوریه، بخشی از این مشکلات است. با توجه به تحولات عراق، باید در سه سطح عمل میشد: نخست سطح داخلی بود که حول محور آیتالله سیستانی، تلاش برای بازسازی وضعیت سیاسی در دستور کار قرار گرفت. سطح دوم، سطح منطقهای است.
ایران و عربستان اگر در کنار یکدیگر قرار گرفته و در مورد آینده عراق با یکدیگر همکاری کنند مشکل تروریسم افراطی بسیار سریعتر از آنچه تصور میشود، قابل حل است.
این مساله در مورد سوریه نیز صدق میکند و از قضا، قدرتهای فرامنطقهای نیز امروز به اهمیت پایان دادن به وضع موجود در این دو کشور، پی بردهاند. سفرهای دیپلماتیک در سطح مقامات ارشد وزارت خارجه به عربستان سعودی در کنار رایزنیهای سفیر ایران در این کشور با اهمیت و محوری عربی، به طور حتم فضا را برای ارتباطات بیشتر در سطح مقامات ارشد دو کشور فراهم میکند.
واکنشهای اخیر عربستان حاکی از آن است که آنها هم مانند ایران، از توسعه فرقهگرایی و رشد افراطیگری و جنگهای داخلی در همسایگی خود که از قضا هر دو هم عرب هستند احساس نگرانی و خطر کردهاند. ایران و عربستان فارغ از هر نظری که در سیاست خارجی خود دارند باید به همگرایی نیروهای سیاسی داخلی کشورهای منطقه برای قدرت یافتن دولتها در مبارزه با تروریستهای سلفی- تکفیری کمک کنند.
در سطح منطقهای، ترکیه و مصر به ویژه ایران و عربستان، بخش مهمی از راهحل امروز خاورمیانه هستند.
وظیفه نهادهای بینالمللی نیز در این میان قابل توجه است و ایران میتواند با توجه به تلاش دولت یازدهم برای ارتباط موثر با مجامع جهانی، از برگ برنده خود در منطقه استفاده کند.
امروز وقت کنارگذاشتن اختلافات و نزدیکشدن دیدگاههای کشورهای محوری منطقه برای مقابله با تروریسم و مبادلات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی موثر در سطح منطقهای و در منظومه جهان اسلام است.