مهندس پرواز وقتي مردم روستا را در حال نزديک شدن به بالگرد امداد ديد، براي جلوگيري از برخورد آنها با پره‌هاي کشنده ملخ بالگرد، دست به فداکاري فراموش‌ نشدني‌اي زد؛ او در اين راه دستش را از دست داد.

به گزارش گروه دفاع و امنيت مشرق به نقل از فارس، اواسط بهمن يک فروند هليکوپتر ارتش براي کمک به يک روستا در ارتفاعات صعب‌العبور اصفهان پرواز کرد که حامل پزشک و دارو بود. زماني که هليکوپتر در آنجا فرود آمد مردم به سمت هليکوپتر هجوم بردند در اين موقع استوار يکم علي عسگري که از خدمه هليکوپتر بود براي اينکه مردم آسيب نبينند وارد عمل شد که در اين زمان يکي از دست‌هايش با ملخ هليکوپتر برخورد کرد و قطع شد.

در همين رابطه روابط عمومي ارتش گزارشي منتشر کرده است که در ادامه مي‌خوانيد:

سوز و سرما در روستاي دور‌افتاده وزوه در فريدون‌شهر اصفهان بيداد مي‌کرد. مردم هيچ راهي براي گرم کردن خود نداشتند و حال دو نفر از اهالي اين روستاي کوچک خيلي بد بود و آنها با مرگ دست و پنجه نرم مي‌کردند. تمام راه‌هاي ارتباطي قطع شده بود و مردم به اميد امداد بودند اما کسي از ماجرايي که براي آنها اتفاق افتاده بود، خبر نداشت. آنها حتي نتوانسته بودند شرح اوضاع سخت روستا را به گوش مسئولان در شهر برسانند تا اينکه يکي از اهالي بالاخره بعد از چند شبانه روز توانست توسط تلفن ماهواره‌اي خود با شهر تماس بگيرد: "الو، من از روستاي وزوه تماس مي‌گيرم. ما در برف گير افتاده‌ايم و دو نفر از مردم روستا حالشان خيلي بد است. يکي از آنها ناراحتي قلبي دارد و ديگري تومور. لطفا به ما کمک... "

مرد جوان اينها را که گفت، ارتباط قطع شد و مردم هر چه تلاش کردند، نتوانستند ارتباط ديگري برقرار کنند؛ تنها کاري که از دستشان بر مي‌آمد، دعا و انتظار بود.

وقتي خبر گرفتار شدن مردم روستا در برف به گوش مرکز مديريت حوادث اصفهان رسيد، اقدامات لازم براي نجات مردم روستا آغاز شد. تنها راه رسيدن به روستا و ارسال موادغذايي به آنجا، استفاده از هلي‌کوپتر بود. بارش برف اما به هلي‌کوپترها اجازه پرواز نمي‌داد و هوا هر روز بدتر از روز قبل مي‌شد. کادر پرواز آماده بودند تا با بهتر شدن وضع هوا، پرواز خود را آغاز کنند.

ظهر يکشنبه، 17 بهمن بالاخره بارش برف بند آمد و هوا براي پرواز مساعد شد. رئيس مرکز مديريت حوادث، کارشناس پرستاري، يک تکنيسين و 3 کادر پرواز راهي روستاي زير برف رفته وزوه شدند.

براي کادر پرواز، روستاي وزوه، روستايي ناشناخته بود. آنها مجبور بودند به همه روستاها سربزنند تا نشاني از وزوه به‌دست آورند اما کسي از موقعيت اين روستا خبر نداشت.

عليرضا قاسمي، کارشناس پرستاري تيم پزشکي که سوار هلي‌کوپتر راهي وزوه شده بود، مي‌گويد: «روستايي نبود که نگرديم. اما هر چه بيشتر مي‌گشتيم کمتر به نتيجه مي‌رسيديم. در جست‌وجوهايمان از ساکنان روستايي که پشت کوه فريدون قرار داشت، آدرس روستا را به دست آورديم. اما براي اينکه مطمئن شويم يکي از مهندسان کادر پرواز، از هلي‌کوپتر بيرون پريد و پياده راهي روستا شد تا موقعيت آنجا را به خلبان گزارش کند».

30 دقيقه طول کشيد تا مهندس پرواز خودش را به روستا برساند. همين که در ورودي روستا قرار گرفت، مرد جواني را از دور ديد که با گام‌هاي بلند به او نزديک مي‌شد. قبل از اينکه سؤالي بپرسد، مرد جوان گفت: «بالاخره آمديد؟ داشتيم کم‌کم نااميد مي‌شديم». مهندس 30 ساله که مطمئن شده بود راه را درست آمده است، بي‌سيم‌اش را برداشت و با چند جمله کوتاه، موقعيت روستا را به خلبان اعلام کرد و هلي‌کوپتر بار ديگر به پرواز درآمد.

قاسمي مي‌گويد: « برف همه جا را گرفته بود و وقتي به بالاي روستا رسيديم، متوجه شديم که خانه‌ها به‌صورت پلکاني ساخته شده‌اند و جايي براي فرود نيست. بايد کاري مي‌کرديم و تنها کار اين بود که هلي‌کوپتر در نزديکي يکي از خانه‌ها نگه دارد و ما روي پشت‌بام آن بپريم و به اين طريق وارد روستا شويم. سوز و سرما تا مغز استخوان نفوذ مي‌کرد و بادي که به واسطه چرخش ملخ هلي‌کوپتر به‌وجود آمده بود، شدت آن را چند برابر مي‌کرد. با هر سختي‌اي که بود خودمان را روي پشت بام انداختيم. اوضاع خوبي نداشتيم. از يک طرف با کمبود سوخت مواجه شده بوديم و از طرف ديگر جايي براي فرود نبود.

پرستار جوان و پزشکي که همراه تيم امداد بودند، کيف حاوي لوازم پزشکي را به دوش گرفتند تا راهي محلي شوند که دو بيمار اورژانسي حضور داشتند اما ظاهرا زماني که مردم روستا از رسيدن نيروهاي امدادي نااميد شده بودند، تصميم گرفته بودند خودشان هر دو بيمار را به بيمارستان انتقال دهند اما سردي هوا و يخبندان و وخامت حال دو بيمار اجازه اين کار را به آنها نداده و هر دو بيمار در راه فوت کرده بودند.

پرستار و پزشک جوان وقتي از ماجرا باخبر شدند، به پرس و جو از مردم پرداختند و بعد از اينکه اطمينان يافتند هيچ بيمار ديگري در روستا نيست، تصميم گرفتند به سمت هلي‌کوپتر برگردند.

پرستار در خصوص شرايط آن لحظه مي‌گويد: "قبل از اينکه به هلي‌کوپتر برسيم، علي عسگري، يکي از مهندسان پرواز که همراه گروه بود، از هلي‌کوپتر روي پشت بام يکي از خانه‌ها پريده بود تا جايي براي فرود پيدا کند. فاصله هلي‌کوپتر تا پشت‌بام بيشتر از نيم متر نبود و علي در حالي که کمرش را خم کرده بود، دنبال جاي فرود مي‌گشت. در همين هنگام مردم روستا براي گرفتن مواد غذايي به سمت هلي‌کوپتر هجوم آوردند و صحنه وحشتناکي به‌وجود آمد. علي با فرياد از آنها مي‌خواست نزديک نشوند، چرا که ممکن است با ملخک هلي‌کوپتر برخورد کنند و آسيب ببينند، اما گوش مردم به اين حرف‌ها بدهکار نبود. در همين هنگام چند پسر بچه به طرف علي دويدند و او براي جلوگيري از نزديک شدن و حادثه ديدن آنها، دست‌هايش را بالا برد که آن حادثه دردناک رخ داد. دست چپ علي با ملخک هلي‌کوپتر برخورد کرد و از ساعد قطع شد و روي برف‌ها افتاد ".

پرستار جوان ادامه مي‌دهد: «مردم با ديدن اين صحنه عقب نشستند و ما به کمک علي شتافتيم. صورت و لباس‌هايش پر از خون بود و فقط فرياد مي‌زد. به سرعت او را به هلي‌کوپتر منتقل کرديم و دستش را از روي برف‌ها برداشتيم و با عجله به بيمارستان الزهراي مشهد رفتيم ".

در بيمارستان زماني که از استوار علي عسگري مي پرسند مشکلي نداري؟ در پاسخ مي گويد نماز عصرم را نخوانده‌ام.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس